سخن دل، سخنى دیگر و فریاد او، فریاد دیگرى است. دل از جوار حضرت حق و از موطن اصلى خویش دور گشته و درد او درد هجران و فراق، و ناله و فریاد او همه از هجران و فراق، و خواست او همان جوار حق و موطن اولى او مىباشد، و سکون و آرامش او با نیل به مرتبت اولیه خویش، و با شهود و فناء و بقاء است و بس. و آنکس که بخود آمده و بیدار گشته، درد دل را مىباید و سخن او را مىفهمد و به سر ناله و فریاد او آشنا مىباشد.
و بالاخره اینکه، غفلتى بس بزرگ و اشتباهى خطرناک و فریبى اسرارآمیز در این بین وجود دارد که انسانها را در حیات دنیوى آنان تهدید مىکند و ابعاد بى شمار و حرمان وخسرانها و عذابهاى بسیار گسترده و دامنه دارى در بر دارد که با گفتن و شمردن تمام نمىشود و همه هم در گفته ها نیاید و در لفظ و عبارت نگنجد و براى افهام عادى هضم نگردد.
همینقدر خدا و رسول به یک کلمه انسانها را موعظه مىکنند و آن اینکه، قیام کنید براى خدا و دل به او داده و در طلب او باشید و بس.
«قل انما أعظکم بواحدة أن تقوموالله مثنى و فرداى ثم تتفکر و اما بصاحبکم من جنة ان هو الا نذیر لکم بین یدى عذاب شدید» (آیه ۴۶ سوره سبا). یعنى «اى پیامبر، بگو من شما را موعظه مىکنم به یک کلمه و آن اینکه: قیام کنید براى خدا با همدیگر و به تنهایى، و در این امر فکر بکنید که صاحب شما (پیامبر) جنون ندارد، و حقیقت جز این نیست که او فرستاده خداست و شما را از عذاب سختى که در پیش است مىترساند».
نه تنها آیاتى از قرآن کریم با اشارتها و لحنهاى بخصوصى مىخواهد انسان را بخود آورده و بیدار کند بلکه، همه قرآن این چنین است و اگر در تک تک آیات به تدبر بپردازیم، به این حقیقت پى خواهیم برد.
«کتاب أنزلنا الیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور» (آیه ۱ سوره ابراهیم).
هر کدام از آیات شریفه قرآن، بنحو خاصى «یقظه» و «انتباه» مى آورد. یعنى هر آیه اى در سیاق مخصوص خود و با توجه بر ارتباط آن با آیات قبل و بعد و با آیات دیگر، از مضمون و محتواى خاص و نیز، از اشارات و نکات و رموز بخصوصى برخوردار بوده و پرده از روى حقیقت یا حقایقى برداشته و براى متدبر به اندازه تدبر و به اندازه فهم او، و در اصل در حدى که خداى متعال مىخواهد، نوعى یقظه و تنبه مىبخشد و پرده اى از پرده هاى اوهام و حجابى از حجب جهل و غفلت را کنار مىزند.
در نتیجه، با تلاوت همه آیات و با تدبر عمیق در آنها، و با تکرار تلاوت و تدبر و نیز، با تعمق بیشتر، همه حجب اوهام و غفلت کنار رفته و حقایق براى انسان معلوم گردیده و بصیرت حاصل گشته و ابواب جدیدى به روى انسان باز شده و بالاخره بخود آمده و بیدار مىشود و از راهى که قبلا در پیش گرفته بود بر مىگردد و در راهى که باید در پیش بگیرد قدم مىگذارد. درست مانند کسى که در خواب باشد و خواب ببیند و در همان عالم خواب براساس یافته هاى خیالى خویش فکرها داشته و تصمیمها گرفته و راه و روشى براى خود در پیش بگیرد، و دفعتا بیدار شده و همه را باطل بیند و حقیقت را چیز دیگر یافته و راه خود اتخاذ کند.
به همین لحاظ خداى متعال در خود قرآن به تدبر در آیات آن و به تعمق در اشارات آیات با لحن و بیان خاصى تأکید نموده و با آن امر مىکند.
در آیه ۲۹ سوره ص مىفرماید: «کتاب أنزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب» یعنى «این قرآن کتابى است که ما برتو نازل کردیم و کتابى است پر برکات، تا در آیات آن به تدبر بپردازند و بر اثر تدبر صاحبان فکر و عقل متذکر گردند».
و در آیه ۲۴ سوره محمد صلى الله علیه و آله و سلم مىفرماید: «أفلا یتدبرون القرآن أم على قلوب أقفالها» یعنى «آیا در قرآن تدبر نمىکند؟! و یا قفلهایى که براى دلهاست، به دست آنان بر دلهایشان زده شده است؟!».
این آیه حاکى از این حقیقت است که تدبر در آیات قرآنى موجب یقظه و تنبه است، مگر اینکه انسان به دست خویش قفل یا قفلهایى که مخصوص دلهاست و آنها را از کار مىانداز و از حرکات باز مىدارد، بر دل خویش بزند. و به تعبیرى، حاکى از این امر است که مواجه شدن با آیات قرآن، و تلاوت و یا شنیدن آیات، و ممارست داشتن با آیات، و در عین حال، بیدار نگشتن و بخود نیامدن، در غفلت بودن و عمر خود را بغفلت سپرى کردن، در عالم و هم و خیال بسر بردن، در فریب دامنه دار حیات دنیا افتادن، سراب را حقیقت پنداشتن و از حقیقت باز ماندن، در تعلقات و هواها فرو رفتن، در حجب ظلمانى محبوس و محبوستر گشتن، و بالاخره بسوى حرمان و خسران در حرکت بودن، یا بر اثر عدم تدبر لازم در آیات قرآنى است و یا بر اثر قفلهایى که به دست خود انسانها بر دلهاى آنان زده شده است و مانع از اینست که این دلها و صاحبان آنها بیدار شوند و بخود آیند. روشنتر اینکه، شنیدن آیات و یا تلاوت آنها، و با این حال، به خود نیامدن و بیدار نگشتن، مسئله ساده اى نیست و نمىشود به آسانى از کنار آن گذشت.
یا تدبر نبوده و یا دل، دل نبوده. همیشه بوده اند و نیز هستند کسانى که آیات قرآنى را تلاوت نموده و یا شنیده اند و متنبه شده و بیدار گشته و به راه افتاده اند، کما اینکه، بسیار بوده و هستند کسانى که آیات قرآن را همیشه تلاوت کرده و یا شنیده اند و لیکن در غفلت خویش باقى مانده اند. و چه مثالى بهتر از من و تو؟!!.
گاهى تلاوت و یا استماع یک آیه از آیات قرآن آنچنان در وجود کسى اثر گذاشته و در دل او مىنشیند که بکلى او را منقلب نموده و سخت بخود آورده و همه اوهام و خیالات او را درهم ریخته و او را بیدار مىکند، آنهم بنحوى که کاملا موجودیت خیالى وى را بهم زده و به راهى که باید داشته باشد مىاندازد.
مىگویند، فضیل بن عیاض در اول امر خود راهزن بود و قطع طریق مىکرد. به زنى عاشق شد. به هواى او قصد منزل وى نمود. در همانحال که از دیوار بقصد او بالا مىرفت، از کسى که در آن نزدیکى مشغول تلاوت قرآن بود این آیه را شنید که: «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق» (آیه ۱۶ سوره حدید). یعنى «آیا براى آنان که ایمان آورده اند وقت آن نرسیده است که دلهایشان روى به خدا متعال آورده و به یاد او بوده و پذیراى حق و حقیقت گردند؟!». او همینکه این آیه را شنید، گفت: «یارب قد آن» یعنى «پروردگارا، وقت آن رسیده است». سپس از همانجا منصرف شد و برگشت و راه عبادت و زهد و مجاهدت در پیش گرفت.
گفته شده است که وى فرزندى داشت به نام على که از خود او در زهد و عبادت و مجاهدت بالاتر بود ولى زیاد عمر نکرد. گفته اند روزى در مسجدالحرام در نزدیکى آب زمزم ایستاده بود و از کسى که مشغول تلاوت و قرائت قرآن بود، آیه هاى «وترى المجرمین یومئذ مقرنین فى الاصفاد سرابیلهم من قطران و تغشى وجوههم النار» و مجرمین را در آن روز میبینی که در زنجیرها به یکدیگر بسته شده اند، پیراهن و لباسهای آنها از قطران( روغن بدبو قابل اشتعال) است و صورتهایشان را آتش فرا میگیرد.(آیه ۴۹ و ۵۰ سوره ابراهیم) را شنید و همانجا افتاد و مُرد.