بیاناتی از حضرت آیت الله محمد شجاعی (ره)

با سلام، در این وبلاگ می توانید مطالب مرتبط با مرحوم حضرت آیت الله استاد محمد شجاعی را مطالعه بفرمایید.

۱۶ مطلب با موضوع «سخنرانی :: ضیافت حقیقی» ثبت شده است

ضیافت حقیقی - ۱۰

لیلة القدر و نزول قرآن

درک لیلة القدر

درک لیلة القدر یک معنى مخصوص دارد. در لحن دعاها هست که خدایا مرا موفق بکن به درک لیلة القدر و یا مثلاً در عرف گفته می‏شود: فلانى موفق به درک لیلة القدر شده یا آرزویى است براى اهلش که موفق بشوند به درک لیلة القدر.

این همه براى ما و شما لیلة القدر آمده و گذشته ولى ما درک نکرده‏ ایم. آیا آن شبها ما نبودیم؟ چرا بودیم. بیدار نبودیم؟ چرا بیدار هم بودیم! اما آیا لیلة القدر را درک کرده ایم؟ خیر! لحن دعاهایی که درک لیلةالقدر را خواسته‏ اند، خودش معلوم می‏کند [که] این نیست که مثلاً شب لیلة القدر را انسان بیدار باشد و به عبادت هم بگذراند و آن شب هم که بیدار می ‏ماند و عبادت مى‏کند، لیلة القدر باشد، او درک کرده باشد! یعنى اولاً [آن شب] در محتملات لیلة القدر [باشد] و ثانیاً همه بیداران، آنها که در این محتملات بوده ‏اند و زنده بوده ‏اند و مؤمن هم بوده اند، آیا اینها لیلة القدر را درک کرده اند؟ [آنها که] هر ماه مبارک هم که می ‏آید، ماه مبارک‏ها را می گذرانند، آیا هر سال در ماه مبارک، لیلة القدر را درک می ‏کنند؟ مخصوصاً اگر بیدار باشند؟ نه اینجور نیست! مخصوصاً اگر مسئله بیدارى و به عبادت مشغول شدن نباشد!

همه مؤمنین مادامی که عمر دارند هر سال یک بار لیلة القدر را [ظاهرا] درک می کنند. حالا مثلاً [اگر] شصت سال عمر داشته باشند، شصت بار لیلة القدر را درک می ‏کنند؟ اینجور نیست. حتى آن کس که روزه می ‏گیرد و شبهاى لیالى قدر را هم بیدار می ‏ماند، گرچه خوب است و توفیق است، ولى این که موفق به درک لیلة القدر [شود]، آن هم چندین بار، بعید است آن لحن‏ها این را نشان بدهد. [آنها که فکر می ‏کنند] که: همین که در دعاهاست که خدایا ما را موفق به درک لیلة القدر بکن، این است که مؤمن باشیم، زنده باشیم، ایمان داشته باشیم و روزه هم بگیریم و شب لیلة القدر و محتملاتش را هم با عبادت زنده نگه داریم، این همان درک است، عوامانه فکر می ‏کنند. من نمی ‏توانم باور کنم که آن دعاها به اینجا نازل است [و مربوط به این نوع درک است]. من خودم شخصاً بعید می ‏دانم این باشد. [از طرفی] آن که خیلى بعید است که [کسی] حتى بیدار هم نباشد، [صرفا]چون مؤمن است، به اندازه عمرش لیلة القدر را درک کرده باشد! این یکى هم که مانند ماها، شبها در لیالى قدر بیدار بوده و عبادت کرده، [این هم به اندازه عمرش لیلة القدر را درک کرده باشد!] این هم بعید است. لحن [دعاها] نشان مى‏دهد درک لیلة القدر چیز خاصّى است و معناى بخصوصى دارد، که [البته] عاید کسانى خواهد بود که ایمان داشته باشند و عامل باشند و روزه باشند و شبهاى لیالى قدر هم على الحساب بیدار و مشغول عبودیت، به معناى خاص باشند. این را توضیح مى‏دهم.

ارتباط نزول قرآن با لیلة القدر

با این توضیح که گفتیم [درک لیلة القدر] به معناى مخصوصى است. این معناى مخصوص از درک لیلة القدر ـ آن اندازه که من متوجه مى‏شوم ـ این است که، این بى ارتباط نیست با انا انزلناه فى لیلة القدر، یعنى نزول قرآن! حقیقت قرآن، حقیقت بالاى قرآن بصورت دفعی ‏‏‏اش.

نزول دفعى قرآن [آن است که] قرآن یکباره به قلب رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله [نازل شده است] که [این از] مراتب نزول قرآن است. [این نزول دفعی هم فقط] یکبار شده است، در ماه مبارک رمضان هم شده است، یک شب هم شده است که آن شب، شب قدر است، [که در آن شب، قرآن به صورت یکجا] به دل رسول الله صلوات‏ الله‏ علیه‏ و آله [نازل شده است] و بعد هم بصورت تفصیل در بیست وسه سال آمده است که [این نزول تدریجی و] تفصیلی می ‏شود: «تنزیل».

درک لیلة القدر با این مسئله نزول قرآن در لیلة القدر بى ارتباط نیست. یعنى خود نزول قرآن با لیلة القدر بى ارتباط نیست. [البته] اصل [و] مقام جمعى قرآن، نه مقام تفصیلش. قرآنِ یکجا، مقام جمعى قرآن که به رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله عنایت شده است. و [قرآن] بعد از آن مقام جمعى، در طول بیست و سه سال، تنزلات تفصیلى پیدا کرده است. این نزول قرآن بى ارتباط با شب قدر نبوده است.

[این اتفاق هم تصادفی نیست] انا انزلناه فى لیلة القدر، نه این که تصادفاً [قرآن] در این شب [نازل] شد. این که بگویند فلانى در فلان روز آمده، هر روز می‏ آمد می‏شد، اما حالا در عین حال، فلان روز آمد. [اما نزول قرآن این طور نیست،] اینجور نیست که بگوئیم شب قدر شبى است، حالا نزول قرآن هم تصادفاً در آن شب بوده [و] در واقع تقارن بوده! نه، تقارن نیست. اصلاً خود لیلة القدر با خصوصیاتى که دارد در نزول قطعى قرآن نقش دارد. یعنى در این زمان باید این قرآن به رسول الله صلی ‏الله ‏علیه‏ و آله نازل بشود، در همین شب باید نازل بشود نه در غیر این شب! وقتش این شب است! این اصل مسئله لیلة القدر، حالا می ‏ماند درک لیلة القدر.

لیلة القدر و حقیقت رسول الله

درک لیلة القدر هم با این مسئله نزول قرآن بى ارتباط نیست. [یعنى درک لیلة القدر با انوار قرآن که به رسول اکرم صلی الله‏ علیه‏ وآله نازل می ‏شود، بى ارتباط نیست.] مقصود این است که از انوار قرآن، از حقایق قرآن و از آنچه که اصل قرآن در مقام جمعى به رسول اکرم صلی الله‏ علیه‏ و آله نازل شد و رسول الله شد آنچه که شد، شد قیامت، از قیامت هم بالاتر!

این براى رسول الله صلی‏ الله علیه‏ و آله بود که نزول قرآن به رسول الله بود. نزول کل قرآن، جمعِ قرآن، به حقیقت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله، دو تا هستند، در عین حال هم هر دو یک حقیقت‏ اند، نازل و منزَل هم می ‏شود گفت.

ولى بالاخره آنچه که براى درک کننده لیلة القدر اتفاق می ‏افتد، [مرتبط با حقیقت رسول الله است و افاضه او است و] به وساطت رسول الله صلوات ‏الله ‏علیه ‏و آله می ‏رسد. به وساطت رسول الله، به شفاعت رسول الله. چون اصل صاحب این مسئله و دقیقا صاحب قرآن، بالاصاله و باللیاقه، به عنایت خدا، رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله است.

اوست و استعداد اوست و قابلیت او، یا فقط دل اوست که [موجب می ‏شود] در چنین شبى حقیقت قرآن بصورت جمعى، یکجا به قلب او نازل بشود. دقیقاً فقط منحصر به اوست و [هر چه] به کسى از درک کننده‏ هاى لیلة القدر [برسد،] از طریق او خواهد بود. یعنی از آنچه که به قلب او نازل شده است، در مراتب مختلف، به وساطت او و شفاعت او ـ که شفیع کل است ـ خواهد بود. کانّه آنچه را که می ‏شود،  هم می ‏توان گفت خدا افاضه می ‏کند، هم می شود گفت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله افاضه می ‏کند، هر دو هم درست است.

از آن انوارى که حقیقت قرآن است، مقام جمعى قرآن است، از آن مقام جمعى به وساطت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله و از طریق افاضه رسول الله صلی‏ الله علیه‏ و آله به درک کنندگان لیلة القدر در مراتب مختلف، چیزى می رسد. و با این افاضه در مراتب مختلف تحولى در وجود آنها بوجود می ‏آید که رشحه‏ ای است از آن تحول عجیبى که درخصوص رسول الله صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله پیش آمد. چون قیامت شد و از قیامت هم بالاتر.

رشحه ‏ای از آن به تناسب این طرف، به وساطت رسول الله صلی ‏الله‏ علیه ‏و آله می رسد. البته می شود [این افضه و این وساطت را] به مسئلة کوثر و سقایت رسول الله صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله هم [مرتبط کنید]، مطلب به آنجاها هم می ‏رود. مطلب یکى است و طبعاً درک کننده لیلة القدر، به وساطت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله از حقایق قرآن، به دلش راه پیدا می ‏کند، اما در مراتب [خود]، و کلاً هم متحول می ‏شود، همه چیزش متحول می ‏شود: شعورش، مشاعرش، مشاهداتش، مکاشفاتش، فهمش، معرفتش، حالش، خوفش، همه چیزش! یعنى آنچه که قرآن می ‏آورد! قرآن چه می ‏آورد؟ نمی ‏شود گفت یکى دو تاست، حقیقت قرآن اگر به کسى از قلب رسول الله صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله بتابد، از آن خبرها که در رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله ایجاد کرد، از آن خبرها به وساطت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله رشحاتى در اینجا ایجاد می ‏کند. فاحشرنا فى زمرته  لا تحرمنا صحبته.

اینها را هم شما بیاورید [ارتباط دهید] به کوثر، که ساقى هم على علیه ‏السلام است، آن کوثر مال اوست، این چشمه، مال اوست، از او باید سیراب شد، همه ‏اش را در بر دارد. کسى که موفق به درک لیلة القدر می ‏شود، دیگر یک آدم معمولى نیست!  از هیچ لحاظ. و فقط مسئله این نیست که مثلاً مشاهدات و مکاشفات برایش می ‏آید، حقایق قرآن برایش مکشوف مى شود، حقایق توحید برایش مکشوف می ‏شود،  پشت پرده بر این مکشوف می ‏شود! بلکه، اینها جزیى است از آن، محبتهاى بالا پیدا می ‏کند، صاحب اسرار می ‏شود! باز اینها جزیى است از آن. ایمان بالا پیدا می ‏کند، خوف بالا پیدا می ‏کند، خشیت بالا پیدا مى کند، در عبودیت آداب بالا را موظف می ‏شود و قرب مخصوص به رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله پیدا می ‏کند. در دل رسول الله جایى برایش باز مى شود. این معلوم است که وساطت از طریق رسول الله صلی ‏الله‏ علیه‏ و آله است، نزل به الروح الامین علی قلبک، قلب رسول الله همه چیز است. یعنى همه چیز در قلب رسول الله صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله است، بدون شبهه.

همه عوالم مندرج در دل رسول الله است. رسو ل الله گفتیم تمام شد؟ نزل به الروح الامین علی قلبک، صاف تعبیر می ‏کند: على قلبک. آن وقت از آن قلب، یک تابشى براى این درک کننده لیلة القدر می ‏شود! [یعنی] از آنچه که در آن قلب است، که عبارتست از قرآن، [به قلب او می تابد.] وقتى از آن قلب، حقایق قرآن، به دل کسى ـ که عبارت است از تابع رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله و درک کننده لیلة القدر ـ می ‏تابد، این معنی ‏اش این است که این دل، [در] آن دل، جائى پیدا می ‏کند و به اندازه جایى که پیدا می کند به او چیزى می ‏دهند.

این که در بین اهل معرفت هست که در دل رسول الله جایى پیدا بکنند، یعنى همین مسئله. جا پیدا کردن در دل رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله و در دل حضرات اولیاء، خیلى مقام بالا است. یعنى سعادت ماها در این است که بتوانیم در دل رسول الله صلی‏ لله‏ علیه‏ و آله و یا در دل معصومین علیهم‏السلام ـکه هم کثیرند و هم یکى بیش نیستند ـ راهى پیدا بکنیم.

دیدار ملائک

البته این هم که می ‏گویند درک کننده‏ های لیلة القدر، ملائکه را هم می ‏بینند، شما [مساله] دیدار ملائکه را در این بحث یک مقدار حذف بکنید. دیدار ملائکه یک مقدار جاى حرف است. آثار ملائکه، هدایتهاى ملائکه، مأموریتهاى خاص ملائکه هست، اما دیدار و شهود ملائکه را ـ که شما سؤال کردید ـ باید یک مقدار توضیح بدهم.

این شهود به صورت دیدار نیست. یافتن ملائکه به صورت دیدار نیست. البته یافتن است، از الهاماتشان با خبرشدن است، اما دیدن در شکل مُلکى، یک مقدار مشکل است. آثارش را می ‏یابد، گاهى در عالم، شاهد القائات ملکى می ‏شود. فرض بفرمائید که صداهاى ملکى را می ‏شنوند، یا مثلاً در رؤیاهاى صادق هم همینطور. اما دیدار مَلَک در چهره مُلکى، یا در تمثل‏ها یک مقدار زور می ‏برد. البته براى افراد عادى عرض می ‏کنم، اما معاشرتشان، راهنمائی ‏هایشان و دستگیری ‏های خیلى عجیب‏شان را می ‏یابد. یک وقت می ‏بیند صاف انسان می ‏خواهد خطا بکند، فورى دستگیرى می ‏کنند، صاف می ‏فهمد خطا می ‏کند، در خواب یا در بیدارى.

حضرت علی علیه ‏السلام در نهج البلاغه می ‏فرماید: خدا از اول براى رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله مَلَکى مأمور کرد که لحظه به لحظه او را از خطا حفظ بکند. جمله عجیبى است من تا بحال جائى ندیده بودم. در نهج البلاغه دیدم. خدا از بچگى ملکى را مأمور کرده بود که قدم بقدم در تأدیب و تربیت رسول الله صلی ‏الله‏ علیه و آله [باشد].

مقصودم این است که درک کننده‏ های لیلة القدر در مراتب مختلف، از راهنمایی ‏های مَلَکى کاملاً بهره مند می ‏شوند و گاهى بسیار بارز! مثلاً چیزى را می ‏خواهند تصمیم بگیرند، مثلاً در خواب به او می ‏گویند این کار را نکن. این معمولى است، به کارى که به صلاح اخرویش نیست، حتى به صلاح دنیویش نیست. یا همین طور در حالت بیدارى احساس می ‏کنند که یکدفعه [مساله] برایشان واضح می ‏شود. القائات مَلَکى اینجور است. این مسئله یکبار می ‏شود و تمام می ‏شود.

تقدیر در شب قدر هم مسئله دیگرى است. در شب قدر تقدیر امور می ‏شود براى کل خلقت یا براى یکسال و یا براى همیشه. تقدیرهاى کلى در شب قدر تقدیر می ‏شود، یک قسمت هم به تقدیر سال است.

۰ نظر
حسین

‏ضیافت حقیقی - ۹

تذکراتى درباب دعا

 

جدیت در دعا برای خودمان، همه ما گرفتاریم

تذکراتى درباب دعا براى شما دارم. گرفتاریهاى من و شما زیاد است. من اولین تذکرم به شما این است که بدانید من و شما سر تا پا گرفتارى هستیم. اصلاً این را باور بکنید، نگاه به اکثریت مؤمنین امثال خودمان نکنید که خاطرشان جمع است و داد و فریاد ندارند، ما هم مانند آنها! شکرگزار باشیم که به این ماه مبارک رسیده‏ ایم، با این همه گرفتاریهایى که داریم، این عنایت است که ما ماه مبارک را دریافته‏‏‏ ایم، بلکه خودمان را نجات بدهیم. شکرگزار باشید، مشعوف بشوید، فرصت بدانید، به گرفتاریهایتان توجه داشته باشید. بیش از این را دیگر نمی ‏توانم بگویم. یقیناً بدانید که گرفتاریمان زیاد است.

بعضی ‏ها می ‏گویند شما می ‏ترسانید، خدا می ‏داند که من نمی ‏ترسانم، چون خودم نمی ‏ترسم نمی ‏توانم شما را بترسانم. وقتى خواستید بترسید بروید قم آن آقاى بهجت را از نزدیک ببینید. پیش من کسى می ‏آید، نه حرف من می ‏ترساند، نه رفتار من، نه اطوار من. اینها ترساندن نیست که می ‏گویم، اما نمی ‏خواهم حقیقت همه اش براى شما پوشیده باشد. خدا می داند که اگر من و شما می ‏فهمیدیم، همین الان که اینجا نشسته‏‏ ایم...

این افراد را حساب نکنید که چه می ‏کنند، آنها هم فهمش مشکل است. اصلا فهم این عصیانگرى ها و طغیانها یعنى چه، اینها هم از اسرار است. این هم از اسرار است که خدا دارد چه می ‏کند. ماه مبارک است و دین فرستاده و پیغمبر فرستاده و اولیاء فرستاده، این طغیانها چیست؟ اینها از اسرار است. خدا کند شما بفهمید. اصلاً این از اسرار است که آن زن لاابالى و آن مرد لاابالى، این مسلمان لاابالى چه کار می ‏کنند! اینها از اسرار است یادتان باشد.

خودمان را ببینیم که الان وضع من و شما همین الان طورى خراب است! همین من و شما که از اول نماز خوانده‏‏ ایم، تا حدودى طاعاتى داشته ‏‏ایم! که اگر می ‏فهمیدیم من بعید می ‏دانم که می توانستیم عقل و شعور خودمان را از وحشت ضبط کنیم، یا حیات خودمان را، مگر این که خدا بعد از این عنایت بکند. یقیناً بدانید که حرف این است: از وحشت، یا عقل و شعور را از دست می ‏دادیم، ـ از وحشت این که پشت پرده چه داریم ـ و یا حیات ظاهرى مان را! مگر این که خدا نخواهد. البته بعضى ها می ‏فهمند، این هم سر است.

این را بگویم شاید بعضى از شما بفکر بیفتید و بخواهید این سرّ برایتان روشن باشد که بعضی ها که می ‏فهمند امثال همین آقاى بهجت که نه استاد من است و نه مرا می ‏شناسد، فقط خوشم می ‏آید مى بینم کسى است که چیزهایى فهمیده و کسان دیگر مانند آقاى طباطبایى، مانند امام خمینى [ره] خدا مشمول رحمت بالاترش بکند، اینها پس چرا نمی ‏میرند؟ این هم سر است.

على علیه ‏السلام فرمود: خدا اگر خواسته باشد نمی ‏میرند، حالشان ایجاب می ‏کند که بمیرند، اما خدا خواسته که نمیرند. این بیان على در نهج البلاغه است. می ‏فرماید: این که خدا خواسته تا زمانى باشند، هستند والاّ آنها از شدت خوف یا از شدت ذوق مى مردند.

یا خیلى شوق دارند و گاهى خیلى خشیت دارند، الاّ این که مشیت و خواست خدا جلو این مسئله را می ‏گیرد.

[وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏. و اگر خداوند براى اقامتشان در دنیا زمان معینى را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب‏ به اندازه چشم به هم زدنى روحشان در بدنشان قرار نمى‏گرفت. نهج البلاغه ، خطبه همام]

گرفتارى ما و شما زیاد است من هم زیاد خوشم نمی ‏آید حرف بزنم ولى می ‏ترسم آنچه که خدا به من فهمانده اگر به شما نگویم پیش خدا مسئول باشم. ماه مبارک که می ‏آید شکرگزار باشید ولى گرفتاری‏هایمان زیاد است. فکرهاى عوامانه را کنار بگذارید، محکم براى نجات خودتان از آتش، از هلاکت اخروى از خسران از حرمان، دعا بکنید و از وحشت‏ها، از دهشت‏ها، از آنچه که بنظرتان نمی ‏آید، که اگر گوشه‏ ای از آن را ببینیم یا دیوانه می ‏شویم یا می ‏میریم! چون نمی ‏توانیم تحمل بکنیم که بعد از مردن، دیگر مردن هم در آنجا نیست. خلاصه براى نجات‏تان دعا بکنید.

دعا براى اسلام و مسلمین

در ردیف بعدى براى اسلام، مسلمین، نصرت اسلام، خذلان کفار، براى انقلاب، براى امام، براى جبهه، وظیفه تان این است که دعا بکنید، که اگر نکنید در آنجا مؤاخذه خواهید بود، خدا شما را مؤاخذه خواهد کرد. البته شما اگر براى نجاتتان، در دعا کوشیدید، [برای ادای] مسئولیت خودتان به آنچه که به اجتماع مربوط است پیش خواهید رفت. چون اگر نکنید آن هم برایتان گرفتارى دارد. و اگرتک تک افراد اصلاح بشوند جامعه اصلاح مى‏شود. صحبت در همین اشکالات ما است، در نجات خودتان بکوشید.

بدانید که کل ماه مبارک از مواقع استجابت دعاست. من براى شما شرایطى را در دعا عرض می ‏کنم، در نظر بگیرید:

حضور قلب در دعا

شرط اول: در این ماه براى آن حاجتى که داشتید و داریم که عبارتست از همان گرفتاریها که در باطن امر داریم، سعى کنید که در دعا فقط زبانتان نباشد. شرط اساسى در دعا حضور قلب است که به آنچه که می ‏گوئید، در قلبتان هست، آنجا حضور داشته باشید. اولاً حضور قلب، که قلب در موقع دعا ساهى و نامى [خواب] نباشد، خواستتان هر چه هست قلبتان هم آنجا باشد، در پیشگاه حق چیزى را که به زبان مى گوئید، قلبتان هم بگوید، زبان مترجم قلب باشد. این شرط اساسى در دعاست. اگر از اول این را نداشته باشید گو اینکه دعا نمی ‏کنید.

امید داشتن

شرط دوم: امید داشته باشید! معنى دعا خواستن است. خواستنى که امید در آن نباشد چه خواستنى است؟ خدا خودش فرموده بخواهید، هرچه را که می ‏خواهید. گناه شما [اگر] به اندازه گناه همه جنّ و انس هم باشد بخواهید. هرچه را می ‏خواهید، نجاتتان را هم می ‏خواهید بخواهید. صحبت ما در نجات ماست، بخواهید، خودش گفته، وقتى در دعا اذن داده، دعا بکنیم. آیا معنى این، این است که ناامید باشیم؟ اصلاً دعا با ناامیدى معنى دارد؟ ندارد. امید و رجاء شرط دعاست. شما هر کدام سابقه تان تا بحال هرطور بوده، در دعا امید داشته باشید، امیدتان هرچه زیادتر باشد. البته امید معقول، که به تلاش وادار می ‏کند، نه بر ترک تلاش، نه به ترک عمل. هر چه امیدتان بیشتر باشد، حسن ظن تان بهتر باشد، دعایتان ممکن است مقرون به اجابت باشد.

تذلل و بیچارگی

شرط سوم: شما [که] در دعا از خدا طلب می ‏کنید، از خدا می ‏خواهید یا امر می ‏کنید؟ امر که نیست، خواست است. شما فقیر هستید یا نه؟ دعا از فقر است و خواست است. [این] در ظاهر هم باید بروز بکند. در ظاهر همان مسئله تبتّل، ابتهال، آن حالات خاصى که در دعا هست، آنها را داشتن. حاج میرزا جواد آقا می گوید گاهى براى این که دعاهایتان خوب مستجاب باشد سعى کنید که آن حالت استکانت [بی‏چارگی] تان خوب باشد و گریه هم داشته باشید و براى این که رقت به شما دست بدهد، دلتان به خودتان بسوزد. انسان بعضى کارها را بکند که خودش به خودش دلش بسوزد، قلبش به رقت بیاید. مثلاً خاک بریزد به سرش، ـ اولیاء خیلى کارها داشته ‏اند ، این حالت خودش کلى رقت می آورد. و طورى لباس بپوشد [لباس مسکنت]، پا برهنه باشد، صورتش را به خاک بچسباند، اگر مناسب باشد خودش را بیندازد روى خاک که به آن وضع خودش، خودش دلش بسوزد، قلبش را به رقت بیاورد. صورتش را به دیوار بچسباند و یا مثلاً دستش را به گردنش ببندد. این حالات که دلش به رقت بیاید. اینها در دستورات روایات هم هست، بصورت کلی‏اش هست که علماى اخلاق از آنها استخراج کرده‏ اند و [خود] اینجور کرده ‏اند و دستورات هم می ‏دادند. خلاصه شرط سومى که می ‏خواستم بگویم استکانت و خضوع است توأم با گریه. هرچه استکانت، ذلت، تذلل، خضوع توأم با رقت، هرچه کاملتر باشد، این شرط دعا که خضوع و استکانت است کاملتر می ‏شود.

البته ما جریانهایى از خوبان دیده‏ ایم ولى متاسفانه من خیلى در این باب محتاطم که نه در نوشته ها می ‏توانم بیاورم و نه در گفته‏‏ ها. و دیده‏ های خودم در مورد خوبان و شنیده‏ های خودم را از خوبان یا داشته ‏های خودمان را از خوبان و امثال اینها را نمی ‏توام در معرض قرار بدهم .وقتى نقل بکنم، چیزهایى من دیده ‏ام از همین‏ها که گفتم، نمونه‏ های بالاتر و بهتر، که الان بیادم افتاد که آن خوبان چه حالاتى داشتند، خوبانى که اگر بگویم بعضی ‏هایشان را اسمشان را شنیده اید و همه خوبان به آنها ارادت داشتند و دارند. معمولاً هم اینها در مواقع خلوت است، مگر خواصى احیاناً، تصادفاً باخبر بشوند. چون انسان تنها نباشد نمی ‏تواند، مخصوصاً در تنهایى در دل شب، انسان اینجور استکانت و تذلل‏ها را داشته باشد خوب هم می ‏تواند دقت داشته باشد. قرآن می ‏گوید: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، آن وقت که می ‏میریم تنها هستیم، خدا مى گوید تنها آمدى، اول هم تنها بودى، بعد هم تنها خواهى بود. تنها هستیم، اگر عنایت او باشد، رفاقت او، انس او، جلیس بودن او، و اگر نباشد، مصیبت هاست.

در این مورد آیا شما [می ‏توانید] حق استکانت را که شرط سوم بود خوب ادا بکنید؟ هرچه بکنید، می ‏توانید حق آن استکانت را که در این مقام باید داشته باشید، ادا بکنید؟ نه! فلذا زبان حال ما باید این باشد که خدایا آن ذلتى را که باید در حضور تو داشته باشم، درخصوص این گرفتاریم، که از تو می ‏خواهم، نمی ‏توانم ادا بکنم، اما با این همه، چون خودت اذن دادى زبان به دعا باز می ‏کنم، می ‏خواهم. من حتى المقدور استکانت دارم، ذلیلم، فقیرم ولى حقش را نمی ‏توانم ادا بکنم. این را در نظر داشته باشید. حاج میرزا جواد آقا می ‏گوید: اینکه در مقام دعا نباید ناامید بود، چون خودش اذن داده. آن وقتى که فرعون [قارون] موقع غرق شدن دعا می ‏کرد، موسى را بفریادش می ‏خواست که موسى علی‏ نبیناو آله‏ وعلیه‏ السلام او را نجات بدهد، موسى هم گوش نکرد، اما خدا به او وحى کرد که تو که او را خلق نکردى که به فریادش گوش بکنى، اگر تو او را خلق کرده بودى دعایش را گوش می ‏کردى. اگر مرا می ‏خواند جواب می ‏دادم. معنى مرموز خیلى اسرارآمیز و امیدآورش این است خدا به مخلوقش رأفت دارد، ولى نه از آن رأفت‏ها که به ذهن من و شما می ‏آید، هرچه از این رأفت‏ها به ذهن من و شما بیاید، رأفت هر رؤفى را حساب بکنید، ولو رأفت مادر به بچه اش باشد، همه اینها جلوه ها و رشحاتى است از آن رأفت مطلق او. به بندگانش رأفت دارد، توجه می ‏کنید؟ مى فرماید اگر مرا صدا می ‏زد، بى جواب نمی ‏گذاشتم! این خیلى روایت اسرارآمیزى است!

طلب حلیت از مردم

شرط چهارم: قبل از ماه مبارک سعى بکنید براى این که دعاهایتان مستجاب باشد. اگر به بنده ‏ای از بندگان خدا ظلم کرده ‏اید حتى المقدور این ظلم را برطرف بکنید، حلیّت بگیرید که این مانع استجابت دعایتان خواهد بود. اینها را اسرارآمیز بدانید. هر فردى به هر نحوى [که] شما به او رنجش و ظلم و تعدى داشته ‏‏اید، باطنش حجاب بین شما و خداست. این چیز اسرارآمیز است!

من اگر از شما رنجشى دارم که به حق [من] تعدى کرده ‏اید، من در باطن شما، با شما مخاصمه دارم و بین شما و خدا حجابم. مسئله ساده نیست، آمده ‏ام در عالم شما، حجاب بین شما و خدا هستم و این همان است که در قیامت، در صراط، یکى از عقبات که مانع پیش می ‏آید که انسان به سوى جوار خدا برود، همانهایى هستند که بگردن انسان حق دارند. حق ذوى الحقوق را رد بکنید، حلّیت بطلبید، اینها مانع استجابت دعاست.

تحمید و تمجید

شرط پنجم: در موقع دعاهاى خودتان از تحمید و تمجید غفلت نکنید. یعنى وقتى انسان از خدا چیزى می ‏خواهد، مشغول حمد خدا و تمجید خدا باشد، بعد دعایش را شروع بکند. در این مورد از على علیه‏ السلام سؤال کردند که ما قبل از دعا چطور تحمید و تمجید داشته باشیم؟ فرمود: [اول می ‏گویید] یا من هوا قرب الىّ من حبل الورید، یا من یحول بین المرء و قلبه، یا من هو بالمنظر الاعلی و بالافق المبین، بعد شروع می ‏کنید به دعا.

به زبان آوردن نعمت‏های خدا و گناهان خود

شرط ششم: علماء اخلاق گفته ‏اند بعد از این جمله این را هم اضافه بکنید که با این جمله که شروع کردید یک مقدار از نعمتهاى خدا را که به شما عنایت کرده بشمارید، اصلاً بزبان بیاورید: خدایا این طور این نعمت را بمن دادى و چه دادى و چه دادى، بعد گناهانتان را بشمارید، کل گناهانتان را به زبان بیاورید که خدا یا در پیشگاه تو من گناهکارم و چه کردم و چه کردم الى آخر. با این مقدمات، بعد شروع بکنید به دعا. توجه داشته باشید که شرط این است که در دعا عجله نکنید. روى دعایتان الحاح [اصرار شدید] داشته باشید. یعنى اصرار بکنید، بایستید، ایستادن، عجله نداشتن، الحاح داشتن! مرحوم ملکى می ‏فرماید که اهل اصرار این است که دعا را بدون عجله از ظَهر قلب سه بار به زبان بیاورید و با توجه قلبى بگوئید.

فرستادن صلوات

شرط هفتم: این است که قبل از این که دعا مى‏کنید، صلوات بفرستید بر محمد و آل محمد صلوات‏ الله ‏علیهم‏ اجمعین و بعد از دعا هم صلوات را داشته باشید، اولش صلوات و آخرش هم صلوات.

امام صادق علیه ‏السلام فرمود: لَا یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى یُصَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد. [کافی، ج‏۲، ص: ۴۹۱] دعا محجوب است مگر این که انسان این صلوات را داشته باشد. یعنى اول صلوات می ‏فرستید بعد دعا می ‏کنید و بعد صلوات می ‏فرستید. وقتى خدا اول آخرش را قبول فرمود وسطش را هم قبول می ‏کند. این هم یکى از آن زرنگى در دعاست که انسان باید داشته باشد.

دعا قبل از رسیدن به شدت و گرفتارى

شرط هشتم: این است که دعا را همیشه در رابطه با هر موضوعى که هست مخصوصاً در رابطه با مشکلات، چه اخروى و چه دنیوى؛ قبل از رسیدن به شدت و گرفتارى بکنید نه در وقت خود گرفتارى. یعنى الان براى آخرتتان، الان براى روز مرگتان، الان براى سوال قبرتان، الان براى سوءعاقبت‏تان، الان براى آنچه که بعداً به سراغ شما خواهد آمد، دعا بکنید! یا براى گرفتاریهاى دیگر دنیوى، هرچه مشکل براى امور دنیوى تان هست قبل از این که وقتش برسد دعا بکنید. دعاى قبل از شدت غیر از دعائى است که در متن شدت و بعد از قرار گرفتن در شدت هست، که این دعا چندان به ثمر نمی ‏رسد.

البته این یک رمزى دارد که گفته ام، شما می ‏خواهید نماز شب بخوانید، الان دعا بکنید تا وقت نماز شب چندین بار دعا بکنید، آن وقت در نماز شب موفق تر خواهید بود، تا وقتى که قبلاً این دعا را نکنید و وقت نماز شب که می رسد آن وقت دعا بکنید که خدایا مرا موفق بکن، که این دعا چندان مثمر نخواهد بود آنچنان که آن دعاى قبل از وقت مثمر بود. البته این هم بى ثمر نیست، ولى دعاى قبل از وقت هر چیز، مخصوصاً دعاى قبل از شدتها و گرفتاریها، چه در رابطه با مسائل اخروى و چه دنیوى، خیلى مؤثرتر است تا این که بعد از رسیدن وقتش باشد.

صدقه

حالا صحبت من در نجات اخروى خودمان است. در ماه مبارک گاهگاهى صدقه بگذارید ولو کم باشد.

۰ نظر
حسین

ضیافت حقیقی - ۸

آداب تلاوت

تلاوت قرآن با تدبر

تذکر دیگرى درباره ماه مبارک عرض می ‏کنم. اولاً شنیده‏ اید که ماه مبارک، بهار قرآن است و دعا. من براى شما تذکراتى درخصوص تلاوت قرآن و تذکراتى براى دعا می ‏گویم، که این تذکرات هم در رابطه با ماه مبارک می ‏شود و هم در کل اوقات، چه مسئله تلاوت قرآن باشد و چه مسئله دعاکردن.

در ماه مبارک یکى از مسائلى که توصیه شده تلاوت قرآن است. این را که باید داشته باشید، اما تلاوت قرآن با تدبّر.

تدبر معنى اش این است که انسان وقتى کلام خدا را می خواند، فکر، این طرف  و آن طرف نباشد که [خواندن] فقط لقلقه زبان باشد. این اولین شرط تدبر است و پایه تدبر. این را در موقع تلاوت عمل بکنید. کاملاً با تمام وجود بروید به سراغ آیات قرآن که کلام خدا را می ‏خوانید.

در آیات قرآن اسرار زیاد است. من به بعضی ‏هایش اشاره خواهم کرد و به تعبیر علماى اخلاق و حاج میرزا جواد آقا ملکى که می ‏گفت: رزقنا الله از این مرتبه تلاوت قرآن. قرآن مسئله اسرارآمیزى است.

اولا موقع خواندن جمع بشوید. کلام حق است. قلب اینور و آنور نباشد، فکر اینور و آنور نباشد، لقلقه زبان نباشد. با وضو باشد، با ادب رو بقبله باشد. سعى بکنید [توجه داشته باشید] کلماتى که شما می خوانید، کلام حق است و کلمات حق است. اجمالاً به این مسئله توجه داشته باشید.

توجه به حقیقت قرآن

در آداب تلاوت براى اهلش در مراتب مختلف دستوراتى هست، ولى من آن اندازه که به درد من و شما می ‏خورد که بتوانیم آن راه را در پیش بگیریم [بیان می ‏کنم]. با آن حضور که دارید توجه اجمالى داشته باشید، این توجه بدردتان می ‏خورد. اجمالاً بدانید این کلماتى را که شما می ‏خوانید، این نقوشى که در اینجا نوشته شده و شما تلفظ می ‏کنید، کلام خدا است. این حقیقتى دارد، نورى [دارد]، خیلى بالاتر. اصل قرآن این نیست، این کلمات، این الفاظ کلام خداست، اما صورت نازل این حقیقت است. خدا مى فرماید: ما آن حقیقت را نازل کردیم و بصورت جملات عربى و مفاهیم عربى آوردیم. [إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. یوسف : ۲] خدا خودش این گونه می ‏فرماید. به این مسئله در موقع تلاوت توجه داشته باشید.

حقیقت قرآن حقیقتى است زنده، بالا و از جلوات حق است. به یک نظر حقیقت رسول اکرم صلوات ‏الله‏ علیه‏ و آله است، این را توجه داشته باشید. به یک نظر حقیقت علوى است، حقیقت معصومین است، حقیقت ولایت است، تجلى حق است. این در عالم هستى حقیقتى دارد که ما دستمان کوتاه است: لا یمسه الا المطهرون، فقط مطهرون؛ یعنى آنهایى که خدا خواسته و آنها را تطهیر کرده و عنایت خاصى به آنها دارد، [آنها] به آن حقیقتش نائلند که عبارتند از رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه و آله و حضرات معصومین، دست ما کوتاه و خرما بر نخیل است، اما توجه داشته باشید و توجه داشته باشید که حقیقت قرآن که شما می ‏خوانید، غیر از این که در عالم هستى حقیقتى دارد، که خود قرآن این موضوع را می ‏فرماید و روایات اشاره دارد، این قرآن که در اصلش حقیقتى دارد و در عوالم دیگر صورتها دارد ـ صورت ها، به این توجه داشته باشید! صورتها دارد، حتى حرف می ‏زند، این غیر از حقیقتش است ـ صورت که می گوئیم باز شکلى را که در اینجا مأنوس ما هست بنظر نیاورید. این حقیقت در عوالم ملکوت بالا صورتها دارد. در قیامت هم با آن صورتهایش ظهور و بروز دارد، صحبت ها دارد، سخن گفتن‏ها دارد، شهادتها دارد، شکایتها دارد! اینها را موقع خواندن توجه داشته باشید.

همین را که می ‏خوانید اولا یک حقیقت زنده است، ثانیاً تجلیات دارد، در عوالم صورتها دارد، سخن ها دارد، حرفها دارد، خواهد گفت و می ‏گوید، شکایتها دارد، خواهد کرد و می ‏کند، تمجیدها دارد، رضایتها دارد از من و شما، رضایتها دارد و شکایتها دارد. در صورتهایى که دارد، شفاعتها دارد، الان بصورت یک موجود زنده صورت خاصى در پشت حجاب دارد که بعدش هم بظهور خواهد رسید. همان موقع که شما می میرید ممکن است به سراغتان بیاید. در برزخ ممکن است به سراغتان بیاید، در قیامت که حتماً به سراغ خواهد آمد. همین الان هم در پشت پرده می ‏آید، هست، صورتهاى مختلف قرآن حضور دارد، من نمی ‏بینم. این را توجه داشته باشید، به این حقایق توجه داشته باشید، توجه داشته باشید که در بعضى از صورتها قرآن، على علیه‏ السلام است! همان کلماتى که شما می ‏خوانید صورت نازله‏ای است از آن که می ‏گفت: انا القران الناطق. این هم از اسرار است ولى هست، حقیقت است. على قرآن است. توجه داشته باشید.

اینها [این توجه ‏ها] در موقع خواندنِ با حضور، به شما، به من و شما، می ‏دهد آنچه را باید بدهد، در حدّى که می ‏توانیم در حدّ اجمال توجه داشته باشیم. کتاب نمی ‏خوانیم مانند کتابهاى عربى دیگر، نوشته عربى نمی ‏خوانید! فرق است، آن هم چه فرقى که با جمله ادا نمی شود. این که می ‏خوانید اینطور است، این صورت نازل آن حقیقت است که صورتها و تجلیات و آنها که گفتم دارد. خود خدا مى فرماید: ما اینها را نازل کردیم، بصورت کلمات و الفاظ عربى آوردیم. این توجه را داشتید، این زمینه ساز این می ‏شود که شما به این موضوع توجه کنید. وقتى این یک حقیقت بالاست و زنده است و صورتها در نظام وجود دارد، اسرارآمیز است که به تصریح خود قرآن در قالب این جملات و مفاهیم آمده، آن وقت شما به این نکته توجه پیدا می ‏کنید که در همه این کلمه ها، در همه این حروف، در همه اشارتهاى این کلمه ‏ها و حرفها حسابها هست.

اصلاً متوجه به این باشیم که اسرارآمیز است. در هر اشارتى مسئله‏ ای هست، حکایتها از آن اسرار هست. به اینها که توجه کردید، آن وقت حضور هم که دارید، با این وضع وقتى قرآن را خواندید، [به حقایقی می ‏رسید].

پاک کردن خود از موانع القائات ربوبى

از یک طرف هم ـ علاوه بر اینها که گفتم ـ سعى بکنید که در موقع تلاوت قرآن، براى این که از آنچه که از آن القائات رحمانى و اشارات ربوبى که به قلب شما ریزش می ‏کند، محروم نباشید، سعى بکنید از آن چیزها که مانع این القائات ربوبى و اشارات ربوبى و القائات ملکى است خودتان را پاک بکنید. به این تذکراتى که الان مى دهم خوب توجه بکنید:

شما اگر یک تفسیر ساده‏ ای از قرآن یاد گرفته ‏‏اید، مثلاً آیه ‏ای را که می ‏خوانید، نکند فکر کنید که آن تفسیر ساده و یا ترجمه ساده ‏ای که شما بظاهر از آیه فهمیده ‏‏اید، همه ‏اش همین است. خلاصه به این اگر معتقد باشد که معنى آیه همین است که من در تفسیر دیده‏ ام و غیر از آن چیز دیگرى نیست، این خودش راه را بروى شما می ‏بندد. این را حاج میرزا جواد آقا ملکى خیلى هم تاکید کرده، یعنى به عنوان یکى از موانع افاضات ربوبى در موقع تلاوت قرآن و برکات قرآن ذکر کرده است. این خیلى براى ما مبتلا به است، نمی ‏گذارد اینها به ما برسد.

خالی کردن ذهن از باورهای غیر قرآنی

ثانیاً از موانع دیگر براى شما عرض کنم، سعى بکنید که براى خودتان درباب معانى قرآن و در کل در معارف قرآن و روایات یک چیزى را در کتابى یا از یک شخصى، معلمى، در هر بابى از ابواب معارف قرآن، به عنوان یک حقیقت مسلم قرآنى که دیگر غیر از این نیست، نگیرید، که آن هم مانع می ‏شود. این می ‏شود یک مذهب [و روش] خشک گرفتن که باز نمی ‏گذارد اشارات ربوبى به قلب شما القاء بشود. مخصوصاً این مذهبى که یادگرفته‏ اید برخلاف آن باشد که قرآن می ‏گوید.

یکى دو مثال بزنم که شما خوب دقت کنید. مثلاً اگر شما در نتیجه مطالعه و بررسی هائى دارید، استادى دارید، چیزهائى از منابعى یاد گرفته‏‏ اید، مثلاً برداشت کرده ‏اید که این موجودات شعور ندارند، اراده ندارند. [موجودات] غیر از انسان و حیوان، علم ندارند، اراده در غیر انسان پیدا نمی ‏شود.

گفتم آنچه که به درد من و شما می ‏خورد می ‏گویم و باید درباره اینها تجدیدنظر بکنید. از این چیزها مبتلا به براى من و شما زیاد است.

شما یاد گرفته اید که حیوان اراده ندارد. این یک مذهب باطل است. روى آن هم تعصب دارید، فکر مى‏کنید حقیقت همین است و بس، اسلام هم همین را می گوید! این در جاى خودش در حدّ خودش، به سهم خودش از آن اشاراتى که این موضوع مانع آن خواهد شد، شما را محروم می ‏کند.

یا آن یکى موجودات که جماد هستند شعور ندارند، هیچ چیز نمی ‏فهمند، فقط ما می ‏فهمیم، یک مقدار هم حیوانات می ‏فهمند! اگر شما این طور باشید، این مذهب شما باشد، عقیده باشد، درِ باب معارف کلى در آیات قرآن، از اشارات ربوبى که به قلب شما می ‏بایست ریخته می ‏شد و ابوابى از اسرار را براى شما باز می ‏کرد، به روى شما بسته می ‏شود.

آنجا که می فرماید این دیوار می خواهد بیفتد، [فَوَجَدا فیها جِداراً یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ. کهف : ۷۷] اینجا می ‏فهمید چه می گوید، یعنى چه؟ «می ‏خواهد» بیفتد. دیوار اراده دارد؟ اینجا می ‏فهمید چه می گوید؟ دیگر مانند بعضى از خیالبافها نمی ‏آیید خیالبافى بکنید که حالا این که می ‏گوید دیوار می ‏خواهد بیفتد، همین است که ما می ‏گوئیم، نه این که اراده دارد! این نمی ‏گذارد شما بفهمید چه می ‏خواهید بگوید.

یا آن که به سلیمان علی‏ نبیناو آله ‏وعلیه‏ السلام گفت: که آن که علمى از خدا نزد او بود گفت: مى خواهى من در یک طرفة العین آن تخت بلقیس را بیاورم؟ [قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک‏. نمل : ۴۰] آن که نزد او علمى از خدا بود! می ‏فهمید چه می ‏گوید؟

یا آیات دیگر، آیات تسبیح خیلى زیاد است، بخواهیم اینها را بگوییم از بقیه بحث می ‏مانیم. سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ [حشر : ۱ ؛ صف : ۱وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُم‏ [اسراء : ۴۴].آن که امام مى گوید این دیوار وقتى می ‏خواهد بشکند صداى تسبیحش را ما مى شنویم! آن که رسول اکرم صلوات‏الله علیه ‏و آله فرمود: به روى حیوان نزن که تسبیح می ‏گوید.

مذهب خاصى را از معلمى، از استادى، از یک کسى درباب معارف یاد می گیرید، مخصوصاً از آن کس و آن کتاب که اهل معارف نیست، از اینها به صورت تعصب داشتن اتخاذ نکنید، این مانع ریزش برکات ربوبى در موقع تلاوت قرآن می ‏شود و مانع اشارات ربوبى در موقع تلاوت قرآن می ‏شود. این هم یکى از موانع است.

خالی شدن از عجب و سایر رذایل

یکى دیگر از موانع، عبارتست از این که بعضى از صفات را داشته باشید. اگر خودتان را چیزى ببینید، از اول، کارتان خراب است! اشارات ربوبى قرآنى در موقع تلاوت قرآن، اصلاً براى آنهایى است که تکبر ندارند. این یک مسئله است، سعى بکنید خودتان را کوچک ببینید. نظر بیندازید به بعضى از این انسانها ببینید چه کسانى از اشارات ربوبى بر اثر تلاوت قرآن بهره مند شده ‏اند و چه کسانى بهره مند نشده ‏‏اند، ولو سواد داشته اند. کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ [غافر : ۳۵] مُهر الهى می ‏آید، بعضى صفات است که مهر الهى را می ‏آورد، مخصوصاً تکبر، مخصوصاً غفلت در بیست چهار ساعت، غفلت مهر می ‏آورد، تکبر مهر می ‏آورد و اینها نمی گذارد موقع تلاوت قرآن آنچه که باید از اشارات قرآن به قلب بریزد، بریزد.

حاج میرزا جواد آقا مرحوم یک چیز دیگر هم می ‏گوید، می ‏گوید یکى از موانعى که هست براى بعضی ‏ها است که وسوسه در مخارج حروف می ‏کنند، آن هم یکى از موانع است. این هم یک حرفى است که گفته و در جاى خودش بجاست. البته من می ‏گویم این مانع تدبر است. چون انسان سعى می کند این مخرج خوب ادا شود، آن مخرج خوب ادا شود، می رود به عالم مخارج، دیگر از عالم کلام حق که باید آنجا حضور داشته باشد خارج می ‏شود. و الاّ از ریزش معانى در موقع تلاوت قرآن مانع می ‏شود.

با این بیان که گفتم، از اینها که موانع هستند مواظبت کنید که نمی ‏گذارد انسان، با حضور مشغول تلاوت شود. با وضو و با حضور و با آن توجه که گفتم: توجه به حقیقت قرآن و صور قرآن و این که: این که من می ‏خوانم نازله‏ای است از قرآن و با کنار زدن موانع قرآن را بخوانید.

قرار گرفتن در معرض خطابات قرآن

و سعى بکنید که حتى المقدور تنها باشید، این هم یادتان باشد. متوجه باشید که عبادتهاى جمعى ما چیزى است، مخصوصاً من و شما که نپخته ‏‏ایم، ما اکثراً باید سعى بکنیم تا جایى که پخته بشویم و حقایق و ابواب بروى ما باز شود، تنها باشیم و مشغول تلاوت بشویم. و حتى سعى کنید هیچ کس نداند شما مشغول تلاوت قرآن هستید، این قدر سعى بکنید، با ادب، با حضور، که مشغول هستید، آن وقت که با تدبر تلاوت مى‏کنید، یواش یواش این حالات مختلف براى شما پیش می ‏آید. می ‏بیند که به آیاتى می ‏رسید که مضامین خاص دارد، ـ البته اینجا فهم معانى ظاهرى قرآن دخالت دارد ـ یواش یواش می ‏بینید که به تناسب آیات مختلف شما حالات مختلف پیدا می ‏کنید. مثلاً آنجا که وعیدهاى الهى را می ‏خوانید که در جهنم براى چه کسانى چه وعده هایى خدا می ‏دهد، بعد می ‏بینید که بعضى از آنها و خداى نکرده خیلى از آنها را من و شما مشمول آن هستیم! در این صورت، حالت پناهندگى در شما پیش می ‏آید. وقتى انسان آیات را می ‏خواند: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ، یا آن کسى که این طور است فلان کار را می کند، یا دوستى زن و بچه و مسکن و تجارت در قلبش بالاتر از محبت خداست، [قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی‏ سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ. توبه : ۲۴] می ‏گوید به اینها بگوئید منتظر باشند: فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ. امثال این آیات را که می ‏خوانیم براى ما مشکل است، اینجا حالت پناهندگى برایتان پیش می ‏آید، حالت استعاذه، خدایا بتو پناه می ‏آورم.

آنجا که آیاتى را می خوانید که براى شما امید می ‏آورد، برایتان حالت رجا پیش می ‏آید. اگر با حضور و تدبر قرآن را خواندید، این حالات در وجودتان پیش می ‏آید و آن وقت این حالات شما را به کجا می ‏برد! دقت کنید، وقتى آیات را با این ترتیبى که می ‏گویم می ‏خوانید، در حالاتى در پناهندگى هستید، گاهى در حال خوف هستید، گاهى در حال طمع هستید، یواش یواش با این شرایط که شما تلاوت قرآن داشتید، می ‏بینید که رنگ تلاوت تان به شکل دیگر در می ‏آید. گو این که این آیات همه اش بگوش شما خوانده می ‏شود. دقت می ‏کنید؟ آنچه که عنایات ربوبى است از اینجا شروع می ‏شود.

آنچه که گفتنى بود گفتم. حالا شما چه اندازه دریافتید، با این شرایط، با این طور وقتى پیش رفتید به مرور می ‏بینید مثل این که این آیات از همه جا به خود شما متوجه است. گو این که این خطابها به شما است، همه ‏اش  به شما گفته می ‏شود! از اینجا عنایات خاص ربوبى شروع می ‏شود. این حالت را که انسان پیدا کرد، شروع مى شود. مثل اینکه خدا با شما صحبت مى‏کند، گو این که با شما تکلم مى‏کند و این کلام خدا همه اش با شماست! این حالت که شروع شد، قلب به مرور خدا را متکلم با خود می ‏یابد. یعنى می ‏بیند خدا با او تکلم می کند. اینجا قهراً این حالات به صورت بارزتر جلوه می ‏کند. یعنى آن وقتى که آیات عذاب است و آیات مجازات و محاسبه‏ های پروردگار است، انسان به این حالت رسید که همه‏ اش بگوش انسان خوانده می ‏شود، تکلم حق با انسان است، این آیات دیگر در انسان وحشت و خوف فوق العاده ایجاد می ‏کند، از حالت پناهندگى بالاتر است. همان که از امام صادق علیه السلام شنیده‏ اید که یک وقت امام سوره حمد را می ‏خواند به آیه مالک یوم الدین که رسید تکرار کرد، آن شخص گفت دیدم که امام صادق صلوات ‏الله ‏علیه، مالک یوم الدین را تکرار کرد و تکرار کرد، به وجودش رعشه افتاد، رنگ و رخش تغییر کرد و گفت و گفت و متزلزل شد و دفعتاً امام به حالت صعقه افتاد. ـ البته او به تناسب مقام خودش است و تکرار هم برنامه کسانى است که در مراحل تدبر قرآن به این مراحل می رسند، حالاتشان به این مسئله هدایت مى‏کند، یعنى بعضى آیات را مکرر می ‏خوانند. من این را گفتم براى این که متوجه آن حقیقت که گفتم باشیم. ـ بعد از او سؤال شد که چه حالتى بود، فرمود که این آیه را تکرار می کردم و تکرار می ‏کردم تا این که این آیه را از گوینده این آیه که حضرت حق است شنیدم! فلذا در برابر جلالت ربوبى، این بنیه بشرى من طاقت نیاورد: فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا [اعراف : ۱۴۳]، سمعتها من المتکلم، از خود گوینده شنیدم.

آنجا که قارى این حالت را پیدا می ‏کند که خدا به او خطابات می کند، وقتى به آیه‏ های وعید می ‏رسید به آیه هایى مانند مالک یوم الدین می ‏رسد، به آیه ‏های آتش و وعده ‏های عذاب، حتى دنیوى می ‏رسد، فوق العاده متزلزل می ‏شود. به آیه ‏های رحمت مى رسد فوق العاده امیدوار است. به آیه هایى که اشتیاق آور است مى رسد حالت خاصّى دارد. چون یک حالت یافتنى است، ولى قرآن با تدبر به آن حالت، انسان را مى‏برد تا جاییی که این حالت مبدل بشود به یک حالت بالاتر، که این عنایت خاص ربوبى است براى خاصان و خوبان از بندگان خدا.  حاج میرزا جواد آقاى ملکى وقتى این را عنوان مى‏کند مى‏گوید: رزقنا الله و ایاکم، آن هم به آن کسانى که به این جور چیزها ایمان آورده اند، مى‏فهمند این حالت چیست. از این حالت انسان بالا مى‏رود، چون خدا با او سخن مى‏گوید، مى‏رود بالا، این حالت، یافتنى است. در موقع تلاوت قرآن خدا را در کلامش متجلى مى‏بیند. یعنى کلمات و حروف و آیات را که مى‏خواند همه اش را تجلیات متنوع ربوبیت مى‏بیند، این یعنى چه؟ به قول حاج میرزا جواد آقا رزقنا الله و ایاکم جمیع المؤمنین! یعنى مومنین، آنها که ایمان بیاورند.

در اینجا روایتى را از توحید صدوق براى شما مى‏خوانم که، امام صادق علیه‏السلام فرمود: ان الله تعالى تجلی لعباده فى کلامه ولکن لا یبصرون. خدا خود در کلام خود بر بندگانش تجلى کرده ولى صحبت این است که مردم این تجلى را نمى‏یابند و نمى‏بینند. این تجلى یعنى چه؟ یعنى وقتى شما آن کلمات را که مى‏خوانید تجلیات است؟ بله یعنى چه؟ دیگر یعنى چه اش را ما نمى‏فهمیم، فعلاً نمى‏فهمیم. تلاوت قرآن به آنجاها مى‏رسد.

این یک تذکرات و راهنمایى با یک تصویرى از تلاوت قرآن با تدبر بود که به شما گفتم، هم تذکر درباره تدبر و هم این که تلاوت قرآن با تدبر چه سیرى را در پیش مى‏گیرد و چنین کسى چه مراحلى را طى مى‏کند.

مراجعه به منابع درست در تفسیر و بیان قرآن

البته برداشت‏های غلط از قرآن هم مسئله ‏ای است. این که من الان در رابطه تدبر در قرآن توضیح دادم، گفتم بعضى برداشت‏های غلط از قرآن، موجب این می ‏شود که در موقع تلاوت قرآن، از آن اشاراتى که ربوبى است و از این کلمات و حروف، [که] به قلب انسان مى‏ریزد، محروم بشود. سؤال شد راه پیش گیرى اش چیست؟

من در جواب سؤال شما که راه پیشگیرى اش چگونه است چه بگویم. همین قدر من به شما توصیه می ‏کنم براى این که شما گرفتار برداشت غلط از قرآن نشوید، به منابع درست در تفسیر و بیان قرآن مراجعه کنید. منابعى که می ‏شود روى آنها حساب کرد سر و کار داشته باشید. اقلاً یک راهش این است که از منابعى که نباید به آنها مراجعه کرد پرهیز بکنید. کسى که حق ندارد تفسیر قرآن بگوید، حالا او نباید بگوید، ولى اگر او گفت، انسان اقلاً گوش نکند! و اگر گوش کرد بداند که آنچه که او می گوید نیست. لااقل فقط آن نیست. تعصب نداشته باشد فلان آقا اینجور گفت یا فلان کتاب اینجور نوشته، فلان تفسیر اینجور نوشته. اگر شما تعصب داشتید، لااقل این اندازه توجه نداشتید که ممکن است فلان آقا اشتباه بکند، یا لااقل گوشه‏ ای را گفته باشد، همه‏ اش که در این خلاصه نمی ‏شود، اصلاً قرآن یک سفره الهى است، یک مائده ربوبى است که هر کسى به اندازه خودش می ‏تواند از قرآن و از انوار قرآنى استفاده بکند. این کلام اگر در نظر شما باشد فکر می ‏کنم براى شما اقلاً، این کافى باشد در پیش گیرى شما از برداشتهاى سوئى که براى خود شما مضر است. این که شما توجه داشته باشید که قرآن یک سفره الهى است، که هر کسى به اندازة خودش می ‏تواند اگر برداشت درست بکند از آن استفاده بکند. اگر برداشتش، برداشت درستى باشد، محدود نیست.

یک مفسر یک معنى را گفت معنی ‏اش این نیست که فقط همین معنى است و معناهاى دیگرى که باید باشد دیگر در بین نیست. یا معناهائى که دیگران گفته اند درست نیست. با احتمال این که فلان معنایى را هم که فلان شخص در منبر گفته یا در فلان کتاب نوشته ممکن است معناى غلطى هم باشد. ولى من براى آنهایى که در این جلسه نیستند چه بگویم در راه پیش گیرى از برداشتهاى غلط از قرآن، و چاره اش چیست چه بگویم؟ چه کسى حرف مرا می ‏شنود؟ به هرحال همین اندازه گفتم هر کس حرف مرا بشنود باید روى آن فکر بکند.

نباید انسان فکر بکند که قرآن فقط یک وجه دارد. خیلى از علقه و مضغه ها هستند که حالا به حساب خودشان انسان شده ‏اند و نظر می ‏دهند! علقه و مضغه آن چیزى است که هنوز انسان نشده، من به خیلى از بچه ها می ‏گویم چطور شما وقتى می ‏روید از بازار چیزى بخرید عقلتان کار می ‏کند در یک جنسى که از بقال می ‏خرید عقلتان کار می کند، کم نشود، کلاه سرتان نرود! چرا عقلتان را در این باب بکار نمی ‏برید، چرا فکر نمی ‏کنید؟ از باب مثال یک دفعه این است که ما آقاى طباطبایى را مفسر قرار می ‏دهیم، یک دفعه این است که یک کسى براى خودش چند کلمه از اینجا و آنجا یاد گرفته، براى قرآن تفسیر بیان می ‏کند! عقل ما چرا نباید قضاوت بکند؟ چرا نباید ما این اندازه توجه داشته باشیم در باب معارف؟

چرا ما و شما عقلمان کار نکند که کسى که از باب مثال می ‏خواهد در توحید، در اسماء، در معارف، در معاد، در ورع و چیزهاى مختلف معارف می ‏خواهد بحث بکند، عقل من و شما باید این اندازه کار بکند که این آدمى که در فلان معارف و.... نوشته دارد و سخن دارد، روى حرف این آدم باید حساب کرد، یا روى حرف امثال آقاى طباطبایى ها؟ یک کمى توجه بکنید!

۰ نظر
حسین