تذکراتى براى ماه مبارک رمضان

توفیقات، تفضلی از جانب خدا است

تذکراتى براى ماه مبارک خواسته ‏اید. اولین چیزى که توصیه مى کنم با توجه به این که خدا به هر کسى توفیقى بدهد، منّت گذاشته است هدایت فرموده است، با توجه به این مسئله که خدا به هر کسى توفیقى در مقام عبودیت بدهد، عنایت فرموده است، منّت گذاشته است، تفضّل فرموده است، مورد انعام خودش قرار داده.

با توجه به این مسئله به همه شما توصیه مى‏کنم که در ماه مبارک از دعاى به این نحو که خدایا ما را ببخش، مؤاخذه نکن، مشمول عفو و مغفرت قرار بده، مؤاخذه با گناهمان نکن و ما را محروم از برکات ماه مبارک نکن و از توفیقات ماه مبارک محروم نفرما.

این دعا را از حالا و حتى در ماه مبارک هم ادامه بدهید! که خدا توفیق روزه همه ماه مبارک را با سلامتى و عافیت و توفیق محظوظ شدن از سایر عباداتش، از دعاها و شب زنده داریها و مستحبات دیگرش به شما عنایت بکند، محروم نکند، مؤاخذه نکند. اگر خدا بخواهد به گناهانمان ما را مؤاخذه بکند، همه توفیقات را باید از ما بگیرد، هر چه این دعا باشد، رحمت خدا بیشتر خواهد بود، عفو خدا بیشتر خواهد بود؛ قهراً توفیقات را سلب نخواهد فرمود و زیاد خواهد فرمود.

این یک تذکر که گفتم حتماً دعا بکنید. البته همه وقت هم براى توفیقاتتان به این نحو دعا بکنید که خدایا ما را به گناهانمان مؤاخذه نکن، چوب گناهان ما را به ما به این صورت نزن که ما را محروم کنی! ببخش و ما را محروم مگردان، بر ما منّت بگذار!

و اگر به قلبتان خطور کرد که شما روزه می ‏گیرید کانَّه شما بر خدا منت دارید! به خدا بگوئید خدایا اگر در قلب من اینجور چیزها باشد و من خودم نفهمم، به این هم مرا مؤاخذه نکن! چون این فکر عامیانه هنوز در وجود ما ریشه دارد که هر کار خیرى، نمازى، روزه‏ای و هر عبادتى [که داریم، کانَّه از خدا طلبکاریم!] این فکر عامیانه و جاهلانه از بس در وجود ما ریشه دار است ممکن است خطور بکند و حتى خود ما نفهمیم و بدون توجه وقتى روزه‏ای می ‏گیریم، کارى می ‏کنیم، کانَّه ما یک چیزى اضافه داریم، کانَّه از خدا طلبکاریم. ممکن است این فکر بلاشعور از قلب ما بگذرد یا باشد و ما خودمان توجه نداشته باشیم و این خیلى چوب محکم دارد! در [اگر این نحو دعا کردیم] خدا هم انعام می ‏کند و هم منّت مى گذارد و با تضرّع هم از او می ‏گیریم.

درخواست باطن و حقیقت روزه

به شما تاکید می کنم در ماه مبارک هم دعا داشته باشید به این مضمون و هم سعى کنید که روزه شما روزه باشد، در حدّى که از ما برآورده است؛ فقط ظاهر نداشته باشد که باطنى برایش نباشد، روزه نباشد، آن دعاى ماه رجب که :اللّهم لاتجْعَلْ حظّنا من صیامه الجوعَ وَالعطش، «خدایا حظ ما را از روزه‏اش گرسنگى و تشنگى قرار نده!» این اشاره است براى اهل شعور و اهل فهم که بعضى از روزه‏ ها اینجور است که سهم انسان گرسنگى و تشنگى است! باطن ندارد، روزه مان حقیقت ندارد، جان مسئله موجود نیست. از خدا بخواهید و سعى هم بکنید روزه تان از این روزه‏ ها نباشد، از آن روزه‏ های واقعى باشد.

اجتناب از گناه

هم دعا کنید و هم سعى کنید. سعى شما در این است که [همان طور که] از مفطرات ظاهر اجتناب می ‏کنید که ظاهر روزه را باطل می ‏کند، از مفطرات باطن هم اجتناب کنید که باطن روزه را باطل می ‏کند و آن معصیت‏ها و گناهان است.

خیلى سعى کنید که گناه نکنید. البته گناه نکردن همیشه براى ما وظیفه است خود را به آتش انداختن است، اما اگر بخواهید روزه شما باطن داشته باشد حتماً باید گناه نکنید! باطن روزه همین است که امساک بکنید از آنچه که باطن روزه را خراب می کند و آن عبارتست از این که از گناهان امساک بکنید، از گناهان اجتناب بکنید. گناه کردید باطن روزه تان را باطل می ‏کند و شما در باطن روزه دار نیستید، باطن روزه را ندارید، روح روزه را ندارید.

گناه مبطل باطن روزه است. روزه ظاهرى دارد، باطنى دارد. مانند نماز ظاهرى دارد و باطنى دارد. هر عمل عبودى ظاهرى دارد و باطنى دارد. ظاهرش را یک چیزهایى خراب می ‏کند، باطنش را هم یک چیزهاى دیگر خراب می ‏کند. ظاهرش شرایطى دارد، باطنش هم شرایطى دارد. همین قدر شرط باطن‏ دار بودن و حقیقت‏دار بودن روزه من و شما این است که از گناه اجتناب کنیم.

مرتبه کامل باطن و حقیقت روزه

البته توجه داشته باشید که باطن روزه خودش مراتب دارد. فکر نکنید که اگر ما از مبطلات ظاهر روزه اجتناب کردیم و از گناهان هم که باطن روزه را خراب می ‏کند اجتناب کردیم، ما از حقیقت روزه برخوردار خواهیم بود! آنچنان که هست بهره مند هستیم! نه خیر، [در این صورت، ما تنها] از مرتبه ‏‏ای از باطنش بهره مندیم، دقیقاً از مرتبه اولیّه باطنش بهره مند هستیم. والاّ باطن روزه و حقیقت روزه مراتب دارد.

ما اگر گناه را ترک بکنیم از مرتبه اول باطن و حقیقت روزه باضافه ظاهرش برخوردار شدیم والاّ حقیقت اصلى باطن روزه خیلى بالاست، مراتب دارد. مرتبه اخیرش مرتبه کاملش می ‏دانید چیست؟ مرتبه کاملش این است که انسان از غیر خدا امساک بکند! دقت کنید که فقط در یک جمله گفتم از غیر خدا امساک بکند. این هم یک تذکر.

مقام فنا

در مناجات شعبانیه، جمله‏ های آخرش را لابد خوانده ‏‏اید. حالا چقدر فکر کردید، چقدر تامل کردید خودتان می دانید، ولى این جمله بود که می ‏گوید: وَ ألحِقنى بِنورِ عِزِّکَ الاَبهَج. بعد می ‏گوید: حتى أکون لک عارفاً و عن سواکَ منحرفاً. بینید این جمله چه می ‏گوید! مى گوید: خدایا به من این عنایت را بکن، این آن وقتى مى‏شود که انسان بنور ابهج خدا ملحق بشود که مقام فناست و آن مقامى است که من و شما اسمش را شنیده ‏‏ایم. نه تصور ذهنی ‏اش را می ‏توانیم بکنیم و نه تصور عملی‏ اش را! معلوم است، آن مرحله بسیار بالاست. آن وقت انسان به حقیقت روزه می رسد که: فَأکونَ لَکَ عارفاً وَ عَن سِواکَ مُنحرِفاً، که انسان بطور کلى از غیر خدا منحرف شود، منقطع شود به خدا برسد. این باطن روزه است. این روزه‏ های ما زمینه را آماده می ‏کند براى کسى که بخواهد دنبال مجاهدتهایش را بگیرد و کم کم به آنجا ها نزدیک بشود. این هم یک تذکر بود براى روزه.

تاکید بر حفظ باطن روزه

باز هم تاکید می ‏کنیم آن اندازه که در ظاهر روزه ـ به حساب فتوى ـ سخت اجتناب می ‏کنید، که [مثلا] اگر انگشت را به دهن زدید، تر شد، می ‏گویند دوباره آن انگشت را به دهان نزنید، که اگر آن آب را فرو ببرید روزه باطل می ‏شود! یا مثلاً دست، رطوبت دیگرى داشت، به دهان زدى و آن آب را فرو بردى روزه باطل می ‏شود.  دقت‏ می ‏کنیم. چطور در ظاهر این دقت  می ‏کنیم، چندین برابر بیشتر از این دقت کنید که باطن روزه‏ تان باطل نشود. اینها را وقتى می ‏گوئیم، باز در مقام عمل اهمیت داده نمی ‏شود. دقت کنید خوب توجه به این مسئله داشته باشید، خیلى مواظبت کنید که حرفى نزنید که گناه باشد. غیبتى، دروغى...، به هر تکلّمى گوش نکنید. نکند گوینده یک وقت غیبت بکند و شما بشنوید. و یا حرفى نزنید که مسخره باشد. و یا حرفى نزنید که طرف را برنجانید، تحقیر باشد. اینها همه محرمات است. یا در مواجهه عصبانى نشوید، الى آخر. یا در مسئله نامحرم و هر مسئله دیگر.

پس بطوری که در ظاهر روزه دقت می ‏کنید، چون واقعاً ظاهر روزه را خراب می کند، از این بالاتر باید در حفظ باطن روزه دقت کرد! و روى همین حساب هم حتى المقدور برنامه‏ تان را در ماه مبارک طورى تنظیم بکنید که در این عمل موفق شوید. مثلاً برخوردهایتان را مواجهه‏ هایتان با غیر خودتان را، طورى برنامه‏ ریزى کنید که کمتر به گرفتارى این گناه که باطن روزه را باطل می ‏کند بیفتید. خیلى دقت کنید، آن مثال را فراموش نکنید که گفتم هر قدر در ظاهر روزه دقت می ‏کنید، چندین برابر بیشتر از آن در حفظ حقیقتش بکوشید. این هم یک تذکر بود درخصوص ماه مبارک.

کم خوردن

اینها را مکرراً گفته‏ام و یادآورى می ‏کنم ولى مسئله را جدى بگیرید. شبها، آن اندازه که به اعمال و دعاها و شب زنده داری‏هایش موفق خواهید شد، براى این که حال و احوال خوب داشته باشید تاکید می ‏کنم در افطار بیش از حدّ ضرورت که براى حفظ سلامت لازم است نخورید. در حدّ حفظ سلامت بخورید نه در حدّی که اشتها ـ اشتهاى نفسانى ـ دارید. خیلى شکم را از غذا پر نکنید که حال و احوال دعا را نداشته باشید. فکر نکنید که این حرف است که می ‏گویند اگر شکم انسان پر بشود، حال و احوال خوب ندارد. اینها حرف هست ولى حقیقت است! اینها را باور بکنید. یک گرفتارى ما این است که ما معمولاً اینجور چیزها را باور نمی ‏کنیم. اصلاً باورکردن ما همه ‏اش گرفتارى است! چه چیز را خوب باور کرده‏ ایم که یکی ‏اش این باشد.

باور کنید که شکم هر چه پر باشد محال است آن حال و احوالى که شما در شکم غیر پر خواهید داشت داشته باشید! درحدّ خودش یک مانع است.

مواظبت بر شب‏های قدر

این را هم به عنوان تذکر دیگر بگویم: اقلاً آن سه شب، شبهاى لیالى قدر را حتى المقدور ـ انشاءالله سعى کنید که مقدور باشد، حتماً از خدا بخواهید،  خدا نخواهد که هیچ چیز نمی شود ـ سعى جدّى بکنید که این سه شب ۱۹ و ۲۱ و ۲۳ را حتى یک چُرت هم نزنید! حتماً خیلى مواظبت کنید، با تضرع از خدا بخواهید که آن شب را خراب نکنید. اعمالش را که انجام می ‏دهید در این سه شب هر چه می ‏توانید با تضرع دعا کنید براى نجاتتان. مثلاً بنشینید یک ساعت فقط براى همین نجات یافتن از آتش با اصرار دعا کنید. دو ساعت، هرقدر توانستید: خدایا ما را از اهل نجات قرار بده، عاقبت ما را عاقبت سوء قرار نده، از خودت جدا نکن، از محمّد و آل محمّد صلی ‏الله‏ علیه‏ وآله جدا نکن، از قرآن جدا نکن، از مخاطراتى که در مواقع مختلف، مخاطرات اخروى پیش می ‏آید، خدایا ما را حفظ بکن، چه بکن و چه نکن، اینها را در این سه شب که شبهاى تقدیر است حتماً فراموش نکنید. حالا دعاهاى دیگر هم کردید، براى حوائج خودتان بکنید. یعنى اعمال مستحبى که انجام می دهید بجاى خود محفوظ، بخشى را بزبان خودتان که درد دلتان چیست براى دعا قرار بدهید. دعاهاى ابوحمزه و امثال اینها را هم بخوانید.

مواظبت بر دعاهای ماثور

ما خیلى چیزها را نمی ‏فهمیم که باید از خدا بخواهیم، اصلاً نمی ‏دانیم که اینجور چیزها را باید از خدا خواست. اصلاً شعور ما کار نمی ‏کند، فلذا خواندن دعاهایى که از حضرات معصومین وارد شده است در مواقع مختلف، یک کار ضرورى ضرورى است. براى این که آنها می ‏فهمیدند که چه جور چیزها را باید از خدا خواست و ما چون نمی ‏دانیم، نمى‏خواهیم و چون نخواسته‏ ایم هم نمی ‏گیریم، بما نمی ‏دهند.

اما وقتى آن دعاها را خواندید شما هم آن چیزهایى را که حتى توجه ندارید که باید بخواهید، از خدا می خواهید و خدا عنایت می ‏کند. از جمله دعاى ابوحمزه است همه دعاها. این یک بابى است. دعاها را در جاهاى خودش در ماه مبارک و غیر ماه مبارک انجام بدهید، اما به زبان خود هم براى نجات اخروى دعا کنید. من مکرر گفته ‏ام فکر می ‏کنم شماها خوب نمی ‏فهمید که خطرات اخروى که در پیش است خیلى زیاد است. هرچه من سعى می ‏کنم اینها را بگویم و بفهمانم ولى می ‏بینم که جا نمی ‏افتد. مسئله خیلى مهم است، خطرات اخروى که در پیش است، این را یقین بدانید که زیاد است، براى همه زیاد است. مقصودم از این که می ‏گویم در پیش است نه به لحاظ زمان می ‏گویم، حالا زمان این جور که پیش می ‏رود حفظ دین سخت خواهد شد در جاى خود محفوظ. ولى در عین حال آن را نمی گویم، آن خطرات را می ‏گویم که مخصوصاً در دوران آخر عمر مشکلاتى که براى انسان پیش می ‏آید از پیرى و مریضى و مخصوصاً در حال احتضار و اینها و بعد از احتضار و موقع ورود به برزخ و امثال اینها، خیلى سخت است براى اینها، حتماً حتماً مخصوصاً در شبهاى قدر دعا بکنید، خیلى خیلى از این مسئله بترسید. انسان اگر خوب بفهمد وجودش متزلزل می ‏شود. مطمئن نیستیم چه از آب درخواهیم آمد، هیچ مطمئن نیستیم ولو الان خیلى خوب هم باشیم. این هم یک تذکر لازم براى شبهاى قدر.

صدق و راست گویی به خدا

حالا یک جمله که من خودم می ‏خواستم بگویم: یک وقتى من در این جلسات درباب صدق صحبتهایى کردم، حالا انشاءالله آنها را هم گوش کنید جمله‏ ای در این باب می ‏خواهم براى شما بگویم.

در همین مناجات شعبانیه که می ‏خواندید بود: و قلباً یُدینه مِنکَ شوقُهُ و لِساناً یُرْفَعُ الَیکَ صِدقُه. توضیحى در این جمله به شما می ‏گویم هم عمل می ‏کنید، هم تجربه ببینید چه می ‏شود.

اولاً وقتى در این دعا که دعاى همه حضرات معصومین بوده که دعاى عجیبى است ـ البته همه دعاها عجیب است ـ در این دعا می ‏گوید: خدایا به من قلبى بده که شوق داشته باشد بتو، که شوقش آن قلب را به تو نزدیک کند. به من دلى بده که شوقش، آن دل را به تو نزدیکتر کند.

و در جمله بعدى می ‏گوید: خدایا به من زبانى عنایت کن که یُرْفَعُ الیک صدقُه، که صدقش به سوى تو بیاید. یعنى گفتار درستش، حرفهاى راستش به سوى تو بالا آورده می ‏شود. اولاً این را از خدا مى‏خواهد. اولاً به ما می ‏آموزد که در عین حال که باید سعى کرد همه اینها را باید از خدا خواست. ثانیاً این جمله خیلى جمله عجیبى است. مانند قطعات دیگر دعا که عجیب و پرمعنى و هشداردهنده است.

اولاً خود مفهوم یا مضمون اولیه این قطعه این است که از گفته‏ های زبان، کدامش به سوى خدا صعود می کند؟ آن که درست است، صدق است، دروغ نیست. یعنى زبان ممکن است خیلى چیزها در مقام عبودیت و ذکر و این چیزها بگوید، ولى همه‏ اش که به سوى خدا صعود نمی ‏کند، بالا نمی ‏رود. کدامش صعود می ‏کند؟ آن که راست است. اولاً این یک هشدار است، هشدار عجیبى است.

حالا براساس این من به شما نصیحتى می ‏کنم. هم عمل کنید و هم تجربه. شما بعد از این تصمیم بگیرید در حدّ فهم خودتان، آن اندازه که خود شما می ‏فهمید، نه آن اندازه که خدا مى داند! آن اندازه ندارد خیلى بالاست. به اندازه فکر خودتان، آن اندازه که فکر خود شما کار می ‏کند، به اندازه‏ ای که خودتان مى فهمید سعى کنید هر چه در مقام عبودیت، بندگى خدا، ذکر است نماز است واجب، غیرواجب، ورد، دعا، هرچه که در پیشگاه خدا می ‏گوئید، بعد از این تصمیم بگیرید که سعى کنید راست بگوئید. در حدّ فهم خودتان. ببینید چه می ‏شود! همین را عمل بکنید و هم تجربه بکنید.

اگر می ‏خواهید بفهمید چه هستید در چه موقعى هستید چه منزلتى نزد خدا دارید و در این عالم، چه سهمى از ایمان دارید. چه منزلتى در عبودیت دارید چه قدرى در پیشگاه خدا دارید، اگر خواستید این را بفهمید، این را امتحان بکنید. و اگر خواستید بدانید چه ایراداتى دارید چه اشکالهایی دارید، چه موانعى در وجود شما هست و چه مشکلهاى روحى دارید، اگر این را می ‏خواهید بفهمید اینکار را تجربه کنید، تصمیم بگیرید بعد از این درحدّ فهم خودتان، گفته‏ هایتان را در محضر خدا راست بگوئید.

اگر می ‏خواهید به راه بیفتید، این مسئله را عمل بکنید و این تجربه را و این تذکر را. خیلى از شماها و غیر شماها می ‏آیند می گویند ما هیچ آدم نمی ‏شویم، درست نمی ‏شویم، تا حالا درست نشده ایم، چیزى نشده‏‏ ایم! اگر می ‏خواهید بشوید، از این راه وارد بشوید، بسم الله! اگر می ‏خواهید چیزى بشوید این کار را شروع کنید.

اگر می ‏خواهید هدایتهاى مخصوص خدا به سراغ شما بیاید همین کار را بکنید. من اگر چهار مورد براى شما شمردم و کاملاً هم این بیان را بصورت اتمام حجت به شما می ‏گویم، چهار تا را دوباره می ‏شمارم، اگر مى‏خواهید بدانید دیگر خیلى حرف نزنید، خیلى سؤال نکنید ما آدم نمی ‏شویم. هرچه می ‏کنیم نمی ‏شود، ما نمی ‏توانیم، تا بحال چیزى نشده ‏‏‏ایم، چه بکنیم؟ چه راهى به ما نشان می ‏دهید؟ پس چه باید کرد؟ همین، خیلى ساده، باز تکرار می ‏کنم تصمیم بگیرید بعد از این شما در حدّ فهم خودتان، هرچه در محضر خدا می ‏گوئید، راست بگوئید.

اول قطعه‏ ای از دعا را خواندم، آنچه که از دعا خدا قبول می ‏کند یا به سوى خدا مى‏رود یا انسان را به سوى خدا می ‏برد از گفتار‏ها، راستش بود. غیر راست که به سوى خدا نمی ‏رود! غیر گفته ‏های راست به سوى خدا نمی ‏رود: یُرْفَعُ الَیکَ صِدقُه اولاً این یک مقدمه بود. البته تنها این دعا هم نیست، اشارات دعاها در این باب زیاد است. براى اینکه شما یقین کافى پیدا کنید که حتماً گفته راست به سوى خدا صعود می ‏کند و دقیقاً، غیر راست حتماً راه به سوى خدا پیدا نمی ‏کند، آیه ‏ای از قرآن را هم بیادتان مى‏آورم: هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُم.‏ با این مقدمه که حرف راست به سوى خدا صعود می ‏کند و انسان را صعود می ‏دهد، چون انسان، عملش که صعود مى‏کند خودش را هم می ‏برد. با این مقدمه شما سعى کنید در حدّى که خود شما می ‏فهمید راست است، راست بگوئید. ببینید چه می ‏شود! این سعى را شروع کنید، اما ادامه بدهید. چون من می ‏دانم شما شروع که کردید از همان اول که دیدید نمی ‏توانید راست بگوئید، از این کار خسته خواهید شد و دست بردار خواهید شد. آن وقت فکر کنید که چه می ‏خواهید بکنید. می ‏خواهید به دروغ ادامه بدهید؟ دروغ به جایى می ‏رسد؟ پس نباید خسته شد.  حالا نمی ‏توانید راست بگوئید، ولى سعى کنید بتوانید راست بگوئید. یعنى آنجا برنگردید چون اینها یک رموز و ریزه کاریها است که در سلوک براى همه پیش مى‏آید، من باز می ‏کنم به شما می ‏گویم.

خوب، دیدید که سخت است. می ‏گوئید حالا عَلَى الله، خدا رحیم است، خدا کریم است همین طور می ‏گوئیم. این که خدا رحیم است و کریم است درست است، اما بالاخره تو می ‏خواهى به دروغ ادامه بدهى؟ دروغ که بالا نمی ‏رود. پس باید چاره‏ ای کرد. سخت است، این سخت را براى خودتان آسان بکنید. ببینید این جمله‏ ای را که می ‏خواهید بگوئید، دروغ از آب درمی ‏آید، خودتان می فهمید دروغ از آب درمی ‏آید. ببینید چه باید بکنید و چه اصلاحى بکنید. می ‏توانید این جمله را راست بگوئید! تصمیم بگیرید و عمل هم بکنید. آن اصلاح را هم بکنید تا این جمله را راست بگوئید.

مثلاً وقتى الحمدلله را می ‏گوئید می ‏بینید که واقعاً شما چشمتان دوخته به این انسانها و این و آن است به این اسباب و علل است، سرپا تملق هستید، سر تا پا کوچک این و آن مى شوید، قربانت شوم و فدایت شوم می ‏گوئید، چه به زبان، چه با وجود چه با قیافه، چه با مواجهه بى زبان و با زبان. می ‏بینید، خلاصه حمدوستایش و ثناى شما از این و آن است خشوع شما دربرابر این و آن است، الحمدلله شما فقط حرف است. خوب به خدا بگوئید خدایا این دروغ است، خدایا نفهمیدم، توبه کردم، همه چیز از توست! مواظبت کنید، تصمیم بگیرید دیگر در برابر این و آن به شرک نیفتید و همه چیز را به خدا ارجاع کنید. این تذکر من بود، خوب عمل بکنید با ابعادى که گفتم. خیلى هم سخت است، اما آن چهار تا اگر را بدنبال خودش براى شما خواهد آورد. حالا آنها را من باز نکردم، کلى گفتم. موقفتان را می ‏شناسید، مشکلاتتان را می فهمید، به راه می ‏افتید و از هدایتهاى مخصوص هم برخوردار می ‏شوید. صدق، صدق!

صدق انسان را هم بالا مى‏برد

نکته‏ ای هم که می ‏شود گفت، نکته‏ ای قرآنى و فلسفى و عرفانى است. وقتى گفته‏ های راست، به سوى خدا صعود می ‏کند و انسان را به سوى خدا می ‏برد: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه‏، آن وقت، وقتی که گفته‏ ها راست است و انسان درمحضر خدا راست می ‏گوید، درحدّ فهم خودش، و گفته‏‏ ها به سوى خدا صعود می ‏کند و انسان را هم صعود می ‏دهد، اینجا یک رمز علمى و فلسفى دارد که در اصل رمز قرآنى است. اما در تحلیل فلسفى و عرفانى هم می ‏شود گفت، یک نکته فلسفى عرفانى است. وقتى که انسان صدقش به سوى خدا می ‏رود و انسان را به سوى خدا می ‏برد، در واقع انسان در حرکت و قُرب است. یعنى نزدیک می ‏شود، این نزدیک شدن را از شما سؤال می ‏کنم وقتى انسان می ‏خواهد جلو برود، چه چیز لازم است؟ به او می ‏گویند که چه بکن و چه نکن. این را بگذار و بیا.آن را داشته باش و بیا!

بیا، اما این جور بکن، آن جور نکن، آن را کنار بزن. یعنى وقتى راه می ‏دهند، هدایتهاى مخصوص را به انسان الهام می ‏کنند. وقتى راه نمی ‏دهند، دیگر چه؟ حالا دانستید چرا ما تا بحال از هدایتهاى مخصوص برخوردار نشده ‏‏ایم. خوب وقتى بناست راه ندهند، نزدیک نشویم، چه لزومى دارد؟ فهمیدید چه گفتم؟ و همچنین انسان در این مقام که چه باید باشد و چه نباید باشد را ـ که اینها هدایتهاى مخصوص است ـ مى‏شمارم، این اگرها را در توضیح و تائید آن می ‏شمارم.

ضمناً انسان وقتى جلو می ‏رود به او می ‏گویند این را بکن، آن را نکن، این را داشته باش، آن را نداشته باش، این را کسب کن و آن را کنار بگذار، ضمناً انسان به مشکلات خودش پى می ‏برد یا نه؟ پى می ‏برد. موقف خودش را می ‏شناسد یا نه؟ در چه موقفى بوده و نمی ‏دانسته، این را می ‏شناسد یا نمی ‏شناسد؟ و بعد هم که اگر به حرف گوش کرد روز به روز به راه می ‏افتد یا نمی ‏افتد؟ همه اینها رمزش در این نکته قرآنى اولا، و فلسفى و عرفانى ثانیاً، که وقتى کسى را راه می ‏دهند دیگر با آن آلودگى که پیش نمی ‏برند، راه که مى‏دهند به او می ‏گویند این آلودگى را کنار بگذار، این فضیلت را کسب کن، این حرکت را نداشته باشد، آن را داشته باش. همه چیز از آنجا درست می ‏شود. تا بحال به این آیه دقت کرده‏ اید که می ‏فرماید: انّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر؟ اینجاش را فهمیده ‏ای که اگر نماز، نماز باشد انسان را از فحشاء و منکر باز می ‏دارد ولى تحلیلش را فهمیده ‏ای چیست؟

اگر نماز، نمازى باشد که در هر دفعه خواندن، در هر رکعتش، در هر دفعه‏ اش انسان را به خدا نزدیک بکند، مسائل را براى انسان روشن می ‏کند که چه باید نکنى، چطور باید باشى. آن ایرادهایت را بفهم، آنها را اصلاح کن. وادار می ‏کند که انسان از دایره وسیع از فحشاء و منکر باز بدارد که باید هدایت بیابد.این: انّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر یک حقیقت کلى است.

توصیه من این بود که شما تصمیم بگیرید راست بگوئید و زود هم برگردید. من این مسئله را خیلى مهم می ‏بینم، مادامی که کسى به این مسئله شروع نکرده است هیچ اصلاح پذیر نیست. این را یقین بدانید.

مثلاً در محضر خدا می ‏خواهید ایّاک نعبد را راست بگوئید، در حدّى که خودتان مى‏فهمید. یک مرتبه در حدّى که رسول الله مى‏داند چگونه باید راست باشد و در یک مرتبه این که خدا می ‏خواهد، اینها را ما نمی ‏فهمیم. اینها از ما برآورده نیست. اصلاً تکلیف ما لایطاق است. من می ‏گویم این ایّاک نعبد را در حدّى که خودتان می ‏دانید چگونه باشد درست می ‏شود، درست بگوئید. مثلاً ایّاک نعبد را می ‏گوئید خدایا من از تو فرمان می ‏برم، به تو بندگى می ‏کنم. هر چه تو گفتى همان است. شما وقتى این جمله را می ‏گوئید، می ‏فهمید اگر بخواهید این را به خدا راست بگوئید باید رفتارتان چنین و چنان باشد، به همان نحوى که فهمیدید. اگر این جور بکنید گفته تان راست می ‏شود. آن اگر را بکنید تا این گفته شما راست بشود. وقتى سعى می ‏کنید این گفته راست بشود می ‏بینید مشروط بر این است که شما مثلاً غیبت نکنید، دروغ نگوئید. اگر دروغ نگوئید و غیبت نکنید، این جمله را راست می ‏گوئید. پس در اینجا غیبت و دروغ را ترک می ‏کنید.