سلسله مباحث معـــاد از استاد فرزانه حضرت آیت الله محمد شجاعی (مد ظله العالی)

موضوع بحث: عالم اول قیامت (جلسه دوم)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه عرایض ما در برزخ این شد که هر انسان با هر رنگ و وصف و هدفی که وارد عالم برزخ بشود، برزخ او را تکمیل کرده و او را سیر میدهد و پیش میبرد و گفتیم هر کسی طوری سیر میکند ولی قهرا وضعی پیش خواهد آمد که نظام برزخ برچیده خواهد شد.

 یعنی همان طور که روح ها در عالم ماده از بدن منقطع میشود و وارد عالم برزخ میشود، درست نظیر همین مسئله آن وقتی پیش میاید که روحها از عالم برزخ به یک عالم دیگر منقطع میشود و مستقل میشوند، یعنی مرگ پیش میاید، یعنی ترک همان قالب که آنجا بود. هر انسانی که دارای قالبی شبیه قالب مادی و دنیوی در عالم برزخ بود و به حرکت و تکامل خودش ادامه میداد یا به سوی خدا یا به سوی فرار از پروردگار عالم، آنوقت که به آخرین نقطه برزخ رسید، در آنجا هم قالب مثالی را ترک خواهد کرد. قرآن میفرماید: (رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ) میفرماید: وقتی که انسانها را از برزخ هم میراندیم و وارد یک نظام دیگر و یک عالم دیگر میکنیم، یعنی آنوقتی که روح از برزخ قطع علاقه کرد و وارد عالم اول قیامت شد، آنجا این ندای از همه انسانها بلند میشود که (رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ) پروردگارا، تو ما را میراندی و دوباره هم زنده کرده ای. این اولین حرف است از هر انسان در مرحله ورود بر قیامت است. آیه شاهد بر این است که آنجا هم یک مرگ در پیش است، یعنی ورود روح از برزخ به عالم اول قیامت یک مرگ است که قالب مثالی برزخ را ترک خواهد کرد و قالب دیگری را انتخاب خواهد کرد.

قرآن میفرماید: همین بدن دنیوی که ما الان داریم و زیر خاک قرار گرفت، بعد از اینکه خاک شد و به شکلهای مختلف در آمد، آنرا به صورت ذرات ریز در میآوریم و آن ذرات ریز آنوقتی که روح از برزخ به عالم قیامت میاید برای او بدن خواهد شد. همان بدن اول است ولی دیگر خاک نیست و تحول یافته؛ بنابراین روح وارد همان جسد اولیه میشود بعد از اینکه آن جسد اولی به شکل دیگری درآمده است و از آن بدنی برای روح و به اقتضای روح ساخته خواهد شد. دقت کنید مسئله تحول است قانون تحول را فراموش نکنید و کاملا توجه کنید.

مقدمتا مطلبی را که لازم است میگویم: روح ها وارد عالم قیامت میشوند (گفتم عالم اول، چون قیامت عوالم دارد. حالا به آنجا که مسئله بهشت و جهنم است نرسیده و هنوز تکامل تمام نشده، هنوز انسانها آماده ورود به بهشت و جهنم نیستند) در عالم اول قیامت حسابها جور به جور پیش خواهد آمد و همانطوری که از آیات و روایات استفاده میشود من برای شما شرح خواهم کرد. در جلسه گذشته گفتیم الهی ها، آنها که در اینجا خدا را میخواستند و در برزخ هم به سوی خدا حرکت کردند، از برزخ که وارد صحنه قیامت شدند در حرکت به سوی همان مقصد اصلی که ذات مقدس پروردگار عالم و مبداء وجود است هستند. ولی آنها که مجموعا به سوی خدا حرکت نمیکنند و به سوی نقطه مقابل و در حال فرار از ذات مقدس پروردگار عالم هستند طور دیگری هستند. (دو دسته از انسانها) شما حساب کنید که انسانها مجموعا دو صورت دارند، یا بسوی خداوند کشش و جذبه دارند و یا در نقطه مقابل یعنی در حال فرار از خدا هستند مثلا از باب مثال؛ یک کسی که در اینجا خدا را نخواست و غیر خدا را خواست و 70 سال همینطور عمر کرده در واقع در اینجا 70 سال از خدا فرار کرده، حالا یا ریاست میخواست از خدا فرار میکرد، یا اشباع غریزه جنسی میخواست که از خدا فرار میکرد، یا پول میخواست از خدا فرار میکرد، یا به خیالات مبتلا بوده و از خدا فرار میکرده و یا معتقدات غلط داشته، بهر حال حالت فرار از مبداء وجود داشت. به جنبه علمی اش خوب دقت کنید که میخواهم نکته کوچکی بگویم که بهشت و جهنم چیست؟ چون اگر این نکته روشن نشود و دانسته نشود مسئله کاملا واضح نمیشود.

شما نمیتوانید انسانها را بیشتر از دو دسته از لحاظ اصول پیدا کنید؛ یا در حال فرار از مبداء وجود و الله است و از خدا فرار میکند یا بسوی خدا میرود. فرار کننده ها هم رنگ برنگ هستند، خداخواه ها هم جور واجور هستند. بالاخره به صورت کلی دو قسمت میشوند و پایه اش هم از دنیا گذاشته میشود. شما الان انسانها را در دنیا بیشتر از دو دسته نمیتوانید پیدا کنید، گر چه هر دسته خودش دارای انواع مختلف است ولی کلا یا خدا را میخواهد یا از مبداء فرار میکند. فرار کننده ها مقاصد مختلفی دارند، خداخواه هم جور با جور هستند. من یک جور میروم، علی (علیه السلام) یک جور رفته، شما هم اگر خدا را بخواهید یک جور میروید، مسلمان دیگر هم طور دیگری میرود. بالاخره عده ای هستند که خدا را میخواهند گرچه متفاوتند. یک عده هم از خدا فرار میکنند گرچه اینها هم متفاوتند. جان مسئله در بهشت و جهنم در همین نکته که گفتم خوابیده است که انشاء الله در این جلسه شرح خواهیم کرد. مطلب خیلی سخت است و بنده هم سعی میکنم بزبان ساده بگویم.

اصولا فهمیدنش خیلی مشکل است و در قرآن کریم هم نکاتی هست که میخواهد بفهماند که مسئله بهشت و جهنم چیست؟ انسانها یا حالت فرار بسوی خداوند دارند یا فرار آنها از خداوند است، دو دسته انسان بیشتر نخواهد بود و پایه اش هم در اینجا گذاشته خواهد شد و طبق همان پایه در برزخ یا پیش میروند یا فرار میکنند، از برزخ هم که وارد قیامت شدند صحنه اول قیامت که شد با همان حال یا بسوی خداوند میروند و یا به حال فرار از خداوند ادامه میدهند.

حالا این دو جمله، یعنی مسئله فرار از خداوند و یا حرکت بسوی خداوند را شرح میکنیم. مسئله فرار از خداوند یعنی چه؟ مسئله خداوند یعنی چه؟ مسئله الله یعنی چه؟ میگویند جهنم عالمی است که هر کس آنجا رود در آنجا چیزی جز عذاب نیست، این یعنی چه؟ باید دانست کسی که خدا را نمیخواهد همان طور که از خدا فرار میکند تا آخر هم از خدا فرار خواهد کرد، در اینجا دور شدنش کم است، در برزخ باز هم دور خواهد شد و در اول قیامت باز هم دور میشود. این دور شدنها منتهی به جایی میشود که نقطه آخر فرار از خداوند است یعنی به یک نقطه ای منتهی خواهد شد که در آنجا اصلا خبری از خداوند نیست. حالا ممکن است بگویید که آیا خدا به آنجا محیط نیست؟ نه هست. انسان باید آنقدر از مبداء وجود فرار کند که کاملا فاصله بیفتد بین او و مبداء وجود و ذات مقدس پروردگار عالم.

فاصله افتادن یعنی چه؟ قرآن میفرماید: دقت کنید اولا باید خدا را بشناسید و بدانید که دور شدن از خدا چه معنایی دارد؟ الله یعنی چه؟ الله یعنی مبداء همه خیرات، منشاء همه زیبائی ها، منشاء همه خوبیها، منشاء همه لذّات و مبداء همه نعمتها.

قرآن میفرماید: اساسا اگر شما در خلقت دقت کنید، در خلقت هر چه خوبی است از کیست؟ از خداست. انسان هر قدر به خدا نزدیک شود به همان اندازه از خوبیها، از لذات و از این همه نعمتها برخوردار است و هر قدر از خدا فرار کند (مسئله تکوینی است) هر اندازه از خدا دور شود به همان اندازه از لذات و هر چه خوبی و نعمت و لذت هست فرار میکند. عالمی که به خدا نزدیک است سرتا پا نعمت و لذت است و عالمی که از خدا دور باشد، هر قدر دورتر باشد نعمت و لذتش کمتر است تا جائیکه برسیم به آنجا که اصلا آن عالم از خداوند دور است.

خدا یعنی چه؟ خدا یعنی جمال مطلق، قهرا آن عالمی که از خدا دور است از جمال مطلق دور است؛ یعنی خبری از زیبائی در آنجا نیست و از جمال دور است. خدا علم مطلق است، عالمی که از علم مطلق دور باشد، در آنجا هیچگونه خبری از درک و علم نیست.

جهنم کجاست؟ یک عالمی که در آنجا خبری از جمال و زیبائی نیست، در آنجا خبری از علم نیست. قرآن میفرماید: جهنمیها چندان نمیفهمند، فقط عذاب را درک میکنند و چیزی دیگر نمیفهمند. به بیان قرآن دقت کنید قرآن عجیب است میگوید خصوصیات جهنمیان اینطور است که فقط یک نوع درک در وجودشان مانده، آن هم نسبت به عذاب است، دیگر چیزی نمیفهمند، چون از علم فرار کرده اند، چون از جمال فرار کرده اند. یعنی یک موجود عاجز میشود (در نقطه انتها). چون از قدرت فرار کرده عجز محض خواهد شد. حتی اگر اینجا کمی سعی میکرد و میتوانست با اختیار حرکتی بخودش بدهد، این اراده ها و این حرکتها و این قدرتها کلا از دست اش گرفته میشود و در اینصورت یک موجود عاجز به تمام معنا است.

هر چه خیر و خوبی در خدا هست را حساب کنید، من دو سه مثال زدم دقت کنید. جهنمی از قدرت فرار کرد، از منشاء تمام خیرات فرار کرد، در نتیجه از هیچکدام از خیرها خبری نیست، از نعمتها هیچ خبری نیست. اما نقطه مقابلش آن کسی که بسوی خدا حرکت میکند است. کسی که به سوی خدا حرکت میکند به سوی علم در حرکت است، به سوی قدرت در حرکت است، به سوی جمال در حرکت است و قهرا به سوی الله تعالی میرود. این آدم هم خیلی از علم برخوردار است و هم از قدرت زیاد برخوردار است و هم از جمال و زیبائی زیادی برخوردار است. بهشت عالمی است که نزدیک تر به مبداء وجود و جمال مطلق است. این آدم در آنجا قرار میگیرد که اسمش را بهشت میگویند. بهشت یعنی عالم نزدیکتر به خدا (جهنم یعنی عالم دورتر از خداوند). انسانها هم یا حال فرار به سوی خداوند را دارند یا در حال فرار از خداوند هستند.

مقدمه ای را امشب میخواهم بگویم تا بقیه فرمایشات علی (علیه السلام) را معنی کنیم علی (علیه السلام) فرمود: آنکس که خداوند عالم را میخواهد در همان حالی که خدا را میخواست وارد برزخ میشود. از برزخ که وارد قیامت شد، به عالم اول قیامت میافتد (دقت کنید) میفرماید: یک دفعه روح آنها میاید و با بدن اولیه علاقه پیدا میکند. همانطور که در جلسه قبل گفتیم میفرماید اینها موجوداتی هستند که از هر لحاظ کاملتر شده اند و در اول قیامت در حضور پروردگار هستند. همین که اول قیامت آمد اینها یک کمی به خدا نزدیک شدند ولی در عین حال کاملا نزدیک نشده اند و به آن مقام که اسمش را جنّت میگویم، قابلیت وارد شدن را ندارند. قهرا خدا اینها را دوباره تکمیل خواهد کرد. اما تکمیل اینها چگونه است؟ فرض علی بن ابیطالب (علیه السلام) در آنصورت است که آن شخص خدا را خواسته باشد مانند سلمان، او در اینجا خدا را خواسته و پیش رفته، در آنجا هم خدا را خواسته و جلو رفته است. به عالم اول قیامت که وارد شد بدن اولیه اش به همان شکل دنیوی، منتهی خیلی زیباتر و دارای وجود کاملتر در میاید. درآنجا هم در حرکت به سوی مبداء وجود و خدای تعالی است. (خدا میفرماید در عالم قیامت باز هم تکمیل خواهیم کرد) این فرد هنوز آمادگی ندارد به الله که مبداء وجود است نزدیک شود، یعنی آماده نیست تا به آن عالم که اسمش بهشت است بیفتد، لیاقت آنجا را هم ندارد. فلذا علی (علیه السلام) میفرماید: اینها که عذاب کردنی نیستند، اینها الهی ها بودند، جای عذاب که نیست.

فردی مانند سلمان را خدا چگونه تکمیل خواهد کرد؟ فرمایشی از علی بن ابیطالب (علیه السلام) را در اینجا میگویم، اگر اهل ذوق باشید متوجه میشوید. عالم خدا خواستن چه حسابهایی دارد؟ خدا عبارت است از خیر مطلق، علم مطلق، جهان مطلق و کسی که به سوی او حرکت میکند باید آمادگی داشته باشد. در اینجا سلمان خدا را خواسته بود و وقتی وارد برزخ شد در آنجا کامل شد و وارد قیامت میشود. وقتی وارد قیامت شد در اولین صحنه قیامت (برای امثال سلمان ها و الا دیگران را بعدا بحث میکنیم) سلمان از اول خدا را میخواست و واقعا هم با انقطاع کامل خدا را میخواست (الهی هب لی کمال الانقطاع الیک) از دعاهایی است که ائمه (علیهم السلام) در این دنیا میکردند؛ خدایا به من کمال انقطاع در این دنیا بده که کاملا ترا بخواهم. سلمان با این انقطاع وارد عالم برزخ شد، با جذبه سوی حق رفت، برزخ هم او را برد (رفتن را هم معنی کردیم که چگونه میرود، خودش کامل میشود تا به کمال مطلق نزدیک شود، تا به کمال مطلق مقرب شود) وقتی عالم برزخ را طی کرد وارد عالم قیامت شد. علی (علیه السلام) فرمود: خدا اینها را تکمیل خواهد کرد. حالا چگونه؟

اولین خاصیت این عالم چیست؟ اولین خاصیت این عالم (عالم اول قیامت) عبارتست از شرم دادن. سلمان یک مقدار به خدا نزدیک شده، پرده یک مقدار برداشته شده و عظمت خدا، جمال خدا، علم خدا و تمام کمالات خدا برای سلمان بیشتر واضح میشود. وقتی انسان بیشتر خدا را خواست و یا بیشتر شناخت با بیشتر شناختن به چه چیز پی خواهد برد؟ به نقصان عبودیت خودش. میبیند آن جور که باید میخواست، نخواسته است. عالم شرم و افتضاح یکی از مراحل قیامت است.

اولین مرحله عالم قیامت عبارتست از عالم شرم و افتضاح و خجالت و رسوایی. اگر مناجات کبیره امام سجاد (علیه السلام) را بخوانید، در یکی از مناجاتش میفرماید (فوا اسفا من خجلتی و افتضاحی) حالا خواهیم گفت شرم و افتضاح یعنی چه؟ از علی (علیه السلام) این جمله را شنیده اید که میفرمود: ما عبدناک حق عبادتک. پروردگارا، آنطور که باید به تو عبادت نکرده ایم.

 میدانید چرا ما الان این عبادتهای خودمان را کامل میبینیم؟ (علتش را بدانید) وقتی من نماز دست و پا شکسته ای میخوانم به جهت خاطر جمع شدنم است. ما خدا را نمیشناسیم و فکر میکنیم این اندازه عبودیت برای خدا بس است، این از نشناختن سرچشمه میگیرد. انسان هر قدر خدا را بشناسد عبودیت خودش را ناقص میبیند. این یکی از حقایق است یادتان باشد و الا عبادت علی (علیه السلام) از نظر بنده و شما یک عبادت کامل بوده اما از نظر خود حضرت عبادت ناقص بود. من خیال میکنم عبادت علی (علیه السلام) خوب بود اما علی (علیه السلام) عبادت خودش را خوب نمیدانست. من چرا خوب میبینم و او خوب نمیداند؟ من چرا کامل میدانم و او کامل  نمیداند؟ آیا علی (علیه السلام) تعارف میکرد؟ بعضی ها میگویند علی (علیه السلام) به جهت فهم دیگران  میخواست بگوید والا خودش میدانست حق عبادت را ادا کرده است. علی (علیه السلام) خواسته دیگران را تادیب کند؟ نه. اینها حرف است. علی (علیه السلام) چون خدا را خوب شناخته بود، چون پرده از مقابلش برداشته شده بود، فلذا عبادتش را سزاوار بر ساحت قدس الهی نمیدانست و میگفت (ما عبدناک حق عبادتک) پروردگارا.... اینکه میگویند در قیامت عرق میریزند، این عرق افتضاح است، عرق رسوائی است، پرده برداشته میشود و حقیقت را  میبیند که عبودیتش ناقص است، میبیند خیلی غفلت کرده، میبیند بالاخره حق بندگی را ادا نکرده است.

در مناجات خمس عشر امام سجاد (علیه السلام) گریه میکند و میگوید: فوا اسفا من خجلتی و افتضاحی. یک دفعه به حال خودش نگاه میکند و خیلی تاسف میخورد از خجالت کشیدن و شرم کردن و افتضاح. اصلا خودش را در مقابل پروردگار رسوا میبیند. این صحنه ای است که برای امام (علیه السلام) اینجا و در این دنیا پیش آمده ولی برای سلمان در قیامت پیش میاید. اول گفتیم ائمه اطهار (علیهم السلام) آن مراحلی که دیگران در قیامت طی خواهند کرد را آنها در اینجا طی کرده اند. در اولین مرحله حالت شرمندگی و رسوایی و افتضاح است. در روایات شنیده اید که در قیامت بنده های خدا بسیار عرق میریزند و .... در یک روایت میگوید به اندازه ای عرق میریزند که اگر چهل شتر از عرق اینها بخورند سیراب میشوند (البته بنده های خدا، نه غیر بنده ها) این را میدانید که عرق آنوقت میاید که انسان شرمنده و مفتضح بشود. این دعاها را میخوانید (الهی لا تفضحنی فی الدنیا و الاخره علی روس الاشهاد) امام این دعا را میکند خدایا من از تو میخواهم که مرا در میان مردم مفتضح نکن. امام چه دارد که مفتضح شود؟ غیبت نکرده بود، زیر پای مردم ننشسته بود که مفتضح بشود. برای چه مفتضح بشود وقتی که میگوید (لا تفتضحنی). مقامی است که پیش میاید و یک عده را فقط شرمندگی در آن حالت درست میکند.

حالا حضرت علی (علیه السلام) چه میگوید؟ خدایا بما عقل بده که بفهمیم حقیقت چیست؟ علی (علیه السلام) بیانی دارند که میفرماید: خدا رحمت کند آن کسی را که به دنیا بیاید ولی فکر بکند که بقول طلبه ها چه صیغه ای است؟ فکر کند که چه بوده؟ از کجا آمده؟ چرا آمده؟ چگونه آمده؟ کجا میرود؟ چگونه میرود؟ و چرا میرود؟ من و شما خیلی شنیده ایم که در قیامت عرق میریزند و میگویند آفتاب در بالای سر قرار میگیرد، نه. آفتاب بالای سر قرار نمیگیرد، آنکه در بالای سر قرار میگیرد الله است، شمس حقیقت است. آفتاب کجا بود؟ خود قرآن فرمود: آفتاب از بین میرود. عوامها میگویند آفتاب بالای سر انسان قرار میگیرد و آن وقت انسان عرق میکند. پس (إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ) چه میگوید؟ من از شما سوال کنم ای مسلمان معتقد به قرآن و امام بگو این حرف غلط که آفتاب همین آفتاب است چیست؟ خود قرآن میگوید: آفتاب هم از میان میرود (یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ) همه چیز از بین میرود، آفتاب هم معاد دارد، آفتاب هم بهشت و جهنم دارد البته به تناسب خود. حالا این آفتاب از کجا آمد؟ علی (علیه السلام) فرمود: فکر نکنید در قیامت همین آفتاب هست، عالم دیگری است. در آنجا هم آفتاب هست اما آنچه که امام فرمود شمس حقیقت است، آفتاب حقیقت است.

امام میفرماید: خدا به انسان نزدیک میشود. البته خیلی ها سعی میکنند جان مسئله اسلام را از من و شما بگیرند و مسلمان مثل من و شما خشک بشود. چرا این نمازهای من و شما ما را اصلاح نمیکند؟ چرا روزه های ما، ما را اصلاح نمیکند؟ چرا این همه ور رفتن ها ما را اصلاح نمیکند؟ چرا با این احساسات پیش آمدنها مرا اصلاح نمیکند؟ چرا من سرتا پا عیب هستم؟ چرا انسانی که مکه میرود و بر میگردد خرابتر میشود؟ واقعا آنها که دین را یک سری دستورات خشک خالی معرفی کردند خیانت کرده اند که میگویند فقط نماز بخوان و روزه بگیر. محبت خداوند یعنی چه؟ مگر میشود به خدا محبت پیدا کرد؟ وقتی محبت به خدا نبود آنوقت میشود مثل من که هر چه نماز میخوانم بدتر میشوم، مکه میروم و بر میگردم بدتر میشوم. چرا؟ چون دینم خشک است، در اسلام انجذاب و محبت به خداوند اساس مسئله بوده است. کسانی که نماز خشک میخوانند میشوند مثل ابن ملجم. چرا نمازها در ما اثر نمیگذارد؟ چون ما اصلا نفهمیدیم دین چه چیزی را پرورش میدهد. شما هر انسان منشاء خیری پیدا کنید، چه ائمه و انبیا باشند و چه انسانهای کامل، جزء آنهایی بوده اند که به خدا عشق و محبت داشته اند. نماز خشک بخوانها هر قدر شب و روز پیشانی بر مهر بگذارند آخرش میشوند مثل ابن ملجم. حتما شنیده اید که ابن ملجم بسیار طولانی نماز شب میخواند و پیشانیش پینه بسته بود که در پیشانی من و شما انچنان اثری وجود ندارد. مثل بلبل قرآن میخواند و شب زنده دار بود. چرا آنچنان شد؟ چون عرفان نداشت و نفهمید که خدا چه گفته، نفهمید که باید خدا را بخواهد، فلذا او شد (ابن ملجم) و یکی هم شد علی بن ابیطالب (علیه السلام). بعضی نفهم ها میگویند: این یعنی چه که باید به خدا محبت و عشق داشت؟ پس خوف خدا چیست که این عارف ها گاهی از خدا میترسند و گاهی به خدا عشق ورزی میکنند؟ دلم میخواست به این نویسنده ها و ایراد بگیرها بگویم فقط یک بار دعای کمیل را بخوانید آنوقت جرات این توهین ها را نمیکردید و دین مردم را خشک نمیکردید. اینها خیانت کردند که دستورات دین را خشک و خالی بما معرفی کردند که فقط نماز بخوان و روزه بگیر و محبت خدا یعنی چه! مگر میشود به خدا عشق داشت؟! آنوقت میشود مثل من و شما که هر قدر نماز میخوانیم خرابتر میشویم. مکه میرویم و بر میگردیم خرابتر میشویم (مثل معروف است) چوب خشک میشویم.

در دعای کمیل، علی ابن ابی طالب (علیه السلام) میگوید: کیف اصبر علی فراقک، آیا غیر از عشق معنی دیگری میدهد؟ حالا عشق به خداوند چیست؟ (نباید انکار کنیم) امام صادق (علیه السلام) میفرماید: هل الدین الا الحب...، اصلا اول و آخر دین را بگردید جز حب به پروردگار چیزی دیگری را نمیخواهد در وجود انسان ببار بیاورد، فلذا عبادتهای آنها روح داشته است. علی (علیه السلام) میفرماید: آنها که با عشق و محبت پیش میروند در عالم محبت افتضاح و رسوایی هست. میفرماید: وقتی بنده در آن صحنه قرار گرفت خدا به امثال سلمان خواهد گفت (هل لا راقبتنی یا مسیئی) علی میفرماید: تمام زندگی سلمان آنجا مجسم میشود. سلمانی که خدا را خواسته یک دفعه در یک صحنه از اول تا آخر زندگی خودش را میبیند، مسامحه خودش را در مقام عبودیت میبیند. یک دفعه خدا به او عتاب میکند آی سلمان تو مرا میخواستی بگو ببینم آن حالت تو، آن عبودیت تو، آن نماز تو، آن روزه تو (هل لا راقتبنی یا مسیئی) ای بدکار ایا حق مرا مراعات کردی؟ ببینید بیان علی (علیه السلام) چه بوده؟ جان مسئله چه بوده و از ما چه چیزی را گرفته اند؟ خدا میفرماید: آی بدکار مرا هیچ رعایت نکردی؟ بگو ببینم که حق مرا مراعات کرده ای یا نه؟ (مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ) سلمان یک نگاه به خدا میکند یک نگاه به عبادتش میکند. به مسامحه خودش، به قصور و کوتاهی خودش نگاه میکند، در آنجا شرم میکند. (شما خودتان منصفانه بگوئید این جز مسئله عشق و محبت معنای دیگری میدهد؟) میفرماید: سلمان آنجا شرم میکند، عرق میکند، خدا هی عتاب میکند در فلان وقت فلان ساعت خوابیده بودی، در آنوقت بگو ببینم آیا باید میخوابیدی یا باید مرا میخواستی؟ به سلمان باید اینطور عتاب کند. سلمان میبیند انصافا آن خواب ها بیجا و خلاف ادب بوده. بعد سلمان چنان شرمنده میشود که خواهش میکند که خدا او را به جهنم ببرد و بسوزاند ولی این شرمندگی را ندهد. این عالم اول است حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

این عرق ریختن ها چیست؟ علی (علیه السلام) میفرماید: خوشا به حال آنها که از عتاب خدا نجات پیدا کنند (مقام عتاب است). چون سلمان موجود جهنمی نیست، تکامل او فقط با شرمندگی درست میشود. میگوید و عرق میریزد. بعد فلان منظره اش را پیش میاورد، باز عتاب میشود و سلمان شرم میکند، عرق میریزد و بالاخره وقتی خدا تمام مناظر زندگی دنیوی، عبودی و قصورات سلمان را نشان داد یک دفعه پروردگار عالم با صفت (ستّار) پیش میاید و تمام آن منظره ها را که در آنجا برای این آدم بوده و خدا خواهی او را نشان داده ولی ناقص و بی ادب پیش آمده بوده، همه آن منظره ها را از دیدگاه همه انسانها محو میکند و از بین میبرد تا آن نماز سلمان دیده نشود، آن روزه و آن دعایش دیده نشود، چون شرم آورم است و چون خدا ستار است. بعد خدا سلمان را به عالم دیگر وارد میکند، بقیه مطالب را نمیگویم چون آمادگی نمیبینم...

فقط توجه داشته باشید که حبّ چیزی است که انسان را درست میکند. آنها که ایراد میگیرند و میگویند پس اگر مسئله حب و عشق پروردگار است بگوئید ببینیم پس چرا از خدا میترسند؟ خدا عشق ورزیدنی است یا ترسیدنی؟ خدا جبّار و قهّار است یا انسان باید خدا را دوست داشته باشد؟ این آدم باید یکبار دعای کمیل میخواند و میدید که علی در یکجا میگوید (کیف اصبر علی فراقک) و در طرف دیگر میگوید پروردگارا نمیدانم و میخواهم بدانم آیا این بدن ضعیف علی را در آتش جهنم خواهی سوزاند. علی (علیه السلام) چرا این حرف را گفته؟ گاهی در عالم عشق میگوید خدایا در فراق تو طاقت نمیآورم و گاهی چنان میگوید و در آخر این آقای ایراد بگیر نتیجه گرفته (عشق به خدا معنا ندارد، ترس از خدا هم معنی ندارد، مگر خداوند عشق ورزیدنی است؟! خدا را نمیشود شناخت و به ذاتش نمیتوان رسید. مگر خدا دیدنی است که عاشق شود، از خدا هم نباید ترسید، مگر خدا جبّار است؟ مگر خدا قهار است؟ بله خدا قهّار است. چه کسی گفته خدا منتقم نیست؟ خدا قهّار نیست؟ خدا خودش فرموده (وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ) خدا هم ترسیدنی است و هم خواستنی است.

در جلسه های بعدی از لحاظ علمی شرح میکنیم که خدا در عین حال که خوبست این خوب هم ترسیدنی است و هم دوست داشتنی است. خدا قهّار است، خدا منتقم است، خدا شدید العذاب است، شدید العقاب است. در اینها حرفی نیست، فلذا علی (علیه السلام) گاهی میترسید و گاهی عشق فوق العاده برای ذات مقدس پروردگار عالم داشت. این حالتها چیست؟ ممکن است برای شما حل نشود، ولی من سربسته میگویم که برای ارباب معنا دو حالت هست، اینها گاهی در حال عشق و سوز هستند و گاهی در حالت خوف هستند. رسول الله (صلوات الله علیه) هم اینطور بود. رسول الله (صلوات الله علیه) گاهی چنان بود که در مرحله عشق و محبت بود و گاهی فوق العاده میترسید حالا اینها یعنی چه؟ جای انکار که نیست پیغمبر (صلوات الله علیه) دو حالت داشته ولی اینکه من نفهمیدم، نباید بگویم چنین چیزی نیست. این مسائل را افراد عادی نمیفهمند. علی بن ابیطالب (علیه السلام) گاهی چنان حالتی داشت که جملاتی در عالم عشق و سوز میگفت و برای خدا آنچنان گریه میکرد و گاهی مفاصل بدنش میلرزید و حتی صدایش انسانها را میترساند. این یعنی چه؟ اینرا خدا میداند و علی بن ابیطالب. چطور میشود که گاهی انسان میترسد و گاهی خدا را میخواهد؟

علی (علیه السلام) چنان میترسید که وقتی برادرش عقیل با بچه هایش که کاملا گرسنه بودند، خود عقیل هم کاملا گرسنه بود، از علی (علیه السلام) چند کیلو گندم خواست، دقت کنید که چه کرد؟ علی (علیه السلام) در نهج البلاغه میفرماید: من دیدم عقیل رنگ و رخ خودش از گرسنگی پریده، بچه ها را دیدم که واقعا رنگشان پریده، عقیل به من گفت علی تو خلیفه ای بیت المال در اختیار توست، من از تو خواهش میکنم یک من تبریزی از بیت المال گندم بده که این بچه ها گرسنه اند. علی (علیه السلام) میفرماید: گفتم عقیل من نمیتوانم بدهم (حساب کنید برادر است ولی خوف از خداوند دارد) عقیل هم میگوید من اصرار کردم علی گفت نمیشود. اصرار کردم علی بلند شد و آهنی پیدا کرد، آنرا داغ کرد و نزدیک کرد به بدن من، داد و فریادم بلند شد، گریه کردم گفتم علی مرا  میسوزانی؟ عوض اینکه از بیت المال بدهی، یک من گندم خواسته ام نه بیشتر. علی (علیه السلام) میفرماید: گفتم عقیل بیت المال مال همه مسلمانهاست. تو به این آتش که بصورت شوخی روشن کرده ام نمیتوانی طاقت بیاوری، آنوقت مرا بسوی غضب پروردگار میکشی؟ علی (علیه السلام) برادرش را با بچه هایش با آن وضع رها کرد و یک من از بیت المال به برادرش نداد. این خوف علی است. اینها خوف داشتند، عشق هم داشتند. لازم نیست من از عشق او بگویم همان (کیف اصبر علی فراقک) را تامل کنید خودتان متوجه میشوید که عشق علی بن ابیطالب نسبت به مبداء خدای متعال چه بود.

در نظر داشته باشید که خیانت بزرگی به دین شده و آن عبارت است از اینکه محبت پروردگار عالم را از تمام دستورات اسلام که روح و جان و مغز آنست بیرون کشیده اند و فقط یکسری از دستورات خشک را بما داده اند و سعی کرده اند بگویند خدا را دوست داشتن درویشی است، صوفی گری است، خدا را دوست داشتن یکنوع خیالات است. آن نویسنده در کتابش مینویسد اینها تصور است، توالید است، درون اینها خراب است، اینها مریض بوده اند باید به بیمارستان میرفتند، مگر خدا را میشود دوست داشت؟! به این نفهم بگویند پس آیا علی بن ابیطالب (علیه السلام) مریض بود؟ امام سجاد مریض بود؟ دعای خمس عشر امام سجاد (علیه السلام) را بخوانید و منصفانه ببینید محبت حق در مناجات خمس عشر چه اندازه متجلی است.

همین اندازه یادتان باشد که عالم اول قیامت اولیاء عالم عتاب است و بعد.... و خیلی حرفها به عالم عتاب مربوط است. عالم شرمندگی دادن که با آن شرمندگی انسانها را تکمیل میکند و از آن عالم بالاتر میروند که میفرماید: یک حجابی، یک فاصله ای میماند بین اینها و ذات مقدس پروردگار عالم که آنجا اینها را اینگونه تطهیر و تکمیل میکنند تا به جوار قرب پروردگار عالم برسانند. خدا به حضرت موسی آنوقتی که گفت پروردگارا میخواهم ترا ببینم فرمود: موسی مرا نمیتوانی ببینی و آن جریان که خدا به کوه تجلی کرد و کوه متلاشی شد پیش آمد. موسی خدا را نمیتوانست ببیند. در این فکر کنید که موسی چه میخواست؟ خدا چرا او را رد کرد؟ آیا این مسئله را نمیرساند که نزدیک شدن به خدا ظرفیت مخصوص میخواهد و هرکسی نمیتواند به سوی خدا برود و در هر موجودی این لیاقت نیست؟ به خدا رسیدن خیلی سخت است. آیا موسی نمیتوانست به خدا نزدیک شود؟ چرا خدا آنچه را که از دل موسی میگذشت رد کرد؟ (همان خدائی که موسی را دوست میداشت) موسی گفت: میخواهم ترا ببینم. فرمود: نمیتوانی ببینی. چرا نمیتوانم؟ فرمود طاقت نداری. چرا طاقت ندارم؟ چه بود که طاقت نداشت؟ آیا در موسی این استعداد نبود که به خدا نزدیک شود؟ بله این استعداد نبود.

بنابراین؛ آیا بهشت رفتن که به خدا نزدیک شدن است یک استعداد خاص نمیخواهد؟ یا آن آیه را بخوانید و خوب تفکر کنید که به رسول الله (صلوات الله علیه) خطاب میکند: (یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِصْفَهُ أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقرآن تَرْتِیلًا * إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا). ببینید معنای این آیه چیست؟ پیغمبر (صلوات الله علیه) که به پیامبری مبعوث شد از کوه حرا که به منزلش آمد در بدنش حالات مخصوصی میدید، منقلب بود و اضطرابی در بدنش میدید. به منزل خدیجه که وارد شد به خدیجه (علیها السلام) گفت (زملونی، زملونی) من میلرزم روی من چیزی بکش. لرزیدن مخصوصی بود، چرا میلرزید؟ به این مسئله هم فکر کنید حالا صحبت من در اینجا نیست، در جمله بعدی دقت کنید، وقتی پیغمبر (صلوات الله علیه) را پوشاندند در آنجا این آیه آمد که (یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ) ای لباس به خود پیچیده، ای پیغمبر بلند شو شب را راز و نیاز کن یا نصف شب و یا کمی بیشتر یا کمی کمتر، خلاصه باید تهجّد کنی و مرا بخواهی. چرا؟ برای اینکه آماده شوی. ما میخواهیم برای تو یک مسئله سنگینی پیش بیاوریم، تو هنوز آماده نیستی، شبها گریه کن تا آماده شوی (سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا) دقت کنید؛ پیغمبر است، از کوه حرا آمده، مبعوث بر رسالت شده، خدا میخواهد به کدام مقام ببرد و چه بگوید و به خودش چه اندازه نزدیک کند؟ فرمود: آمادگی نداری شبها را نیمی یا بیشتر از نیم بطرف ما بیا، راز و نیاز کن و منقطع شو. چرا؟ ما با تو یک کار بزرگی داریم. ساده اش اینست با تو کار بزرگی داریم آماده شو پیغمبر آماده نبود؟ چرا؟ برای اینکه به خدا نزدیک شدن آمادگی میخواهد. آنوقت فکر کنید علی (علیه السلام) چه میگفت: وقتی مثلا من و شما را میدید که در خانه بی نمازی را میبینیم و طاقت میاوریم و بروی او میخندیم یا یک زنی که گناه میکند به روی او  میخندیم یا با او معاشرت میکنیم. علی (علیه السلام) فرمود: تو که این گناهکار و بی نماز و آلوده و مخالف خداوند را دوست داری، تو با دوست داشتن او میخواهی به خدا برسی؟! (افبذالک ان تریدون ان تجاور الله فی دار قدسه) تو با این آلودگی که وابسته به یک موجودی هستی که خدا از او خوشش نمیاید، تو با این آلودگی نمیتوانی به خدا نزدیک شوی. علی فرمود: آمادگی میخواهد تا به خدا نزدیک شوی. بنابراین انسان باید خیلی عوض شود. بنابراین نتیجه بگیرید که انسان باید خیلی عوض شود، خیلی کامل شود، باید خیلی پاک شود تا به ذات مقدس پروردگار عالم برسد. آنوقت به او بگویند که او موجود بهشتی شده، چون بهشت نزدیک پروردگار عالم است. مخصوصا پیغمبر (صلوات الله علیه) را بیاد بیاورید (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا) آنهم میفرماید باید شب باشد، روز نمیشود، در شب حسابی است که آن حساب در روز نیست (إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْءًا وَ أَقْوَمُ قِیلًا، همانا ساعتهاى شب- یا قیام و عبادت در شب- استوارتر و پابرجاتر و به گفتار درست‏تر است) شب باید گریه کنی تا آماده بشوی به ما نزدیک شوی، روز نمیشود چون شب خصوصیتی دارد.

فلذا میبینید صاحبان معنا آنها که خدا را میخواهند گریه میکنند البته شبها نه روزها. گریه شب خودش خصوصیتی دارد، انشاءالله اهل ذوق شوید. خلاصه به مثل سلمانها خدا چنان شرمندگی خواهد داد که علی میفرماید: سلمان خواهد گفت خدایا مرا در جهنمت بسوزانی خیلی بهتر است از اینکه به من عتاب کنی.

والسلام.

 

منبع: http://jafarshojaee.persianblog.ir