بیاناتی از حضرت آیت الله محمد شجاعی (ره)

با سلام، در این وبلاگ می توانید مطالب مرتبط با مرحوم حضرت آیت الله استاد محمد شجاعی را مطالعه بفرمایید.

۶۷ مطلب با موضوع «سخنرانی :: تذکرات» ثبت شده است

حیات نازله

بسم الله الرحمن الرحیم

 

... بر اساس شعور و ادراک ناقص و نازل در این مرتبۀ حیات (مادّی) ، تابشهای بالاتر وجود و هسـتی که در شرایط  بخصوصی بر صحیفـۀ مـادّۀ  قابـل، در حدّ  بسیار محدود و نازل می تابد، بصورت حقایق اصیل و مستقّل و ثابت و کامل به نظر می آید، و این خـود حاجـب و شــاغل بوده و از دریافـت حقایق اصیل و ثابت و کامل، باز می دارد « و إن من شیـیء الاّ عندنا خزائنـه و ما ننـزّله الاّ بقـدر معلوم »، سوره حجر آیه ۲۱.

واقعیّت، واقعیّت است و حکم خود را دارد. واقعیّت اینست که تابش، تابش است و محـدود است و اصالت ندارد، چه به صورت یک تابــش محدود و گـذرا ببیـنیم و چه به صورت یک حقیقت اصیل و کامل و مستقـلّ بیابیم، زیرا که واقعیّت، حکم خود را دارد. بنابراین، تابش محدود و گذرای یک حقیقت اصیل و بالاتـر را به صورت حقیقت اصیل و مستقلّ دیدن، جــز گذشتـن و تمام شدن تابـش، و حِرمان از خود حقیقت اصیل و کامل، نتیجه دیگری نخواهـد داشت.

حقایق مادّی، تابشهایی از حقایق بالاتر وجود است که در مرتبه بسیار نازله ای روی مادّه قابل می تابند و می گذرند. حقایق بالاتر وجود، همانها است که در آیۀ شریفه به آنها اشاره شده است و همان حقایق عالیه است که از نظر سعۀ وجودی به مبداء متعال نزدیک  است و نزد اوست و از اوست ( عندنا خزائنه ) و به تعبیری، حقایق عالیۀ وجود ، همان مَجالی و مظاهر اسماء حسنای الهی است. هر حقیقتی از حقایق مادّی که ما آن را حقیقت می نامیم (و إن من شییء) تابش محدود و نازلی از همان حقایق عالیه است (و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم).

...

در آیۀ ۶۰ سورۀ القصص می فرماید : « و ما أوتیتم من شییءٍ فمَتاع الحیوة الدّنیا  و زینتـها و ما عند الله خیر و أبقی أفلا تعقلون ».

ازاین آیۀ شریفه هم این نکته را می فهمیم که آنچه از خوبیها و نعمتهای دنیوی در اختیار انسان می باشد، به تناسب حیات نازله است و انسان در حیات نازلۀ خود، استعداد و ظرفیّت برخورداری از خوبیها و نعمتهای برتر را ندارد. تعبیر « أفلا تعقلون » در آخر آیه برای اهل اشارت و برای ارباب نظر، حکایتها دارد.

...

مولوی در این زمینه در موارد متعددّ دیوان مثنوی، بیانات بخصوصی دارد؛ در جایی می گوید:

     بنــده ســـوی بنــده  شد  او  مــاند  زار           بـوی گـل شد سـوی گـل او ماند خــار

     همچــو  آن  ابلــه  که  تــاب   آفتــــــاب           دیــد بر دیـوار  و حیــران  شـد  شتــاب

    عاشـق  دیـوار  شـد  کاین  با  ضیــاست           بی خبر کاین عکس خورشید سماست

    چون  به  اصل  خویش  پیوست  آن  ضیا            دیـــد دیـــــوار سیــــه  مانــــده بجـــــا

    او  بمــانده  دور   از   مطلـــوب  خویــش           سعــی  ضایع  رنــج  باطل  پــای ریش

    همچــو   صیّــادی  که  گیــرد  سایــه ای          سایـه  کـــی گــردد  وَرا  سرمایــه  ای

    سایــۀ  مرغـــی  گرفتــه  مَــــرد  سخت           مــرغ  حیــران  گشته  بر  شـاخ درخت

۰ نظر
حسین

اول حشر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

... یکی از سخت ترین، دلهره آورترین و ترسناکترین مراحل برای انسان، آغاز حشر یا قیام قیامت است؛ همان موقفی که با نفخ صور اول آغاز می شود. چنانکه خداوند متعال در قرآن این گونه بدان اشاره کرده است:

«وَ یَومَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّماواتِ وَ مَن فِی الاَرضِ إلّا مَن شَاءَ اللُهُ ...» سوره مبارکه نمل آیه ۸۷

 

این آیات سختی و سهمگین بودن قیام قیامت و نفخ صور اول را بیان می کند و به این حقیقت نیز اشاره دارد که تنهــا عــده ای از این هراس و وحشت و دهشت ایمـــن اند. این گروه بنا بر آیات و روایات، پیـامبران و امامـان معصـوم علیهم السلام هستند؛ هر چند در خصوص همه پیامبران یا برخی از آنان، اختلاف نظر وجود دارد.

در روایتی حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم، شیعیان علی علیه السلام را در قلمرو استثناء شدگان از نفخ صـــور اول تلقی فرموده است؛ ولی نباید ما فکر کنیم که شیعه علــی علیه السلام هستیم و از این رو، وحشت قیام قیامت برای ما وجود ندارد!؛ شیعه کسی است که قدم جای قدم امیر مؤمنان علیه السلام بگذارد؛ ما دوستـدار اوییــم، نه شیعــه او.

اگر به کتابهای روایی ( مانند اصول کافی، فروع کافی، بحارالانوار و خصال صدوق ) مراجعه و خصایص شیعه را مطالعه کنیم، اذعان خواهیم کرد که ما تنها دوستــدار حضرت هستیم، نه شیعــه او.

در هر صورت، اولِ حشــر و هنگام ورود به قیامت و مواقف پس از آن، مراحل بسیار ترسناکی است؛ چنان که امیـر مؤمنان صلوات الله علیه از آن، به روز خوف اکبر یاد کرده است؛ « و انما هی نفسی اروضها بالتقوی لتـأتی آمنة یوم الخوف الاکبر... ». نهج البلاغة نامه ۴۵

۰ نظر
حسین

عقل کاذب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

...اگر آسمان و زمین پر از آیت ها و نشانه ها باشد که هست، اگر دلایل روشن و براهین قاطع وجود داشته باشد که دارد، و اگر آنچه حقّ است روشن تر از آفتاب هم باشد که چنین هم هست، کسی که خود نمی خواهد بداند و بفهمد، مسلماً نخواهد دانست و نخواهد فهمید، و این چیزی است که کاملا واضح است.

در هر بابی کسی نخواهد آنچه را که حق در آن باب است بفهمد، نخواهد فهمید، چه رسد به باب دیــن که باب علـــم به معمّــای پیچیــده هســتی، و باب علـم به اسرار عمیــــق آن است. باب دین، یعنی علم به اینکه این هستـی از کجـاست و به کجـــا منتهـــی می شود. (دقت شود)

کسی که چند صباحی در این دنیاست، و در این چند صباح هم نمی خواهد عقل خود را جدّاً به کار اندازد و بفهمد و بداند این عالم هستی از کجاست و به کجا منتهی می گردد و چه طور و به چه صورت و به چه شکلی، و در حقیقت، عقل خود را از کار انداخته و به سقوط کشیده است، چگونه می شود بفهمد و بداند ؟!

پشّه کی داند که این باغ از کی است        کو بهاران زاد و  مرگش در   دیست

کِــرم کانـــدرچوب زایــد سست حـــال        کــی بداند چــوب را وقــت نهــــــال

(دفتردوم مثنوی)

 

وقتی کسی باطل را غرض و هدف خویش قرار داد و بر آن اصرار ورزید، و عقل خود را که برای رسیدن به حقّ و تشخیص آن از باطل و باطل از آن، در وجودش قرار داده شد بود در مسیر خود به کار نبرد، یعنی جلوی عقل خود را که می خواست او را به سوی آنچه حقّ است بکشد، گرفت و آن را در باطل و در تثبیتِ پنداری باطل به کار برد، و از جاهلانی که مانند او عقل خود را به سقوط کشیده و در باطل و ترویج و تثبیت آن به کار بسته اند تقلید نمود، و به این روش فخر و مباهات خفّت بار هم کرد، چگونه می شود و چگونه می تواند به حقایق دین که حقایق هستی و نظام وجود است برسد و آنها را بفهمد و بداند؟!!

گرچه   عقلت سوی   بالا می پَـرد          مــرغ  تقلیدت  به پَستـی می چَـــرد

علــم تقلیدی وبــــال جـان  ماست          عاریه ست و ما نشسته کآن ماست

زین خرد جـــاهل همی باید شدن           دست  در  دیوانگـــی  بایــــــــد  زدن

(دفتر دوم مثنوی)

 

چنین خصلتی عملاً باز داشتن عقل از شـأن اصلی آن است، زیرا شأن اصلی عقل که در نظام خلقت تعیین گردیده این است که برای رسیدن به آنچه واقعا حقّ است بدون هیچگونه غرض ومرضی و بدون هیچگونه سستی و بی تفاوتی و به صورت کاملا جدّی به تعقّل بپردازد و مجاهدت لازم را در این راه انجام دهد.

باز داشتن عقل از این شأن اصلی، و وادار ساختن عقل به غور در باطل و حقّ پنداشتن و حقّ نشان دادن آن، در حقیقت، صورت راستین عقل را از آن سلب نمودن ، و صورت دروغین عقل را بر آن نهادن ، و به نحو کاذب آن را عقل نامیدن ، وبه شکل معکوس، آن را به کار انداختن است. پیداست عمل چنین عقلی چگونه خواهد بود، و پیداست از این عقل ها و از این عاقلان بسیار زیاد است.

۰ نظر
حسین