لیلة القدر و نزول قرآن

درک لیلة القدر

درک لیلة القدر یک معنى مخصوص دارد. در لحن دعاها هست که خدایا مرا موفق بکن به درک لیلة القدر و یا مثلاً در عرف گفته می‏شود: فلانى موفق به درک لیلة القدر شده یا آرزویى است براى اهلش که موفق بشوند به درک لیلة القدر.

این همه براى ما و شما لیلة القدر آمده و گذشته ولى ما درک نکرده‏ ایم. آیا آن شبها ما نبودیم؟ چرا بودیم. بیدار نبودیم؟ چرا بیدار هم بودیم! اما آیا لیلة القدر را درک کرده ایم؟ خیر! لحن دعاهایی که درک لیلةالقدر را خواسته‏ اند، خودش معلوم می‏کند [که] این نیست که مثلاً شب لیلة القدر را انسان بیدار باشد و به عبادت هم بگذراند و آن شب هم که بیدار می ‏ماند و عبادت مى‏کند، لیلة القدر باشد، او درک کرده باشد! یعنى اولاً [آن شب] در محتملات لیلة القدر [باشد] و ثانیاً همه بیداران، آنها که در این محتملات بوده ‏اند و زنده بوده ‏اند و مؤمن هم بوده اند، آیا اینها لیلة القدر را درک کرده اند؟ [آنها که] هر ماه مبارک هم که می ‏آید، ماه مبارک‏ها را می گذرانند، آیا هر سال در ماه مبارک، لیلة القدر را درک می ‏کنند؟ مخصوصاً اگر بیدار باشند؟ نه اینجور نیست! مخصوصاً اگر مسئله بیدارى و به عبادت مشغول شدن نباشد!

همه مؤمنین مادامی که عمر دارند هر سال یک بار لیلة القدر را [ظاهرا] درک می کنند. حالا مثلاً [اگر] شصت سال عمر داشته باشند، شصت بار لیلة القدر را درک می ‏کنند؟ اینجور نیست. حتى آن کس که روزه می ‏گیرد و شبهاى لیالى قدر را هم بیدار می ‏ماند، گرچه خوب است و توفیق است، ولى این که موفق به درک لیلة القدر [شود]، آن هم چندین بار، بعید است آن لحن‏ها این را نشان بدهد. [آنها که فکر می ‏کنند] که: همین که در دعاهاست که خدایا ما را موفق به درک لیلة القدر بکن، این است که مؤمن باشیم، زنده باشیم، ایمان داشته باشیم و روزه هم بگیریم و شب لیلة القدر و محتملاتش را هم با عبادت زنده نگه داریم، این همان درک است، عوامانه فکر می ‏کنند. من نمی ‏توانم باور کنم که آن دعاها به اینجا نازل است [و مربوط به این نوع درک است]. من خودم شخصاً بعید می ‏دانم این باشد. [از طرفی] آن که خیلى بعید است که [کسی] حتى بیدار هم نباشد، [صرفا]چون مؤمن است، به اندازه عمرش لیلة القدر را درک کرده باشد! این یکى هم که مانند ماها، شبها در لیالى قدر بیدار بوده و عبادت کرده، [این هم به اندازه عمرش لیلة القدر را درک کرده باشد!] این هم بعید است. لحن [دعاها] نشان مى‏دهد درک لیلة القدر چیز خاصّى است و معناى بخصوصى دارد، که [البته] عاید کسانى خواهد بود که ایمان داشته باشند و عامل باشند و روزه باشند و شبهاى لیالى قدر هم على الحساب بیدار و مشغول عبودیت، به معناى خاص باشند. این را توضیح مى‏دهم.

ارتباط نزول قرآن با لیلة القدر

با این توضیح که گفتیم [درک لیلة القدر] به معناى مخصوصى است. این معناى مخصوص از درک لیلة القدر ـ آن اندازه که من متوجه مى‏شوم ـ این است که، این بى ارتباط نیست با انا انزلناه فى لیلة القدر، یعنى نزول قرآن! حقیقت قرآن، حقیقت بالاى قرآن بصورت دفعی ‏‏‏اش.

نزول دفعى قرآن [آن است که] قرآن یکباره به قلب رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله [نازل شده است] که [این از] مراتب نزول قرآن است. [این نزول دفعی هم فقط] یکبار شده است، در ماه مبارک رمضان هم شده است، یک شب هم شده است که آن شب، شب قدر است، [که در آن شب، قرآن به صورت یکجا] به دل رسول الله صلوات‏ الله‏ علیه‏ و آله [نازل شده است] و بعد هم بصورت تفصیل در بیست وسه سال آمده است که [این نزول تدریجی و] تفصیلی می ‏شود: «تنزیل».

درک لیلة القدر با این مسئله نزول قرآن در لیلة القدر بى ارتباط نیست. یعنى خود نزول قرآن با لیلة القدر بى ارتباط نیست. [البته] اصل [و] مقام جمعى قرآن، نه مقام تفصیلش. قرآنِ یکجا، مقام جمعى قرآن که به رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله عنایت شده است. و [قرآن] بعد از آن مقام جمعى، در طول بیست و سه سال، تنزلات تفصیلى پیدا کرده است. این نزول قرآن بى ارتباط با شب قدر نبوده است.

[این اتفاق هم تصادفی نیست] انا انزلناه فى لیلة القدر، نه این که تصادفاً [قرآن] در این شب [نازل] شد. این که بگویند فلانى در فلان روز آمده، هر روز می‏ آمد می‏شد، اما حالا در عین حال، فلان روز آمد. [اما نزول قرآن این طور نیست،] اینجور نیست که بگوئیم شب قدر شبى است، حالا نزول قرآن هم تصادفاً در آن شب بوده [و] در واقع تقارن بوده! نه، تقارن نیست. اصلاً خود لیلة القدر با خصوصیاتى که دارد در نزول قطعى قرآن نقش دارد. یعنى در این زمان باید این قرآن به رسول الله صلی ‏الله ‏علیه‏ و آله نازل بشود، در همین شب باید نازل بشود نه در غیر این شب! وقتش این شب است! این اصل مسئله لیلة القدر، حالا می ‏ماند درک لیلة القدر.

لیلة القدر و حقیقت رسول الله

درک لیلة القدر هم با این مسئله نزول قرآن بى ارتباط نیست. [یعنى درک لیلة القدر با انوار قرآن که به رسول اکرم صلی الله‏ علیه‏ وآله نازل می ‏شود، بى ارتباط نیست.] مقصود این است که از انوار قرآن، از حقایق قرآن و از آنچه که اصل قرآن در مقام جمعى به رسول اکرم صلی الله‏ علیه‏ و آله نازل شد و رسول الله شد آنچه که شد، شد قیامت، از قیامت هم بالاتر!

این براى رسول الله صلی‏ الله علیه‏ و آله بود که نزول قرآن به رسول الله بود. نزول کل قرآن، جمعِ قرآن، به حقیقت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله، دو تا هستند، در عین حال هم هر دو یک حقیقت‏ اند، نازل و منزَل هم می ‏شود گفت.

ولى بالاخره آنچه که براى درک کننده لیلة القدر اتفاق می ‏افتد، [مرتبط با حقیقت رسول الله است و افاضه او است و] به وساطت رسول الله صلوات ‏الله ‏علیه ‏و آله می ‏رسد. به وساطت رسول الله، به شفاعت رسول الله. چون اصل صاحب این مسئله و دقیقا صاحب قرآن، بالاصاله و باللیاقه، به عنایت خدا، رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله است.

اوست و استعداد اوست و قابلیت او، یا فقط دل اوست که [موجب می ‏شود] در چنین شبى حقیقت قرآن بصورت جمعى، یکجا به قلب او نازل بشود. دقیقاً فقط منحصر به اوست و [هر چه] به کسى از درک کننده‏ هاى لیلة القدر [برسد،] از طریق او خواهد بود. یعنی از آنچه که به قلب او نازل شده است، در مراتب مختلف، به وساطت او و شفاعت او ـ که شفیع کل است ـ خواهد بود. کانّه آنچه را که می ‏شود،  هم می ‏توان گفت خدا افاضه می ‏کند، هم می شود گفت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله افاضه می ‏کند، هر دو هم درست است.

از آن انوارى که حقیقت قرآن است، مقام جمعى قرآن است، از آن مقام جمعى به وساطت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله و از طریق افاضه رسول الله صلی‏ الله علیه‏ و آله به درک کنندگان لیلة القدر در مراتب مختلف، چیزى می رسد. و با این افاضه در مراتب مختلف تحولى در وجود آنها بوجود می ‏آید که رشحه‏ ای است از آن تحول عجیبى که درخصوص رسول الله صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله پیش آمد. چون قیامت شد و از قیامت هم بالاتر.

رشحه ‏ای از آن به تناسب این طرف، به وساطت رسول الله صلی ‏الله‏ علیه ‏و آله می رسد. البته می شود [این افضه و این وساطت را] به مسئلة کوثر و سقایت رسول الله صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله هم [مرتبط کنید]، مطلب به آنجاها هم می ‏رود. مطلب یکى است و طبعاً درک کننده لیلة القدر، به وساطت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله از حقایق قرآن، به دلش راه پیدا می ‏کند، اما در مراتب [خود]، و کلاً هم متحول می ‏شود، همه چیزش متحول می ‏شود: شعورش، مشاعرش، مشاهداتش، مکاشفاتش، فهمش، معرفتش، حالش، خوفش، همه چیزش! یعنى آنچه که قرآن می ‏آورد! قرآن چه می ‏آورد؟ نمی ‏شود گفت یکى دو تاست، حقیقت قرآن اگر به کسى از قلب رسول الله صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله بتابد، از آن خبرها که در رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله ایجاد کرد، از آن خبرها به وساطت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله رشحاتى در اینجا ایجاد می ‏کند. فاحشرنا فى زمرته  لا تحرمنا صحبته.

اینها را هم شما بیاورید [ارتباط دهید] به کوثر، که ساقى هم على علیه ‏السلام است، آن کوثر مال اوست، این چشمه، مال اوست، از او باید سیراب شد، همه ‏اش را در بر دارد. کسى که موفق به درک لیلة القدر می ‏شود، دیگر یک آدم معمولى نیست!  از هیچ لحاظ. و فقط مسئله این نیست که مثلاً مشاهدات و مکاشفات برایش می ‏آید، حقایق قرآن برایش مکشوف مى شود، حقایق توحید برایش مکشوف می ‏شود،  پشت پرده بر این مکشوف می ‏شود! بلکه، اینها جزیى است از آن، محبتهاى بالا پیدا می ‏کند، صاحب اسرار می ‏شود! باز اینها جزیى است از آن. ایمان بالا پیدا می ‏کند، خوف بالا پیدا می ‏کند، خشیت بالا پیدا مى کند، در عبودیت آداب بالا را موظف می ‏شود و قرب مخصوص به رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله پیدا می ‏کند. در دل رسول الله جایى برایش باز مى شود. این معلوم است که وساطت از طریق رسول الله صلی ‏الله‏ علیه‏ و آله است، نزل به الروح الامین علی قلبک، قلب رسول الله همه چیز است. یعنى همه چیز در قلب رسول الله صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله است، بدون شبهه.

همه عوالم مندرج در دل رسول الله است. رسو ل الله گفتیم تمام شد؟ نزل به الروح الامین علی قلبک، صاف تعبیر می ‏کند: على قلبک. آن وقت از آن قلب، یک تابشى براى این درک کننده لیلة القدر می ‏شود! [یعنی] از آنچه که در آن قلب است، که عبارتست از قرآن، [به قلب او می تابد.] وقتى از آن قلب، حقایق قرآن، به دل کسى ـ که عبارت است از تابع رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله و درک کننده لیلة القدر ـ می ‏تابد، این معنی ‏اش این است که این دل، [در] آن دل، جائى پیدا می ‏کند و به اندازه جایى که پیدا می کند به او چیزى می ‏دهند.

این که در بین اهل معرفت هست که در دل رسول الله جایى پیدا بکنند، یعنى همین مسئله. جا پیدا کردن در دل رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله و در دل حضرات اولیاء، خیلى مقام بالا است. یعنى سعادت ماها در این است که بتوانیم در دل رسول الله صلی‏ لله‏ علیه‏ و آله و یا در دل معصومین علیهم‏السلام ـکه هم کثیرند و هم یکى بیش نیستند ـ راهى پیدا بکنیم.

دیدار ملائک

البته این هم که می ‏گویند درک کننده‏ های لیلة القدر، ملائکه را هم می ‏بینند، شما [مساله] دیدار ملائکه را در این بحث یک مقدار حذف بکنید. دیدار ملائکه یک مقدار جاى حرف است. آثار ملائکه، هدایتهاى ملائکه، مأموریتهاى خاص ملائکه هست، اما دیدار و شهود ملائکه را ـ که شما سؤال کردید ـ باید یک مقدار توضیح بدهم.

این شهود به صورت دیدار نیست. یافتن ملائکه به صورت دیدار نیست. البته یافتن است، از الهاماتشان با خبرشدن است، اما دیدن در شکل مُلکى، یک مقدار مشکل است. آثارش را می ‏یابد، گاهى در عالم، شاهد القائات ملکى می ‏شود. فرض بفرمائید که صداهاى ملکى را می ‏شنوند، یا مثلاً در رؤیاهاى صادق هم همینطور. اما دیدار مَلَک در چهره مُلکى، یا در تمثل‏ها یک مقدار زور می ‏برد. البته براى افراد عادى عرض می ‏کنم، اما معاشرتشان، راهنمائی ‏هایشان و دستگیری ‏های خیلى عجیب‏شان را می ‏یابد. یک وقت می ‏بیند صاف انسان می ‏خواهد خطا بکند، فورى دستگیرى می ‏کنند، صاف می ‏فهمد خطا می ‏کند، در خواب یا در بیدارى.

حضرت علی علیه ‏السلام در نهج البلاغه می ‏فرماید: خدا از اول براى رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله مَلَکى مأمور کرد که لحظه به لحظه او را از خطا حفظ بکند. جمله عجیبى است من تا بحال جائى ندیده بودم. در نهج البلاغه دیدم. خدا از بچگى ملکى را مأمور کرده بود که قدم بقدم در تأدیب و تربیت رسول الله صلی ‏الله‏ علیه و آله [باشد].

مقصودم این است که درک کننده‏ های لیلة القدر در مراتب مختلف، از راهنمایی ‏های مَلَکى کاملاً بهره مند می ‏شوند و گاهى بسیار بارز! مثلاً چیزى را می ‏خواهند تصمیم بگیرند، مثلاً در خواب به او می ‏گویند این کار را نکن. این معمولى است، به کارى که به صلاح اخرویش نیست، حتى به صلاح دنیویش نیست. یا همین طور در حالت بیدارى احساس می ‏کنند که یکدفعه [مساله] برایشان واضح می ‏شود. القائات مَلَکى اینجور است. این مسئله یکبار می ‏شود و تمام می ‏شود.

تقدیر در شب قدر هم مسئله دیگرى است. در شب قدر تقدیر امور می ‏شود براى کل خلقت یا براى یکسال و یا براى همیشه. تقدیرهاى کلى در شب قدر تقدیر می ‏شود، یک قسمت هم به تقدیر سال است.