بیاناتی از حضرت آیت الله محمد شجاعی (ره)

با سلام، در این وبلاگ می توانید مطالب مرتبط با مرحوم حضرت آیت الله استاد محمد شجاعی را مطالعه بفرمایید.

۱۶ مطلب با موضوع «سخنرانی :: ضیافت حقیقی» ثبت شده است

ضیافت حقیقی - ۷

درباره ماه مبارک

حرمت ماه مبارک رمضان

البته گفتنى ها درباره ی ماه مبارک چیزى نیست که در یک جلسه تمام بشود، شما اگر نوشته‏ های علماى اخلاق را مطالعه بکنید در تذکرات خودشان به ماه مبارک می ‏رسند و خصوصیات و موضوعاتى که در ماه مبارک هست و تذکراتى که باید بدهند، بحث شان خیلى طولانى است. چون حقیقت این است که ماه بخصوصى است و شهر ضیافت حق است و خیلى اسرار در این ماه هست و خیلى برکات هست که اگر خدا به کسى عنایت کرد می تواند از برکات این ماه برخوردار باشد و چون ما در غفلت‏یم و از اول برداشت ما در مسئله عبودیت در مشى غلط است معمولاً هم آنچنان بهره اى که باید ببریم نمی ‏بریم. البته این محرومیت در درجات مختلف است ولى درکل می ‏شود گفت که:  مؤمنین از آن برکاتى که براى ماه مبارک هست محروم هستند، از آنچه که در نظام وجود براى ماه مبارک هست و از طریق حضرات معصومین صلوات‏ الله ‏علیهم و انبیاء علیهم‏السلام رسیده است.

حاج میرزا جواد ملکى از شاگردان ملاحسین قلى همدانى بوده که از اساتید اخلاق و باطن و بزرگان در این مرحله بوده اند، در کتاب «مراقبات» در این خصوص یعنى درخصوص اعمال و مستحبات و مسائل ماهها و ایام و لیالى بخصوص هست نوشته آقاى طباطبایى رضوان الله علیه هم که بر کتابشان تقریرى نوشته ‏اند. با یک اشاره تعریف بزرگى از این کتاب کرده‏ اند که واقعاً هم کتاب عجیبى است. ایشان از اول کتاب که مخصوص ماه مبارک است، یعنى بابى که مخصوص ماه مبارک است صحبت می ‏کند، اولین حرفش این است که در شهر رمضان، این روایت را نقل می ‏کند که کسى اگر گفت رمضان [بدون ذکر مبارک]، یعنى جسارت آمیز صحبت کرد، باید براى این حرفى که گفته تصدق بدهد، کفاره بدهد! روایت است، این جور شروع می ‏کند که ماه بخصوص و ماه مبارکى است. حتى نباید گفت رمضان! این جسارت است و اگر کسى این جور گفت باید توبه بکند و صدقه بدهد. 

البته من در صحبت‏های خصوصى به بعضى از شماها گفته ام، ماه مبارک است اما از آن وقتى که ما چشم باز کرده ‏ایم و روزگار را می ‏بینیم و الان هم باز خواهیم دید، اگر عمر باشد، این «ماه مبارک» برگشته و براى ما «ماه غضب» شده! این هم یک گرفتارى فوق العاده است. دیده ‏اید و خواهید دید که اصلاً روزه گرفتن یعنى چه؟ این عین نقمت و عذاب است. این گرفتارى فوق العاده از حد است که دامنگیر انسانها شده که روزه خواریها است! عجیب حرمات الهى هتک شده باید به خدا پناه برد و باید خیلى هم از عواقب این مسئله وحشت کرد. 

یک به یک من تذکراتى عرض خواهم کرد که شما در مقام عمل در ماه مبارک به آنها توجه داشته باشید. 

تذکر اول را هم که به نقل از حاج میرزا جواد آقا نقل کردم براى این بود که وقتى در تکلّم اینها را به زبان می ‏آورید «ماه مبارک» بگوئید، ماه مبارک رمضان بگوئید و تعبیر ناجور نداشته باشید که این بجاى خود معصیت است. 

درخواست توفیق برای قیام و صیام ماه مبارک

تذکر اول من این است که: اگر تا بحال خوب دعا نکرده اید، تا حالا اگر غفلت از این دعا کرده ‏‏اید، از این لحظه تا لیله اول ماه مبارک این دعا را مصرّانه داشته باشید، با تضرع و اصرار که خدایا مرا به قیام و صیام ماه مبارک موفق بکن! این اولین تذکر من است. 

اگر کرده ‏اید هم باز ادامه بدهید. آن درون قلب خودتان را جویا بشوید. سرّ وجودتان را جویا بشوید، ببینید اگر در سرّ وجود شما حالت اکراهى، سخت آمدنى، اعتراض مانندى، اکراهى نسبت به ماه مبارک هست، خیلى به خدا پناه ببرید که این اکراه موجب حرمان شما از برکات صیام و قیام آن نباشد. اگر در زوایاى قلبتان یک اکراهى هست که ماه مبارک سخت است و فلان، وحشت بکنید که این اکراه شما مبدل به این نشود که شما معذور باشید و نتوانید روزه بگیرید. 

خیلى ها از همین تمایلى که در زوایاى قلبشان هست، با این که نمی ‏خواهند روزه نگیرند، بلکه می ‏خواهند روزه بگیرند ولى حالت اکراه در باطنشان دارند، سخت شان می ‏آید، براى خیلی ‏ها این وسیله شده که چوب خورده ‏اند و به بهانه‏ های مختلف محروم شده‏ اند از خظوظ ماه مبارک و از صیام و قیام ماه مبارک یا مریض شده ‏اند یا بهانه‏ های دیگر پیش آمده.

چون گفته ‏ام ما از اول برداشتمان در مسئله عبودیت برداشت غلط بوده، ما فکر می ‏کنیم عبودیت یک سختى است. البته عبودیت رنج دارد، [اما این رنج و سختی غیر از آن است که ما می ‏پنداریم!] اصل عبودیت عین رنج است، عین سختى است و بالاتر از آن سختى نیست، این درست است. اما این موجب شده که ما فکر کرده ‏ایم که بالاخره در عبودیت یک کس دیگرى منفعت می ‏برد. ولى صحبت این نیست، البته عین رنج است، عین سختى است، اما با عین سختى که هست هرچه باشد این راه نجات ما است. غیر از این مسئله ‏ای در بین نیست. 

حیات دنیا، تلاشی براى نجات

دقت بکنید، این که امروز می ‏گویم، نکات زیادى خواهد داشت که از خدا می ‏خواهم شما هم خوب توجه کنید و هم خوب بفهمید که این عدم توجه ها خیلى کار ما را خراب کرده است. ما در این عالم گرفتار شده ‏ایم، این عالمى که ما در آن قرار گرفته ‏‏ایم عالم گرفتارى ما است. یعنى ما از آن وقتى که در این عالم چشم باز کرده ‏ایم در یک پرتگاه هلاکت و خسرانى عمیق افتاده ایم، چیز دیگرى نیست و در این بین خدا عنایتى کرده، راه باز کرده. این راه باز کردن، معنى اش این است که این حیات دنیوى براى تلاش است به توجه به آن راهى که خدا باز کرده که بلکه از آنچه که در پرتگاهش افتاده ‏ایم، فرصت کمى هم مانده که بتوانیم خودمان را از این که از این پرتگاه بلغزیم به هلاکت دائمى، نجات بدهیم. 

حیات دنیا فقط براى تلاش است، اگر کسى بخواهد معنى این حیات دنیا را بفهمد فقط براى تلاش است و اصلاً معنى دیگرى ندارد، فقط براى مجاهدت است، براى نجات از چى؟ براى نجات یافتن از آن پرتگاهى که در آن افتاده‏‏ ایم. که اگر تلاشمان بجایى رسید. نجات یافته‏ ایم وگرنه، هلاکت دائمى است. این معنى حیات دنیوى است.

عبودیت همان تلاش است براى نجات، عبودیت، رنج است، عبودیت تلخ است، کاملش عین تلخى است، بالاتر از آن تلخى نیست، براساس معیارهاى نفسانى.

این معناى عبودیت است و ما از اول اینطور برداشت نکرده ‏ایم و قهراً فکر می ‏کنیم که یک بار سنگینى به ما تحمیل شده و مثل این که فقط یک کسى می ‏خواهد منفعتى ببرد! حالا ماه مبارک هم که مى‏آید، آنچه که بنابود ما بخوریم، دیگر خوردن هم که نیست! این عوضى گرفتن همین مسئله است. توجه نداریم که از اول مسئله این است که عنایتى بما شده که راه نجاتى دربرابر ما قرار داده شده.

گفتم اولاً این مسئله را در نظر داشته باشید که اگر دعا نکرده اید، زوایاى قلبتان را هم بررسى کنید اگرچنین چیزى باشد به خدا بگوئید: خدایا به تو پناه می ‏آورم، استغفار بکنید، خدایا مرا با این چیزى که در قلب من هست مؤاخذه نکن، عفو بکن و مرا به صیام و قیام این ماه موفق بکن. آنچه را که می خواهید در ماه مبارک آن طور باشید قبل از اینکه ماه مبارک برسد دعا کنید. این فرق می ‏کند تا این که برسد [و بعد] دعا بکنید، هرچه از ماه مبارک می ‏خواهید، حالا غیر از ظاهر صیامش، یعنى برکات دیگرش که به آنها هم اشاره‏ ای خواهم داشت، از حالا بخواهید.

در این خواستتان حضرات معصومین علیهم‏السلام را هم شفیع قرار بدهید. یعنى علاوه بر این که خودتان مستقیماً می ‏خواهید، آنها را شفیع قرار بدهید و با اصرار از حضرات معصومین صلوات ‏الله ‏علیهم بخواهید که شفاعت بکنند که خدا از آنهایى قرار بدهد که در این ماه مبارک از برکاتش بهره ‏مند می ‏شوند، از آنها قرار بدهد که نجات یافته هستند.  از آنها قرار بدهد که شقى نیستند، که این در ماه مبارک روشن می ‏شود که انسان شقى است یا مغفورٌ له است. این تذکر اول من بود.

عبودیت، حقیقت ضیافت

و بعد از آن در اصل معنى روزه گرفتن توضیحى عرض می کنم که در این توضیح انشاء الله بصیرتى براى شما پیش بیاید و بعد هم تذکرات لازمى که خواهم داشت می ‏پردازم.

همه ما شنیده ‏ایم که شهر مبارک رمضان شهر ضیافت الله است ماهى است که انسانها به مهمانى خوانده شده ‏‏اند، از همان ابتدا.

این اندازه ما شعور داریم که خدا که انسان ها را به ضیافت خودش خوانده، این ضیافت که محرومیت از خوردن ها و آشامیدن ها است ـ که قبلا داشته‏‏ ایم ـ . اما این چه ضیافتى است و این چه معنایى دارد؟ این اولین سؤالى است که بنظر ما می ‏آید. اما با همان شعور کم و تعقل کم خودمان پى می ‏بریم که از همین مسئله ما مى توانیم یک سیر فکرى در اسرار عبودیت را در پیش بگیریم و خیلى از حقایق در عبودیت براى ما کشف بشود که اصلاً عبودیت یعنى چه؟

خود این جمله که ما در این ماه به ضیافت الهى دعوت شده ایم، خدا ما را به ضیافت خود دعوت کرده است و این هم چنین است که نباید بخوریم، نباید بیاشامیم، وحتى از آن چیزهایى که براى ما مباح بود باید امساک بکنیم، این را می ‏دانیم که از یک طرف ضیافت است، از یک طرف این مسائل. این چه معنا مى دهد؟ یعنى وقتى این دو جمله را بهم ضمیمه می ‏کنیم که از طرفى ضیافت، از طرفى حتى چیزهاى مباح را کنار گذاشتن! این دو وقتى بهم می ‏چسبد، وقتى کنار هم قرار می ‏دهیم، با همان عقل کم یعنى درک کم خودمان بررسى می ‏کنیم، این حقیقت و این معنا را می ‏فهمیم که ما، هرچه از غیر خدا دل برداریم و بسوى خدا انصراف داشته باشیم، در جوار خدائیم و مهمان خدائیم و به کمال رسیده ایم، به اصل سعادت رسیده ‏ایم. اولین معنى که این دو جمله می دهد همین است. نمی ‏خورم، مهمان خدا هستم، اگر بخورم مهمان خدا نیستم.

من از شما سؤال می ‏کنم، من در عین این که نمی ‏خورم، از خوردن امساک می ‏کنم براى رضاى خدا و در همین حال من مهمان خدا هستم، در دار ضیافت الهى قرار گرفته ام، معنى اش این است که من چون ضیف خدا هستم، از خدا اطعام می ‏شوم یا نمی ‏شوم؟ می ‏شوم، چون ضیف او هستم. پس اطعام شدن من از ناحیه حق در چه چیز است؟ در این که من از خوردن امساک بکنم! خوردن من، نخوردن من است. خوردن من از آنچه که باید بخورم، التذاذ من از آنچه که باید ارتزاق بشوم، باصطلاح خودمان از آنچه که باید تغذیه بشوم، در این است که تغذیه ‏ای که معمول ماست، آن را کنار بگذارم.توجه می ‏کنید؟

آن که می ‏گوید:  اقتلونى اقتلونى یا ثِقاتى          إنّ فى قتلى حیاتى،  دوستان من مرا بکشید که در کشتن من حیات من است، البته این معنى جامعى است: فلا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله. این خودش یک باب است.  سیراب شدن من در تشنگى من است؟ بله! شما اگر می ‏خواهید، من اگر می ‏خواهم در دار ضیافت حق، در جوار قدس حق، در جوار نور حق، در آن عالم پاک ـ که فعلاً از ما محجوب است، در پشت حجاب است، در پشت حجاب ولو خودم نمی ‏بینم که این حجاب برطرف خواهد شد ـ اگر من مى خواهم در پشت حجاب از حق سقایت بشوم، ضیف حق باشم، که حق مرا سقایت بکند با ساقى اش، باید نخورم. معنى ضیافت این است.

مى گوید نخور، در ضیافت باش، نخور که بخورى، نیاشام که بیاشامى، اولین نکته ‏ای که گفتم با همان درک ناقص خودمان، اگر بخواهیم تجزیه و تحلیل بکنیم این است و در اینجا شما مى توانید به یک مسئله کلى در عالم ربوبیت پى ببرید و این مسئله کلى اگر براى شما خوب هضم بشود، هم روزه شما روزه خواهد شد و هم این که تنها روزه نیست، مسئله عبودیت است، این است که شما جان مسئله را خواهید فهمید. وانگهى در عبودیت مسلماً توفیقاتى خواهید داشت که من می ‏خواهم به آن جان مسئله اشاره بکنم که اصل مسئله مهم همین مسئله است.

ماهیت عبودیت

شما در نظر داشته باشید همه آنها که در راه عبودیت و معنویت خوب موفق شده اند، می ‏شود گفت که نصف مسئله مرهون خوب فهمیدنشان بوده. این جمله را فراموش نکنید! نصف مسئله در موفقیت در سلوک معنوى و رسیدن به منازل عالیه عبودیت و داشتن منزلتى در نزد پروردگار عالم، مرهون این است که بفهمیم عبودیت یعنى چه.

الان شما هر کجا بروید اکثر این بندگان خدا که عبادت می ‏کنند، ایمان دارند و عباداتى و طاعاتى هم دارند، اکثریت شان [جان عبودیت را نفهمیده ‏اند] الا افراد نادر، آن نادر هم طورى نادر است که مثل این که نیست، خیلى نادر است. حالا چه سواد داشته باشند مانند من و چه سواد داشته باشد مانند شما و چه سواد نداشته باشد ـ اینجا سواد هم بدرد نمی ‏خورد و سواد هم خیلى خطر این را دارد که روسیاهى باشد براى انسان! ـ اکثراً جان عبودیت را نفهمیده‏ اند یعنى چه. فلذا شما دهان باز کنید و از انقطاع و ریاضت و این جور چیزها بخواهید حرف بزنید شما را هو می ‏کنند، چون جان عبودیت برایشان حل نشده. در عین حال که نماز می ‏خوانند. اگر شما کلمه ریاضت را بخواهید بکار ببرید و یا مجاهدت با نفس به معنى عمیقش را بخواهید بکار ببرید و از حالات خوبان بگوئید، می ‏بینید شما را هو می ‏کنند می ‏گویند اینها درویشى است! درویشى یک چیز دیگر است، درویشى بمعنى ناصحیحش چیز دیگرى است. اما چرا این حرفها را می ‏زنند؟ و این چقدر موجب می ‏شود انسان محروم بشود؟ اگر انسان از اول نفهمید معنى عبودیت چیست تا آخر می ‏ماند. به خدا باید پناه برد از آن ندانستنى که بصورت دانستن جلوه می ‏کند! حکم این افراد دیگر تمام شده، بنابراین توجه داشته باشید که نصف مسئله موفقیت انسان در سلوک عبودى، مرهون فهم انسان است.

شما در حالات بزرگان دقت بکنید. من با توجه به نکته‏ ای که از آقاى طباطبایى رضوان الله علیه شنیده بودم و دوباره متذکر شدم در ۲۴ ساعت گذشته به حالات چند نفرى از بزرگان و خوبانى که ایشان بیشتر به آنها احترام قائل بود و براى آنها حساب قائل بود ـ که حساب هم داشتند ـ مطالعه می ‏کردم و یک بررسى هایى داشتم، می ‏دیدم که اینها از اول مسیرشان به همین مسیر افتاده، به سیرى افتاده که فهمیده ‏اند عبودیت چیست و بعد نجات شان شروع شده. یعنى این جور نتیجه گرفتم، همه شان این طور بوده ‏اند و دقت کردم دیدم هرکسى در این مسئله به این مسیر نیفتاده که بفهمد عبودیت یعنى چه؟ معمولاً در وادیهاى مختلف ضلالت قرار گرفته است! هرکسى یک طورى.

با این دو جمله که با هم مقایسه کردیم و فهمیدیم که ضیافت ما در نخوردن و نیاشامیدن ما است، خوردن ما در نخوردن ماست، آشامیدن ما در نیاشامیدن ماست، حیات ما در قتل ماست، حیات ما در مردن ماست، الى آخر، این صحبتها که الان توضیح دادم می ‏توانیم راهى پیدا بکنیم که خلاصه عبودیت چیست. این روزه گرفتن، گوشه‏ای از عبودیت است که این جور می ‏شود که نخور تا بخورى، نیاشامید تا بیاشامید، از همه چیزها امساک بکنید تا در آنسو ارتزاق بشوید، از این سو بگذرید، در آن سو چیزهایى داشته باشید. اینها خوب عبودیت را براى ما معنى می ‏کند که عبودیت یعنى چه؟

عبودیت در کل معنى اش این می ‏شود که:  انسان آنچه را که در این حیات دنیوى خود در مرحله نفسانى خود، براى خودش خوب می ‏بیند، دلش می ‏خواهد، نفسش می ‏خواهد، درست در یک جا، در یک کلمه، هرچه را که در قیافه نفسانى خودش دلش مى خواهد، از آنها خوش است، با آنها خوش است، با آنها انس دارد، با آنها آرام می ‏گیرد، هرچه از اینها دست بردارد، در مسیر عبودیت است. حالا فرقى نمی ‏کند، انجام واجب باشد، ترک حرام باشد، انجام مستحب باشد، ترک مکروه باشد، ترک علاقه باشد، ریاضت باشد، هرچه هست خلاصه در این خلاصه می ‏شود: هر چه نفس انسان، خود انسان به سوى آن کشیده می ‏شود، با آن آرام می ‏شود، هرچه از اینها کنار باشیم در کل در طریق عبودیتیم، به خدا نزدیک شده ایم.

فنا در عبودیت

من از شما سؤال می ‏کنم، قدم بقدم، یک بیک، معنى اش این نمی ‏شود که انسان هرچه خودش را نادیده بگیرد و خودى خودش را و نفسانیت خودش را نادیده بگیرد یعنى خلاصه از خود فارغ باشد به خدا نزدیک می ‏شود؟ معنى اش همین است. آیا معنى اش این نمی ‏شود که انسان بقول بعضى از عرفا راه فانى شدن از خود را در پیش بگیرد؟ حقیقه العبودیه و اصل عبودیت این است که:  انسان راه فنای خود را در پیش بگیرد. این راه اگر به آخر برسد، اگر انسان از خود برهد و نجات پیدا بکند و در آخر از او خبرى نماند. آن وقت عبودیت بکمال خود رسیده که انسان از خود بطور کلى خلاص شده و در آنجا به جوار حق با لقاء حق رسیده است.

تکرار می ‏کنم عبودیت، راه فنا را در پیش گرفتن است، خود را فانى کردن، از خود گذشتن، از خودى خلاص شدن، خودى ها را نادیده گرفتن، هرچه دلم می ‏خواهد عکسش را انجام دادن، هرچه «من» می ‏خواهم با «من» به مقابله برخاستن، هرچه نفس می ‏خواهد، نفس را کوبیدن است، غیر از این چیزى نیست.

امام صادق علیه‏ السلام می ‏فرماید: در مصباح الشریعه درباب جهاد و ریاضت بیان عجیبى دارد مطالعه می ‏کنید من یک کلمه اش را به شما می ‏گویم، آنجا می ‏فرماید:  طوبى لمن جاهد للیه نفسه و هویه، خوشا بحال آن کسى که براى نیل به حق با نفسش و با هرچه دلش می ‏خواهد مبارزه بکند، مجاهدت بکند، جهاد بکند با نفسش و خواسته‏ های خودش. بعد مى فرماید:  و من هزم جند نفسه و هویه و قد ظفر برضا الله، عجیب بیانى است! من گاهى فکر می ‏کنم این جمله امام صادق علیه‏السلام را بدهند به همه مؤمنین و بگویند با همین عقل و درک فعلى خودتان در این جمله دقت کنید: هر کس شکست بدهد جُند نفسش را، جند خواسته هایش را، این آدم به رضا الله به رضاى خدا نائل شده.  همین دو جمله از امام صادق علیه ‏السلام.

در اینجا یک نکته ذوقى عرفانى یا فلسفى را هم به شما بگویم که مقدمه باشد براى این که درخصوص ماه مبارک چیزهائى براى شما بگویم. اینها حقایق است باید فکرهایتان را به جولان بیاورید، آنچه که در قرآن و روایات توصیه می ‏شود براى تفکر، اینها گوشه هایى از تفکر است که من می ‏گویم، شما هم بعد از شنیدن اینها فکر خودتان را در اینها جولان بدهید.

سؤال می ‏کنم شما و ما که از عالم خاکى تا این مرحله آمده ایم و شده‏ ایم بنام «انسان» و در یک مرحله از مراحل وجودى قرار گرفته‏ ایم، ـ حالا مرحله خاکى و آبى را حساب می ‏کنیم، گرچه قبل از آن هم ما مراحل داریم، در این بحث از آن مقطع حساب می ‏کنیم ـ من از شما سؤال می ‏کنم، از آن مرحله که آب بودیم و خاک بودیم آمده‏ ایم در این مرحله، انسان بالقوه شده‏ ایم، از مرحله خاکى آمده ‏ایم به مرحله انسان بالقوه، که حدّ فعلى ماست، رسیده‏‏‏ ایم، سؤال می ‏کنم، شما تا این حدّ از کمالات وجودى را که رسیده ‏اید، خاک بودید و این شعور و مرتبه از کمال را نداشتید و الان دارید، بنام انسان، به این مرحله از کمال که ما رسیده ‏‏ایم، خودتان منصفانه بگوئید، از مرحله خاکى که حرکت کرده ‏ایم و منزلها طى کرده ‏ایم تا به اینجا رسیده ایم، در این منزلها، کار ما از اول در پیش گرفتن «فنا» بود، یا غیر از این بود؟

خوب دقت کنید، از آن مرحله خاکى شما راه فنا را در پیش گرفتید که نبات شدید و چه شدید و چه شدید تا انسان شدید، به این معنا که گفتید من از این مرحله خاکى می ‏خواهم بگذرم، [مرحله]  خاکی ‏ام را نمی ‏خواهم. از خاکى خود که خودى شما بود گذشتید و شدید چیز بالاتر! آیا راه فنا را در پیش گرفتید یا راه بقا را؟ راه فنا را! اصلاً اگر راه فنا نبود شما از مرحله خاکى به اینجا نمی ‏رسیدید. البته بقای شما هم در فناى شما است. این حرف درست است اما باید اول فناها تحقق پیدا بکند تا به آن بقا که باید برسید، برسید. آن بقا در فناها است.

از اول اینطور بودیم، از اول قدم بقدم راه فنا در پیش گرفتیم تا به این مرحله از کمال و بقاء رسیدیم. اما این وسط راه است. من و شما اگر بخواهیم به آن بقاء و به آن کمال و آن حیات که باید برسد و در انتظار ماست و در نظام وجود براى ما قرار داده شده است، برسیم که «بقاء بالله» است «حیات بالله» است، بعد از «فناء فى الله»، به آن برسیم، الان وسط راه هستیم، الان هم باز باید راه فنا را در پیش بگیریم. آن وقت خدا که خالق من و شماست، من و شما را از آن مراحل فنا آورده به اینجا رسانده، انبیاء فرستاده، معصومین صلوات‏ الله‏ علیهم را براى ما قرار داده، که به من و شما در این مرحله مان، راه فنای بعد از این را یاد داده ‏‏اند، تا اینجا با راه فنا پیش آمده ایم، خدا آورده. مى‏گوید وقتى انسان شدى داراى شعور و اراده شدى، داراى اختیار شدى، انسان بالقوه شدى، بعد از این هم به شما بگوئیم که راه فنای شما که بسوى بقاء است عبارتست از همان که خلاصه مى‏شود در عبودیت. پس معنى عبودیت، راه فنا در پیش گرفتن است و وقتى شما این حقیقت را فهمیدید دیگر مانند آن اکثریت افراد نمی ‏شوید که وقتى مى‏گوئید انسان باید با نفسش بجنگد، از این که از چیزى خوشش می ‏آید، این خوشش می ‏آید را باید کنار بگذارد، به شما انگ درویشى بزنند. شما خودتان فهمیدید، اگر او نفهمید به او هم دعا می ‏کنید که خدایا او را هم از راه ضلالت نجات بده. اگر درویشى این باشد، درویشى چیز خوبى خواهد بود! درویشى را تعریف نمی ‏کنم. ما با آنها کارى نداریم. همان را که قرآن می ‏فرماید و اهل بیت علیهم‏ صلوات‏ الله فرموده ‏اند ما می ‏گوئیم. آن که مناجات ائمه علیهم‏السلام براى ما و براى شما نشان می ‏دهد؟ آیا از این حقیقت خبر نمی ‏دهد که انسان باید از نفسانیتش خبرى نماند؟ دلى می ‏گوئیم، اگر این که توضیح دادم مسئله درویشى باشد، هرچه باشد عبودیت است. عبودیت این است. مثلاً شما روزه می ‏گیرید، اگر این روزه گرفتن شما یک حالت انقطاع داشته باشد، روزه شما آن روزه است که باید باشد. اگر روزه گرفتن شما این حالت را داشته باشد که دهن بستنى باشد که با آرزوى زیاد و استغراق در آرزوها، که افطار چه خواهم کرد، و چگونه باید خورد، و از صبح که دهن بسته شد در عالم تعجیل مرتب از خوردنیهاى اینجا بخورید و لحظه شمارى بکنید، بدانید که این تأثیرى در آن سیر عبودى شما نداشته.

وقتى خدا به من و شما می ‏گوید از این فاصله تا این فاصله نخورید، واقعاً می ‏خواهد بگوید یک مقدار خوردنى‏ها پس انداز بشود؟ البته اینها تبعات دارد در مسائل اجتماعى و سیاسى روزه این بارها را ممکن است داشته باشد. این چیز دیگرى است بجاى خود مطلوب است. اما مقصود این نیست که فقط نخورید و حبس بشوید، اما در عالم خیالتان محکم در اسارت باشید؟ معاذالله که خدا چنین دستورى داده باشد.

با این بیان که گفتم معنى عبودیت را توجه کردید، خود شما می ‏توانید بفهمید که در این ماه مبارک اگر انسان بخواهد روزه ‏اش روزه باشد، چگونه باید باشد.

مراتب روزه داری

حاج میرزا جواد آقاى ملکى روزه دارى در این ماه را در «مراقبات» به سه مرحله تقسیم کرده:

یک مرحله روزه عوام است. البته نه اینکه این روزه، روزه نیست، ولى مرحله ‏ای است از روزه که عبارتست از این که انسان از خوردن و آشامیدن و از آن چیزها که مبطل روزه است امساک بکند. این یک مرحله است که بیش از این از روزه اش چیزى به نظر نمی ‏آید.
مرحله دوم که روزه خواص است این است که در عین این که امساک می ‏کند از مبطلات روزه، اعضاء و جوارحش هم روزه گرفته. آن که در روایات هست ائمه علیهم ‏السلام می ‏فرمایند: وقتى روزه گرفتى باید گوش تو هم روزه بگیرد، چشمت هم روزه بگیرد، به اینها اشاره می ‏کند. یعنى روزه خواص این است که انسان که روزه می ‏گیرد، هم زبانش، هم چشمانش، هم دستش هم پایش کلاً از آنچه که معاصى الهى است اجتناب بکند. این روزه خواص است. من و شما موظفیم سعى بکنیم لااقل این مرحله را داشته باشیم. ما و شما باید سعى بکنیم که در ماه مبارک اعضاء و جوارح خود را هم از معاصى حفظ بکنیم. البته این به آن معناست که بعد از ماه مبارک که ابتداء سال ماست، سال ما آینده اش هم به این صورت شروع بشود، به این صورت پیش برود. یعنى دیگر بعد از آن مرتب مراقب خودمان باشیم که از اعضاء و جوارح مان معصیتى صادر نشود. چون می ‏دانید وقتى شما می ‏خواهید روزه بگیرید در شبها و روزها مراقبت می ‏خواهد، دیگر نباید آزاد باشید هر حرفى دلتان خواست بزنید، هر نگاهى را خواستید بکنید و... بلکه باید اعضاء و جوارح را مراقبت کرد. کسى که این روزه را می ‏گیرد باید مراقبت بکند، این مراقبت به عنوان این که ماه مبارک اول سال است آن طور که از روایت استفاده می ‏شود، در بقیه سال هم باید ادامه پیدا بکند.
مرحله سوم، روزه خاص الخاص، یعنى روزه خاصّان بمعنى [اخص] کلمه است. حاج میرزا جواد آقا می ‏فرماید [این روزه] آن است که در عین این که انسان از مبطلات امساک می ‏کند، در عین این که اعضاء و جوارح از گناهان امساک می ‏کند، قلب انسان هم از رفتن به سوى غیر خدا، از پراکندگى به سوى اغیار هم امساک بکند و چیزى قلب را مشغول از حق نکند. این روزه خواص خواص است. یعنى انسان نمی ‏خورد، نمی ‏آشامد، اعضاء و جوارحش هم گناه نمی ‏کند، قلبش هم روزه گرفته، به سوى غیرحق نمی ‏رود، از حق غفلت نمی ‏کند، چون روزه گرفته. همان طور که نمی ‏خوریم، همان طور که گناه نمی ‏کنیم، همین طور قلب یاد چیز دیگر را نمی ‏کند، قلب از یاد چیز دیگر امساک می ‏کند، قلب هم روزه گرفته، از محبت چیز دیگر امساک می ‏کند، از رفتن به سوى چیز دیگر امساک می ‏کند، قلب هم با خداست. این امساک از خوردن و آشامیدن گرفته، از اعضاء و جوارح گرفته، تا به امساک قلب هم رسیده.


این تقسیم درباره روزه است. ولى حاج میرزا جواد آقا تقسیمى هم درباب نیت دارد. می ‏گوید صائمین از باب نیت هم چند دسته هستند:

افراد عوام، آن عامّه افراد که در روزه از مبطلات امساک می ‏کنند، نیتشان این است: که من مى‏خواهم از آتش جهنم نجات پیدا بکنم و به بهشت راه بیابم. البته نیتى است بجاى خود و در جاى خود ثمر خود را خواهد داشت. اما این نیتى است که عامه مردم این نیت را دارند.
نیتى که براى خوبان هست براى دسته دوم هست که خواص هستند، نیت شان این است که: در عین حال که از آتش جهنم نجات پیدا مى کنند، به بهشت راه پیدا می کنند، در عین حال رضا و قرب الهى را هم بدست بیاورند. یعنى نیتشان آمیخته است، هم نجات از آتش جهنم و راه یافتن به بهشت و هم رضا و قرب خدا.
خواص خواص که حتى قلبشان از غیر خدا روزه مى‏گیرد، آنها نیت شان هم بالاتر از اینهاست. چون معرفتشان فوق این معرفت هاست.  نیت آنها هیچ کدام از اینها نیست. البته نمی گویم که از آتش جهنم نمی ‏ترسند و نه این است که طمع بهشت را ندارند که از بهشت فرار بکنند. اینها هیچ کدام نیست، ولى نیت شان براى اینها نیست. نیت شان فقط مسئله رضوان حق و تقرب حق است. از اول افرادى هستند الهى، سالک راه او هستند و نظرشان دوخته به رضوان و قرب حق است. همه کارهایشان این طور است. فقط براى تقرب به حق و براى رضوان حق روزه می ‏گیرند. گرچه از جهنم می ‏ترسند، ولى این انگیزه در باطنشان نیست، انگیزه بالاتر دارند. این هم خواص.


در افطار هم تقسیمات دارند که اجمالاً عرض می ‏کنم. این سه دسته در مسئله افطارشان هم طبعاً سه دسته هستند:

دسته اول وقتى افطار می ‏کنند مانند افراد دیگر، نظرشان این است که بخورند و سیر بشوند و گرسنگى و تشنگى شان برطرف بشود. لذّت ببرند. همین طور که عامه مردم این جور می ‏خورند، اینها هم در افطار بهمین نحو می ‏خورند، تشنگى برطرف بشود، گرسنگى برطرف بشود. سعى بکنید که اقلاًًً از این دسته نباشید هم روزه ‏اش و بعد نیتش و بعد هم افطارش، می خورد گرسنگى اش برطرف بشود، تشنه است، تا افطار صبر کرده می ‏خواهد گرسنگى و تشنگی ‏اش برطرف بشود. می ‏خواهد از خوردنیها و آشامیدنیها لذّت هم ببرد. بقیه اش هم معلوم است. از صبح یا از عصر مشغول تنظیم مقدمات افطار خواهد شد، براى رسیدن به این مقصد که گفتم. اما من که به شما می ‏گویم خنده ‏ام می ‏گیرد، چون خودم هم این کار را می ‏کنم که به بچه ها می ‏گویم این را بخر و آن را بخر، نفس را اشباع می ‏کنیم. این افطار عوام است. روزه عوام این افطار را دارد.
افطار خواص که طبقه وسط بودند این است که اینها در عین حال که همین‏ها را دارند، می ‏خورند که سیر بشوند و می ‏آشامند که تشنگى برطرف شود، لذّت هم می ‏برند، در نظرشان این هم آمیخته است که افطار خوردن مستحب است، افطار کردن خوب است، دستور خدا هم این است که باید افطار کرد، یعنى امر خدا را هم اینجا مى‏آورند. یعنى دو چیز در نظرشان هست، یک تیر و دو نشان دارند. البته این را می ‏شود داشت نه این که نمی ‏شود، هم امتثال امر می ‏کنند و هم لذّت می ‏برند.
اما خواص خواص در روزه شان نظرشان این نبود، تا افطارشان این باشد. قهراً اینها در وقت افطار چیزهایى می ‏خورند، و می ‏آشامند، اما فقط براى امتثال امر خدا. قهراً در حدّ سیرى نمی ‏خورند! اصلاً براى سیرى نمی ‏خورند، فقط امر خداست، رضاى خدا در این است که مستحب است و باید بخورى و باید در حدّى بخورى که بتوانى روزه بگیرى و نیرو براى عبادت داشته باشى. همه ‏اش در جهت امتثال امر حق است. و قهراً از اول با یک انگیزه خاص می ‏خورد. و طبیعى است وقتى با این نیت می ‏خورد که قدرت عبادت را داشته باشد، در کیفیت خوردنش هم فرق می ‏کند. نه براى لذّت می ‏خورد، نه براى اشباع کردن خود مى خورد، بلکه براى امتثال امر حق [می ‏خورد]، و چون امتثال امر حق است، ممکن است در یک حدى هم بخورد که نیرو پیدا کند، اما فقط چشمش دوخته به رضوان و امر حق است. قهراً افطارش هم از اول تا آخر فرق می ‏کند.  این هم نیت آنهاست.
شما در افطار هم به این نکات توجه داشته باشید، در سحرى هم همین مسائل هست.

۰ نظر
حسین

ضیافت حقیقی - ۶

تذکرات در ماه مبارک رمضان

حقیقت روزه : اجتناب از غیرحق

از صحبت ها حتماً فهمیده ‏اید که معنى روزه این نیست که انسان از مبطلات ظاهرى از قبیل خوردن و آشامیدنیها که در رساله ‏ها مطرح م‏ی شود اجتناب کند. اجتناب از اینها صورت ظاهر روزه است. حقیقت روزه این نیست.
حقیقت روزه اجتناب از غیرحق است. عارفى گفت که من براى تو یک حرف دارم، بعد از اینکه شروع به طلب کردى، بعد از آن را یک روز حساب کن یک روزه بگیر از غیرحق! توجه داشته باشید که روزه می ‏گیرید همت تان براین نباشد که دهان بسته باشد که نمی ‏خورم و نمی ‏آشامم، این مسئله اى نیست، این بجاى خود و به حدّ خود. همت تان براین باشد که باطن شما هم روزه از اغیار بگیرد.  دل و قلب از اغیار روزه بگیرد، دل و قلب را طورى بکنید که نگذارید به سوى غیر برود، نگذارید با غیر لذّت ببرد، نگذارید به غیرى مجذوب باشد، نگذارید با غیرى خوش باشد، نگذارید از غیرى ناخوش باشد. اصلاً دل و قلب تان به سوى غیر حرکت نکند. این حقیقت روزه است. البته این را همیشه باید داشته باشید ولى در ماه مبارک به این زیاد توجه داشته باشید. ظاهراً، از خوردن و آشامیدن و باطناً، دل را از توجه به اغیار، از محبت اغیار نگه بدارید، اعضاء و جوارح را از گناهان حفظ بکنید.

 

احیای شبهای ماه مبارک

در ماه مبارک اگر کارتان ایجاب کرد به شما توصیه می ‏کنم شبها را کلاً تا صبح بیدار باشید. اگر وظیفه مهم شرعى و اجتماعى یا خانوادگى که رضاى حق در آن است دارید و حتما باید انجام بدهید و اگر شب را تا صبح بیدار باشید، آن وظیفه را که خدا می ‏خواهد پایمال می ‏شود و به نامرضىّ مبتلا می ‏شوید آنجا را نمی ‏گویم، شبهاى کوتاه هم آسان است، اگر نامرضىّ خدا پیش نیاید شبهاى ماه مبارک را شب زنده دار باشید.


صمت

در ماه مبارک نظرتان این باشد که روزها هر چه می ‏توانید به صمت [سکوت توام با توجه و ذکر] بگذرانید. این را جداگانه به شما توصیه می ‏کنم. صمت یعنى ساکت بودن، صحبت نکردن، به ذکر خدا قلباً مشغول بودن ولى از صحبت اجتناب کردن.
سابقاً روزه صمتى بوده ولى الان از نظر شرعى روزه صمت نداریم، ولى در عین حال شرعاً مطلوب است، روایت زیاد است، کم صحبت کنید، اصلاً حلاوت روزه شما در این است که شما بتوانید روزه بگیرید و از طلوع تا شب کلمه ‏ای که ذکر خدا نباشد را اصلاً نگوئید مگر در حد کاملاً ضرورت و قناعت.

 

پرهیز از رنجانیدن دیگران

 باز یک نکته مهمى را که توصیه می ‏کنم که سعى بکنید اگر امکان داشت کسى را حتى المقدور از خودتان رنجیده نکنید. یعنى انسانى از شما رنجیده نشود. البته انسانى که نباید رنجیده بشود، انسانى که انسان است و خدا او را انسان می ‏داند. از خانواده گرفته تا هر کس که باشد.
 

تلاوت قرآن

تلاوت قرآن زیاد بکنید اما به آن نحو که گفتم که آن شخص مى‏گفت سی سال است قرآن را شروع کرده ‏ام و هنوز تمام نکرده‏‏ ام، با تدبّر، با دقت و همیشه با وضو باشید.
 

کم خوردن در افطار و سحر

از خوردن زیاد در افطار بپرهیزید. از خوردن زیاد در سحر بپرهیزید. از نخوردن سحر هم بپرهیزید! یعنى سحرى بخورید، زیاد نخورید. بفکر این نباشید که چه خواهید خورد، اقلاً مشخص نکنید چه خواهید خورد که خنده دار می ‏شود! حالا فکر بکند و مقدماتش را طى بکند، آب دهانش هم راه بیفتد که افطار چه می ‏خواهد بخورد. یعنى انسان بزور دهان را ببندد، از این مسئله که افطار چه خواهیم خورد، اصلاً از این اجتناب بکنید. البته اینها گفتن ندارد براى شما ولى مسئله باید خیلى بالاتر از اینها باشد.
 

انفاق و اطعام

و هرچه می ‏توانید به سراغ فقرا بروید ـ فقراى مالى ـ هرچه دارید انفاق بکنید. هر چه می ‏توانید به فقرا برسید و لو خیلى کم باشد.
 

زیاد خواستن در دعا

آن موقع که می ‏خواهید افطار بکنید هرچه را که می ‏خواهید دعا کنید، نزدیکیهاى افطار، زیاد بخواهید.
 

یاد خدا و نشاط در عبادت

 و اگر می ‏توانید در روزها و شب ها، مخصوصاً در روزها از یاد خدا غفلت نکنید. از یک موضوع اجتناب بکنید و آن این که روزها که اصل وقت حرکت درونى به سوى حضرت حق است و شکم هم خالى است، البته همه لحظات این ماه مبارک است، اما روزها که یک خستگى خاصى که از نخوردنها و چیزهاى عادى را یک مقدار کنار گذاشته‏‏ ایم، یک مقدار پراکنده می ‏شویم، مثل اینکه خودمان را گم کرده ‏ایم که این علاقه ها باعث می ‏شود که حوصله کم داریم و زیاد آمادگى را براى این که خوب نماز بخوانیم، خوب دعا بکنیم، نداریم آن وقت که خوب می ‏خوریم و خوب می ‏آشامیم آن وقت مثل این که آماده هستیم یک نماز باحال بخوانیم، متأسفانه در ماه مبارک چون این مرض در ما هست، روزها چندان آمادگى براى نماز خوب و دعاى خوب و تضرع خوب و مناجاتهاى طولانى خوب خوب را نداریم، یعنى بى حالیم! یادتان باشد این یک مرض خطرناک است. می ‏دانید چه معنایى می ‏دهد، از این اجتناب کنید. یعنى در خودتان این را بکوبید. البته باید با تمرین پیش بیاید.
روزها هرچه می ‏توانید قلباً و ظاهراً با تمام وجود از خدا بخواهید، توسل بکنید و ـ در ظاهر وقتى مشغول کارى نیستید ـ محکم به ذکر و نماز و دعا بپردازید و از غفلت بپرهیزید، تا آن حدى که این مانع در وجودتان بشکند. یعنى اگر دنبال این مسئله را گرفتید و تضرع کردید و توسل هم کردید و با جدّیت و تلاش پى گیر به یک دعا و یک سجده ‏ای و یا یک وردى مشغول شدید، به یک عبادتى مشغول شدید، می ‏بینید که یواش یواش حال پیدا می ‏کنید.  آن وقت چیزهایى می ‏بینید که در غیر ماه مبارک می ‏خواستید آن حالات را پیدا بکنید، پیدا نمی کردید، ولى در ماه مبارک می ‏توانید پیدا بکنید، بشرطى که این سد را بشکنید.
این هم یادتان نرود هرچه می ‏توانید تلاش بکنید که این سد شکسته بشود. یک ساعتى تضرع بکنید، مسائلى پیش می ‏آید حالات و عنایاتى می ‏شود یک جذبها و اشتیاقهایى ـ البته در مراتب خودش ـ پیش می ‏آید که این خاصیت ماه مبارک است و خالى بودن شکم.

 

مطالعه کتابهای علمای اخلاق

اینها توصیه‏ های من بود که به شما گفتم و خیلى چیزها هم که در کتابها نوشته شده، مراجعه می ‏کنید. آدابى مرحوم میرزا جواد آقا نوشته در آن کتاب معروفى که دارد عربى است و یا کتاب فیض مرحوم که ترجمه شده «حقایق»، در آنجا نگاه بکنید، یک آدابى دارد برای روزه دار، «آداب صالحین»، «حقایق» فیض کاشانى، آداب حج و صلوة و روزه را در آنجا نوشته و ترجمه شده، ولى کتاب حاج میرزا جواد آقا ترجمه نشده، اگر سواد عربى تان زیاد بود به آن هم نگاه کنید. و کتابهایى امثال اینها که آداب را نوشته است. امیدوارم انشاءالله خودتان بگردید پیدا کنید.
 

تلاش برای توبه کسب مغفرت و خشوع

این را هم بگویم در روایات آمده که هرکس در ماه مبارک خودش را مشمول مغفرت نکند شقى است. از این هم بترسید! این روایت است، بیان است، حقیقت است. یعنى اگر در ماه مبارک موفق بر یک خشوع نشدید، موفق به یک برگشت نشدید، به توبه خالص مخلص نصوح موفق نشدید و به یک تضرع خوب هم بدنبال اینها موفق نشدید، رَین [زنگار] در دلتان باقى ماند، بترسید، بى حساب نخواهد بود. فهمیدید چه گفتم؟
اگر در ماه مبارک موفق نشدید به گریه براى آنچه که باید الى الابد ترک کرد و براى گذشته هم به تضرع خوب خالصانه [موفق نشدید] ، به طوری که خودتان قبول بکنید که امروز برگشته‏ اید و تا آخر عمرتان به آن [رویه و گناهان] برنمی ‏گردید و جداً براى گذشته هم پشیمان شده اید، اگر به این موفق نشدید و دیدید که باز دلتان کشیده می ‏شود به آن طرف، بدانید که تصمیم تان جدّى نیست، بترسید، مسئله خطرناک است. خوف شقاوت است. اگر دیدید اینجور است به تضرع بپردازید که مسئله برطرف بشود. هر بدى از خودتان دارید سعى بکنید که موفق به توبه از آن بشوید و اگر نشدید به تضرع بپردازید که بشود، به توسل بپردازید که بشود. و اگر موفق نشدید بدانید که مسئله ساده نیست. کسى که ماه رمضان بیاید و موفق به توبه نشود و خودش را مشمول مغفرت نگرداند، گفته ‏اند شقى است! یعنى مایه‏ ای در وجودش هست، مایه ‏ای که خودمان کسب کرده‏‏ ایم و اگر بفکرش افتادید به چاره اش بپردازید.

۰ نظر
حسین

ضیافت حقیقی - ۵

تذکراتى براى ماه مبارک رمضان

توفیقات، تفضلی از جانب خدا است

تذکراتى براى ماه مبارک خواسته ‏اید. اولین چیزى که توصیه مى کنم با توجه به این که خدا به هر کسى توفیقى بدهد، منّت گذاشته است هدایت فرموده است، با توجه به این مسئله که خدا به هر کسى توفیقى در مقام عبودیت بدهد، عنایت فرموده است، منّت گذاشته است، تفضّل فرموده است، مورد انعام خودش قرار داده.

با توجه به این مسئله به همه شما توصیه مى‏کنم که در ماه مبارک از دعاى به این نحو که خدایا ما را ببخش، مؤاخذه نکن، مشمول عفو و مغفرت قرار بده، مؤاخذه با گناهمان نکن و ما را محروم از برکات ماه مبارک نکن و از توفیقات ماه مبارک محروم نفرما.

این دعا را از حالا و حتى در ماه مبارک هم ادامه بدهید! که خدا توفیق روزه همه ماه مبارک را با سلامتى و عافیت و توفیق محظوظ شدن از سایر عباداتش، از دعاها و شب زنده داریها و مستحبات دیگرش به شما عنایت بکند، محروم نکند، مؤاخذه نکند. اگر خدا بخواهد به گناهانمان ما را مؤاخذه بکند، همه توفیقات را باید از ما بگیرد، هر چه این دعا باشد، رحمت خدا بیشتر خواهد بود، عفو خدا بیشتر خواهد بود؛ قهراً توفیقات را سلب نخواهد فرمود و زیاد خواهد فرمود.

این یک تذکر که گفتم حتماً دعا بکنید. البته همه وقت هم براى توفیقاتتان به این نحو دعا بکنید که خدایا ما را به گناهانمان مؤاخذه نکن، چوب گناهان ما را به ما به این صورت نزن که ما را محروم کنی! ببخش و ما را محروم مگردان، بر ما منّت بگذار!

و اگر به قلبتان خطور کرد که شما روزه می ‏گیرید کانَّه شما بر خدا منت دارید! به خدا بگوئید خدایا اگر در قلب من اینجور چیزها باشد و من خودم نفهمم، به این هم مرا مؤاخذه نکن! چون این فکر عامیانه هنوز در وجود ما ریشه دارد که هر کار خیرى، نمازى، روزه‏ای و هر عبادتى [که داریم، کانَّه از خدا طلبکاریم!] این فکر عامیانه و جاهلانه از بس در وجود ما ریشه دار است ممکن است خطور بکند و حتى خود ما نفهمیم و بدون توجه وقتى روزه‏ای می ‏گیریم، کارى می ‏کنیم، کانَّه ما یک چیزى اضافه داریم، کانَّه از خدا طلبکاریم. ممکن است این فکر بلاشعور از قلب ما بگذرد یا باشد و ما خودمان توجه نداشته باشیم و این خیلى چوب محکم دارد! در [اگر این نحو دعا کردیم] خدا هم انعام می ‏کند و هم منّت مى گذارد و با تضرّع هم از او می ‏گیریم.

درخواست باطن و حقیقت روزه

به شما تاکید می کنم در ماه مبارک هم دعا داشته باشید به این مضمون و هم سعى کنید که روزه شما روزه باشد، در حدّى که از ما برآورده است؛ فقط ظاهر نداشته باشد که باطنى برایش نباشد، روزه نباشد، آن دعاى ماه رجب که :اللّهم لاتجْعَلْ حظّنا من صیامه الجوعَ وَالعطش، «خدایا حظ ما را از روزه‏اش گرسنگى و تشنگى قرار نده!» این اشاره است براى اهل شعور و اهل فهم که بعضى از روزه‏ ها اینجور است که سهم انسان گرسنگى و تشنگى است! باطن ندارد، روزه مان حقیقت ندارد، جان مسئله موجود نیست. از خدا بخواهید و سعى هم بکنید روزه تان از این روزه‏ ها نباشد، از آن روزه‏ های واقعى باشد.

اجتناب از گناه

هم دعا کنید و هم سعى کنید. سعى شما در این است که [همان طور که] از مفطرات ظاهر اجتناب می ‏کنید که ظاهر روزه را باطل می ‏کند، از مفطرات باطن هم اجتناب کنید که باطن روزه را باطل می ‏کند و آن معصیت‏ها و گناهان است.

خیلى سعى کنید که گناه نکنید. البته گناه نکردن همیشه براى ما وظیفه است خود را به آتش انداختن است، اما اگر بخواهید روزه شما باطن داشته باشد حتماً باید گناه نکنید! باطن روزه همین است که امساک بکنید از آنچه که باطن روزه را خراب می کند و آن عبارتست از این که از گناهان امساک بکنید، از گناهان اجتناب بکنید. گناه کردید باطن روزه تان را باطل می ‏کند و شما در باطن روزه دار نیستید، باطن روزه را ندارید، روح روزه را ندارید.

گناه مبطل باطن روزه است. روزه ظاهرى دارد، باطنى دارد. مانند نماز ظاهرى دارد و باطنى دارد. هر عمل عبودى ظاهرى دارد و باطنى دارد. ظاهرش را یک چیزهایى خراب می ‏کند، باطنش را هم یک چیزهاى دیگر خراب می ‏کند. ظاهرش شرایطى دارد، باطنش هم شرایطى دارد. همین قدر شرط باطن‏ دار بودن و حقیقت‏دار بودن روزه من و شما این است که از گناه اجتناب کنیم.

مرتبه کامل باطن و حقیقت روزه

البته توجه داشته باشید که باطن روزه خودش مراتب دارد. فکر نکنید که اگر ما از مبطلات ظاهر روزه اجتناب کردیم و از گناهان هم که باطن روزه را خراب می ‏کند اجتناب کردیم، ما از حقیقت روزه برخوردار خواهیم بود! آنچنان که هست بهره مند هستیم! نه خیر، [در این صورت، ما تنها] از مرتبه ‏‏ای از باطنش بهره مندیم، دقیقاً از مرتبه اولیّه باطنش بهره مند هستیم. والاّ باطن روزه و حقیقت روزه مراتب دارد.

ما اگر گناه را ترک بکنیم از مرتبه اول باطن و حقیقت روزه باضافه ظاهرش برخوردار شدیم والاّ حقیقت اصلى باطن روزه خیلى بالاست، مراتب دارد. مرتبه اخیرش مرتبه کاملش می ‏دانید چیست؟ مرتبه کاملش این است که انسان از غیر خدا امساک بکند! دقت کنید که فقط در یک جمله گفتم از غیر خدا امساک بکند. این هم یک تذکر.

مقام فنا

در مناجات شعبانیه، جمله‏ های آخرش را لابد خوانده ‏‏اید. حالا چقدر فکر کردید، چقدر تامل کردید خودتان می دانید، ولى این جمله بود که می ‏گوید: وَ ألحِقنى بِنورِ عِزِّکَ الاَبهَج. بعد می ‏گوید: حتى أکون لک عارفاً و عن سواکَ منحرفاً. بینید این جمله چه می ‏گوید! مى گوید: خدایا به من این عنایت را بکن، این آن وقتى مى‏شود که انسان بنور ابهج خدا ملحق بشود که مقام فناست و آن مقامى است که من و شما اسمش را شنیده ‏‏ایم. نه تصور ذهنی ‏اش را می ‏توانیم بکنیم و نه تصور عملی‏ اش را! معلوم است، آن مرحله بسیار بالاست. آن وقت انسان به حقیقت روزه می رسد که: فَأکونَ لَکَ عارفاً وَ عَن سِواکَ مُنحرِفاً، که انسان بطور کلى از غیر خدا منحرف شود، منقطع شود به خدا برسد. این باطن روزه است. این روزه‏ های ما زمینه را آماده می ‏کند براى کسى که بخواهد دنبال مجاهدتهایش را بگیرد و کم کم به آنجا ها نزدیک بشود. این هم یک تذکر بود براى روزه.

تاکید بر حفظ باطن روزه

باز هم تاکید می ‏کنیم آن اندازه که در ظاهر روزه ـ به حساب فتوى ـ سخت اجتناب می ‏کنید، که [مثلا] اگر انگشت را به دهن زدید، تر شد، می ‏گویند دوباره آن انگشت را به دهان نزنید، که اگر آن آب را فرو ببرید روزه باطل می ‏شود! یا مثلاً دست، رطوبت دیگرى داشت، به دهان زدى و آن آب را فرو بردى روزه باطل می ‏شود.  دقت‏ می ‏کنیم. چطور در ظاهر این دقت  می ‏کنیم، چندین برابر بیشتر از این دقت کنید که باطن روزه‏ تان باطل نشود. اینها را وقتى می ‏گوئیم، باز در مقام عمل اهمیت داده نمی ‏شود. دقت کنید خوب توجه به این مسئله داشته باشید، خیلى مواظبت کنید که حرفى نزنید که گناه باشد. غیبتى، دروغى...، به هر تکلّمى گوش نکنید. نکند گوینده یک وقت غیبت بکند و شما بشنوید. و یا حرفى نزنید که مسخره باشد. و یا حرفى نزنید که طرف را برنجانید، تحقیر باشد. اینها همه محرمات است. یا در مواجهه عصبانى نشوید، الى آخر. یا در مسئله نامحرم و هر مسئله دیگر.

پس بطوری که در ظاهر روزه دقت می ‏کنید، چون واقعاً ظاهر روزه را خراب می کند، از این بالاتر باید در حفظ باطن روزه دقت کرد! و روى همین حساب هم حتى المقدور برنامه‏ تان را در ماه مبارک طورى تنظیم بکنید که در این عمل موفق شوید. مثلاً برخوردهایتان را مواجهه‏ هایتان با غیر خودتان را، طورى برنامه‏ ریزى کنید که کمتر به گرفتارى این گناه که باطن روزه را باطل می ‏کند بیفتید. خیلى دقت کنید، آن مثال را فراموش نکنید که گفتم هر قدر در ظاهر روزه دقت می ‏کنید، چندین برابر بیشتر از آن در حفظ حقیقتش بکوشید. این هم یک تذکر بود درخصوص ماه مبارک.

کم خوردن

اینها را مکرراً گفته‏ام و یادآورى می ‏کنم ولى مسئله را جدى بگیرید. شبها، آن اندازه که به اعمال و دعاها و شب زنده داری‏هایش موفق خواهید شد، براى این که حال و احوال خوب داشته باشید تاکید می ‏کنم در افطار بیش از حدّ ضرورت که براى حفظ سلامت لازم است نخورید. در حدّ حفظ سلامت بخورید نه در حدّی که اشتها ـ اشتهاى نفسانى ـ دارید. خیلى شکم را از غذا پر نکنید که حال و احوال دعا را نداشته باشید. فکر نکنید که این حرف است که می ‏گویند اگر شکم انسان پر بشود، حال و احوال خوب ندارد. اینها حرف هست ولى حقیقت است! اینها را باور بکنید. یک گرفتارى ما این است که ما معمولاً اینجور چیزها را باور نمی ‏کنیم. اصلاً باورکردن ما همه ‏اش گرفتارى است! چه چیز را خوب باور کرده‏ ایم که یکی ‏اش این باشد.

باور کنید که شکم هر چه پر باشد محال است آن حال و احوالى که شما در شکم غیر پر خواهید داشت داشته باشید! درحدّ خودش یک مانع است.

مواظبت بر شب‏های قدر

این را هم به عنوان تذکر دیگر بگویم: اقلاً آن سه شب، شبهاى لیالى قدر را حتى المقدور ـ انشاءالله سعى کنید که مقدور باشد، حتماً از خدا بخواهید،  خدا نخواهد که هیچ چیز نمی شود ـ سعى جدّى بکنید که این سه شب ۱۹ و ۲۱ و ۲۳ را حتى یک چُرت هم نزنید! حتماً خیلى مواظبت کنید، با تضرع از خدا بخواهید که آن شب را خراب نکنید. اعمالش را که انجام می ‏دهید در این سه شب هر چه می ‏توانید با تضرع دعا کنید براى نجاتتان. مثلاً بنشینید یک ساعت فقط براى همین نجات یافتن از آتش با اصرار دعا کنید. دو ساعت، هرقدر توانستید: خدایا ما را از اهل نجات قرار بده، عاقبت ما را عاقبت سوء قرار نده، از خودت جدا نکن، از محمّد و آل محمّد صلی ‏الله‏ علیه‏ وآله جدا نکن، از قرآن جدا نکن، از مخاطراتى که در مواقع مختلف، مخاطرات اخروى پیش می ‏آید، خدایا ما را حفظ بکن، چه بکن و چه نکن، اینها را در این سه شب که شبهاى تقدیر است حتماً فراموش نکنید. حالا دعاهاى دیگر هم کردید، براى حوائج خودتان بکنید. یعنى اعمال مستحبى که انجام می دهید بجاى خود محفوظ، بخشى را بزبان خودتان که درد دلتان چیست براى دعا قرار بدهید. دعاهاى ابوحمزه و امثال اینها را هم بخوانید.

مواظبت بر دعاهای ماثور

ما خیلى چیزها را نمی ‏فهمیم که باید از خدا بخواهیم، اصلاً نمی ‏دانیم که اینجور چیزها را باید از خدا خواست. اصلاً شعور ما کار نمی ‏کند، فلذا خواندن دعاهایى که از حضرات معصومین وارد شده است در مواقع مختلف، یک کار ضرورى ضرورى است. براى این که آنها می ‏فهمیدند که چه جور چیزها را باید از خدا خواست و ما چون نمی ‏دانیم، نمى‏خواهیم و چون نخواسته‏ ایم هم نمی ‏گیریم، بما نمی ‏دهند.

اما وقتى آن دعاها را خواندید شما هم آن چیزهایى را که حتى توجه ندارید که باید بخواهید، از خدا می خواهید و خدا عنایت می ‏کند. از جمله دعاى ابوحمزه است همه دعاها. این یک بابى است. دعاها را در جاهاى خودش در ماه مبارک و غیر ماه مبارک انجام بدهید، اما به زبان خود هم براى نجات اخروى دعا کنید. من مکرر گفته ‏ام فکر می ‏کنم شماها خوب نمی ‏فهمید که خطرات اخروى که در پیش است خیلى زیاد است. هرچه من سعى می ‏کنم اینها را بگویم و بفهمانم ولى می ‏بینم که جا نمی ‏افتد. مسئله خیلى مهم است، خطرات اخروى که در پیش است، این را یقین بدانید که زیاد است، براى همه زیاد است. مقصودم از این که می ‏گویم در پیش است نه به لحاظ زمان می ‏گویم، حالا زمان این جور که پیش می ‏رود حفظ دین سخت خواهد شد در جاى خود محفوظ. ولى در عین حال آن را نمی گویم، آن خطرات را می ‏گویم که مخصوصاً در دوران آخر عمر مشکلاتى که براى انسان پیش می ‏آید از پیرى و مریضى و مخصوصاً در حال احتضار و اینها و بعد از احتضار و موقع ورود به برزخ و امثال اینها، خیلى سخت است براى اینها، حتماً حتماً مخصوصاً در شبهاى قدر دعا بکنید، خیلى خیلى از این مسئله بترسید. انسان اگر خوب بفهمد وجودش متزلزل می ‏شود. مطمئن نیستیم چه از آب درخواهیم آمد، هیچ مطمئن نیستیم ولو الان خیلى خوب هم باشیم. این هم یک تذکر لازم براى شبهاى قدر.

صدق و راست گویی به خدا

حالا یک جمله که من خودم می ‏خواستم بگویم: یک وقتى من در این جلسات درباب صدق صحبتهایى کردم، حالا انشاءالله آنها را هم گوش کنید جمله‏ ای در این باب می ‏خواهم براى شما بگویم.

در همین مناجات شعبانیه که می ‏خواندید بود: و قلباً یُدینه مِنکَ شوقُهُ و لِساناً یُرْفَعُ الَیکَ صِدقُه. توضیحى در این جمله به شما می ‏گویم هم عمل می ‏کنید، هم تجربه ببینید چه می ‏شود.

اولاً وقتى در این دعا که دعاى همه حضرات معصومین بوده که دعاى عجیبى است ـ البته همه دعاها عجیب است ـ در این دعا می ‏گوید: خدایا به من قلبى بده که شوق داشته باشد بتو، که شوقش آن قلب را به تو نزدیک کند. به من دلى بده که شوقش، آن دل را به تو نزدیکتر کند.

و در جمله بعدى می ‏گوید: خدایا به من زبانى عنایت کن که یُرْفَعُ الیک صدقُه، که صدقش به سوى تو بیاید. یعنى گفتار درستش، حرفهاى راستش به سوى تو بالا آورده می ‏شود. اولاً این را از خدا مى‏خواهد. اولاً به ما می ‏آموزد که در عین حال که باید سعى کرد همه اینها را باید از خدا خواست. ثانیاً این جمله خیلى جمله عجیبى است. مانند قطعات دیگر دعا که عجیب و پرمعنى و هشداردهنده است.

اولاً خود مفهوم یا مضمون اولیه این قطعه این است که از گفته‏ های زبان، کدامش به سوى خدا صعود می کند؟ آن که درست است، صدق است، دروغ نیست. یعنى زبان ممکن است خیلى چیزها در مقام عبودیت و ذکر و این چیزها بگوید، ولى همه‏ اش که به سوى خدا صعود نمی ‏کند، بالا نمی ‏رود. کدامش صعود می ‏کند؟ آن که راست است. اولاً این یک هشدار است، هشدار عجیبى است.

حالا براساس این من به شما نصیحتى می ‏کنم. هم عمل کنید و هم تجربه. شما بعد از این تصمیم بگیرید در حدّ فهم خودتان، آن اندازه که خود شما می ‏فهمید، نه آن اندازه که خدا مى داند! آن اندازه ندارد خیلى بالاست. به اندازه فکر خودتان، آن اندازه که فکر خود شما کار می ‏کند، به اندازه‏ ای که خودتان مى فهمید سعى کنید هر چه در مقام عبودیت، بندگى خدا، ذکر است نماز است واجب، غیرواجب، ورد، دعا، هرچه که در پیشگاه خدا می ‏گوئید، بعد از این تصمیم بگیرید که سعى کنید راست بگوئید. در حدّ فهم خودتان. ببینید چه می ‏شود! همین را عمل بکنید و هم تجربه بکنید.

اگر می ‏خواهید بفهمید چه هستید در چه موقعى هستید چه منزلتى نزد خدا دارید و در این عالم، چه سهمى از ایمان دارید. چه منزلتى در عبودیت دارید چه قدرى در پیشگاه خدا دارید، اگر خواستید این را بفهمید، این را امتحان بکنید. و اگر خواستید بدانید چه ایراداتى دارید چه اشکالهایی دارید، چه موانعى در وجود شما هست و چه مشکلهاى روحى دارید، اگر این را می ‏خواهید بفهمید اینکار را تجربه کنید، تصمیم بگیرید بعد از این درحدّ فهم خودتان، گفته‏ هایتان را در محضر خدا راست بگوئید.

اگر می ‏خواهید به راه بیفتید، این مسئله را عمل بکنید و این تجربه را و این تذکر را. خیلى از شماها و غیر شماها می ‏آیند می گویند ما هیچ آدم نمی ‏شویم، درست نمی ‏شویم، تا حالا درست نشده ایم، چیزى نشده‏‏ ایم! اگر می ‏خواهید بشوید، از این راه وارد بشوید، بسم الله! اگر می ‏خواهید چیزى بشوید این کار را شروع کنید.

اگر می ‏خواهید هدایتهاى مخصوص خدا به سراغ شما بیاید همین کار را بکنید. من اگر چهار مورد براى شما شمردم و کاملاً هم این بیان را بصورت اتمام حجت به شما می ‏گویم، چهار تا را دوباره می ‏شمارم، اگر مى‏خواهید بدانید دیگر خیلى حرف نزنید، خیلى سؤال نکنید ما آدم نمی ‏شویم. هرچه می ‏کنیم نمی ‏شود، ما نمی ‏توانیم، تا بحال چیزى نشده ‏‏‏ایم، چه بکنیم؟ چه راهى به ما نشان می ‏دهید؟ پس چه باید کرد؟ همین، خیلى ساده، باز تکرار می ‏کنم تصمیم بگیرید بعد از این شما در حدّ فهم خودتان، هرچه در محضر خدا می ‏گوئید، راست بگوئید.

اول قطعه‏ ای از دعا را خواندم، آنچه که از دعا خدا قبول می ‏کند یا به سوى خدا مى‏رود یا انسان را به سوى خدا می ‏برد از گفتار‏ها، راستش بود. غیر راست که به سوى خدا نمی ‏رود! غیر گفته ‏های راست به سوى خدا نمی ‏رود: یُرْفَعُ الَیکَ صِدقُه اولاً این یک مقدمه بود. البته تنها این دعا هم نیست، اشارات دعاها در این باب زیاد است. براى اینکه شما یقین کافى پیدا کنید که حتماً گفته راست به سوى خدا صعود می ‏کند و دقیقاً، غیر راست حتماً راه به سوى خدا پیدا نمی ‏کند، آیه ‏ای از قرآن را هم بیادتان مى‏آورم: هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُم.‏ با این مقدمه که حرف راست به سوى خدا صعود می ‏کند و انسان را صعود می ‏دهد، چون انسان، عملش که صعود مى‏کند خودش را هم می ‏برد. با این مقدمه شما سعى کنید در حدّى که خود شما می ‏فهمید راست است، راست بگوئید. ببینید چه می ‏شود! این سعى را شروع کنید، اما ادامه بدهید. چون من می ‏دانم شما شروع که کردید از همان اول که دیدید نمی ‏توانید راست بگوئید، از این کار خسته خواهید شد و دست بردار خواهید شد. آن وقت فکر کنید که چه می ‏خواهید بکنید. می ‏خواهید به دروغ ادامه بدهید؟ دروغ به جایى می ‏رسد؟ پس نباید خسته شد.  حالا نمی ‏توانید راست بگوئید، ولى سعى کنید بتوانید راست بگوئید. یعنى آنجا برنگردید چون اینها یک رموز و ریزه کاریها است که در سلوک براى همه پیش مى‏آید، من باز می ‏کنم به شما می ‏گویم.

خوب، دیدید که سخت است. می ‏گوئید حالا عَلَى الله، خدا رحیم است، خدا کریم است همین طور می ‏گوئیم. این که خدا رحیم است و کریم است درست است، اما بالاخره تو می ‏خواهى به دروغ ادامه بدهى؟ دروغ که بالا نمی ‏رود. پس باید چاره‏ ای کرد. سخت است، این سخت را براى خودتان آسان بکنید. ببینید این جمله‏ ای را که می ‏خواهید بگوئید، دروغ از آب درمی ‏آید، خودتان می فهمید دروغ از آب درمی ‏آید. ببینید چه باید بکنید و چه اصلاحى بکنید. می ‏توانید این جمله را راست بگوئید! تصمیم بگیرید و عمل هم بکنید. آن اصلاح را هم بکنید تا این جمله را راست بگوئید.

مثلاً وقتى الحمدلله را می ‏گوئید می ‏بینید که واقعاً شما چشمتان دوخته به این انسانها و این و آن است به این اسباب و علل است، سرپا تملق هستید، سر تا پا کوچک این و آن مى شوید، قربانت شوم و فدایت شوم می ‏گوئید، چه به زبان، چه با وجود چه با قیافه، چه با مواجهه بى زبان و با زبان. می ‏بینید، خلاصه حمدوستایش و ثناى شما از این و آن است خشوع شما دربرابر این و آن است، الحمدلله شما فقط حرف است. خوب به خدا بگوئید خدایا این دروغ است، خدایا نفهمیدم، توبه کردم، همه چیز از توست! مواظبت کنید، تصمیم بگیرید دیگر در برابر این و آن به شرک نیفتید و همه چیز را به خدا ارجاع کنید. این تذکر من بود، خوب عمل بکنید با ابعادى که گفتم. خیلى هم سخت است، اما آن چهار تا اگر را بدنبال خودش براى شما خواهد آورد. حالا آنها را من باز نکردم، کلى گفتم. موقفتان را می ‏شناسید، مشکلاتتان را می فهمید، به راه می ‏افتید و از هدایتهاى مخصوص هم برخوردار می ‏شوید. صدق، صدق!

صدق انسان را هم بالا مى‏برد

نکته‏ ای هم که می ‏شود گفت، نکته‏ ای قرآنى و فلسفى و عرفانى است. وقتى گفته‏ های راست، به سوى خدا صعود می ‏کند و انسان را به سوى خدا می ‏برد: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه‏، آن وقت، وقتی که گفته‏ ها راست است و انسان درمحضر خدا راست می ‏گوید، درحدّ فهم خودش، و گفته‏‏ ها به سوى خدا صعود می ‏کند و انسان را هم صعود می ‏دهد، اینجا یک رمز علمى و فلسفى دارد که در اصل رمز قرآنى است. اما در تحلیل فلسفى و عرفانى هم می ‏شود گفت، یک نکته فلسفى عرفانى است. وقتى که انسان صدقش به سوى خدا می ‏رود و انسان را به سوى خدا می ‏برد، در واقع انسان در حرکت و قُرب است. یعنى نزدیک می ‏شود، این نزدیک شدن را از شما سؤال می ‏کنم وقتى انسان می ‏خواهد جلو برود، چه چیز لازم است؟ به او می ‏گویند که چه بکن و چه نکن. این را بگذار و بیا.آن را داشته باش و بیا!

بیا، اما این جور بکن، آن جور نکن، آن را کنار بزن. یعنى وقتى راه می ‏دهند، هدایتهاى مخصوص را به انسان الهام می ‏کنند. وقتى راه نمی ‏دهند، دیگر چه؟ حالا دانستید چرا ما تا بحال از هدایتهاى مخصوص برخوردار نشده ‏‏ایم. خوب وقتى بناست راه ندهند، نزدیک نشویم، چه لزومى دارد؟ فهمیدید چه گفتم؟ و همچنین انسان در این مقام که چه باید باشد و چه نباید باشد را ـ که اینها هدایتهاى مخصوص است ـ مى‏شمارم، این اگرها را در توضیح و تائید آن می ‏شمارم.

ضمناً انسان وقتى جلو می ‏رود به او می ‏گویند این را بکن، آن را نکن، این را داشته باش، آن را نداشته باش، این را کسب کن و آن را کنار بگذار، ضمناً انسان به مشکلات خودش پى می ‏برد یا نه؟ پى می ‏برد. موقف خودش را می ‏شناسد یا نه؟ در چه موقفى بوده و نمی ‏دانسته، این را می ‏شناسد یا نمی ‏شناسد؟ و بعد هم که اگر به حرف گوش کرد روز به روز به راه می ‏افتد یا نمی ‏افتد؟ همه اینها رمزش در این نکته قرآنى اولا، و فلسفى و عرفانى ثانیاً، که وقتى کسى را راه می ‏دهند دیگر با آن آلودگى که پیش نمی ‏برند، راه که مى‏دهند به او می ‏گویند این آلودگى را کنار بگذار، این فضیلت را کسب کن، این حرکت را نداشته باشد، آن را داشته باش. همه چیز از آنجا درست می ‏شود. تا بحال به این آیه دقت کرده‏ اید که می ‏فرماید: انّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر؟ اینجاش را فهمیده ‏ای که اگر نماز، نماز باشد انسان را از فحشاء و منکر باز می ‏دارد ولى تحلیلش را فهمیده ‏ای چیست؟

اگر نماز، نمازى باشد که در هر دفعه خواندن، در هر رکعتش، در هر دفعه‏ اش انسان را به خدا نزدیک بکند، مسائل را براى انسان روشن می ‏کند که چه باید نکنى، چطور باید باشى. آن ایرادهایت را بفهم، آنها را اصلاح کن. وادار می ‏کند که انسان از دایره وسیع از فحشاء و منکر باز بدارد که باید هدایت بیابد.این: انّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر یک حقیقت کلى است.

توصیه من این بود که شما تصمیم بگیرید راست بگوئید و زود هم برگردید. من این مسئله را خیلى مهم می ‏بینم، مادامی که کسى به این مسئله شروع نکرده است هیچ اصلاح پذیر نیست. این را یقین بدانید.

مثلاً در محضر خدا می ‏خواهید ایّاک نعبد را راست بگوئید، در حدّى که خودتان مى‏فهمید. یک مرتبه در حدّى که رسول الله مى‏داند چگونه باید راست باشد و در یک مرتبه این که خدا می ‏خواهد، اینها را ما نمی ‏فهمیم. اینها از ما برآورده نیست. اصلاً تکلیف ما لایطاق است. من می ‏گویم این ایّاک نعبد را در حدّى که خودتان می ‏دانید چگونه باشد درست می ‏شود، درست بگوئید. مثلاً ایّاک نعبد را می ‏گوئید خدایا من از تو فرمان می ‏برم، به تو بندگى می ‏کنم. هر چه تو گفتى همان است. شما وقتى این جمله را می ‏گوئید، می ‏فهمید اگر بخواهید این را به خدا راست بگوئید باید رفتارتان چنین و چنان باشد، به همان نحوى که فهمیدید. اگر این جور بکنید گفته تان راست می ‏شود. آن اگر را بکنید تا این گفته شما راست بشود. وقتى سعى می ‏کنید این گفته راست بشود می ‏بینید مشروط بر این است که شما مثلاً غیبت نکنید، دروغ نگوئید. اگر دروغ نگوئید و غیبت نکنید، این جمله را راست می ‏گوئید. پس در اینجا غیبت و دروغ را ترک می ‏کنید.

۰ نظر
حسین