بیاناتی از حضرت آیت الله محمد شجاعی (ره)

با سلام، در این وبلاگ می توانید مطالب مرتبط با مرحوم حضرت آیت الله استاد محمد شجاعی را مطالعه بفرمایید.

۵ مطلب با موضوع «سخنرانی :: یقظه» ثبت شده است

یقظه_۵

در حقیقت، «یقظه» و «انتباه» و به تعبیرى، آن بیدارى و بخود آمدن که همه چیز را به هم مى‏زند و بنیان اوهام و خیالات و فریبها را درهم مى‏ریزد و به دنبال آن سالک به راه مى‏افتد، نور خاصى است از حضرت حق و به یک نظر، جذبى است از او که متوجه قلوب مستعده مى‏گردد. در بیان دیگر مى‏شود گفت: «یقظه» و «انتباه» به معنى کلمه، و بدین معنى که سالک را بیدار کند و به حرکت آورد،مانند هر فعل و هر اثر خوب، در اصل از حضرت حق مى‏باشد.
در دعاى صباح از زبان حضرت سیدالاولیاء امیرالمؤمنین سلام الله علیه چنین مى‏خوانیم که: «الهى ان لم تبتدئنى الرحمة منک بحسن التوفیق فمن السالک بى الیک فى واضح الطریق» یعنى «پروردگارا، اگر در ابتدا از تو رحمت و عنایتى که توفیق خوب از جانب تو را در بر دارد به سراغ من نیاید، و اگر قبلا عطف و نظرى از تو نباشد، کیست که مرا در طریق واضح و روشن بسوى تو بیاورد؟!».
در تصور ابتدائى و سطحى چنین به نظر مى‏آید که «یقظه» و «انتباه» از خود انسان است، و لیکن حقیقت امر غیر از این بوده و اصولا این پندار با توحید نیز سازگار نیست و از شعب شرک خفى است.
در آیه ۷۹ سوره نساء مى‏فرماید: «ما اصابک من حسنة فمن الله» یعنى «هر چه از خوبیها به تو مى‏رسد، از جانب خداى متعال است».
آنجا که پرده ‏هاى غفلت و جهل از میان بر مى‏خیزد و انسان بخود مى‏ آید، در حقیقت نورى از حق در وجود انسان مى‏تابد و جذبى از او انسان را مى‏گیرد. اصل مسئله از آن سو مى‏باشد و در این سو به صورت «یقظه» و «انتباه» در وجود انسان متجلى مى‏گردد. یاد او از انسان است که انسان را به یاد او مى‏اندازد و به بیانى، اول او از انسان یاد مى‏کند و سپس انسان به یاد او مى‏افتد.

در دعاى عرفه مى‏خوانیم که: «أنت الذاکر قبل الذاکرین و أنت البادى بالاحسان قبل توجه العابدین» یعنى «پروردگارا، تویى یاد کننده قبل از اینکه یاد کنندگان به یاد تو افتند، و تویى که ابتداء به احسان و انعام مى‏کنى قبل از اینکه عبادت کنندگان بسوى تو متوجه گردند».


نه تنها در «یقظه» و «انتباه» این چنین مى‏باشد بلکه، علاوه بر یقظه و انتباه در اول امر، در همه مراحل بعدى سلوک و در همه حالات و منازل و مقامات نیز حقیقت جز این نیست. هر ذکر و هر توجه و هر عبادت و هر حرکتى از هر کسى در هر حالى، در اصل،مسبوق به یاد از جانب حق و بر اثر عطف و نظر اوست. گویى هر ذکر و هر توجه و هر عبادتى از ما، نوعى جواب دادن از جانب ما مى‏باشد.                    
به قسمتى از اشعار مولوى در این زمینه نیز دقت مى‏کنیم:
آن یکى الله مى‏گفتى شبى
تا که شیرین گردد از ذکرش لبى

گفت شیطانش خمش اى سخت روى
چند گویى آخر اى بسیار گوى

این همه الله گفتى از عتو
خود یکى الله را لبیک کو

مى ‏نیاید یک جواب از پیش تخت
چند الله میزنى با روى سخت

او شکسته دل شد و بنهاد سر
دید در خواب او خضر را در خضر

گفت هین از ذکر چون وامانده‏ اى
چون پشیمانى از آن کش خوانده ‏اى

گفت لبیکم نمى ‏آید جواب‏
ز آن همى ترسم که باشم رد باب

گفت خضرش که خدا گفت این بمن
که برو با او بگو اى ممتحن

نى که آن الله تو لبیک ماست
آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست

نى تو را در کار من آورده ‏ام
نه که من مشغول ذکرت کرده‏ ام

حیله‏ ها و چاره‏ جویى‏هاى تو
جذب ما بود و گشاد آن پاى تو

ترس و عشق تو کمند لطف ماست
زیر هر یارب تو لبیک هاست

جان جاهل زاین دعا جز دور نیست
ز آنکه یارب گفتنش دستور نیست

(دفتر سوم مثنوى)


و خلاصه مطلب اینکه  اولین قدم که «یقظه» و «انتباه» است و سلوک الى الله بر آن مبتنى مى‏باشد، از حضرت حق است.
صاحب منازل السائرین در خصوص «یقظه» بعد از آوردن آیه شریفه «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى...» چنین مى‏گوید: «القومة لله هى الیقظة من سنة الغفلة و النهوض عن ورطة الفترة و هى اول ما یستنیر قلب العبد بالحیوةلرؤیة نور التنبیه» یعنى «قیام لله عبارتست از بیدار شدن از خواب غفلت و برخاستن از ورطه بى خبرى و سستى، و آن اولین روشنایى قلب عبد با حیات است به جهت رؤیت نور تنبیه و برخوردارى از آن». در این عبارت، علاوه بر بیان معنى «یقظه» به این حقیقت که این امر در اصل از جانب حضرت حق است نیز اشاره مى‏کند.

از مجموع آنچه گذشت اولا به این نتیجه مى‏رسیم که اصل یقظه و انتباه از جانب حضرت حق بوده و نور خاص و جذب بخصوصى است از او که متوجه قلوب مستعده مى‏گردد و آنها را متنبه و بیدار نموده و مجذوب مى‏گرداند. و ثانیاً سرّ این مسئله نیز براى ما روشن مى‏گردد که چگونه بر اثر تلاوت آیات قرآن و تدبر در آنها، و یا با شنیدن آیات و تدبر در آنها و نیز، با تفکر در آیات خلقت، و یا از طرق دیگر، «یقظه» حاصل مى‏شود؟ و چرا بعضیها از این طریق بخود مى‏ آیند و کسانى بخود نمى‏ آیند؟.
سرّ مسئله این است که: تلاوت و استماع آیات قرآنى و تدبر در آنها، تفکر در آیات خلقت ،و نظایر اینها همه ایجاد آمادگى در وجود انسان مى‏کند تا نور یقظه و جذب الهى به سراغ او آمده و او را از غفلت و اوهام ‏نجات داده و بخود بیاورد. اگر تدبر و تفکر و نظایر اینها نباشد و یا اگر هم باشد، وجود انسان و قلب او را قفلها و حجب متراکم به انحاء و اشکال مختلف فرا گرفته و مانع از این گردد که تدبر در قرآن و تفکر در خلقت و اشباه اینها ایجاد آمادگى کند، بلحاظ عدم استعداد از تجلى نور یقظه و از جذب الهى محروم خواهد بود، مگر اینکه با تضرع و مجاهدت این مانع را کنار بزند.
نور یقظه و جذب حق متوجه همه مى‏باشد و قلوب انسانهاست که یا استعداد قبول را دارند، و یا چنین استعدادى را نداشته و پذیراى آن نمى‏باشند، آن هم بلحاظ حجب و موانعى که صاحبان این قلوب به دست خویش در دلهاى خود ایجاد کرده‏ اند. نفحات ربوبى به سراغ همه مى‏ آید، لیکن همه استعداد دریافت را ندارند و خود، به خود ظلم نموده ‏اند.
گفت پیغمبر که نفحتهاى حق                                  
اندرین ایام مى‏ آرد سبق

گوش هش دارید این اوقات را                                  
در ربایید اینچنین نفحات را

نفحه‏ اى آمد شما را دید و رفت                                  
هرکه را مى‏خواست جان بخشید و رفت

نفحه دیگر رسید آگاه باش                              ‏   
تا از این هم وانمانى خواجه تاش
(دفتر اول مثنوى)


بنابر این باید تضرع نمود و از خدا خواست، و به تدبر در آیات قرآن و فکر در آیات وجود پرداخت، و سعى در رفع موانع از قلب نمود، تا نور یقظه بر دل بتابد و جذب الهى روى آورده و تنبه حاصل شود و زمینه سفر آماده گردد.
در دعاى عرفه مى‏خوانیم که: «الهى اطلبنى برحمتک حتى اصل الیک و اجذبنى بمنک حتى اقبل علیک» یعنى «پروردگارا، برحمت خود مرا بخواه تا جایى که به تو برسم، و بر من منت گذار و مجذوبم گردان تا بر تو روى آورم».

 

 
۰ نظر
حسین

یقظه_۴

سخن دل، سخنى دیگر و فریاد او، فریاد دیگرى است. دل از جوار حضرت حق و از موطن اصلى خویش دور گشته و درد او درد هجران و فراق، و ناله و فریاد او همه از هجران و فراق، و خواست او همان جوار حق و موطن اولى او مى‏باشد، و سکون و آرامش او با نیل به مرتبت اولیه خویش، و با شهود و فناء و بقاء است و بس. و آنکس که بخود آمده و بیدار گشته، درد دل را مى‏باید و سخن او را مى‏فهمد و به سر ناله و فریاد او آشنا مى‏باشد.
و بالاخره اینکه، غفلتى بس بزرگ و اشتباهى خطرناک و فریبى اسرارآمیز در این بین وجود دارد که انسانها را در حیات دنیوى آنان تهدید مى‏کند و ابعاد بى شمار و حرمان وخسرانها و عذابهاى بسیار گسترده و دامنه ‏دارى در بر دارد که با گفتن و شمردن تمام نمى‏شود و همه هم در گفته‏ ها نیاید و در لفظ و عبارت نگنجد و براى افهام عادى هضم نگردد.

همینقدر خدا و رسول به یک کلمه انسانها را موعظه مى‏کنند و آن اینکه، قیام کنید براى خدا و دل به او داده و در طلب او باشید و بس.
«قل انما أعظکم بواحدة أن تقوموالله مثنى و فرداى ثم تتفکر و اما بصاحبکم من جنة ان هو الا نذیر لکم بین یدى عذاب شدید» (آیه ۴۶ سوره سبا). یعنى «اى پیامبر، بگو من شما را موعظه مى‏کنم به یک کلمه و آن اینکه: قیام کنید براى خدا با همدیگر و به تنهایى، و در این امر فکر بکنید که صاحب شما (پیامبر) جنون ندارد، و حقیقت جز این نیست که او فرستاده خداست و شما را از عذاب سختى که در پیش است مى‏ترساند».

نه تنها آیاتى از قرآن کریم با اشارتها و لحن‏هاى بخصوصى مى‏خواهد انسان را بخود آورده و بیدار کند بلکه، همه قرآن این چنین است و اگر در تک تک آیات به تدبر بپردازیم، به این حقیقت پى‏ خواهیم برد.

«کتاب أنزلنا الیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور» (آیه ۱ سوره ابراهیم).

هر کدام از آیات شریفه قرآن، بنحو خاصى «یقظه» و «انتباه» مى‏ آورد. یعنى هر آیه‏ اى در سیاق مخصوص خود و با توجه بر ارتباط آن با آیات قبل و بعد و با آیات دیگر، از مضمون و محتواى خاص و نیز، از اشارات و نکات و رموز بخصوصى برخوردار بوده و پرده از روى حقیقت یا حقایقى برداشته و براى متدبر به اندازه تدبر و به اندازه فهم او، و در اصل در حدى که خداى متعال مى‏خواهد، نوعى یقظه و تنبه مى‏بخشد و پرده ‏اى از پرده‏ هاى اوهام و حجابى از حجب جهل و غفلت را کنار مى‏زند.
در نتیجه، با تلاوت همه آیات و با تدبر عمیق در آنها، و با تکرار تلاوت و تدبر و نیز، با تعمق بیشتر، همه حجب اوهام و غفلت کنار رفته و حقایق براى انسان معلوم گردیده و بصیرت حاصل گشته و ابواب جدیدى به روى انسان باز شده و بالاخره بخود آمده و بیدار مى‏شود و از راهى که قبلا در پیش گرفته بود بر مى‏گردد و در راهى که باید در پیش بگیرد قدم مى‏گذارد. درست مانند کسى که در خواب باشد و خواب ببیند و در همان عالم خواب براساس یافته‏ هاى خیالى خویش فکرها داشته و تصمیم‏ها گرفته و راه و روشى براى خود در پیش بگیرد، و دفعتا بیدار شده و همه را باطل بیند و حقیقت را چیز دیگر یافته و راه خود اتخاذ کند.
به همین لحاظ خداى متعال در خود قرآن به تدبر در آیات آن و به تعمق در اشارات آیات با لحن و بیان خاصى تأکید نموده و با آن امر مى‏کند.

در آیه ۲۹ سوره ص مى‏فرماید: «کتاب أنزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب» یعنى «این قرآن کتابى است که ما برتو نازل کردیم و کتابى است پر برکات، تا در آیات آن به تدبر بپردازند و بر اثر تدبر صاحبان فکر و عقل متذکر گردند».

و در آیه ۲۴ سوره محمد صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید: «أفلا یتدبرون القرآن أم على قلوب أقفالها» یعنى «آیا در قرآن تدبر نمى‏کند؟! و یا قفلهایى که براى دلهاست، به دست آنان بر دلهایشان زده شده است؟!».

این آیه حاکى از این حقیقت است که تدبر در آیات قرآنى موجب یقظه و تنبه است، مگر اینکه انسان به دست خویش قفل یا قفلهایى که مخصوص دلهاست و آنها را از کار مى‏انداز و از حرکات باز مى‏دارد، بر دل خویش بزند. و به تعبیرى، حاکى از این امر است که مواجه شدن با آیات قرآن، و تلاوت و یا شنیدن آیات، و ممارست داشتن با آیات، و در عین حال، بیدار نگشتن و بخود نیامدن، در غفلت بودن و عمر خود را بغفلت سپرى کردن، در عالم و هم و خیال بسر بردن، در فریب دامنه‏ دار حیات دنیا افتادن، سراب را حقیقت پنداشتن و از حقیقت باز ماندن، در تعلقات و هواها فرو رفتن، در حجب ظلمانى محبوس و محبوستر گشتن، و بالاخره بسوى حرمان و خسران در حرکت بودن، یا بر اثر عدم تدبر لازم در آیات قرآنى است و یا بر اثر قفلهایى که به دست خود انسان‏ها بر دلهاى آنان زده شده است و مانع از اینست که این دلها و صاحبان آنها بیدار شوند و بخود آیند. روشنتر اینکه، شنیدن آیات و یا تلاوت آنها، و با این حال، به خود نیامدن و بیدار نگشتن، مسئله ساده‏ اى نیست و نمى‏شود به آسانى از کنار آن گذشت.

یا تدبر نبوده و یا دل، دل نبوده. همیشه بوده ‏اند و نیز هستند کسانى که آیات قرآنى را تلاوت نموده و یا شنیده ‏اند و متنبه شده و بیدار گشته و به راه افتاده‏ اند، کما اینکه، بسیار بوده و هستند کسانى که آیات قرآن را همیشه تلاوت کرده و یا شنیده‏ اند و لیکن در غفلت خویش باقى مانده‏ اند. و چه مثالى بهتر از من و تو؟!!.
گاهى تلاوت و یا استماع یک آیه از آیات قرآن آنچنان در وجود کسى اثر گذاشته و در دل او مى‏نشیند که بکلى او را منقلب نموده و سخت بخود آورده و همه اوهام و خیالات او را درهم ریخته و او را بیدار مى‏کند، آنهم بنحوى که کاملا موجودیت خیالى وى را بهم زده و به راهى که باید داشته باشد مى‏اندازد.
مى‏گویند، فضیل بن عیاض در اول امر خود راهزن بود و قطع طریق مى‏کرد. به زنى عاشق شد. به هواى او قصد منزل وى نمود. در همانحال که از دیوار بقصد او بالا مى‏رفت، از کسى که در آن نزدیکى مشغول تلاوت قرآن بود این آیه را شنید که: «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق» (آیه ۱۶ سوره حدید). یعنى «آیا براى آنان که ایمان آورده ‏اند وقت آن نرسیده است که دلهایشان روى به خدا متعال آورده و به یاد او بوده و پذیراى حق و حقیقت گردند؟!». او همینکه این آیه را شنید، گفت: «یارب قد آن» یعنى «پروردگارا، وقت آن رسیده است». سپس از همانجا منصرف شد و برگشت و راه عبادت و زهد و مجاهدت در پیش گرفت.

گفته شده است که وى فرزندى داشت به نام على که از خود او در زهد و عبادت و مجاهدت بالاتر بود ولى زیاد عمر نکرد. گفته ‏اند روزى در مسجدالحرام در نزدیکى آب زمزم ایستاده بود و از کسى که مشغول تلاوت و قرائت قرآن بود، آیه هاى «وترى المجرمین یومئذ مقرنین فى الاصفاد سرابیلهم من قطران و تغشى وجوههم النار»  و مجرمین را در آن روز میبینی که در زنجیرها به یکدیگر بسته شده اند، پیراهن و لباسهای آنها از قطران( روغن بدبو قابل اشتعال) است و صورتهایشان را آتش فرا میگیرد.(آیه ۴۹ و ۵۰ سوره ابراهیم) را شنید و همانجا افتاد و مُرد.

۰ نظر
حسین

یقظه_۳

تدبیر امر و تفصیل آیات از جانب حضرت حق، همه براى اینست که انسانها به توحید برسند. حضرت حق مى‏خواهد با این تدبیر و تفصیل و با ارائه آیات در همه جا و در همه سو، حجابهاى جهل و شرک را از وجود انسانها کنار بزند، و مى‏خواهد در آیات و نشانه‏ ها خود را و جمال و جلال خود را نشان دهد و دلها را به خود و بسوى خود جذب کند؛ و این خود عنایتى است بس بزرگ.

حضرت حسین بن على سلام الله علیهما در دعاى عرفه مى‏گوید: «الهى علمت باختلاف الاثار و تنقلات الاطوار ان مرادک منى ان تتعرف الى فى کل شى‏ء حتى لا أجهلک فى شى‏ء» یعنى «پروردگارا، از پشت سر هم آوردن آثار و از پى در پى آوردن آیات و نشانه ‏هاى گوناگون، به این حقیقت رسیدم که مقصود تو اینست که در همه چیز، تو در نظرم آیى و تو را در همه چیز ببینم و چیزى و جایى نباشد که تو را نبینم».


لحن و اشارتهاى بعضى ازآیات قرآنى و خطابات ربوبى در مقام بیدار نمودن انسانها از غفلت، لحنى دیگر و اشارتهاى دیگرى است. در این قسمت از آیات با اسلوب خاصى مى‏خواهد انسان را به این حقیقت متوجه بکند که آنچه مطلوب فطرى و ذاتى دلهاست، اینها نیست که دل داده ‏اید، و به همین دلیل هم دلهاى شما انسانها با چیزى آرام نمى‏گیرد و با هیچکدام از آنها که به اشتباه فکر مى‏کنید مطلوب دل شماست، سکون نمى‏یابد و همیشه مضطرب مى‏باشد، زیرا که بمطلوب ذاتى خود نرسیده و از او مهجور مانده است.
به انسانها نهیب مى‏زند و مى‏گوید: مطلوب همه دلها که در فطرت آنهاست، جز حضرت حق و جز وجه حق نمى‏باشد، و سپس مى‏گوید: پس به کجا روى مى ‏آورید؟! چرا متوجه نمى‏شوید و فریب مى‏خورید؟!

بعنوان نمونه: در آیه ۳ سوره  فاطر مى‏فرماید: «یا ایها الناس اذکر و انعمة الله علیکم هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء و الارض لااله الا هو فانى تؤفکون» یعنى «اى مردم متذکر نعمت خدا وعنایات او باشید. آیا خالق دیگرى غیر از او هست که از آسمان و زمین به شما رزق مى‏دهد؟! جز او معبود و مطلوبى نیست، پس کجا روى آورده و فریب داده مى‏شوید؟!»


و در آیه‏ هاى ۵۷ و ۵۸ سوره یونس مى‏فرماید: «یا ایها الناس قدجائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنین - قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفر حواهو خیر مما یجمعون» یعنى «اى مردم، این قرآن موعظه‏ اى است از پروردگار شما که بسوى شما آمده و شفاى دلهاى شما و هدایت و رحمت است از براى آنان که ایمان مى ‏آورند. اى پیامبر، به مردم بگو که نظر شما به فضل و رحمت خدا دوخته شود و شادى دلهاى شما باید با نیل به فضل و رحمت او باشد و بس، و این براى شما بهتر است از آنچه براى خود جمع مى‏کنید».
در این دو آیه نیز با تعبیرات و لحن خاصى مى‏خواهد انسانها را به خود آورده و متوجه این نکته بگرداند که شفاى درد دلها و نیل آنها به مطلوب حقیقى خود، در توحید و عبودیت و سلوک و انقطاعى است که قرآن کریم ارائه مى‏کند و اینکه به این سو و آن سو روى نیاورند و بدانند که شادى و آرامش دلها بمقتضاى فطرت آنها با وصول به حق و با فضل و رحمت اوست، و نه با آنچه بگمان خود بجهت آرامش و شادى دلها جمع مى‏کنند.

کدام غفلت و اشتباهى بزرگتر از این است که سخن دل و فریاد آنرا نفهمیم و گمان کنیم که این یا آن را مى‏خواهد و براى آرامش وى این و آن را به او عرضه نموده و مشغولش بگردانیم و با اینکه مى‏بینیم او با این و آن آرامش نمى‏ یابد، با اینهمه بکار خود تا آخر عمر خویش ادامه دهیم و دل را از مطلوب و مقصودش دور نگاهداشته و باز بداریم و با پایان یافتن فرصت و برچیده شدن بساط زندگى دنیوى نه این و آن باشد تا بنحوى دل را به آنها مشغول بکنیم و نه راهى بسوى مقصود و مطلوب دل وجود داشته باشد، و در نتیجه با خسران و عذاب دردناک و فوق تصور مواجه گردیم؟!! و چه خوابى سنگین‏تر از این؟!!

۰ نظر
حسین