درباره ماه مبارک

حرمت ماه مبارک رمضان

البته گفتنى ها درباره ی ماه مبارک چیزى نیست که در یک جلسه تمام بشود، شما اگر نوشته‏ های علماى اخلاق را مطالعه بکنید در تذکرات خودشان به ماه مبارک می ‏رسند و خصوصیات و موضوعاتى که در ماه مبارک هست و تذکراتى که باید بدهند، بحث شان خیلى طولانى است. چون حقیقت این است که ماه بخصوصى است و شهر ضیافت حق است و خیلى اسرار در این ماه هست و خیلى برکات هست که اگر خدا به کسى عنایت کرد می تواند از برکات این ماه برخوردار باشد و چون ما در غفلت‏یم و از اول برداشت ما در مسئله عبودیت در مشى غلط است معمولاً هم آنچنان بهره اى که باید ببریم نمی ‏بریم. البته این محرومیت در درجات مختلف است ولى درکل می ‏شود گفت که:  مؤمنین از آن برکاتى که براى ماه مبارک هست محروم هستند، از آنچه که در نظام وجود براى ماه مبارک هست و از طریق حضرات معصومین صلوات‏ الله ‏علیهم و انبیاء علیهم‏السلام رسیده است.

حاج میرزا جواد ملکى از شاگردان ملاحسین قلى همدانى بوده که از اساتید اخلاق و باطن و بزرگان در این مرحله بوده اند، در کتاب «مراقبات» در این خصوص یعنى درخصوص اعمال و مستحبات و مسائل ماهها و ایام و لیالى بخصوص هست نوشته آقاى طباطبایى رضوان الله علیه هم که بر کتابشان تقریرى نوشته ‏اند. با یک اشاره تعریف بزرگى از این کتاب کرده‏ اند که واقعاً هم کتاب عجیبى است. ایشان از اول کتاب که مخصوص ماه مبارک است، یعنى بابى که مخصوص ماه مبارک است صحبت می ‏کند، اولین حرفش این است که در شهر رمضان، این روایت را نقل می ‏کند که کسى اگر گفت رمضان [بدون ذکر مبارک]، یعنى جسارت آمیز صحبت کرد، باید براى این حرفى که گفته تصدق بدهد، کفاره بدهد! روایت است، این جور شروع می ‏کند که ماه بخصوص و ماه مبارکى است. حتى نباید گفت رمضان! این جسارت است و اگر کسى این جور گفت باید توبه بکند و صدقه بدهد. 

البته من در صحبت‏های خصوصى به بعضى از شماها گفته ام، ماه مبارک است اما از آن وقتى که ما چشم باز کرده ‏ایم و روزگار را می ‏بینیم و الان هم باز خواهیم دید، اگر عمر باشد، این «ماه مبارک» برگشته و براى ما «ماه غضب» شده! این هم یک گرفتارى فوق العاده است. دیده ‏اید و خواهید دید که اصلاً روزه گرفتن یعنى چه؟ این عین نقمت و عذاب است. این گرفتارى فوق العاده از حد است که دامنگیر انسانها شده که روزه خواریها است! عجیب حرمات الهى هتک شده باید به خدا پناه برد و باید خیلى هم از عواقب این مسئله وحشت کرد. 

یک به یک من تذکراتى عرض خواهم کرد که شما در مقام عمل در ماه مبارک به آنها توجه داشته باشید. 

تذکر اول را هم که به نقل از حاج میرزا جواد آقا نقل کردم براى این بود که وقتى در تکلّم اینها را به زبان می ‏آورید «ماه مبارک» بگوئید، ماه مبارک رمضان بگوئید و تعبیر ناجور نداشته باشید که این بجاى خود معصیت است. 

درخواست توفیق برای قیام و صیام ماه مبارک

تذکر اول من این است که: اگر تا بحال خوب دعا نکرده اید، تا حالا اگر غفلت از این دعا کرده ‏‏اید، از این لحظه تا لیله اول ماه مبارک این دعا را مصرّانه داشته باشید، با تضرع و اصرار که خدایا مرا به قیام و صیام ماه مبارک موفق بکن! این اولین تذکر من است. 

اگر کرده ‏اید هم باز ادامه بدهید. آن درون قلب خودتان را جویا بشوید. سرّ وجودتان را جویا بشوید، ببینید اگر در سرّ وجود شما حالت اکراهى، سخت آمدنى، اعتراض مانندى، اکراهى نسبت به ماه مبارک هست، خیلى به خدا پناه ببرید که این اکراه موجب حرمان شما از برکات صیام و قیام آن نباشد. اگر در زوایاى قلبتان یک اکراهى هست که ماه مبارک سخت است و فلان، وحشت بکنید که این اکراه شما مبدل به این نشود که شما معذور باشید و نتوانید روزه بگیرید. 

خیلى ها از همین تمایلى که در زوایاى قلبشان هست، با این که نمی ‏خواهند روزه نگیرند، بلکه می ‏خواهند روزه بگیرند ولى حالت اکراه در باطنشان دارند، سخت شان می ‏آید، براى خیلی ‏ها این وسیله شده که چوب خورده ‏اند و به بهانه‏ های مختلف محروم شده‏ اند از خظوظ ماه مبارک و از صیام و قیام ماه مبارک یا مریض شده ‏اند یا بهانه‏ های دیگر پیش آمده.

چون گفته ‏ام ما از اول برداشتمان در مسئله عبودیت برداشت غلط بوده، ما فکر می ‏کنیم عبودیت یک سختى است. البته عبودیت رنج دارد، [اما این رنج و سختی غیر از آن است که ما می ‏پنداریم!] اصل عبودیت عین رنج است، عین سختى است و بالاتر از آن سختى نیست، این درست است. اما این موجب شده که ما فکر کرده ‏ایم که بالاخره در عبودیت یک کس دیگرى منفعت می ‏برد. ولى صحبت این نیست، البته عین رنج است، عین سختى است، اما با عین سختى که هست هرچه باشد این راه نجات ما است. غیر از این مسئله ‏ای در بین نیست. 

حیات دنیا، تلاشی براى نجات

دقت بکنید، این که امروز می ‏گویم، نکات زیادى خواهد داشت که از خدا می ‏خواهم شما هم خوب توجه کنید و هم خوب بفهمید که این عدم توجه ها خیلى کار ما را خراب کرده است. ما در این عالم گرفتار شده ‏ایم، این عالمى که ما در آن قرار گرفته ‏‏ایم عالم گرفتارى ما است. یعنى ما از آن وقتى که در این عالم چشم باز کرده ‏ایم در یک پرتگاه هلاکت و خسرانى عمیق افتاده ایم، چیز دیگرى نیست و در این بین خدا عنایتى کرده، راه باز کرده. این راه باز کردن، معنى اش این است که این حیات دنیوى براى تلاش است به توجه به آن راهى که خدا باز کرده که بلکه از آنچه که در پرتگاهش افتاده ‏ایم، فرصت کمى هم مانده که بتوانیم خودمان را از این که از این پرتگاه بلغزیم به هلاکت دائمى، نجات بدهیم. 

حیات دنیا فقط براى تلاش است، اگر کسى بخواهد معنى این حیات دنیا را بفهمد فقط براى تلاش است و اصلاً معنى دیگرى ندارد، فقط براى مجاهدت است، براى نجات از چى؟ براى نجات یافتن از آن پرتگاهى که در آن افتاده‏‏ ایم. که اگر تلاشمان بجایى رسید. نجات یافته‏ ایم وگرنه، هلاکت دائمى است. این معنى حیات دنیوى است.

عبودیت همان تلاش است براى نجات، عبودیت، رنج است، عبودیت تلخ است، کاملش عین تلخى است، بالاتر از آن تلخى نیست، براساس معیارهاى نفسانى.

این معناى عبودیت است و ما از اول اینطور برداشت نکرده ‏ایم و قهراً فکر می ‏کنیم که یک بار سنگینى به ما تحمیل شده و مثل این که فقط یک کسى می ‏خواهد منفعتى ببرد! حالا ماه مبارک هم که مى‏آید، آنچه که بنابود ما بخوریم، دیگر خوردن هم که نیست! این عوضى گرفتن همین مسئله است. توجه نداریم که از اول مسئله این است که عنایتى بما شده که راه نجاتى دربرابر ما قرار داده شده.

گفتم اولاً این مسئله را در نظر داشته باشید که اگر دعا نکرده اید، زوایاى قلبتان را هم بررسى کنید اگرچنین چیزى باشد به خدا بگوئید: خدایا به تو پناه می ‏آورم، استغفار بکنید، خدایا مرا با این چیزى که در قلب من هست مؤاخذه نکن، عفو بکن و مرا به صیام و قیام این ماه موفق بکن. آنچه را که می خواهید در ماه مبارک آن طور باشید قبل از اینکه ماه مبارک برسد دعا کنید. این فرق می ‏کند تا این که برسد [و بعد] دعا بکنید، هرچه از ماه مبارک می ‏خواهید، حالا غیر از ظاهر صیامش، یعنى برکات دیگرش که به آنها هم اشاره‏ ای خواهم داشت، از حالا بخواهید.

در این خواستتان حضرات معصومین علیهم‏السلام را هم شفیع قرار بدهید. یعنى علاوه بر این که خودتان مستقیماً می ‏خواهید، آنها را شفیع قرار بدهید و با اصرار از حضرات معصومین صلوات ‏الله ‏علیهم بخواهید که شفاعت بکنند که خدا از آنهایى قرار بدهد که در این ماه مبارک از برکاتش بهره ‏مند می ‏شوند، از آنها قرار بدهد که نجات یافته هستند.  از آنها قرار بدهد که شقى نیستند، که این در ماه مبارک روشن می ‏شود که انسان شقى است یا مغفورٌ له است. این تذکر اول من بود.

عبودیت، حقیقت ضیافت

و بعد از آن در اصل معنى روزه گرفتن توضیحى عرض می کنم که در این توضیح انشاء الله بصیرتى براى شما پیش بیاید و بعد هم تذکرات لازمى که خواهم داشت می ‏پردازم.

همه ما شنیده ‏ایم که شهر مبارک رمضان شهر ضیافت الله است ماهى است که انسانها به مهمانى خوانده شده ‏‏اند، از همان ابتدا.

این اندازه ما شعور داریم که خدا که انسان ها را به ضیافت خودش خوانده، این ضیافت که محرومیت از خوردن ها و آشامیدن ها است ـ که قبلا داشته‏‏ ایم ـ . اما این چه ضیافتى است و این چه معنایى دارد؟ این اولین سؤالى است که بنظر ما می ‏آید. اما با همان شعور کم و تعقل کم خودمان پى می ‏بریم که از همین مسئله ما مى توانیم یک سیر فکرى در اسرار عبودیت را در پیش بگیریم و خیلى از حقایق در عبودیت براى ما کشف بشود که اصلاً عبودیت یعنى چه؟

خود این جمله که ما در این ماه به ضیافت الهى دعوت شده ایم، خدا ما را به ضیافت خود دعوت کرده است و این هم چنین است که نباید بخوریم، نباید بیاشامیم، وحتى از آن چیزهایى که براى ما مباح بود باید امساک بکنیم، این را می ‏دانیم که از یک طرف ضیافت است، از یک طرف این مسائل. این چه معنا مى دهد؟ یعنى وقتى این دو جمله را بهم ضمیمه می ‏کنیم که از طرفى ضیافت، از طرفى حتى چیزهاى مباح را کنار گذاشتن! این دو وقتى بهم می ‏چسبد، وقتى کنار هم قرار می ‏دهیم، با همان عقل کم یعنى درک کم خودمان بررسى می ‏کنیم، این حقیقت و این معنا را می ‏فهمیم که ما، هرچه از غیر خدا دل برداریم و بسوى خدا انصراف داشته باشیم، در جوار خدائیم و مهمان خدائیم و به کمال رسیده ایم، به اصل سعادت رسیده ‏ایم. اولین معنى که این دو جمله می دهد همین است. نمی ‏خورم، مهمان خدا هستم، اگر بخورم مهمان خدا نیستم.

من از شما سؤال می ‏کنم، من در عین این که نمی ‏خورم، از خوردن امساک می ‏کنم براى رضاى خدا و در همین حال من مهمان خدا هستم، در دار ضیافت الهى قرار گرفته ام، معنى اش این است که من چون ضیف خدا هستم، از خدا اطعام می ‏شوم یا نمی ‏شوم؟ می ‏شوم، چون ضیف او هستم. پس اطعام شدن من از ناحیه حق در چه چیز است؟ در این که من از خوردن امساک بکنم! خوردن من، نخوردن من است. خوردن من از آنچه که باید بخورم، التذاذ من از آنچه که باید ارتزاق بشوم، باصطلاح خودمان از آنچه که باید تغذیه بشوم، در این است که تغذیه ‏ای که معمول ماست، آن را کنار بگذارم.توجه می ‏کنید؟

آن که می ‏گوید:  اقتلونى اقتلونى یا ثِقاتى          إنّ فى قتلى حیاتى،  دوستان من مرا بکشید که در کشتن من حیات من است، البته این معنى جامعى است: فلا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله. این خودش یک باب است.  سیراب شدن من در تشنگى من است؟ بله! شما اگر می ‏خواهید، من اگر می ‏خواهم در دار ضیافت حق، در جوار قدس حق، در جوار نور حق، در آن عالم پاک ـ که فعلاً از ما محجوب است، در پشت حجاب است، در پشت حجاب ولو خودم نمی ‏بینم که این حجاب برطرف خواهد شد ـ اگر من مى خواهم در پشت حجاب از حق سقایت بشوم، ضیف حق باشم، که حق مرا سقایت بکند با ساقى اش، باید نخورم. معنى ضیافت این است.

مى گوید نخور، در ضیافت باش، نخور که بخورى، نیاشام که بیاشامى، اولین نکته ‏ای که گفتم با همان درک ناقص خودمان، اگر بخواهیم تجزیه و تحلیل بکنیم این است و در اینجا شما مى توانید به یک مسئله کلى در عالم ربوبیت پى ببرید و این مسئله کلى اگر براى شما خوب هضم بشود، هم روزه شما روزه خواهد شد و هم این که تنها روزه نیست، مسئله عبودیت است، این است که شما جان مسئله را خواهید فهمید. وانگهى در عبودیت مسلماً توفیقاتى خواهید داشت که من می ‏خواهم به آن جان مسئله اشاره بکنم که اصل مسئله مهم همین مسئله است.

ماهیت عبودیت

شما در نظر داشته باشید همه آنها که در راه عبودیت و معنویت خوب موفق شده اند، می ‏شود گفت که نصف مسئله مرهون خوب فهمیدنشان بوده. این جمله را فراموش نکنید! نصف مسئله در موفقیت در سلوک معنوى و رسیدن به منازل عالیه عبودیت و داشتن منزلتى در نزد پروردگار عالم، مرهون این است که بفهمیم عبودیت یعنى چه.

الان شما هر کجا بروید اکثر این بندگان خدا که عبادت می ‏کنند، ایمان دارند و عباداتى و طاعاتى هم دارند، اکثریت شان [جان عبودیت را نفهمیده ‏اند] الا افراد نادر، آن نادر هم طورى نادر است که مثل این که نیست، خیلى نادر است. حالا چه سواد داشته باشند مانند من و چه سواد داشته باشد مانند شما و چه سواد نداشته باشد ـ اینجا سواد هم بدرد نمی ‏خورد و سواد هم خیلى خطر این را دارد که روسیاهى باشد براى انسان! ـ اکثراً جان عبودیت را نفهمیده‏ اند یعنى چه. فلذا شما دهان باز کنید و از انقطاع و ریاضت و این جور چیزها بخواهید حرف بزنید شما را هو می ‏کنند، چون جان عبودیت برایشان حل نشده. در عین حال که نماز می ‏خوانند. اگر شما کلمه ریاضت را بخواهید بکار ببرید و یا مجاهدت با نفس به معنى عمیقش را بخواهید بکار ببرید و از حالات خوبان بگوئید، می ‏بینید شما را هو می ‏کنند می ‏گویند اینها درویشى است! درویشى یک چیز دیگر است، درویشى بمعنى ناصحیحش چیز دیگرى است. اما چرا این حرفها را می ‏زنند؟ و این چقدر موجب می ‏شود انسان محروم بشود؟ اگر انسان از اول نفهمید معنى عبودیت چیست تا آخر می ‏ماند. به خدا باید پناه برد از آن ندانستنى که بصورت دانستن جلوه می ‏کند! حکم این افراد دیگر تمام شده، بنابراین توجه داشته باشید که نصف مسئله موفقیت انسان در سلوک عبودى، مرهون فهم انسان است.

شما در حالات بزرگان دقت بکنید. من با توجه به نکته‏ ای که از آقاى طباطبایى رضوان الله علیه شنیده بودم و دوباره متذکر شدم در ۲۴ ساعت گذشته به حالات چند نفرى از بزرگان و خوبانى که ایشان بیشتر به آنها احترام قائل بود و براى آنها حساب قائل بود ـ که حساب هم داشتند ـ مطالعه می ‏کردم و یک بررسى هایى داشتم، می ‏دیدم که اینها از اول مسیرشان به همین مسیر افتاده، به سیرى افتاده که فهمیده ‏اند عبودیت چیست و بعد نجات شان شروع شده. یعنى این جور نتیجه گرفتم، همه شان این طور بوده ‏اند و دقت کردم دیدم هرکسى در این مسئله به این مسیر نیفتاده که بفهمد عبودیت یعنى چه؟ معمولاً در وادیهاى مختلف ضلالت قرار گرفته است! هرکسى یک طورى.

با این دو جمله که با هم مقایسه کردیم و فهمیدیم که ضیافت ما در نخوردن و نیاشامیدن ما است، خوردن ما در نخوردن ماست، آشامیدن ما در نیاشامیدن ماست، حیات ما در قتل ماست، حیات ما در مردن ماست، الى آخر، این صحبتها که الان توضیح دادم می ‏توانیم راهى پیدا بکنیم که خلاصه عبودیت چیست. این روزه گرفتن، گوشه‏ای از عبودیت است که این جور می ‏شود که نخور تا بخورى، نیاشامید تا بیاشامید، از همه چیزها امساک بکنید تا در آنسو ارتزاق بشوید، از این سو بگذرید، در آن سو چیزهایى داشته باشید. اینها خوب عبودیت را براى ما معنى می ‏کند که عبودیت یعنى چه؟

عبودیت در کل معنى اش این می ‏شود که:  انسان آنچه را که در این حیات دنیوى خود در مرحله نفسانى خود، براى خودش خوب می ‏بیند، دلش می ‏خواهد، نفسش می ‏خواهد، درست در یک جا، در یک کلمه، هرچه را که در قیافه نفسانى خودش دلش مى خواهد، از آنها خوش است، با آنها خوش است، با آنها انس دارد، با آنها آرام می ‏گیرد، هرچه از اینها دست بردارد، در مسیر عبودیت است. حالا فرقى نمی ‏کند، انجام واجب باشد، ترک حرام باشد، انجام مستحب باشد، ترک مکروه باشد، ترک علاقه باشد، ریاضت باشد، هرچه هست خلاصه در این خلاصه می ‏شود: هر چه نفس انسان، خود انسان به سوى آن کشیده می ‏شود، با آن آرام می ‏شود، هرچه از اینها کنار باشیم در کل در طریق عبودیتیم، به خدا نزدیک شده ایم.

فنا در عبودیت

من از شما سؤال می ‏کنم، قدم بقدم، یک بیک، معنى اش این نمی ‏شود که انسان هرچه خودش را نادیده بگیرد و خودى خودش را و نفسانیت خودش را نادیده بگیرد یعنى خلاصه از خود فارغ باشد به خدا نزدیک می ‏شود؟ معنى اش همین است. آیا معنى اش این نمی ‏شود که انسان بقول بعضى از عرفا راه فانى شدن از خود را در پیش بگیرد؟ حقیقه العبودیه و اصل عبودیت این است که:  انسان راه فنای خود را در پیش بگیرد. این راه اگر به آخر برسد، اگر انسان از خود برهد و نجات پیدا بکند و در آخر از او خبرى نماند. آن وقت عبودیت بکمال خود رسیده که انسان از خود بطور کلى خلاص شده و در آنجا به جوار حق با لقاء حق رسیده است.

تکرار می ‏کنم عبودیت، راه فنا را در پیش گرفتن است، خود را فانى کردن، از خود گذشتن، از خودى خلاص شدن، خودى ها را نادیده گرفتن، هرچه دلم می ‏خواهد عکسش را انجام دادن، هرچه «من» می ‏خواهم با «من» به مقابله برخاستن، هرچه نفس می ‏خواهد، نفس را کوبیدن است، غیر از این چیزى نیست.

امام صادق علیه‏ السلام می ‏فرماید: در مصباح الشریعه درباب جهاد و ریاضت بیان عجیبى دارد مطالعه می ‏کنید من یک کلمه اش را به شما می ‏گویم، آنجا می ‏فرماید:  طوبى لمن جاهد للیه نفسه و هویه، خوشا بحال آن کسى که براى نیل به حق با نفسش و با هرچه دلش می ‏خواهد مبارزه بکند، مجاهدت بکند، جهاد بکند با نفسش و خواسته‏ های خودش. بعد مى فرماید:  و من هزم جند نفسه و هویه و قد ظفر برضا الله، عجیب بیانى است! من گاهى فکر می ‏کنم این جمله امام صادق علیه‏السلام را بدهند به همه مؤمنین و بگویند با همین عقل و درک فعلى خودتان در این جمله دقت کنید: هر کس شکست بدهد جُند نفسش را، جند خواسته هایش را، این آدم به رضا الله به رضاى خدا نائل شده.  همین دو جمله از امام صادق علیه ‏السلام.

در اینجا یک نکته ذوقى عرفانى یا فلسفى را هم به شما بگویم که مقدمه باشد براى این که درخصوص ماه مبارک چیزهائى براى شما بگویم. اینها حقایق است باید فکرهایتان را به جولان بیاورید، آنچه که در قرآن و روایات توصیه می ‏شود براى تفکر، اینها گوشه هایى از تفکر است که من می ‏گویم، شما هم بعد از شنیدن اینها فکر خودتان را در اینها جولان بدهید.

سؤال می ‏کنم شما و ما که از عالم خاکى تا این مرحله آمده ایم و شده‏ ایم بنام «انسان» و در یک مرحله از مراحل وجودى قرار گرفته‏ ایم، ـ حالا مرحله خاکى و آبى را حساب می ‏کنیم، گرچه قبل از آن هم ما مراحل داریم، در این بحث از آن مقطع حساب می ‏کنیم ـ من از شما سؤال می ‏کنم، از آن مرحله که آب بودیم و خاک بودیم آمده‏ ایم در این مرحله، انسان بالقوه شده‏ ایم، از مرحله خاکى آمده ‏ایم به مرحله انسان بالقوه، که حدّ فعلى ماست، رسیده‏‏‏ ایم، سؤال می ‏کنم، شما تا این حدّ از کمالات وجودى را که رسیده ‏اید، خاک بودید و این شعور و مرتبه از کمال را نداشتید و الان دارید، بنام انسان، به این مرحله از کمال که ما رسیده ‏‏ایم، خودتان منصفانه بگوئید، از مرحله خاکى که حرکت کرده ‏ایم و منزلها طى کرده ‏ایم تا به اینجا رسیده ایم، در این منزلها، کار ما از اول در پیش گرفتن «فنا» بود، یا غیر از این بود؟

خوب دقت کنید، از آن مرحله خاکى شما راه فنا را در پیش گرفتید که نبات شدید و چه شدید و چه شدید تا انسان شدید، به این معنا که گفتید من از این مرحله خاکى می ‏خواهم بگذرم، [مرحله]  خاکی ‏ام را نمی ‏خواهم. از خاکى خود که خودى شما بود گذشتید و شدید چیز بالاتر! آیا راه فنا را در پیش گرفتید یا راه بقا را؟ راه فنا را! اصلاً اگر راه فنا نبود شما از مرحله خاکى به اینجا نمی ‏رسیدید. البته بقای شما هم در فناى شما است. این حرف درست است اما باید اول فناها تحقق پیدا بکند تا به آن بقا که باید برسید، برسید. آن بقا در فناها است.

از اول اینطور بودیم، از اول قدم بقدم راه فنا در پیش گرفتیم تا به این مرحله از کمال و بقاء رسیدیم. اما این وسط راه است. من و شما اگر بخواهیم به آن بقاء و به آن کمال و آن حیات که باید برسد و در انتظار ماست و در نظام وجود براى ما قرار داده شده است، برسیم که «بقاء بالله» است «حیات بالله» است، بعد از «فناء فى الله»، به آن برسیم، الان وسط راه هستیم، الان هم باز باید راه فنا را در پیش بگیریم. آن وقت خدا که خالق من و شماست، من و شما را از آن مراحل فنا آورده به اینجا رسانده، انبیاء فرستاده، معصومین صلوات‏ الله‏ علیهم را براى ما قرار داده، که به من و شما در این مرحله مان، راه فنای بعد از این را یاد داده ‏‏اند، تا اینجا با راه فنا پیش آمده ایم، خدا آورده. مى‏گوید وقتى انسان شدى داراى شعور و اراده شدى، داراى اختیار شدى، انسان بالقوه شدى، بعد از این هم به شما بگوئیم که راه فنای شما که بسوى بقاء است عبارتست از همان که خلاصه مى‏شود در عبودیت. پس معنى عبودیت، راه فنا در پیش گرفتن است و وقتى شما این حقیقت را فهمیدید دیگر مانند آن اکثریت افراد نمی ‏شوید که وقتى مى‏گوئید انسان باید با نفسش بجنگد، از این که از چیزى خوشش می ‏آید، این خوشش می ‏آید را باید کنار بگذارد، به شما انگ درویشى بزنند. شما خودتان فهمیدید، اگر او نفهمید به او هم دعا می ‏کنید که خدایا او را هم از راه ضلالت نجات بده. اگر درویشى این باشد، درویشى چیز خوبى خواهد بود! درویشى را تعریف نمی ‏کنم. ما با آنها کارى نداریم. همان را که قرآن می ‏فرماید و اهل بیت علیهم‏ صلوات‏ الله فرموده ‏اند ما می ‏گوئیم. آن که مناجات ائمه علیهم‏السلام براى ما و براى شما نشان می ‏دهد؟ آیا از این حقیقت خبر نمی ‏دهد که انسان باید از نفسانیتش خبرى نماند؟ دلى می ‏گوئیم، اگر این که توضیح دادم مسئله درویشى باشد، هرچه باشد عبودیت است. عبودیت این است. مثلاً شما روزه می ‏گیرید، اگر این روزه گرفتن شما یک حالت انقطاع داشته باشد، روزه شما آن روزه است که باید باشد. اگر روزه گرفتن شما این حالت را داشته باشد که دهن بستنى باشد که با آرزوى زیاد و استغراق در آرزوها، که افطار چه خواهم کرد، و چگونه باید خورد، و از صبح که دهن بسته شد در عالم تعجیل مرتب از خوردنیهاى اینجا بخورید و لحظه شمارى بکنید، بدانید که این تأثیرى در آن سیر عبودى شما نداشته.

وقتى خدا به من و شما می ‏گوید از این فاصله تا این فاصله نخورید، واقعاً می ‏خواهد بگوید یک مقدار خوردنى‏ها پس انداز بشود؟ البته اینها تبعات دارد در مسائل اجتماعى و سیاسى روزه این بارها را ممکن است داشته باشد. این چیز دیگرى است بجاى خود مطلوب است. اما مقصود این نیست که فقط نخورید و حبس بشوید، اما در عالم خیالتان محکم در اسارت باشید؟ معاذالله که خدا چنین دستورى داده باشد.

با این بیان که گفتم معنى عبودیت را توجه کردید، خود شما می ‏توانید بفهمید که در این ماه مبارک اگر انسان بخواهد روزه ‏اش روزه باشد، چگونه باید باشد.

مراتب روزه داری

حاج میرزا جواد آقاى ملکى روزه دارى در این ماه را در «مراقبات» به سه مرحله تقسیم کرده:

یک مرحله روزه عوام است. البته نه اینکه این روزه، روزه نیست، ولى مرحله ‏ای است از روزه که عبارتست از این که انسان از خوردن و آشامیدن و از آن چیزها که مبطل روزه است امساک بکند. این یک مرحله است که بیش از این از روزه اش چیزى به نظر نمی ‏آید.
مرحله دوم که روزه خواص است این است که در عین این که امساک می ‏کند از مبطلات روزه، اعضاء و جوارحش هم روزه گرفته. آن که در روایات هست ائمه علیهم ‏السلام می ‏فرمایند: وقتى روزه گرفتى باید گوش تو هم روزه بگیرد، چشمت هم روزه بگیرد، به اینها اشاره می ‏کند. یعنى روزه خواص این است که انسان که روزه می ‏گیرد، هم زبانش، هم چشمانش، هم دستش هم پایش کلاً از آنچه که معاصى الهى است اجتناب بکند. این روزه خواص است. من و شما موظفیم سعى بکنیم لااقل این مرحله را داشته باشیم. ما و شما باید سعى بکنیم که در ماه مبارک اعضاء و جوارح خود را هم از معاصى حفظ بکنیم. البته این به آن معناست که بعد از ماه مبارک که ابتداء سال ماست، سال ما آینده اش هم به این صورت شروع بشود، به این صورت پیش برود. یعنى دیگر بعد از آن مرتب مراقب خودمان باشیم که از اعضاء و جوارح مان معصیتى صادر نشود. چون می ‏دانید وقتى شما می ‏خواهید روزه بگیرید در شبها و روزها مراقبت می ‏خواهد، دیگر نباید آزاد باشید هر حرفى دلتان خواست بزنید، هر نگاهى را خواستید بکنید و... بلکه باید اعضاء و جوارح را مراقبت کرد. کسى که این روزه را می ‏گیرد باید مراقبت بکند، این مراقبت به عنوان این که ماه مبارک اول سال است آن طور که از روایت استفاده می ‏شود، در بقیه سال هم باید ادامه پیدا بکند.
مرحله سوم، روزه خاص الخاص، یعنى روزه خاصّان بمعنى [اخص] کلمه است. حاج میرزا جواد آقا می ‏فرماید [این روزه] آن است که در عین این که انسان از مبطلات امساک می ‏کند، در عین این که اعضاء و جوارح از گناهان امساک می ‏کند، قلب انسان هم از رفتن به سوى غیر خدا، از پراکندگى به سوى اغیار هم امساک بکند و چیزى قلب را مشغول از حق نکند. این روزه خواص خواص است. یعنى انسان نمی ‏خورد، نمی ‏آشامد، اعضاء و جوارحش هم گناه نمی ‏کند، قلبش هم روزه گرفته، به سوى غیرحق نمی ‏رود، از حق غفلت نمی ‏کند، چون روزه گرفته. همان طور که نمی ‏خوریم، همان طور که گناه نمی ‏کنیم، همین طور قلب یاد چیز دیگر را نمی ‏کند، قلب از یاد چیز دیگر امساک می ‏کند، قلب هم روزه گرفته، از محبت چیز دیگر امساک می ‏کند، از رفتن به سوى چیز دیگر امساک می ‏کند، قلب هم با خداست. این امساک از خوردن و آشامیدن گرفته، از اعضاء و جوارح گرفته، تا به امساک قلب هم رسیده.


این تقسیم درباره روزه است. ولى حاج میرزا جواد آقا تقسیمى هم درباب نیت دارد. می ‏گوید صائمین از باب نیت هم چند دسته هستند:

افراد عوام، آن عامّه افراد که در روزه از مبطلات امساک می ‏کنند، نیتشان این است: که من مى‏خواهم از آتش جهنم نجات پیدا بکنم و به بهشت راه بیابم. البته نیتى است بجاى خود و در جاى خود ثمر خود را خواهد داشت. اما این نیتى است که عامه مردم این نیت را دارند.
نیتى که براى خوبان هست براى دسته دوم هست که خواص هستند، نیت شان این است که: در عین حال که از آتش جهنم نجات پیدا مى کنند، به بهشت راه پیدا می کنند، در عین حال رضا و قرب الهى را هم بدست بیاورند. یعنى نیتشان آمیخته است، هم نجات از آتش جهنم و راه یافتن به بهشت و هم رضا و قرب خدا.
خواص خواص که حتى قلبشان از غیر خدا روزه مى‏گیرد، آنها نیت شان هم بالاتر از اینهاست. چون معرفتشان فوق این معرفت هاست.  نیت آنها هیچ کدام از اینها نیست. البته نمی گویم که از آتش جهنم نمی ‏ترسند و نه این است که طمع بهشت را ندارند که از بهشت فرار بکنند. اینها هیچ کدام نیست، ولى نیت شان براى اینها نیست. نیت شان فقط مسئله رضوان حق و تقرب حق است. از اول افرادى هستند الهى، سالک راه او هستند و نظرشان دوخته به رضوان و قرب حق است. همه کارهایشان این طور است. فقط براى تقرب به حق و براى رضوان حق روزه می ‏گیرند. گرچه از جهنم می ‏ترسند، ولى این انگیزه در باطنشان نیست، انگیزه بالاتر دارند. این هم خواص.


در افطار هم تقسیمات دارند که اجمالاً عرض می ‏کنم. این سه دسته در مسئله افطارشان هم طبعاً سه دسته هستند:

دسته اول وقتى افطار می ‏کنند مانند افراد دیگر، نظرشان این است که بخورند و سیر بشوند و گرسنگى و تشنگى شان برطرف بشود. لذّت ببرند. همین طور که عامه مردم این جور می ‏خورند، اینها هم در افطار بهمین نحو می ‏خورند، تشنگى برطرف بشود، گرسنگى برطرف بشود. سعى بکنید که اقلاًًً از این دسته نباشید هم روزه ‏اش و بعد نیتش و بعد هم افطارش، می خورد گرسنگى اش برطرف بشود، تشنه است، تا افطار صبر کرده می ‏خواهد گرسنگى و تشنگی ‏اش برطرف بشود. می ‏خواهد از خوردنیها و آشامیدنیها لذّت هم ببرد. بقیه اش هم معلوم است. از صبح یا از عصر مشغول تنظیم مقدمات افطار خواهد شد، براى رسیدن به این مقصد که گفتم. اما من که به شما می ‏گویم خنده ‏ام می ‏گیرد، چون خودم هم این کار را می ‏کنم که به بچه ها می ‏گویم این را بخر و آن را بخر، نفس را اشباع می ‏کنیم. این افطار عوام است. روزه عوام این افطار را دارد.
افطار خواص که طبقه وسط بودند این است که اینها در عین حال که همین‏ها را دارند، می ‏خورند که سیر بشوند و می ‏آشامند که تشنگى برطرف شود، لذّت هم می ‏برند، در نظرشان این هم آمیخته است که افطار خوردن مستحب است، افطار کردن خوب است، دستور خدا هم این است که باید افطار کرد، یعنى امر خدا را هم اینجا مى‏آورند. یعنى دو چیز در نظرشان هست، یک تیر و دو نشان دارند. البته این را می ‏شود داشت نه این که نمی ‏شود، هم امتثال امر می ‏کنند و هم لذّت می ‏برند.
اما خواص خواص در روزه شان نظرشان این نبود، تا افطارشان این باشد. قهراً اینها در وقت افطار چیزهایى می ‏خورند، و می ‏آشامند، اما فقط براى امتثال امر خدا. قهراً در حدّ سیرى نمی ‏خورند! اصلاً براى سیرى نمی ‏خورند، فقط امر خداست، رضاى خدا در این است که مستحب است و باید بخورى و باید در حدّى بخورى که بتوانى روزه بگیرى و نیرو براى عبادت داشته باشى. همه ‏اش در جهت امتثال امر حق است. و قهراً از اول با یک انگیزه خاص می ‏خورد. و طبیعى است وقتى با این نیت می ‏خورد که قدرت عبادت را داشته باشد، در کیفیت خوردنش هم فرق می ‏کند. نه براى لذّت می ‏خورد، نه براى اشباع کردن خود مى خورد، بلکه براى امتثال امر حق [می ‏خورد]، و چون امتثال امر حق است، ممکن است در یک حدى هم بخورد که نیرو پیدا کند، اما فقط چشمش دوخته به رضوان و امر حق است. قهراً افطارش هم از اول تا آخر فرق می ‏کند.  این هم نیت آنهاست.
شما در افطار هم به این نکات توجه داشته باشید، در سحرى هم همین مسائل هست.