روزه حقیقی
سؤال: آن روزه ای که خدا می فرماید جزایش من هستم چگونه روزه ای باید باشد؟
جواب: اگر کسى آن حدود را که در دعاى امام سجاد علیه السلام آمده است رعایت بکند، [روزه اش روزه واقعى می شود.] واقعاً اگر کسى حدود را و آن آداب را رعایت کند؛ غیر از اجتناب از مفطرات که آنجا هست و غیر از آن مسائلى که ما معمولاً یاد گرفتیم؛ حتى اعضاء و جوارح از گناه اجتناب بکند، زبان چگونه باشد و... این مسئله هم آمده است که خدایا مرا موفق بکن که حدود نماز را مراعات بکنم، آن میقات را خوب بجا بیاورم الى آخر؛ که اگر کسى واقعاً مجموع اینها را در ماه مبارک انجام بدهد، روزه اش می شود روزه واقعى.
گناه دل
یکى از آن چیزهایى که روزه را خراب می کند گناه دل است. یعنى دل هم از گناه پاک باشد. یعنى آنچه که در دل می گذرد و گناه است. دل را هم مراقبت بکند یعنى مراقبتتان هم بر اعضاء و جوارح باشد و هم بر باطن باشد.
چون اهل الله، بندگان خدا، فقط به اعمال ظاهرى خودشان مراقبت نمی کنند که خلاف دستور نباشد. هم مراقب بر حرکات ظاهرى خودشان هستند، هم مراقب بر باطن. فلذا اسم آنها این است که آنها اهل آداب قلبیه هستند، یعنى غیر از ظاهر آداب قلبى را هم مراعات می کنند. آنها را مراقبت کنید.
حضور قلب در نماز
از طرف دیگر، سعى کنید نمازتان، نماز باشد. از لحاظ حضور از لحاظ آن که توضیح دادم، رکوع واقعاً حقش ادا شود، سجده حقش ادا بشود، قیام حقش ادا شود، نیَت حقش ادا بشود، اینها که ارکان نماز است. یعنى اینها اگر حقش ادا نشود، نماز دیگر نماز نیست.
اینها را اگر شما انجام بدهید، همه آنچه که در دعا آمده است انجام بدهید، روزه تان، روزه می شود. روزه همان می شود که انسان دقیقاً در ضیافت الهى است. در این شبهه نیست. یعنى اگر کسى چشمِ بازى داشته باشد یک روزه دار اینجورى را ببیند، خوب می بیند که چطور در ضیافت است. یعنى در این هیچ شبهه ای نیست که وقتى ما روزه می گیریم در یک ضیافت بسیار عجیبى هستیم که اگر پرده از مقابل چشم مان کنار برود و انسان پشت پرده را ببیند، آنچه که روزه دار واقعى در آن هست چه می کند! اصلاً نزدیک می شود که عقل از سر ما بپرد که آن ضیافت، چه ضیافتى است، چه حسابها هست.
تاثیر رعایت نکردن آداب
سؤال: آیا رعایت نکردن آداب در شبهاى ماه مبارک هم اثر بر روزه دارد؟
جواب: البته اگر خلاف آداب را روز بکند خیلى لطمه اش بالاست. مثلاً اگر غیبتى در روز انجام داد اثر آن بر روزه فردا خیلى زیاد است و روزه اش خیلى خراب خواهد شد. ولى اگر این غیبت را در شب انجام داد کمتر است ولى بى اثر نیست.
توجه داشت باشید که مثلاً من بعضى از چیزها را انجام می دهم خودم می فهمم آنقدر تکرار شده که فهمیده ام که مثلاً گناه را شب انجام می دهم، اگر بعدش خوب استغفار کردم، یعنى اگر با صدق نیت موفق به استغفار شدم اثر گناه از وجود من پاک شد، در روزه فردا اثر نمی گذارد. مثلاً شب عصبانى شده ام، جمله ای گفته ام، اگر خوب موفق شدم جانانه استغفار کردم، مسئله درست می شود.
صدق نیّت
این صدق نیّت هم مسئله ای است. از جمله آن چیزهایى هم که شما به آن توجه نکرده اید، صدق نیّت است. این صدق نیّت چیزى است که اگر بدست آوردید کارها درست می شود.
این نکته خوبى است که بیادم آمد به شما بگویم که تا بحال به شما نگفته ام. در دعاها می خوانید: اللهم انّی اسئلک عرفان الحرمة و صدق النیّة. یعنى نیّت صادق در دعاها زیاد آمده و صدق نیّت از خدا خواسته است. نمی دانم تا بحال هیچ فکر کرده اید صدق نیّت چیست؟ کسى صدق نیّت داشت، در نیّتش صادق بود در عبودیت برده است و آنچه که ما نداریم، معمولاً نداریم، صدق نیّت است. نیّت داریم، نیّت کارهاى خیر و قدمهاى خیر عبودى را داریم ولى در نیّتمان صادق نیستیم! نیّتمان مشوب است. یعنى آمیخته است. حالا این حرفى را که من امروز گفتم شما رفتید بعد از این خودتان را بسنجید. خود صدق نیّت را تحصیل کردن یک ریاضتى لازم دارد. مثلاً شما می خواهید بیائید اینجا، ممکن است نیّتتان این باشد که چیزهایى یاد بگیرید. اینها آمیخته می شود به اینکه مثلاً من اگر نروم از دیگران عقب می افتم، بد می شود. یک تفریحى هم می کنیم. در اینصورت نیّت شما صادق نخواهد بود.
این نیّت تا جایی که صادق باشد، در نتیجه گیرى از اینجا آمدن، از زمین تا آسمان فرق می کند. شما بیرون می روید اگر با صدق نیّت از خدا بخواهید که خدایا مرا از گناه حفظ کن و با صدق تلاش کنید براى ترک گناه موفق می شوید.
ولى اگر دعا کردید، زیاد با صدق نبود، شُل بود و خودتان هم تلاشتان کاملاً با صدق نبود، آن وقت می بینید با اینکه دعا کردید و تلاش هم کردید به گناه آلوده شدید. صدق نیّت خیلى چیز بالایى است. من خودم گاهى می بینم مثلاً شب خطایى کردم اگر با صدق نیّت استغفار کردم، خودم فهمیدم که با صدق بود ـ چون انسان خود می فهمد که نیّتش صادق بوده یا نه ـ اگر با صدق نیّت استغفار کردم که کردم، ولى اگر موفق نشدم که با صدق نیّت استغفار بکنم ـ چون موفقیت در استغفار با صدق نیّت خودش کار سختى است ـ [خودم می فهمم که چوبش را می خورم].
گفتم تحصیل صدق نیّت چیز آسانى نیست. یادتان باشد بعد از این خودتان آزمایش می کنید و می بینید که تحصیل صدق نیّت در کارها به آسانى به دست نمی آید. گفتم وقتى موفق شدم با صدق نیّت استغفار کنم می دانم که چوبش را نخواهم خورد. اگر دیدم که نمی توانم با نیّت صادق استغفار کنم، گرچه استغفار می کنم ولى با نیّت صادق نمی آید، استغفار آمد اما صادقانه نیامد، یک خللهایى در آن است که انسان خودش مى فهمد؛ خوب می فهمم که آنچه که مثلاً در ساعات فلان انجام مى دادم، آن نخواهد شد! یقیناً می دانم. بهانه هایى هم خواهد آمد، آن را هم یقیناً می دانم و به چشمم هم فوراً می بینم.
تاثیر گناه و لغو
حالا در ماه مبارک، اگر شب گناه کردید، این طور نیست که گناه شبتان در روز اثر نگذارد، گرچه گناه روز نخواهد شد؛ ولى نمی شود گناه انسان در سلب توفیقاتش در عالم انسان بی اثر باشد و هیچ اثرى در سلب توفیقات در انسان نگذارد این نشدنى است.
دقت کنید! شما شب گناه بکنید و این به هیچ وجهى در اعمال شما و روزه فرداى شما اصلاً اثرى نگذارد، این مانند این است که آتش باشد و پنبه ای را در آن بیندازید و نسوزد. اگر این انتظار را از آتش داشتید، این را هم انتظار داشته باشید که گناهى از شما سر بزند و در سلب توفیق از شما چه در روزه تان، چه در کیفیت روزه تان و چه در اعمال دیگرتان اثر نگذارد! این محال است. حتماً محال است. آنقدر دقیق است که دقت کنید خواهید فهمید.
هر چیزى در جاى خودش، غیبت در جاى خودش، حرف اضافى زدن در جاى خودش. گناه نشد، کبیره نشد، همان حرف اضافى در شب ماه مبارک زدید، حرف بی جا زدید لطمه اش براى روزه فردایتان وارد می شود. اما اگر آن حرف را خود روز می زدید لطمه اش بیشتر بود. اما این هم لطمه دارد هم براى روزه و هم براى اعمال دیگرتان.
بجا آوردن حق رکن هاى نماز
سؤال: این که فرمودید حق رکنهاى نماز را بجا بیاورید که از آداب روزه دار است، حق قیام نماز و رکعتهاى نماز که از ارکان هستند چگونه بجا آورده می شود؟
جواب: کسى که می خواهد حق قیام نماز را بعنوان رکنى از ارکان نماز را ادا بکند، معنایش این است که قیام در پیشگاه خدا براى عبودیت را در همه لحظات داشته باشد. قل انّما اعظُکُم بواحدة اَنْ تقومُوا لله مثنى و فُرادی؛ اَنْ تقُوموا لله، این همان قیام است. قیام در عبودیت، معنى قیام این است. البته این رکن است، حق این رکن را انسان این طور ادا می کند که در کل ساعاتى که بر او می گذرد، همتش، نظرش دوخته بر عبودیت باشد. یعنى صبح که از خواب بیدار می شود براى عبودیت بیدار می شود، اصلاً همتى ندارد جز عبودیت. و هر کار دیگرى هم غیر از عبودیت بظاهر انجام می دهد، آن هم براى عبودیت است؛ در نیّت این شخص بنوعى براى رسیدن به عبودیت است. غذا می خورد، خوردن به تنهایى براى او مطلوب نیست. براى حفظ حال و احوال و سلامتى و این که نیرو و اعتدال و اینها حفظ شود تا او بتواند عبودیت کند.
کسى که شب و روز «تابَ الى الله» است یعنى شب و روز قدم در عبودیت برمی دارد! کارهاى دیگرى هم که هر که بظاهر از دور نگاه بکند، غیر عبادت به نظر مىرسد از این شخص سر می زند مثل غذا خوردن، خوابیدن، زن گرفتن، شوهرکردن، کارکردن، مثلاً چیزى از بازار خریدن، مثلاً فرشى خریدن و امثال اینها، کارهایى که غیر از خدا خواستن است.
از بندگان خدا آنهایى که واقعاً بندگیشان را قبول داریم، آن کارهایى را که انجام می دادند که ظاهرش شبیه غیرعبادت است، باطنش کاملاً جداى از کارهاى اهل دنیا است. او براى خدا این کارها را می کند فلذا آن کارها هم در محدوده ای که در عبودیت تأثیر دارد انجام می گیرد. دیگر وقتى می خورد آن خوردن نیست که اهل دنیا براى خوردن می خورند. آن خوردنى است که اهل عبادت براى عبودتیش می خورد. طبعاً کمّش، کیفش، وقتش، خصوصیاتش حتى ظاهراً ممکن است با خوردن اهل دنیا فرق بکند. این فرق ظاهری از آن باطن سرچشمه می گیرد. ممکن هم هست ظاهراً فرقى نداشته باشد.
درهر صورت عبودیت در قیام، این است که صبح که شما بلند شدید نظرتان بر این است که روز مرتب به خدا نزدیک بشوید، مقصد و مقصود شما اوست.
نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست.. امثال اینها که در شعرها گفته اند یا قبل از شعرها: لا اله الا الله. شعرها از اینجاها گرفته شده است: قُل الله ثمَّ ذرهُم، قل الله، قل الله، قل الله، ثمَّ ذرهم؛ توالله را بگو بقیه را ول کن! دیگر نیست در لوح دلم جز الف قامت یار. بگو لا اله الا الله؛ اَغیرَ اللهِِ ابغى ربًّا؟
اصلاً ببینید لحن چیست؟ من غیر خدا را بخواهم؟ با تعجب سؤال می کنید. یا کلمه لا اله الا الله که بالاتر و جامعتر از همه است. من قبلاً می گفتم که رسول الله به آن شخص گفت این یک کلمه را بگوئید و خلاص شوید، او می گفت من نمی گویم. او می دانست که رسول الله چه می خواست. والاّ گفتن خشک و خالى کلمه چیزى نیست! آن شخص گفت من نمی گویم: لا اله الا الله؛ راستش این است که شب و روز در قیام عبودیت باشد، شب و روز او را بخواهد، معنى لا اله الا الله این است.
قولوا لا اله الا الله. بسم الله، دیگر عالم عوض شد بعد از این هر وقت صبح از خواب بیدار شدید بگوئید لا اله الا الله دیگر همیشه لا اله الا الله. شب هم لا اله الا الله، فردا هم لا اله الا الله، هیچ چیزى جز او نیست. کارهاى دیگرى هم که انجام می دهى براى این است که لا اله الا الله را و همان عبودیت را ادامه بدهى!
این قیام است. کسى که از صبح بلند شده با دنیاى خودش بازى می کند، در قیام نمازش هم حق قیام را ادا نکرده. آنکه شب و روز در طلب حق است وقتى در نماز قیامش را قیام عبودیت مى کند، آنجا هم قیامش، حدّش، حدودش و ادبش و صدقش مراعات شده.
خطورات ذهنی و قلبی
سؤال: خطورات وقتى در نماز و غیرنماز، در نیّتها می آید چگونه است؟
جواب: البته آن کس که خطور در ذهنش نمی کند با آنکه داعیه ای براى خطور دارد یکى نیستند. ولى آن که نیّتش از اوّل براى خدا بوده و در وسط به هر شکلى خراب کرد، ادامه نیّت استمرار نیست و استمرار حضور لزوماً باید باشد، اگر استمرار نداشت نمى شود.
کسى نیّت براى خدا می کند در وسط، ریا پیش می آید، نشد که، اوّل نیّتش براى خدا بود، این براى خدا بودن را باید ادامه بدهد تا آخر. اخلاص باید تا آخر ادامه پیدا کند. حضور هم همین طور. اوّل با حضور شروع کرد، تصمیم بر حضور هم داشت ولو حضور را در وسط خراب کرد، ادامه نداد، دیگر حضور مداوم نیست.
حکمت سلام آخر نماز
سؤال: چرا در جاهاى دیگر سلام در اوّل است ولى در نماز سلام در آخر است؟
جواب: اصلاً سلام آخر چه معنا دارد؟ اینها به اسرار نماز مربوط است که بحث جامعى کسى در اسرارالصلوة نکرده است. در نوشته ها قطعاتى نوشته اند، مانند مرحوم حاج میرزا جواد آقا و مرحوم امام، قطعاتى نوشته اند، اما بصورت مبسوط و منظم از اوّل نماز تا آخر نوشته ای و گفته ای نیست. شاید هم جهتش این باشد که گفتن و نوشتن بعضى مقاطعش خیلى سخت است و براى پائین آوردن مسئله و گفتن و هضمش سخت بوده. تا بحال از بزرگان کسى به فکر نیفتاده که اسرارالصلوة را از اوّل تا آخر بنویسد.
بهر صورت این سؤال یک بخشى است که به آنجا مربوط است که چرا سلام در آخر است و در آخر چه مفهوم دارد، اجمالاً براى شما مطالبى می گویم و این اجمال معنیش این است که هم شما خوب نخواهید فهمید و هم این که ضمناً به شما یک جواب اجمالى داده می شود، چیزى می فهمید اما نه خوب و ممکن است خیلى از سؤالها در ذهنتان مطرح شود و اگر بخواهید سؤالاتى در ذهنتان مطرح نشود، آنوقتى است که بحث اسرارالصلوة از اول تا آخر گفته شود که جواب سؤالها در آنجا داده بشود.
مقام قرب
با توجه بر اسرار نماز از اول که نماز شروع می شود از تکبیرةالاحرام که انسان به حریم خدا قدم می گذارد و آن منازل و مراحل را که طى می کند که سیر است و عروج است. نماز دقیقاً عروج است. الصلوة معراج المؤمنین، حرکت است، عروج است در عوالم بسوى عوالم قرب. حرکت است بسوى خدا و عوالم قرب. یکى پس از دیگرى، پشت سر گذاشتن است تا به جوار خدا رسیدن و به عالم جمع و وحدت و قرب رسیدن؛ آنهم در عوالم قرب پیش می رود، در منازل توحید پیش می رود تا به عین توحید برسد، در عوالم قرب پیش می رود، تا به قرب برسد. در منازل عبودیت پیش می رود تا به مقام بندگى برسد.
مقام بندگى و مقام قرب و توحید همه یکى است. مقام قرب همان مقام بندگى کامل است فى مقعد صدقٍ عند ملکٍ مقتدر، آنها که به مقام قرب با قدمهاى بندگى پیش می روند، منازل عبودیت را طى می کنند.
در نماز، ـ اگر نماز، نماز باشد نه نمازهاى من و شما ـ بنده از اول تکبیر، شروع می کند در مدارج عبودیت و عوالم عبودیت پیش می رود و تا به آخر می رسد، تا به آخرین مرحله از مدارج و مقامات عبودى، که آن مقام عبودیت، مقام بندگى است و در آنجا انسان فقط بنده است! هیچ چیزى در او باقى نمانده است جز بندگى! هیچ رنگى و صبغه ای در او نمانده جز صبغه بندگى. همان که نه آن می شود که براى ماست! اصلش آن است که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله عنایت شده که مقام محمود است؛ اشهد انّ محمداً عبدُه، این همان بندگى است، گفتم آن که براى رسول الله صلوات الله علیه و آله است، مخصوص رسول الله ست. بعد جلواتش، تجلیّاتش، مراتبش مخصوص حضرات اولیاست و مراتب پائین ترش اگر از اتباع آنها کسى باشد که نمازش نماز باشد، به این مقام در حد خودش می رسد.
مقام جمع
آن مقام عبودیت مقامى است که جز بندگى چیزى نیست آن مقام قرب است. همان مقام فنا است، همان مقام جمع است، مقام شهود است الى آخر. مقام رسیدن به خدا است! مقام لقاء است! همه اینها ـ به اعتبارات و لحاظهاى مختلف ـ به یک جا اشاره می کند.
پس بنابراین، کسى که نماز را شروع می کند، اگر نمازش نماز باشد تا مدارج عبودیت پیش می رود تا به عبودیت برسد. در منازل توحید پیش می رود تا به عین توحید برسد، در مدارج قرب پیش می رود تا به قرب برسد. اینها تعابیر مختلفى است. عوالم سیر می کند، مدارج سیر می کند، عروج می کند پیش می رود تا می رسد به آنجا که باید برسد. گفتم هم مقام بندگى است، هم مقام قرب است، هم مقام مشهود است، هم مقام لقاء است، هم مقام جمع است.
جمع: مقامى است که آنجا مؤمنین با همدیگر و با خدا، در محضر خدا، مؤمنین با هم جمع مىشوند. مؤمنین با همدیگر، با ملکوتیان، با ملائکه مقرب، با آن موجودات نورى، همه هم «زیاد» هستند، در جوار خدا و هم «یک» هستند که مقام جمع و شهود می گویند، به مقام جمع می رسند.
آنجا که مؤمن در مقام نماز آماده شد، سزاوار شد، همرنگ شد براى جوار قرب، براى لقاء خدا، در جوار قدس، آمادگى تکوینى پیدا کرد، یعنى مدارج را طى کرد، آمادگى پیدا کرد که با آن عالم می سازد، با خدا می سازد، با قدس خدا می سازد، با جوار خدا می سازد، با مقام بندگى می سازد. چون جز بندگى چیزى ندارد. با همه آنهایى که آنجا هستند و همه این خصوصیات را دارند می سازد. هیچ حالت تضاد و نساختن و جنگ و دعواى تکوینى نساختن با آنها را ندارد. وقتى که به آن مقام می رسد، اولین سلامى که داده می شود: «السلام علیک»! یعنى ورود به جوار قرب رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، به زمره رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، با مناسبت و همرنگى و همدلى و فانى شدن. این سلام اول. سلام بر رسول الله علیه وعلی آله صلوات الله.
بعد در مقام جمع که اول سلام به رسول الله است، چون بقیه در زمره رسول لله هستند، که او حجاب اکبر است، بعد می گویند: «السلام علینا»، در مقام «جمع» و «السلام علیکم» در مقام «کثرت». یعنى السلام علینا در مقام وحدت، السلام علیکم در مقام کثرت. گرچه مقام وحدتشان غیر از مقام کثرت نیست، حالا در مقام کثرت تک تک هم سلام بگیرند، السلام علینا و السلام علیکم. این باید همین جا باشد!
این سلام باید در اول باشد یا در آخر؟ پس روشن شد که سلام چرا در آخر نماز قرار گرفته، گرچه خودش اول کار است. سیر می کند می رسد به عالم جمع به آنجا، به آن عالم جمع که باید با آن عالم جمع مناسبت داشته باشد، و این سلام دادن، اعلام مناسبت با جمع است. مناسبت هم به زبان نیست، به وجود است. حالا در اینجا به زبان می آید: السلام علیک ایّها النبىُّ و رحمة الله و برکاته، السلام علینا و السلام علیکم.
حالا روى این حساب وقتى کسى به کسى سلام می دهد، مسلمانها که به هم سلام می دهند، باید از این شخص که سلام می دهد، به آن سلام گیرنده هیچ ناسازگارى، تضاد، نساختن و هیچ مشکل، نیاید: انّما المومنون اخوة؛ ما یک روحیم اندر دو بدن. البته از این سلامها در این روزگار نیست. مثلاً اگر باشد سلامى که شرعاً براى مؤمنین هست این است که ما یک روحیم اندر دو بدن، همین سلام که شعار مسلمانهاست، مؤمنین واقعى به هم دیگر رسیدند سلام می دهند: السلام علیک می گوید و طرف هم می گوید: السلام علیک و رحمه الله و برکاته، یعنى ما یک روحیم اندر دو بدن. نه از تو به من و نه از من به تو گزندى نخواهد رسید. هر دو مقصدى جز خدا نداریم.
مرحوم امام می گفت آنها که هوا ندارند و جز خدا را نمی خواهند، با هم دعوائى ندارند، با همدیگر مخالفتى ندارند، چون مقصدشان خداست. از این به آن ، از آن به این اذیت [نمی رسد]. ضرر و لطمه، همه از هواى نفس است. وقتى هیچ چیز جز خدا نماند و همه همرنگ شدند و جز صبغه الهى نماند، هوى و هوسى نماند، هر مومنى نسبت به مومن دیگر «سلام» است، همان: انّما المومنون اخوة، ما یک روحیم اندر دو بدن.
سؤال: آیا رسول الله صلی الله علیه و آله به خودشان سلام می دادند؟
جواب: جواب روشنى نداریم، شاید به همه ملکوتیان و اینها که در جوار او هستند سلام می داد ـ حرفها اینجا زیاد است. گفتم، وقتى به اجمال گفتیم، دهها سؤال براى شما پیش خواهد آمد. اگر مسئله باز نشود دهها سؤال پیش می آید. یکى از آنها این سؤال است. و اگر باز بشود خیلى مسائل روشن می شود، خیلى چیزهاى جالب و عجیب پیش می آید ـ البته ما هم وقتى السلام علیک می گوییم و اگر کسى خوب نماز بخواند، وقتى سلام می دهد، آنهائى را هم که می بیند اگر مکاشفه ای برایش پیش بیاید، سلامش، سلام دیگرى خواهد بود. یعنى مثلاً رسول الله را خطاب می کند و سلام می دهد، و یا «السلام علینا» را می گوید، ممکن است جمع را هم شاهد باشد، «علیک» را شاهد باشد، «علینا» را شاهد باشد، «علیکم» را شاهد باشد، شاهد آن صحنه باشد که با سلام وارد آن صحنه می شود، شاهد رسول الله باشد، شاهد صحنه ها باشد.
قرآن براى کسى که می خواند و عمل نمی کند ظاهر و باطن و حقیقتش معلوم نیست با من چه مواجهه ای دارد، نکند ضرر بکند، حضور فایده اش یکى دوتا نیست از جمله حضور صدق را هم می کشد می آورد توجه قلبى و فکرى به خدا می شود حضور در مرتبه اول. از این پائینتر حضور نداریم، حضور در فعل و قول.
بسم الله الرحمن الرحیم
اهمیت روزهای اول
موقعى که روزه می گیرید، شب، روز و ساعاتش چگونه باید باشد؟ آن اندازه از آداب که یادگرفته ای اگر آنها را در همان روزهاى اول و مخصوصاً روز اوَل، اگر سعى کردید عمل بکنید دنباله آن را هم توفیق خواهید داشت. این چیز عجیب اسرارآمیزى است! بشرط اینکه سعى خودتان را داشته باشید. اما اگر روز اول مخصوصاً و یا روزهاى اول چندان سعى نکردید آنچه را که می دانید از آداب روزه داران، خوب عمل بکنید، قساوت مخصوصى عاید می شود که بعدش تلاشتان براى مراعات آن آداب چندان به ثمر نمی رسد.
توجه داشته باشید! اگر روزهای اوَل مراعات نکردید، ولو به این شکل که بگوئید: حالا تازه ماه مبارک شروع شده و ما هم سعى می کنیم خوب روزه بگیریم، حالا اوَلش است، چنین و چنان می کنیم، آداب را رعایت می کنیم! [بعدش تلاشتان چندان به ثمر نمی رسد.]
در گفته ها آمده است و می فهمید که درماه مبارک چگونه باید بود. سعى کنید آنها را عمل کنید. مخصوصاً روز اوَل. اگر چند روز مسامحه بکنید در آنچه که می دانید چگونه باید باشید بعدش یک قساوت مخصوصى انسان را می گیرد این هم یک رمز است.
چیزهایى که می دانید در ماه مبارک باید انجام دهید آن اندازه که یاد گرفته اید که انسان در ماه مبارک چگونه باید باشد، آدابش چیست، [همان را عمل کنید].
سه بار اقبال الهی در نماز
شبیه آن مسئله ای است که در نماز هست. شنیده ای مضمون روایتى را که می فرماید: خداى متعال سه بار اقبال می کند، اگر انسان در این سه اقبال به خودش آمد نماز خوب می خواند و اگر به خودش نیامد، دیگر بخود آمدن در آن نماز مشکل است.
یعنى در یک نماز که شما تصمیم گرفتید با حضور و توجه نماز بخوانید، بعد خراب کردید دوباره تصمیم گرفتید، دوباره خراب کردید، دوباره تصمیم گرفتید، سومین بار هم خراب کردید، دیگر چهارمین بار تصمیم گرفتن مشکل است. این در نماز چیز اسرارآمیزى است.
در روزه هم چنین چیزى هست. در روزه نمی گویم مضمون روایتى است که من به صراحت دیده باشم ولى یک چیز مجرَبى است. شاید در روایات هم باشد و بنده ندیده ام.
مقصود مرا فهمیدید؟ از همان روز اوَل سعى کنید که آن آدابى که یاد گرفته اید که روزه دار واقعى نسبتاً باید داشته باشد، آنها را مراعات کنید. از همان روز اوَل سعى کنید که مراعات کنید.
مثلاً روزه دار باید کم صحبت کند و حتى المقدور از صحبتهای بیجا بپرهیزد تا آن صفاى روزه که در درون هست، آن ضیاء و روشنى که دارد و مخصوص روزه است در ایام روزه دارى و براى روزه دار در باطنش هست و برکات زیادى دارد و موجب انجذاب انسان به سوى خدا می شود و موجب این می شود که آن اطعامى که روزه دار دارد در درون دارد بشود آن اطعام درونى که براى روزه دار در ماه مبارک هست، در پشت پرده. آن که مسئله ضیافت الهى و اطعام شدن و اینها، آن نورانیت، آن صفا، آن اطعام باطنى آن انجذابى که در درون هست و آن طعام خوردنهاى آن سویى، آن پشت پرده ای و آن ضیافتهاى ربوبى که در باطن امر براى روزه دار هست مثلاً با بی جا صحبت کردن خیلى لطمه می خورد، با خیلى چیزها لطمه می خورد، با آن صحبتها همین نورانیت لطمه می خورد، آن برکاتى که باید پشت پرده باشد، رفته است و آن انجذاب بسوى خداى متعال رفته است، آن افاضه که در باطن على الاتصال براى روزه دار می شود، آن ضیافتها که از آن برخوردار می شوید(کم شده یا ضعیف شده )مانع در برابرش ایجاد شده است، تیرگی ها مانعش شده است، این را از باب مثال می گویم، این کم صحبت کردن را در همان روزهاى اوَل اگر شروع کردید و تا آخر هم ادامه دادید، از آن برکات کم صحبت کردن بهره مند خواهید شد. امَا اگر روزهاى اوَل مسامحه کردید، بعد از چند روز خواستید این را عمل بکنید، نه اینکه بعد از چند روز این سعى تان بی ثمر خواهد بود، ولى آن ثمر را نخواهد داشت. اوَلش یک مقدار خراب کردید یک سدَ کلى ایجاد کردید.
توصیه هایی برای توفیق درک ضیافت حقیقی رمضان
خواندن دعاى امام سجاد سلام الله علیه در اوَل ورود ماه رمضان
در عین حال من به شما توصیه می کنم که دعائى که براى روز اوَل ماه در صحیفه سجادیه هست که از امام سجاد سلام الله علیه دعائى است که در اوَل ورود ماه رمضان یعنى در شروع ماه رمضان حضرت این دعا را می خواند و دعائى است که در اوَل ماه رمضان، در شروع ماه رمضان باید خواند این دعا را الان قبل از این که ماه رمضان بشود به شما توصیه می کنم، زیاد وقت بگذارید، از اوَل تا آخر مکرر مطالعه بکنید. ببینید که آنجا امام در اوَل ماه مبارک از خدا چه خواسته براى ماه مبارک چه خواسته است.
در آن دعا آنچه که انسان باید آن آداب را در روزه داشته باشد رؤوسش در آنجا ذکر شده است و شما را آماده می کند که در ماه مبارک روزه بودنتان به آن شکلى که باید باشد رعایت کنید. اگر آن دعا را مطالعه بکنید، حتماً تاکید می کنم، خوب از خدا بخواهید خدایا چنینم بکن، چنانم بکن، از چه چیزها بازم بدار به چه چیز موفقم بکن. همه اش در ارتباط با این است که روزه، روزه باشد و آداب ماه مبارک مراعات بشود. آنچه که از خدا خواستنى است براى ماه مبارک، از آداب آنها را آنجا امام علیه السلام از خدا خواسته و دعائى است که در اوَل ماه مبارک باید خواند، مستحب است که خوانده شود.
شما هم بخوانید در اوَل ماه مبارک ولى قبلاً چندین بار مطالعه بکنید تا بدانید که در ماه مبارک چه آدابى را باید داشته باشید، دعاى عجیبى است.
مواظبت بر اوقات نماز
نکته دیگر که قبلاً هم گفتم، این است که سعى بکنید چه در ماه مبارک و چه در الان و چه در غیر ماه مبارک، حدود ارکان نماز را ضایع نکنید! حتى در همان دعاى اوَل ماه مبارک خوانده می شود و آداب روزه دار را امام از خدا خواسته است بخشى مربوط به این است که: خدایا مرا موفق بکن به آن میقاتهاى نماز و در میقاتهاى نماز مرا مراعات بکن آن حدودى را که براى ارکان نماز قرار داده ای آنها را من مراعات بکنم.
وقت نماز وقت میقات است. چطور حضرت موسى رفت به میقات و در آن میقات با خدا صحبت کرد و خدا با او صحبت کرد و آدابى داشت، میقاتى بود، یعنى یک وقت گذاشتنى بود که برود در محضر خدا و با خدا مناجات بکند.
میقات یعنى آن موعد و آن وقت معین که قرار گذاشته می شود که در آن موقع دو موجود با هم برخورد بکنند و صحبتهایشان را بکنند.
وقت نماز میقاتى است بین خدا و بنده. پنج وقت نماز، پنج میقات است. آن میقاتى که در قرآن می فرماید حضرت موسى داشت و به میقات رفت و با خدا مناجات را شروع کرد، آن را به نظر بیاورید! هر وقت نماز براى من و شما میقاتى است بین ما و خدا، یک وعده گاهى است که بین ما و خدا، وقت معینى است که وعده گذاشته شده است که ما در محضر خدا حاضر باشیم و به مناجات بپردازیم. میقات است، خوب توجه کنید!
فرض کنید ظهر می شود فورى برود با عجله مثلاً یک وضو بگیرد، حواس و فکرش این در و آن در باشد و پراکنده و هیچ نداند چه کار می کند؟! اینجور به میقات آمدن هیچ نمی شود اسمى بر آن گذاشت! انسان هیچ نمی داند چه کار می کند!
وقتی که توجه دارد میقات است، وقتى که موقع وضو گرفتن می شود، اوضاعش عوض می شود، افکارش عوض می شود. در صحبتهایم شنیده ای که در روایت آمده، آن عایشه گفته است که رسول الله صلوات الله علیه وآله ما را، یعنى عیالاتش را مىدید و صحبت می کرد ولى وقت نماز که می شد، وقتى ما را می دید، کاَنّه ما را نمی شناسد! یعنى آنچنان مجذوب آن میقات و آداب و حدود [می شد]! آن میقات به جانب حق بود که، عیالش می گفت وقت نماز که می شد وقتى ما را می دید کانّه ما را ندیده است، اصلاً ما را نمی شناسد، اینجور بود.
وقت نماز که می شود، وقت وضو که می شود، خودتان را خوب جمع کنید که به میقات می روید. وعده گاه است، میقاتى است بین شما و خدا. خودتان را جمع بکنید و با حضور وضو را بگیرید، در وضو آن دعاها را بخوانید. بدانید کجا ایستاده اید، میقات است.
از اوَل در خلقت این در نظر گرفته شده است که این ساعت قرار است شما با خدا صحبت بکنید. خدا منتظر این است که شما چه آوردید، میقات است، کلمه «میقات» را فراموش نکنید.
در این دعائى که امام سجاد علیه السلام در اوَل ماه مبارک می خواند، یکى از چیزهایى که از خدا می خواهد که بتواند آن آداب را رعایت کند، این است که، خدایا مرا به آدابى که در میقاتهاى نماز است، در این ماه مبارک مرا به آن موفق بکن حدودش را در آن میقات مراعات کنم، ارکانش را مراعات بکنم. ارکانش که عبارتست از، نیت، قیام، رکوع و سجود و اینها را مراعات بکنیم.
اینجا جمله ای بیادم افتاد که بگویم، فکر نکنید که اینجور چیزها که گاهى در دعاها هست از جمله در این دعا که رفتید مطالعه کردید که خدایا مرا موفق کن که حدود و ارکان آن را خوب بجا بیاورم، ارکان آن عبارتست از مثلاً نیت و قیام و رکوع و امثال اینها، یعنى صورت ظاهرش را!
همه وقتى اینجور چیزها را می خوانند. فوراً ذهنشان می رود و به ظاهر قضیه که خدایا من رکوع نماز را، سجود نماز را که ارکان نماز است خوب بجا بیاورم! فکر می کنید که همان صورت ظاهرش است؟ نه، خوب بجا آوردن این است که حق رکوع را ادا بکنم، رکوع رکن است. حق سجده را ادا بکنم، رکن است. یعنى آن جنبه باطنى رکوع را که رکن است مراعات بکنم و جنبه باطنى این رکن را من بجا بیاورم.
مطلب را باز می کنیم: در رکن گفته می شود، ـ در رساله خوانده ای ـ که ارکان نماز را اگر انسان سهواً و عمداً فراموش بکند، نمازش باطل می شود. این حرف را همه می زنند به ارکان ظاهرى نماز که هر کس حتى سهواً هم ارکان نماز را فراموش کند نمازش باطل است! نه تنها در ظاهر این طور است بلکه اصلش ناظر به حقیقت رکوع است ـ که انسان در رکوع چه حالتى باید داشته باشد ـ اگر حق رکوع را که رکن است این رکن را در عبودیت اگر بجا نیاوردى ـ چه عمداً باشد چه سهواً باشد ـ نماز باطل است! یعنى تو اگر تعظیم در برابر خدا را نداشتى یا عظمت خدا را در ۲۴ ساعت در احوال خودت مراعات نکردى، خداى عظیم در نزد تو در وجود تو عظمتش حساب نداشت، آیا تو در رکوع هستى یا نیستى؟ رکوع را بجا آوردهای یا نیاورده اى؟ خضوع در برابر عظیم را بجا آورده ای یا نیاورده ای؟ نیاورده ای! گرچه ظاهر رکوع را بجا آورده باشى، در ظاهر خم شده باشى! وقتى تو در خم شدن، شکسته شدن در برابر عظیم، در حضرت عظمت را نداشته باشى، عمدى باشد یا سهوى باشد، تو رکوع را جا گذاشته ای! یعنى نماز تو دیگر حقیقت نماز نیست!
اینها را در حاشیه گفتم. خلاصه آن دعا را بخوانید. دعاى اوَل ماه مبارک صحیفه سجادیه را مطالعه کنید، ببینید آداب چیست. از حالا خودتان را آماده بکنید و هم اوَل ماه مبارک، آن دعا را با خضوع با تضرع بخوانید. هم بخوانید و هم از الان معانی اش را مطالعه بکنید و خودتان را آماده بکنید که خدایا زبانم چگونه باشد، نیتم چگونه باشد. اینجا امام تا آخر شمرده تا اینکه نمازم چگونه باشد. مرا موفق کن در میقاتها، حدود نماز را مراعات کنم الى آخر. خیلى قدرش را بدانید.
استغفار
مخصوصاً باز من تاکید می کنم به چیزى که بارها گفته ام از حالا براى توفیق استغفار که خدا شما را در ماه مبارک، تا حالا که نشده است، بلکه در این ماه مبارک شد مشمول مغفرت قرار بدهد، دعا کنید. این که شما ظاهراً تا بحال بدست نیاورده اید، چون کسى که بدست بیاورد آثارش در او معلوم می شود، کسى گناهانش مغفور بشود آثارش چیزى است بعد از آن در تمام حرکات و سکناتش در وجودش معلوم می شود. ما فعلاً این آثار را در وجود خودمان ندیده ایم.
ماه مبارک بهترین فصل است، بهترین مقطع است براى این منظور و بندگان خدا اگر در مواقع دیگر موفق نشده اند خودشان را مشمول مغفرت خدا بکنند، سعى مى کنند در ماه مبارک این کار بشود، مشمول مغفرت باشند.
خضوع و خشوع و پرهیز از استکبار
جمله ای که بیادم افتاد به شما بگویم. امیرالمؤمنین سلام الله علیه در نهج البلاغه می گوید خداى متعال آن مَلکَش را ـ از جن بود نه از ملک (و کان من الجنّ) ـ بواسطه استکبار از بهشت بیرون کرد، شما می خواهید با داشتن این استکبار به بهشت راه پیدا بکنید؟ به انسانها خطاب می کند. نکته بسیار ظریف و عمیقى است! شیطان را خدا از بهشتى که بهشت حاضر و آماده اش بود که زحمت کشیده بود به آنجا رفته بود، با قدم عبودیت، با مجاهدت خیلى بالا رفته بود، در منزلتهاى بالا، در بهشت قرار گرفته بود، در زمره ملائکه و ملائکه حساب مى شد! وقتى خطاب آمد، خطاب شامل شیطان هم شد بعنوان اینکه در زمره ملائکه بود، که فرمود به آدم سجده بکنید، یک ظهور منیّتى شد از شیطان، که گفت: «اَنَا خیرٌ منه» من از او بهترم!! در آنچه که خدا دستور فرموده بود خضوع و خشوع محض نداشت که اطاعت بکند. منیّتش را اینجور نشان داد خواستِ خودش را مطرح کرد که همان استکبار است.
این خواستِ خود را مطرح کردن چیزى است که شما مى توانید بگوئید که از من و شما چقدر سرزده؟ یعنى خواست خود را، آنچه که دلمان می خواهد، آنچه من می خواهم، آنچه من خوشم می آید، آنچه که هوسم می خواهد، این خواست خود را مطرح کردن می شود استکبار.
دربرابر امر خدا و نهى خدا، خواست خود را مطرح کردن، شما می توانید در عمر خودتان بشمارید چقدر بوده؟ یعنى شمارشش براى شما امکان دارد؟ مال شیطان یکبار بود. در ما و شما، شمارش مخالفت با خدا را می توانید؟ که همان امر خدا را کنار گذاشتن و خود را مطرح کردن می شود، همان که شیطان کرد. شمارشش را که نمی دانید! حالا که شمارشش را نمی دانید به بیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دقت کنید ـ خیلى نکته ظریفى است، مانند همه بیاناتش داراى نکات ظریف است، مانند بیانات همه ائمه علیهمالسلام ـ می فرماید: شما فکرتان چیست؟ خدا وقتى مَلَکش را از بهشتى که در آن بود بلحاظ استکبار بیرونش کرد، شما می خواهید با داشتن آن استکبار به بهشت قدم بگذارید؟
خیلى نکته عجیبى است، یعنى هرکس هراندازه بفهمد، اگر نبود نهى خدا، که مأیوس نشود، انسان می خواست مأیوس بشود. یعنى بعد از اینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام می گوید و انسان فکر می کند، مى فهمد که واقعاً حقیقت همین است آنکه از بهشت آماده ای که رفته بود و نشسته بود و متنعم بود و به لحاظ مجاهدتهاى طولانى که شیطان به لحاظ عبودیت داشت، آزمایش که پیش آمد، درآن آزمایش خودش را مطرح کرد و حرف خدا را گوش نکرد، بیرونش کردند، نمی سازد با آنجا!
گوشهایتان را باز کنید که بهشت با چى نمى سازد؟ این نمی سازد، هم تکوینى است یعنى در خلقت اینجور است، نمی سازد. نمی سازدِ حرف نیست، نمی سازد تکوینى است. تکوین بهشت و جوار خدا این است که با این مسئله نمی سازد و این با آن نمی سازد. دقیقاً در تضاد هستند یا باید آن باشد، یا این باشد.
حالا چطور؟ چرا نمی سازد؟ فعلاً عقول ما بعید است که بیابد. روى این حساب من به شما تاکید می کنم که در ماه مبارک، همیشه باید استغفار کنیم، ولى باید براى آن استکبارهاى بى شمارمان، ما باید با پشیمانى استغفار بکنیم بلکه شد.
اگر نشده باشد بیان امیرالمؤمنین سلام الله علیه را بخاطر بیاورید. آن استکبار اگر بخشیده نشود، اگر خدا آن را از عالم وجود ما محو نکند، اگر آن را از وجود و عالم ما در تکوین از میان برندارد، آن استکبارها با ما باشد و ما بخواهیم آنها را با خود حمل بکنیم، با حمل آن نمى گذارند به بهشت نزدیک شویم! کما این که شیطان این مسئله را چون با خود داشت، بیرونش کردند! حالا ما را هم با حمل آن به آنجا نمی گذارند. این باید با مغفرت خدا از میان برود. اینهم یکى از تذکراتى است که در ماه مبارک حتما به آن عمل بکنید.
این مسئله را هم که گفتم سعى بکنید انجام دهید. در نماز اگر یک وقتى سعى کردید و تصمیم گرفتید که با حضور نماز بخوانید، پراکنده شدید، دوباره فکرتان رفت بدانید که راه سخت تر شد، برگردید دوباره به حال حضور ولى بدانید که یک مقدار راه حضور داشتن را براى خودتان سختتر کردید یک مانعى در اینجا بوجود آوردید، یک تیرگى کسب کردید ولى هنوز میدان هست، شما می توانید دوباره به حضور برسید. ولى دوباره خطا کردید زیادتر سخت شد ولى با سومین خطا دیگر راه را میبندد.
البته من خودم سه بار، چهار بار، پنج بار هم که می شود، با خودم می گویم بالاخره من باید سعى بکنم که با حضور باشد، بلکه خدا عنایت کرد بخشید، من این کار را می کنم ولى روایت اینجور مى گوید، نه اینکه کار من درست است آنچه که در روایت هست آن درست است.
خیلى من تأکید می کنم براى نماز اوَل وقت و حضور نماز. قبلاً هم گفتم باز هم می گویم اگر بخواهید درست شوید از همانجا شروع خواهد شد.