سلسله مباحث معـــاد از استاد فرزانه حضرت آیت الله محمد شجاعی (مد ظله العالی)

موضوع بحث: عالم اول قیامت (جلسه اول)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیات قرآن و روایات وارده از ائمه اطهار (علیهم السلام) خواسته اند انسان را متوجه قانون تحول کنند. قرآن کریم میفرماید: اگر میخواهید اصل وجود معاد را متوجه شوید به قانون تحول متوجه باشید، یعنی موجودات تغییر شکل میدهند و به صورت دیگر در میآیند که آن را همان متحول شدن میگویند. قرآن میفرماید: میبینید که همه موجودات شکلهای متنوعی قبول میکنند، همه موجودات در حرکت هستند تا به جایی برسند که حرکت در آنجا متوقف شود و به آن نقطه ای که آخر حرکت تکاملی است معاد گفته میشود.

از آنجایی که در زندگی دنیوی شروع حرکت انسانها متفاوت است نتیجه ها هم متفاوت خواهد بود، این اقتضای قانون تحول است و به حساب این مسئله قهرا معاد بصورت دیگری شرح میشود. به عنوان مثال ما انسانها در مورد عوالم اخروی شنیده ایم که آخرتی هست، بهشتی هست، جهنمی هست. بهشت طبقاتی دارد، جهنم طبقاتی دارد. در جهنم چطور عذاب هایی هست و از نظام و احکام بهشت بصورت پراکنده مطالبی شنیده ایم که اگر شنیده هایمان را با مسئله علمی و تحول پیش ببریم مسئله حل میشود. اولا دوازده جلسه است که درباره تحولی که انسان را به برزخ میبرد و از آنجا تحول ادامه پیدا میکند و این که تحول در برزخ چگونه است صحبت کردیم. حالا دقت کنید معنی آنچه که گفتیم این است که موجود توقف نخواهد کرد، هنوز در حرکت است و درآن نقطه ای که توقف خواهد کرد به آنجا معاد میگوئیم. حالا میخواهیم شرح کنیم که بعد از برزخ این تحول چگونه میشود و کم کم آن مطالبی که درباره آخرت شنیده اید را قطعه قطعه به صورت علمی و دقیق شرح خواهیم کرد.

اولین مسئله مهم این است که خودتان قهرا نتیجه میگیرید که برزخ آخرین مرحله نیست یعنی برزخ خودش یک عالم است، یک نظام است. در واقع یکی از آن عوالمی است که انسان باید طی کند. ما در زندگی دنیوی با یک نظام مخصوصی زندگی میکنیم و وقتی به برزخ وارد شدیم با همان رنگ و خط مشی که در اینجا انتخاب کرده ایم ما را بدون اراده پیش خواهند برد. یعنی با سیر تکاملی باز هم حرکت خواهیم کرد ولی حرکت غیرارادی است، هرکسی با هر عقیده و خصوصیت و خط مشی به برزخ افتاد نظام برزخ او را جبرا پیش خواهد برد و جبرا تکمیل خواهد کرد تا مرحله برزخ تمام شود. عالم برزخ عالمی است که تمام میشود. (وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ) اگر یک وقتی از شما سوال کنند دلیل قرآنی بر وجود عالم برزخ و اینکه انسان وارد عالم برزخ میشود چیست؟ همین آیه است.

 میفرماید: وقتی مرگ متوجه انسان میشود (البته مسئله دیگری است که خدا مطرح میفرماید ولی در ضمن آن به حقیقتی اشاره میفرماید) منظور از این آیه این است که ارواح، دیگر به این عالم برنمیگردند که به آن تناسخ میگویند. این آیه هم دلیل در وجود عالم برزخ است بعد از این عالم، هم دلیل بر این است که ارواح دیگر به این عالم برنمیگردند (به عنوان تکامل و تکمیل)، بحث علمی هم میتوانیم بکنیم ولی من خواستم دلیل قرآنی بیان کنم.

قرآن میفرماید: اینها به اینجا برنمیگردند. سیر، سیر تکاملی است و قهقرائی نمیشود. به قول شیخ فیلسوف معروف شیراز، سیر تکاملی است هر کس هر طور خط مشی انتخاب کرده پیش خواهد رفت و روح دوباره به این عالم برنمیگردد که بشکل یک انسان دیگر در بیاید یا به شکل یک حیوان در بیاید. اینها حرفهای برخلاف عقل و فلسفه و منطق و بر خلاف قرآن است. این آیه چه میفرماید؟ من ترجمه ساده از این آیه را میگویم خودتان هم میفهمید که دروغ نیست، خدا نکند که مخصوصا به قرآن نسبت دروغ بدهیم. حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ. میفرماید وقتی مرگ متوجه انسانی میشود، در مرحله مرگ، در لحظات آخر که انسان نمیتواند حرف بزند و در حال احتضار است (به آن حالت اشاره دارد که در آخرین لحظات که جمع میشوند بالای سر انسان و گریه میکنند) آن وقت که روح بر نخواهد گشت، آنجا که روح میخواهد از این دنیا منقطع شود و وارد نظام برزخ شود، کم کم دری از برزخ به روی او باز میشود و کم کم میفهمد چه کار کرده است و در آنجا منعم است یا معذب. کم کم که چشم انسان از درون باز میشود، کم کم میبیند که خبط کرده ولی هنوز نمرده و کاملا روح قطع علاقه نکرده، آنجا که مشاهده کرد خرابکاری کرده آنجا میگوید (قال: رب ارجعونی) میفهمد که خبط کرده. میگوید: پروردگارا مرا برگردان که بعد از این عمل صالح خواهم کرد، توبه میکنم (لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا) شاید عمل صالح بکنم، کَلَّا (معنی کلا یعنی حاشا) یعنی این حرف یعنی چه؟ تکامل است باید جلو بروی، باید به مرحله ای وارد شوی، برگشتی نیست، تا الان هرچه کرده ای کرده ای، برگشتی در کار نیست (کلاّ) خیلی چیزها از دل انسان میگذرد و خیلی چیزها میگوید. (قرآن میگوید) این حرفهای بی پایه ای است که میگوید (إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا) حرفی است که میگوید. بعد خدا میفرماید: حالا تازه او میخواهد وارد برزخ شود و نمیداند به برزخ که وارد شد، چه ها بر سرش خواهد آمد! هیچ نمیداند که در برزخ چه حسابهایی برای انسان باز خواهد شد و خواهد بود (تا روز یبعثون) تا روز بعث. یادتان باشد این آیه دو گوشه دارد (یکی این که عود ارواح نیست که با صراحت میگوید) و یکی هم این که برزخی هست تا روز بعث و قیامت. این آیه را از باب شاهد گفتم، فکر نکنید هرچه تا به حال گفتیم از روی روایات است، روایات همیشه شارح آیات است.

به هر صورت طبق این آیه بالاخره سیر تکاملی انسان را وارد برزخ خواهد کرد. با شرحی که در بحثهای گذشته گفتیم در عالم برزخ تکامل انسان ادامه بر طبق خط مشی که انسان انتخاب کرده بود ادامه پیدا میکند، حالا برزخ که تمام شد مسئله قیامت شروع میشود. مسئله تمام شدن برزخ یعنی چه؟ یعنی اینکه به طوری که انسان در این نظام تا مدتی در عالم ماده میماند و بعد هم با مرحله ای به نام مرگ به نظام دیگر وارد میشود که آنجا هم نظام دیگریست و احکام دیگری دارد که هیچ شباهتی به اینجا ندارد (البته شباهت به زندگی دنیوی دارد ولی نظم آن به نحو دیگر است).

با تمام شدن برزخ بعد از اینکه انسانها مسیر تکاملی خودشان را ادامه دادند و تمام شد انسان از آنجا هم منقطع میشود و به عالم قیامت میرود. بعد از آنکه روح در عالم برزخ تکامل یافت (با قالب یا بدن مثالی) در آن وقت در عالم ماده نظام کل خلقت به هم میخورد (که قرآن میفرماید به یک صحنه ای خواهیم رسید) همینطور که عالم ماده پیش میرود کرات جوی و زمین و موجودات دیگر که وجود دارند همه به جائی خواهند رسید که عمر عالم ماده تمام خواهد شد. وقتی عمر عالم ماده تمام میشود، مقدمات و قیامت شروع میشود. نظام عالم ماده به هم میخورد، کرات جوی همه به هم میخورند، زمین هم متلاشی میشود، تمام خلقت متلاشی میشود، البته به تدریج تغییر صورت کلی پیدا میکند. (یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ) عالم ماده بهم میخورد. سوره های کوتاه را بخوانید و تفسیر آن را مطالعه کنید مخصوصا از المیزان استفاده کنید سوره نباء، اذا السما انفطرت، اذا السما انشقت، الحاقه مالحاقه، اینها را بخوانید و ببینید نظر قرآن در مورد این خلقت در عالم ماده در اول قیامت چیست؟ اگر حوصله هم داشتید کتاب کیهان شناس ها را مطالعه کنید و نظر آنها را هم بررسی کنید. هر قدر میتوانید مطالعه کنید ببینید آنها چه نظری میدهند در مورد اینکه چه طور عالم ماده متلاشی میشود؟ البته معنی متلاشی شدن را هم یکبار شرح کرده ام (یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ) اما دقت کنید که این حرفهای ما پایه ای باشد که بتوانیم به عالم قیامت برویم. البته پایه خیلی حرفها است، یکی از این حرفا این که برزخ کی تمام میشود و روح چگونه میرود به سوی بدن و بدن چگونه به سوی روح میاید؟ در اینجا خیلی حسابها است که به حساب قانون تکامل میخواهم معنی کنیم.

روح وارد عالم برزخ شده و تکمیل گشته البته هر کس در مسیر خودش، یا در مسیر شقاوت یا در مسیر سعادت با قالب مثالی پیش رفته و به مرحله ای رسیده که این عالم کم کم شروع به متلاشی شدن میکند. این متلاشی شدن یکباره نخواهد بود تدریجی است، یعنی در طول زمانی که خدا میداند، این کرات به هم میخورند. حالا به چه قیافه ای در خواهد آمد؟ قرآن اینطور میفرماید: (یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ) روزی است که این زمین که میبینید یکباره عوض میشود، به غیر این شکلی که میبینید و به شکل دیگری در خواهد آمد. یعنی خود زمین عوض میشود، زمین خودش هم مخلوق است و به سوی خدا میرود، زمین خودش معاد دارد و برگشت خواهد کرد (تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ) زمین به غیر این زمین تبدیل میشود و به دنبال آن عطف میکند (وَالسَّمَاوَاتُ) همه سماوات وکرات جوی و ستارگان و کهکشانها و هرچه که عالم ماده است همه عوض خواهند شد و به صورتی غیر از صورت فعلی خودشان در خواهند آمد، اینها همه در مقدمات قیامت است.

بنابراین: همه موجودات حرکت میکنند به سوی یک عالم و از جمله کل عالم ماده (یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ وَالسَّمَاوَاتُ)، آسمانها هم عوض خواهند شد و (وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ) ولی آیا اینها دفعی عوض میشوند؟ امام میفرماید: نه، تدریجی است. مثلا امام در جایی میفرماید: در طول این زمان که چندین صد سال خواهد شد این زمین عوض میشود. در ضمن این تحول خاک من و شما که در این زمین است به همراه آن خاک و سنگ ها و آن زمین و آن آسمان با هم میروند ولی در عین حال ذرات من و شما هرکدام محفوظ هستند. از یک طرف ذرات بدن ما عوض میشوند و از طرف دیگر هم روح عوض میشود. بدن از این طرف و آن روح هم از آن طرف سیر میکند و در آخر یکدیگر را پیدا خواهند کرد، منتهی نه آن روح روح اولیست و نه بدن همان ماده اولیه است، بلکه هم روح عوض شده و کامل تر شده و هم بدن. ولی بدن در طول زمان عوض خواهد شد بدن وقتی که خاک شد میماند آنوقتی که کره زمین میخواهد عوض شود تبدیل میشود. خدا میفرماید به قیافه دیگر در میاید که این قیافه دیگر چیست را بعدها از احکامش فقط بفهمید که، چیز دیگری است. من به طور ساده قدم به قدم و مو به مو پیش میروم شما هم دقت کنید. به هر صورت خاک عوض خواهد شد، چیزی خواهد شد که غیر از آن خاک است کما اینکه بدن ما که الان گوشت و پوست و استخوان و اعصاب است یک وقتی خاک میشود، آیا خاک هیچ تشابهی به بدن ما دارد؟ حالا این خاک هم خواهد شد چیز دیگری که اصلا خاک نیست. چه طور الان گوشت خاک شد و خاک هم غیر از گوشت است، خاک بدن ما هم تبدیل به چیزی خواهد شد که غیر از خاک است. آنهم با تحولات تدریجی تبدیل خواهد شد و چیز دیگری خواهد شد اما توجه داشته باشید که بدن ما است. آن اجزا بدن من است شکی نیست ولی این اجزا با هم چقدر شکل عوض خواهد کرد را خدا میداند. همینقدر خدا میفرماید که آن خاک به قیافه ای در خواهد آمد که فقط تابع آن روحی است که تکامل یافته. حالا مطلب ما در اینجا یکمقدار سخت خواهد شد که باید دقت کنید و کم کم شرح خواهد شد.

روح عوض شده، گفتیم هر کس هر مسیری را انتخاب کرده در آن مسیر تکمیل میشود. فرد الهی، الهی تر میشود و فرد مادی، در مقاصد مادیش تکمیل میشود. هر کس در درونش هر چه غلبه دارد آن غلبه و انجذاب او را خواهد کشید و به سوی همان خواهد برد. قهرا وقتی روح میخواهد قالب مثالی را تخلیه کند بدن اولی را خواهد یافت (البته اینها را من خیلی ساده میگویم) عوالم زیادی را آن خاک طی خواهد کرد و خیلی از عوالم را هم روح خواهد گذراند. در اینجا چگونه مردیم و قالب مثالی را گرفتیم، در آنجا هم وقتی بناست روح ها بروند و کم کم بدن خود را بیابند (که در اول قیامت است) بعد از اینکه تحولات خلقت تمام شد روح عوض شده، روح تکامل یافته، روح تحول یافته که به یک شکل دیگری افتاده، خواهد رفت و خاک خود را پیدا خواهد کرد. ولی چگونه پیدا میکند؟

باده از ما مست شد نی ما از او     قالب از ما هست شد نی ما از او، گفتار مثنوی است. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: هر چیز خوب و هر حرف خوبی را هر کس بگوید یاد بگیرید. هر حرف منطقی گفته شد آنرا بشنو و بخوان. مثنوی حرفهای زیادی دارد، او هم از قرآن الهام گرفته است. مسئله حلول روح در بدن در عالم قیامت چگونه است؟ در اینجا حرفهای زیادی هست خوب دقت کنید. خاک شده ذرات ریز، معنی ذرات ریز این است که با اقتضای روح شکل میگیرد (به همه جملات خوب دقت کنید).

معنی ذرات ریز این است که شکل پذیر است، هر شکلی را روح ایجاب کند بدن، همان شکل را بخود خواهد گرفت (حالا در اینجا هزارها نکته دقیق هست) روحی که در برزخ تکامل یافته، میخواهد در اول قیامت آن ذرات اولیه خودش را پیدا کند. ذرات اولیه، همان خاکی است که رفته شده ذرات ریز و لطیف. خدا میفرماید: معلوم نمیشود چه شده خدا خود میداند. میخواهد بفرماید که یک چیز لطیفی است، ذرات خیلی ریز است، چنان لطیف و ریز است که هر چه روح ایجاب کند همانطور شکل میگیرد.

یکی دو مثال میگویم در این عالم ماده دقت کنید، باطن عالم ماده ذرات خیلی ریز است که آنها شکل پذیر هستند و هر شکلی به آنها داده شود قبول میکنند. از باب مثال همان آبی که من میخورم، شما هم میخورید، فلان حیوان هم میخورد، اما همان آب به شکل اعضاء و جوارح و قطعات بدنی در میاید، همان آب را وقتی که یک حیوان میخورد، به شکل اعضاء و جوارح همان حیوان درمیاید. همان آبی که من میخورم، در یک جا مو میشود، در یک جا پوست میشود، در یک جا خون میشود، در یکجا اعصاب چشم میشود، در یک جا اعصاب گوش  میشود، باطن آب یک چیز لطیفی است. باطن آب (ذرات ریز آن) چنان لطیف است که هرجور اقتضا و شرایط پیش بیاید به همان شکل در میآید. آن نانی را که میخورید، در باطن نان یک موجود لطیف است، چنان لطیف است که در بدن شما هزاران شکل میگیرد، همان دانه و همان نان را یک پرنده میخورد و به شکل دیگر میشود. خاصیت ذرات ریز و لطیف همین است، اگر نبود خیلی از اشکالات پیش میامد. حالا روح از اینطرف میخواهد بدن خودش را بسازد.

مسئله در اینجا شلوغ میشود و انشعابات پیش میاید. چگونه؟ چون ذرات لطیف است کوچکترین تغییر در روح در آن ذرات اثر میگذارد. یعنی از همان وقت که روح در برزخ کامل شد و در اول حشر که همه انسانها میخواهند در حضور پروردگار عالم قرار بگیرند، در اول حشر که اول نشر است، قهرا آن بدن اقتضا خواهد کرد آن شکلی را که روح میخواهد. حالا شکل خواستن روح هم متفاوت است.

رسول اکرم (صلوات الله علیه) فرمود: وقتی اولین مرحله قیامت آمد و انسانها از برزخ وارد قیامت شدند آن بدن که همان بدن اولیه است که خاک شده بود (این ذرات ریز هم فقط تابع اقتضا و خواهش روح هستند نه خواهش زبانی، بلکه خواهش فطری و خواهش استعدادی روح هر شکلی را بخواهد آن بدن به همان شکل در خواهد آمد و فوری هم نیست) فلذا رسول اکرم (صلوات الله علیه) فرمودند: یحشر بعض الناس علی وجوه یحسن عندها القرده و الخنازیر (روز قیامت بعضی از مردم محشور میشوند به صورتهایی که، میمونها و خوکها از آنان زیباتر هستند) به محض آمدن آن صحنه روحها میروند بدنها را پیدا کنند و بدن اولی هم در انتظار است که روح چه خواهشی دارد تا به آن شکل بیفتد و با اقتضای روح جلو برود.

رسول اکرم (صلوات الله علیه) فرمودند: در همان اول عده ای به شکلی خواهند افتاد که شکل انسانی نیست و شکل مرموزی است، به شکل حیوان است، اما نه شکل حیوانات شناخته شده معمولی (یحشر بعض الناس علی وجوه یحسن عندها القرده والخنازیر) آن صورتها چنان کریه اند که حضرت فرمود: حتی میمون، حتی خوک از آن صورتها خیلی مطلوب تر و پسندیده تر است. چرا؟ چون اقتضای روح تکامل یافته است.

قطعه قطعه میگویم (تجسم اوصاف و عقیده). من که یک موجود درنده هستم و هفتاد، هشتاد سال زندگی کردم، در درندگی کامل و کاملتر شدم و با این صفت و با این آرزو و با این هدف و جدّیت از اینجا وارد برزخ شدم. حالا در آنجا شکلها عوض نمیشود. عالم برزخ این اندازه لطیف نیست که بدن شما عوض شود. در آنجا روح با قالب مثالی انسانی است اما این روح که در درندگی مسیر را طی میکرد، شب میخوابید و صبح بیدار میشد با این هدف، که چگونه زیر پای یکی بنشینم، شب میخوابید فکر میکرد که صبح چگونه پدر فلان کس را در بیاورم، و چگونه بر گردن فلان کس سوار شوم، صبح بلند میشد و جدیت میکرد و اگر فردا موفق نمیشد دوباره شب میخوابید و فکر میکرد و دوباره عمل میکرد، بالاخره پول کسب میکرد، زد و بند میکرد، اما هدفش فقط عبارت از جاه طلبی و ریاست طلبی و درندگی و سوار گردن دیگران شدن و اذیت کردن دیگران و تسلط و سیطره بر مردم پیدا کردن و الی آخر بود و با این صفت و هدف هم پیر شد. همان وقت که عصا به دست گرفته بود و از دست خودش هم چیزی بر نمیامد، به بچه هایش راه درندگی نشان میداد، بالاخره این رنگ و آرزویش است، خط مشی اوست، با این خط مشی وارد برزخ شده، عالم برزخ هم او را تکمیل میکند و طبق همین هدفش او را جلو میبرد. ولی در برزخ قالب مثالی او انسانی است، وقتی پیش رفت و کاملا این صفت در او کامل شد (هم عذابش را در آنجا میکشد هم ناراحتی آن را میکشد و ضمنا این صفت در او تکمیل میشود) وقتی تکمیل شد زمانی که روح میخواهد از عالم برزخ وارد قیامت بشود، در این آدم مسئله انسانیت مسخ شده است. کلمه مسخ را زیاد شنیده اید.

آن مسخی که شنیده اید که خیلی از انسانها مسخ میشوند و بصورت حیوان در میایند، به ظاهر مربوط نیست بلکه همه اش به درون مربوط است. یعنی در زندگی دنیوی خیلی از انسانها واقعا آن صورت انسانی را از دست میدهند و به صورت فلان حیوان درنده در میایند. وقتی این شکل را به خود گرفته اند در برزخ شکل انسان هستند ولی از برزخ که وارد عالم قیامت میشوند، آن ذرات ریز که میخواهند برای اینها بدن شود، منتظر اقتضای روح هستند. آیا روح استعداداً و یا وجوداً ایجاب میکند که این ذرات برای او بدن انسان بشود یا بشکل یک حیوان درنده شود؟ چون شکل یک حیوان درنده را ایجاب میکند همان بدن اول، ذرات ریزی که شکل پذیرند بشکل یک درنده در خواهند آمد و روح که قالب مثالی را تخلیه کرده وارد ذرات اولیه میشود، قهرا به شکل حیوان درنده ای که این انسان در دنیا هدف آن حیوان را تعقیب میکرد در میاید و وارد محشر میشود. اول حشر است، دیگر قیافه انسان نیست (یحشر بعض الناس علی وجوه یحسن عندها القرده والخنازیر).

کسی که الان در زندگی دنیوی واقعا صفت درندگی را به خود گرفت در واقع شکل انسانی را غصب کرده منتها نظام عالم ماده ایجاب نمیکند که شکل دیگری به خود بگیرد. من که در باطن صفت حیوانی دارم باطنم همان حیوان است، این شکل عاریتی است از اینجا هم که وارد عالم برزخ شدم باز هم عاریتی است، وقتی به عالم قیامت رفتم ایجاب من هرچه باشد قالب به همان شکل میافتد که در واقع از آن مراحل خطرناک است. از باب مثال شما یک دانه را برای یک مرغ بریزید، دانه ای را بریزید برای یک کبوتر یا طوطی یا برای یک بلبل و یا برای حیوان دیگری بریزید، آن دانه یک دانه است اما اقتضای آن روح که در بلبل هست، اقتضای روحی که در مرغ و خروس و غیره هست قهرا آن دانه را به شکل اقتضای خودش در میاورد. دانه یک دانه است اما وقتی دانه را جلوی حیوانات مختلف میریزید چون روح هر کدام اقتضای مخصوصی دارد هر کدام دانه را به شکل خودش در میاورد. آن ذرات ریز که در قیامت از بدن به وجود آمده ذراتی است مانند گندم که فقط بستگی به این دارد که روح هر شکلی را ایجاب کند به همان شکل در بیاید. اول حشر مسئله تغییر صورت دادن شروع میشود. قهرا انسانهایی که در مسیر انسانیت کامل شده اند قیافه شان همان قیافه انسان است اما خیلی زیباتر، فلذا روایتی از علی ابن ابیطالب (علیه السلام) بخوانیم و برویم سراغ کسانی که اهل معنا و الهی هستند و حالت آنها را برای شما شرح کنیم.

گفتیم عده ای از انسانها که الهی هستند مقصدشان خداست و پیش میروند، در برزخ هم که پیش میروند وقتی قالب مثالی را در برزخ تخلیه کردند، در اول قیامت که وارد عالم قیامت میشوند، بدن آنها، ذرات اولیه آنها، بدن خواهد شد برای روحهای آنها، ولی چون خیلی لطیف است قهرا شکلی را به خود خواهد گرفت که جنبه های معنوی آن روح تکامل یافته ایجاب میکند و شکل خیلی زیباتر و جالبتری است. من و شما در اینجا باور کنید که طاقت دیدن آن شکلها را نداریم، اینهمه که در بعضی شعرهای عرفا دیده اید ناله میکنند از بعضی ابروها و خط و خالها، اگر عرفا را خوب بشناسید میفهمید که آن انسانهای معنوی را میبینند. انسانهای معنوی چنان زیبا هستند که علی ابن ابیطالب (علیه السلام) اول ورود اینها به عالم قیامت را با یک جمله مخصوص توصیف میفرماید که به شما میگویم. البته شما فکر نکنید شکل انسان همین است که ما الان داریم. شکل الان ما شکل انسان است ولی خیلی تغییر یافته و خیلی خراب و خیلی بد و خیلی معیوب و آمیخته با عیب است. اصل قیافه انسان خیلی زیباست، همان قیافه ای است که عرفا ناله میکنند برای دیدن آن قیافه ها.

علی (علیه السلام) فرمود: یک الهی مثل سلمان در برزخ کامل میشود و میرود و میرود که برزخ را رها کند و وارد صحنه دیگر شود. به طرف خدا میرود و به مبداء وجود نزدیک میشود. مبداء وجود عبارت است از جمال مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق و الی آخر (در همه جملات دقت کنید) جمال مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق، به سوی او میرود. علی فرمود: وقتی روح او در برزخ مرد به حساب تکامل وارد عالم قیامت شد. در قیامت ذرات لطیف برا ی اینها بدن خواهد شد. هم حضرت علی (علیه السلام) و هم رسول اکرم (صلوات الله علیه) فرمودند که چون اینها تکامل یافته اند تمام عیوب اینها روی هم رفته بر طرف میشود. ولی هنوز مسئله تمام نمیشود، حالا در سیر تکاملی است. فرمود: عیوب اینها برطرف میشود و ا ز لحاظ روحی خیلی وسیع هستند. علی (علیه السلام) فرمود: قلب اینها قلب ایّوب پیغمبر است. عوامها همانطور که برای امام سجّاد (علیه السلام) نامی گذاشته اند که در ذهن انسان برداشت ناصحیحی ایجاد میکند برای حضرت ایوب هم نام گذاری کرده اند. مثلا به امام (علیه السلام) بیمار میگویند. آنقدر این حرف غلط است که باعث میشود از امام سجاد (علیه السلام) یک تصویر غلط در ذهن ایجاد شود. مثلا یک موجود علیل به نظر میاورند در صورتیکه این کلمه کاملا غلط است. آن چه که خدا و پیغمبر (صلوات الله علیه) و حسین ابن علی (علیه السلام) لقب داده اند برای امام سجاد (علیه السلام)، زین الساجدین است، زین العارفین است، قبله العارفین است. یعنی قبله کسانی که خدا را میشناسند عبارت است از امام سجاد. حتی زینت وجود علی (علیه السلام) و زینت وجودی موسی بن جعفر (علیه السلام) عبارتست از امام سجاد (علیه السلام)، برای همه آنها زینت است (همه اینها حساب دارد) ببین چقدر کمال وجودی دارد که زینت وجودی همه عارفین است. حتی امیر المومنین (علیه السلام) و ائمه اطهار (صلوات الله علیهم اجمعین) و حتی زینت وجودی همه انبیاء عبارتست از امام سجاد (علیه السلام).

در مورد حضرت ایوب هم که پیغمبری بودند عوامها چنان تصور کرده اند که وقتی اسم حضرت ایوب میاید اشمئزاز ایجاد میشود. اینطور نیست که بدنش کرم گذاشته باشد و غیره. اینها درست نیست. ایوب (علیه السلام) موجودی است که از لحاظ قرآن قلب بسیار وسیع داشت، یعنی قلب ایوب از لحاظ داشتن اسرار خلقت، اسرار مبداء و اسرار معاد یک قلب زبانزد است و مثل است برای همه بندگان خداوند. وقتی پیغمبر (صلوات الله علیه) میخواستند از یک قلب وسیع و اسرار آمیز مثال بزنند، روح ایوب را مثال میزدند. منتهی ایوب (علیه السلام) یک مسئله داشت، ایوب موجود عذاب کشیده ای بود در خلقت. خدا آنقدر آزمایشات برای ایوب پیش آورد که تا در مسیر حب و عشق خداوند به تکامل برسد که برای هیچ کس از پیغمبرانش پیش نیاورده بود. مانند سید الشهدا (علیه السلام) که آن جریان کربلا را پیش آورد.

علی (علیه السلام) میفرماید: آن وقت که یک روح الهی از برزخ وارد قیامت شد قلبش قلب ایوب است، اولا زبانش زبان رسول الله (صلوات الله علیه) است ((زبانی که با فصاحت در صحبت، انسان را جذب کند مانند رسول الله (صلوات الله علیه) است)). چنانکه کسی کلام پیغمبر (صلوات الله علیه) را میشنید مجذوب میشد، مگر اینکه نمیگذاشتند که پیغمبر را ببیند. فلذا ابوجهل و امثال آن سعی شان بر این بود که نگذارند دیگران حضرت را ببینند. حتی وقتی دور هم جمع شدند که چاره ای بیاندیشند در آنجا یکی گفت او را در یک قفس آهنی بگذاریم، یکی گفت او را از مکه بیرون کنیم، یکی از آنها فوری نظر داد که نه این اشتباه است، چون تو غافل از بیان پیغمبری. هرکس پیش او برود فورا عوض میشود میگفتند بیان سحرآمیز دارد.

در ادامه روایت طبق آنچه که علی (علیه السلام) فرمود: فرد الهی چون تکامل یافته، قلبش عوض شده، بیانش هم عوض شده. علی (علیه السلام) فرمود: صورتش هم مانند صورت یوسف پیغمبر (علیه السلام) است که هرکس ببیند عاشق میشود. حتی یعقوب (علیه السلام) عاشق یوسف (علیه السلام) بود. اگر بخواهید بدانید یعقوب (علیه السلام) چرا گریه میکرد برای همین مسئله است که یوسف را هر کس میدید عاشق میشد، منتهی هر کس عشقش متناسب با خودش میشد. علی (علیه السلام) فرمود: که یک قیافه جذاب ظاهری هم دارد، آن ذرات لطیف بدن که خواست برای روح بدن شود برای مانند سلمان ها درست مانند قیافه یوسف میشود.

شنیده اید که در دعای کمیل درعین حال که علی (علیه السلام) عشق به مبداء داشت برای فراق اولیاء الهی ناله میکرد و میفرمود: من در فراق آنها نمیتوانم طاقت بیاورم، به اندازه ای وجود کامل است که وجودی جذاب است چه در باطن و چه در ظاهر.«اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ والأقْذارِ وصَبّرنی فیهِ على کائِناتِ الأقْدارِ». بعد  میگوید «و وَفّقْنی فیهِ للتّقى و صُحْبةِ الأبْرارِ (دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان) یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین». ببیند در دعاها چه اسراری هست. اصلا مبنای توحید الهی و اسلام همه برمبنای عشق و عرفان است. مثلا در آخر این دعا این جمله را میگوید: پروردگارا من از تو میخواهم مرا موفق کنی که من آن خوبان تو را ببینم، خوبان دیدن دارند، دیدنشان لذت دارد، و صُحْبةِ الأبْرارِ. من چه بگویم این چه لذتی دارد اما چیزی است که علی بن ابیطالب برای فراق اینها در شبهای جمعه گریه کرد. همینقدر یادتان باشد درآخر دعا میگوید: یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین. ای خداوندی که (یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین) البته مطلوب علی (ع) خدا است، ولی اینها چون هرچه پیش میروند به خدا نزدیک میشوند قهرا در وجود اینها کمالات و صفات حق جلوه میکند که اهل ذوق دیدار آنها را آرزو میکنند. خلاصه متوجه شدید که از ذرات ریز وجودی برای الهی ها طبق جمال و کمال وجودی همان روح با شکل خیلی زیبای بدن درست خواهد شد.

در بحثهای بعدی میگوئیم که چگونه از بیان علی (علیه السلام) و رسول الله (صلوات الله علیه) این استفاده را  میکنیم که در اول قیامت با قیافه خیلی زیبا میایند. زن پیری پیش رسول الله (صلوات الله علیه) رفت و پرسید یا رسول الله، من به بهشت خواهم رفت یا نه؟ حضرت فرمودند: تو خیر، آن زن خیلی ناراحت شد، بعد فرمایششان را توضیح فرمودند که من راست میگویم، این قیافه در آنجا نیست، همین است ولی هم روح کامل است و هم بدن کامل است. دیگر آنطور نیست که آن عجوزه را آنجا اینطور ببیند که نفرت آمیز باشد. اصل تکامل از روح است، پس بدن چرا زیبا میشود؟ چون روح زیباست، چون برای روح جمال باطنی است و با اقتضای آن روح بدن درست خواهد شد.

شما هم انشاء الله سعی کنید آنطور که فهمیدید که باید مقصد انسان خدا باشد (این جمله را از باب تذکر میگویم) ببینید میتوانید خدا را دوست داشته باشید یا خیر؟ (یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین) را من نمیگویم که بگوئید (خودش میگوید) یا مثنوی نمیگوید که بگوئید مثنوی منحرف است یا فلان عارف نمیگوید که بگوئید خیال پرور است. مثلا کتابی نوشته اند و خواسته اند حب و عشق خدا را خیال بدانند. قرآن کریم حب و عشق خدا را مطرح میکند میفرماید (وَ الَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ) آنوقت نویسنده ای مینویسد یک کسی که به خدا عشق داشت در اواخر عمرش برای تبعیت از سنت رسول اکرم (صلوات الله علیه) ازدواج کرد و خدا بچه ای به او داد و او در خواب دید که او را از زمره محبین خارج کرده اند. وقتی بیدار شد فهمید مسئله حب اولاد است. دعا کرد خدایا یا مرا بکش یا این بچه را، خدا هم بچه را میراند. اینجا مزخرف گوئی میکند مگر خدا حسد میورزد که او بچه اش را هم دوست بدارد. ببینید چقدر با نفهمی پیش میاید. اصلا قرآن میگوید متدین باید غیر از حب خدا چیزی را نخواهد این حقیقت است. حب پروردگار مسئله مهمی است ولی مگر امام حسین (علیه السلام) رقیه اش (سلام الله علیها) را دوست نداشت؟ مگر خدا میخواست بگوید رقیه را دوست نداشته باش؟ نه. خدا میخواهد بفرماید وقتی خدا را میخواهی، رقیه هم بماند و اسیر شود و چنان شود، ولی تو خدا را انتخاب کن. این نفهم ها، تحلیلهائی مطابق فهم خودشان میکنند. اینها حق ندارند در مسائل دینی اظهار نظر کنند پس (وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ) معنایش چیست؟ خودتان معنی کنید.

آنها که به خدا ایمان میاورند خدا را از همه چیز و همه کس بیشتر دوست دارند. سید الشهداء (علیه السلام) رقیه اش را دوست نداشت؟ ولی آنروز که سید الشهدا (علیه السلام) او را رها کرد خوش آیند خدا در این بود که بیا و رقیه را هم رها کن برود در خرابه شام بخوابد وحتی به زنجیرش کشند و کتک بزنند و اسیر ببرند و درآخر هم در اثر همان اسارت و فشاری که بر او وارد میاید رقیه (سلام الله علیها) از دنیا برود. (خطاب به سید الشهدا (علیه السلام) یا مرا بخواه یا رقیه (سلام الله علیها) را) نمیخواهد بگوید رقیه (سلام الله علیها) را نخواه، میخواهد بگوید (وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ) وقتی رضای خدا بر این شد مانند جریان ابا عبداالله (علیه السلام) باید محبت بچه و اولاد را فدای محبت پروردگار عالم بکند و حب خدا را باید مقدم بدارد چون رضای خدا در اینست. نمیگوید بچه ات را دوست نداشته باش، میفرماید وقتی یک وقت رضای حق در این شد که یا خدا را بخواه یا بچه را، چه کسی را باید خواست؟ آنجا خدا را باید بخواهی. غلبه نباشد بسوی خدا نمیتواند برود، هر طرف غلبه داشته باشد به سوی آن کشیده خواهد شد. اگر انسان واقعا بچه اش را از خدا بیشتر دوست داشته باشد در برزخ مشکل ایجاد خواهد کرد. نمیگوید بچه ات را دوست نداشته باش، میگوید دوست بدار ولی خدا را از او بیشتر بخواه که اگر یک وقتی رضای حق پیش بیاید بتوانی فدا بدهی.

آیه ای میخوانم: (قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ) خدا میفرماید: ای پیغمبر بگو اگر این عمارتهای شما، اگر زنهای شما، اگر پدرهای شما، اگر اولاد شما، اگر تجارتهای شما، (نمیگوئیم دوست نداشته باشید) اگر اینها را از خدا بیشتر دوست داشته باشید (فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ) منتظر باشید ببینید چه خواهد شد (بعد از مرگ) چه پیش خواهد آمد.

مسئله این نیست که آن نویسنده نفهم میگوید مگر خدا حسد دارد؟ مسئله اینست که انجذاب به کدام طرف بیشتر است. در آن دعا که میگوید (یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین) یعنی ای آن خدائی که نور چشم مساکین هستی. مساکین یعنی کی؟ به معنای آن دقت کنید ببینید اصطلاح ما با اصطلاح ائمه (علیهم السلام) چه قدر فرق دارد. مسکین عبارتست از علی بن ابیطالب (علیه السلام)، (انا الحقیر الضعیف المسکین المستکین) در مقام عشق است. ای خدا بیچاره ام به من دلت بسوزد، یعنی خدایا به من محبت کن. آن را مسکین میگوید. و الا مسکینی مثل من و شما اینطور است که چشممان به یک تومان دو تومان پول است. هر کسی قره عینی دارد قره عین مسکین پول است. آنها هم که در خیابانها پرسه میزنند و چشم چرانی میکنند هم قره عینی دارند. حالا فکر را ببینید با فکر. به لفظ نگاه کنید تا لفظ. به اصطلاح نگاه کنید تا اصطلاح. آن وقت ببینید ائمه اطهار (علیهم السلام) به ما چه ها میگفتند و چه ها به ما میفهماندند و ما چقدر از مرحله پرت هستیم. آنوقت یکی هم از جای خودش بلند میشود و میگوید عرفان و ذوق چیست؟ قرآن سرتاپا ما را به سوی خدا سوق میدهد.

خواستم از تحول برای شما بگویم. کسی که خدا را بخواهد میرود به آنجا که علی (علیه السلام) رسید. اینجور انسانها وقتی وارد عالم حشر شدند آنوقت میبیند قیافه تا قیافه چقدر فرق میکند. در اینجا هر دو انسان بودند چشم و گوش و غیره داشتند ولی آنجا یکی به صورت یک حیوان خیلی نامطلوب درمیاید و یکی هم به صورت یک انسانی که نه تنها باطنش جالب است قلبش هم قلب ایوب است، لسانش هم لسان پیغمبر (صلوات الله علیه) است و الی آخر که حضرت علی (علیه السلام) فرمود در اول حشر چنین میشوند. معاد جسمانی همین است. بدن است اما چه بدنی، همان ذرات خاکی است ولی چه بدنی که با دیدنش انسان مجذوب میشود.

روایتی بخوانم: که فرمود اگر بنا شود به یکی از آن مقربین بگویند از بالا به این زمینی ها نگاه کن و زمینی ها هم او را ببینند، در زمینی ها اصلا ظرفیت دیدن آنها نیست. به محض نگاه کردن همه میمیرند و از بین میروند، میدانید که ظرفیت وجودی لازم است. اگر جلوه ای بکند برای زمینی ها، چون فعلا ظرفیت برای دیدن آن زیبائیها نیست از لحاظ عدم ظرفیت وجودی از بین میروند.

والسلام.

 

منبع: http://jafarshojaee.persianblog.ir