بیاناتی از حضرت آیت الله محمد شجاعی (ره)

با سلام، در این وبلاگ می توانید مطالب مرتبط با مرحوم حضرت آیت الله استاد محمد شجاعی را مطالعه بفرمایید.

ضیافت حقیقی - ۸

آداب تلاوت

تلاوت قرآن با تدبر

تذکر دیگرى درباره ماه مبارک عرض می ‏کنم. اولاً شنیده‏ اید که ماه مبارک، بهار قرآن است و دعا. من براى شما تذکراتى درخصوص تلاوت قرآن و تذکراتى براى دعا می ‏گویم، که این تذکرات هم در رابطه با ماه مبارک می ‏شود و هم در کل اوقات، چه مسئله تلاوت قرآن باشد و چه مسئله دعاکردن.

در ماه مبارک یکى از مسائلى که توصیه شده تلاوت قرآن است. این را که باید داشته باشید، اما تلاوت قرآن با تدبّر.

تدبر معنى اش این است که انسان وقتى کلام خدا را می خواند، فکر، این طرف  و آن طرف نباشد که [خواندن] فقط لقلقه زبان باشد. این اولین شرط تدبر است و پایه تدبر. این را در موقع تلاوت عمل بکنید. کاملاً با تمام وجود بروید به سراغ آیات قرآن که کلام خدا را می ‏خوانید.

در آیات قرآن اسرار زیاد است. من به بعضی ‏هایش اشاره خواهم کرد و به تعبیر علماى اخلاق و حاج میرزا جواد آقا ملکى که می ‏گفت: رزقنا الله از این مرتبه تلاوت قرآن. قرآن مسئله اسرارآمیزى است.

اولا موقع خواندن جمع بشوید. کلام حق است. قلب اینور و آنور نباشد، فکر اینور و آنور نباشد، لقلقه زبان نباشد. با وضو باشد، با ادب رو بقبله باشد. سعى بکنید [توجه داشته باشید] کلماتى که شما می خوانید، کلام حق است و کلمات حق است. اجمالاً به این مسئله توجه داشته باشید.

توجه به حقیقت قرآن

در آداب تلاوت براى اهلش در مراتب مختلف دستوراتى هست، ولى من آن اندازه که به درد من و شما می ‏خورد که بتوانیم آن راه را در پیش بگیریم [بیان می ‏کنم]. با آن حضور که دارید توجه اجمالى داشته باشید، این توجه بدردتان می ‏خورد. اجمالاً بدانید این کلماتى را که شما می ‏خوانید، این نقوشى که در اینجا نوشته شده و شما تلفظ می ‏کنید، کلام خدا است. این حقیقتى دارد، نورى [دارد]، خیلى بالاتر. اصل قرآن این نیست، این کلمات، این الفاظ کلام خداست، اما صورت نازل این حقیقت است. خدا مى فرماید: ما آن حقیقت را نازل کردیم و بصورت جملات عربى و مفاهیم عربى آوردیم. [إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. یوسف : ۲] خدا خودش این گونه می ‏فرماید. به این مسئله در موقع تلاوت توجه داشته باشید.

حقیقت قرآن حقیقتى است زنده، بالا و از جلوات حق است. به یک نظر حقیقت رسول اکرم صلوات ‏الله‏ علیه‏ و آله است، این را توجه داشته باشید. به یک نظر حقیقت علوى است، حقیقت معصومین است، حقیقت ولایت است، تجلى حق است. این در عالم هستى حقیقتى دارد که ما دستمان کوتاه است: لا یمسه الا المطهرون، فقط مطهرون؛ یعنى آنهایى که خدا خواسته و آنها را تطهیر کرده و عنایت خاصى به آنها دارد، [آنها] به آن حقیقتش نائلند که عبارتند از رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه و آله و حضرات معصومین، دست ما کوتاه و خرما بر نخیل است، اما توجه داشته باشید و توجه داشته باشید که حقیقت قرآن که شما می ‏خوانید، غیر از این که در عالم هستى حقیقتى دارد، که خود قرآن این موضوع را می ‏فرماید و روایات اشاره دارد، این قرآن که در اصلش حقیقتى دارد و در عوالم دیگر صورتها دارد ـ صورت ها، به این توجه داشته باشید! صورتها دارد، حتى حرف می ‏زند، این غیر از حقیقتش است ـ صورت که می گوئیم باز شکلى را که در اینجا مأنوس ما هست بنظر نیاورید. این حقیقت در عوالم ملکوت بالا صورتها دارد. در قیامت هم با آن صورتهایش ظهور و بروز دارد، صحبت ها دارد، سخن گفتن‏ها دارد، شهادتها دارد، شکایتها دارد! اینها را موقع خواندن توجه داشته باشید.

همین را که می ‏خوانید اولا یک حقیقت زنده است، ثانیاً تجلیات دارد، در عوالم صورتها دارد، سخن ها دارد، حرفها دارد، خواهد گفت و می ‏گوید، شکایتها دارد، خواهد کرد و می ‏کند، تمجیدها دارد، رضایتها دارد از من و شما، رضایتها دارد و شکایتها دارد. در صورتهایى که دارد، شفاعتها دارد، الان بصورت یک موجود زنده صورت خاصى در پشت حجاب دارد که بعدش هم بظهور خواهد رسید. همان موقع که شما می میرید ممکن است به سراغتان بیاید. در برزخ ممکن است به سراغتان بیاید، در قیامت که حتماً به سراغ خواهد آمد. همین الان هم در پشت پرده می ‏آید، هست، صورتهاى مختلف قرآن حضور دارد، من نمی ‏بینم. این را توجه داشته باشید، به این حقایق توجه داشته باشید، توجه داشته باشید که در بعضى از صورتها قرآن، على علیه‏ السلام است! همان کلماتى که شما می ‏خوانید صورت نازله‏ای است از آن که می ‏گفت: انا القران الناطق. این هم از اسرار است ولى هست، حقیقت است. على قرآن است. توجه داشته باشید.

اینها [این توجه ‏ها] در موقع خواندنِ با حضور، به شما، به من و شما، می ‏دهد آنچه را باید بدهد، در حدّى که می ‏توانیم در حدّ اجمال توجه داشته باشیم. کتاب نمی ‏خوانیم مانند کتابهاى عربى دیگر، نوشته عربى نمی ‏خوانید! فرق است، آن هم چه فرقى که با جمله ادا نمی شود. این که می ‏خوانید اینطور است، این صورت نازل آن حقیقت است که صورتها و تجلیات و آنها که گفتم دارد. خود خدا مى فرماید: ما اینها را نازل کردیم، بصورت کلمات و الفاظ عربى آوردیم. این توجه را داشتید، این زمینه ساز این می ‏شود که شما به این موضوع توجه کنید. وقتى این یک حقیقت بالاست و زنده است و صورتها در نظام وجود دارد، اسرارآمیز است که به تصریح خود قرآن در قالب این جملات و مفاهیم آمده، آن وقت شما به این نکته توجه پیدا می ‏کنید که در همه این کلمه ها، در همه این حروف، در همه اشارتهاى این کلمه ‏ها و حرفها حسابها هست.

اصلاً متوجه به این باشیم که اسرارآمیز است. در هر اشارتى مسئله‏ ای هست، حکایتها از آن اسرار هست. به اینها که توجه کردید، آن وقت حضور هم که دارید، با این وضع وقتى قرآن را خواندید، [به حقایقی می ‏رسید].

پاک کردن خود از موانع القائات ربوبى

از یک طرف هم ـ علاوه بر اینها که گفتم ـ سعى بکنید که در موقع تلاوت قرآن، براى این که از آنچه که از آن القائات رحمانى و اشارات ربوبى که به قلب شما ریزش می ‏کند، محروم نباشید، سعى بکنید از آن چیزها که مانع این القائات ربوبى و اشارات ربوبى و القائات ملکى است خودتان را پاک بکنید. به این تذکراتى که الان مى دهم خوب توجه بکنید:

شما اگر یک تفسیر ساده‏ ای از قرآن یاد گرفته ‏‏اید، مثلاً آیه ‏ای را که می ‏خوانید، نکند فکر کنید که آن تفسیر ساده و یا ترجمه ساده ‏ای که شما بظاهر از آیه فهمیده ‏‏اید، همه ‏اش همین است. خلاصه به این اگر معتقد باشد که معنى آیه همین است که من در تفسیر دیده‏ ام و غیر از آن چیز دیگرى نیست، این خودش راه را بروى شما می ‏بندد. این را حاج میرزا جواد آقا ملکى خیلى هم تاکید کرده، یعنى به عنوان یکى از موانع افاضات ربوبى در موقع تلاوت قرآن و برکات قرآن ذکر کرده است. این خیلى براى ما مبتلا به است، نمی ‏گذارد اینها به ما برسد.

خالی کردن ذهن از باورهای غیر قرآنی

ثانیاً از موانع دیگر براى شما عرض کنم، سعى بکنید که براى خودتان درباب معانى قرآن و در کل در معارف قرآن و روایات یک چیزى را در کتابى یا از یک شخصى، معلمى، در هر بابى از ابواب معارف قرآن، به عنوان یک حقیقت مسلم قرآنى که دیگر غیر از این نیست، نگیرید، که آن هم مانع می ‏شود. این می ‏شود یک مذهب [و روش] خشک گرفتن که باز نمی ‏گذارد اشارات ربوبى به قلب شما القاء بشود. مخصوصاً این مذهبى که یادگرفته‏ اید برخلاف آن باشد که قرآن می ‏گوید.

یکى دو مثال بزنم که شما خوب دقت کنید. مثلاً اگر شما در نتیجه مطالعه و بررسی هائى دارید، استادى دارید، چیزهائى از منابعى یاد گرفته‏‏ اید، مثلاً برداشت کرده ‏اید که این موجودات شعور ندارند، اراده ندارند. [موجودات] غیر از انسان و حیوان، علم ندارند، اراده در غیر انسان پیدا نمی ‏شود.

گفتم آنچه که به درد من و شما می ‏خورد می ‏گویم و باید درباره اینها تجدیدنظر بکنید. از این چیزها مبتلا به براى من و شما زیاد است.

شما یاد گرفته اید که حیوان اراده ندارد. این یک مذهب باطل است. روى آن هم تعصب دارید، فکر مى‏کنید حقیقت همین است و بس، اسلام هم همین را می گوید! این در جاى خودش در حدّ خودش، به سهم خودش از آن اشاراتى که این موضوع مانع آن خواهد شد، شما را محروم می ‏کند.

یا آن یکى موجودات که جماد هستند شعور ندارند، هیچ چیز نمی ‏فهمند، فقط ما می ‏فهمیم، یک مقدار هم حیوانات می ‏فهمند! اگر شما این طور باشید، این مذهب شما باشد، عقیده باشد، درِ باب معارف کلى در آیات قرآن، از اشارات ربوبى که به قلب شما می ‏بایست ریخته می ‏شد و ابوابى از اسرار را براى شما باز می ‏کرد، به روى شما بسته می ‏شود.

آنجا که می فرماید این دیوار می خواهد بیفتد، [فَوَجَدا فیها جِداراً یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ. کهف : ۷۷] اینجا می ‏فهمید چه می گوید، یعنى چه؟ «می ‏خواهد» بیفتد. دیوار اراده دارد؟ اینجا می ‏فهمید چه می گوید؟ دیگر مانند بعضى از خیالبافها نمی ‏آیید خیالبافى بکنید که حالا این که می ‏گوید دیوار می ‏خواهد بیفتد، همین است که ما می ‏گوئیم، نه این که اراده دارد! این نمی ‏گذارد شما بفهمید چه می ‏خواهید بگوید.

یا آن که به سلیمان علی‏ نبیناو آله ‏وعلیه‏ السلام گفت: که آن که علمى از خدا نزد او بود گفت: مى خواهى من در یک طرفة العین آن تخت بلقیس را بیاورم؟ [قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک‏. نمل : ۴۰] آن که نزد او علمى از خدا بود! می ‏فهمید چه می ‏گوید؟

یا آیات دیگر، آیات تسبیح خیلى زیاد است، بخواهیم اینها را بگوییم از بقیه بحث می ‏مانیم. سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ [حشر : ۱ ؛ صف : ۱وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُم‏ [اسراء : ۴۴].آن که امام مى گوید این دیوار وقتى می ‏خواهد بشکند صداى تسبیحش را ما مى شنویم! آن که رسول اکرم صلوات‏الله علیه ‏و آله فرمود: به روى حیوان نزن که تسبیح می ‏گوید.

مذهب خاصى را از معلمى، از استادى، از یک کسى درباب معارف یاد می گیرید، مخصوصاً از آن کس و آن کتاب که اهل معارف نیست، از اینها به صورت تعصب داشتن اتخاذ نکنید، این مانع ریزش برکات ربوبى در موقع تلاوت قرآن می ‏شود و مانع اشارات ربوبى در موقع تلاوت قرآن می ‏شود. این هم یکى از موانع است.

خالی شدن از عجب و سایر رذایل

یکى دیگر از موانع، عبارتست از این که بعضى از صفات را داشته باشید. اگر خودتان را چیزى ببینید، از اول، کارتان خراب است! اشارات ربوبى قرآنى در موقع تلاوت قرآن، اصلاً براى آنهایى است که تکبر ندارند. این یک مسئله است، سعى بکنید خودتان را کوچک ببینید. نظر بیندازید به بعضى از این انسانها ببینید چه کسانى از اشارات ربوبى بر اثر تلاوت قرآن بهره مند شده ‏اند و چه کسانى بهره مند نشده ‏‏اند، ولو سواد داشته اند. کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ [غافر : ۳۵] مُهر الهى می ‏آید، بعضى صفات است که مهر الهى را می ‏آورد، مخصوصاً تکبر، مخصوصاً غفلت در بیست چهار ساعت، غفلت مهر می ‏آورد، تکبر مهر می ‏آورد و اینها نمی گذارد موقع تلاوت قرآن آنچه که باید از اشارات قرآن به قلب بریزد، بریزد.

حاج میرزا جواد آقا مرحوم یک چیز دیگر هم می ‏گوید، می ‏گوید یکى از موانعى که هست براى بعضی ‏ها است که وسوسه در مخارج حروف می ‏کنند، آن هم یکى از موانع است. این هم یک حرفى است که گفته و در جاى خودش بجاست. البته من می ‏گویم این مانع تدبر است. چون انسان سعى می کند این مخرج خوب ادا شود، آن مخرج خوب ادا شود، می رود به عالم مخارج، دیگر از عالم کلام حق که باید آنجا حضور داشته باشد خارج می ‏شود. و الاّ از ریزش معانى در موقع تلاوت قرآن مانع می ‏شود.

با این بیان که گفتم، از اینها که موانع هستند مواظبت کنید که نمی ‏گذارد انسان، با حضور مشغول تلاوت شود. با وضو و با حضور و با آن توجه که گفتم: توجه به حقیقت قرآن و صور قرآن و این که: این که من می ‏خوانم نازله‏ای است از قرآن و با کنار زدن موانع قرآن را بخوانید.

قرار گرفتن در معرض خطابات قرآن

و سعى بکنید که حتى المقدور تنها باشید، این هم یادتان باشد. متوجه باشید که عبادتهاى جمعى ما چیزى است، مخصوصاً من و شما که نپخته ‏‏ایم، ما اکثراً باید سعى بکنیم تا جایى که پخته بشویم و حقایق و ابواب بروى ما باز شود، تنها باشیم و مشغول تلاوت بشویم. و حتى سعى کنید هیچ کس نداند شما مشغول تلاوت قرآن هستید، این قدر سعى بکنید، با ادب، با حضور، که مشغول هستید، آن وقت که با تدبر تلاوت مى‏کنید، یواش یواش این حالات مختلف براى شما پیش می ‏آید. می ‏بیند که به آیاتى می ‏رسید که مضامین خاص دارد، ـ البته اینجا فهم معانى ظاهرى قرآن دخالت دارد ـ یواش یواش می ‏بینید که به تناسب آیات مختلف شما حالات مختلف پیدا می ‏کنید. مثلاً آنجا که وعیدهاى الهى را می ‏خوانید که در جهنم براى چه کسانى چه وعده هایى خدا می ‏دهد، بعد می ‏بینید که بعضى از آنها و خداى نکرده خیلى از آنها را من و شما مشمول آن هستیم! در این صورت، حالت پناهندگى در شما پیش می ‏آید. وقتى انسان آیات را می ‏خواند: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ، یا آن کسى که این طور است فلان کار را می کند، یا دوستى زن و بچه و مسکن و تجارت در قلبش بالاتر از محبت خداست، [قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی‏ سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ. توبه : ۲۴] می ‏گوید به اینها بگوئید منتظر باشند: فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ. امثال این آیات را که می ‏خوانیم براى ما مشکل است، اینجا حالت پناهندگى برایتان پیش می ‏آید، حالت استعاذه، خدایا بتو پناه می ‏آورم.

آنجا که آیاتى را می خوانید که براى شما امید می ‏آورد، برایتان حالت رجا پیش می ‏آید. اگر با حضور و تدبر قرآن را خواندید، این حالات در وجودتان پیش می ‏آید و آن وقت این حالات شما را به کجا می ‏برد! دقت کنید، وقتى آیات را با این ترتیبى که می ‏گویم می ‏خوانید، در حالاتى در پناهندگى هستید، گاهى در حال خوف هستید، گاهى در حال طمع هستید، یواش یواش با این شرایط که شما تلاوت قرآن داشتید، می ‏بینید که رنگ تلاوت تان به شکل دیگر در می ‏آید. گو این که این آیات همه اش بگوش شما خوانده می ‏شود. دقت می ‏کنید؟ آنچه که عنایات ربوبى است از اینجا شروع می ‏شود.

آنچه که گفتنى بود گفتم. حالا شما چه اندازه دریافتید، با این شرایط، با این طور وقتى پیش رفتید به مرور می ‏بینید مثل این که این آیات از همه جا به خود شما متوجه است. گو این که این خطابها به شما است، همه ‏اش  به شما گفته می ‏شود! از اینجا عنایات خاص ربوبى شروع می ‏شود. این حالت را که انسان پیدا کرد، شروع مى شود. مثل اینکه خدا با شما صحبت مى‏کند، گو این که با شما تکلم مى‏کند و این کلام خدا همه اش با شماست! این حالت که شروع شد، قلب به مرور خدا را متکلم با خود می ‏یابد. یعنى می ‏بیند خدا با او تکلم می کند. اینجا قهراً این حالات به صورت بارزتر جلوه می ‏کند. یعنى آن وقتى که آیات عذاب است و آیات مجازات و محاسبه‏ های پروردگار است، انسان به این حالت رسید که همه‏ اش بگوش انسان خوانده می ‏شود، تکلم حق با انسان است، این آیات دیگر در انسان وحشت و خوف فوق العاده ایجاد می ‏کند، از حالت پناهندگى بالاتر است. همان که از امام صادق علیه السلام شنیده‏ اید که یک وقت امام سوره حمد را می ‏خواند به آیه مالک یوم الدین که رسید تکرار کرد، آن شخص گفت دیدم که امام صادق صلوات ‏الله ‏علیه، مالک یوم الدین را تکرار کرد و تکرار کرد، به وجودش رعشه افتاد، رنگ و رخش تغییر کرد و گفت و گفت و متزلزل شد و دفعتاً امام به حالت صعقه افتاد. ـ البته او به تناسب مقام خودش است و تکرار هم برنامه کسانى است که در مراحل تدبر قرآن به این مراحل می رسند، حالاتشان به این مسئله هدایت مى‏کند، یعنى بعضى آیات را مکرر می ‏خوانند. من این را گفتم براى این که متوجه آن حقیقت که گفتم باشیم. ـ بعد از او سؤال شد که چه حالتى بود، فرمود که این آیه را تکرار می کردم و تکرار می ‏کردم تا این که این آیه را از گوینده این آیه که حضرت حق است شنیدم! فلذا در برابر جلالت ربوبى، این بنیه بشرى من طاقت نیاورد: فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا [اعراف : ۱۴۳]، سمعتها من المتکلم، از خود گوینده شنیدم.

آنجا که قارى این حالت را پیدا می ‏کند که خدا به او خطابات می کند، وقتى به آیه‏ های وعید می ‏رسید به آیه هایى مانند مالک یوم الدین می ‏رسد، به آیه ‏های آتش و وعده ‏های عذاب، حتى دنیوى می ‏رسد، فوق العاده متزلزل می ‏شود. به آیه ‏های رحمت مى رسد فوق العاده امیدوار است. به آیه هایى که اشتیاق آور است مى رسد حالت خاصّى دارد. چون یک حالت یافتنى است، ولى قرآن با تدبر به آن حالت، انسان را مى‏برد تا جاییی که این حالت مبدل بشود به یک حالت بالاتر، که این عنایت خاص ربوبى است براى خاصان و خوبان از بندگان خدا.  حاج میرزا جواد آقاى ملکى وقتى این را عنوان مى‏کند مى‏گوید: رزقنا الله و ایاکم، آن هم به آن کسانى که به این جور چیزها ایمان آورده اند، مى‏فهمند این حالت چیست. از این حالت انسان بالا مى‏رود، چون خدا با او سخن مى‏گوید، مى‏رود بالا، این حالت، یافتنى است. در موقع تلاوت قرآن خدا را در کلامش متجلى مى‏بیند. یعنى کلمات و حروف و آیات را که مى‏خواند همه اش را تجلیات متنوع ربوبیت مى‏بیند، این یعنى چه؟ به قول حاج میرزا جواد آقا رزقنا الله و ایاکم جمیع المؤمنین! یعنى مومنین، آنها که ایمان بیاورند.

در اینجا روایتى را از توحید صدوق براى شما مى‏خوانم که، امام صادق علیه‏السلام فرمود: ان الله تعالى تجلی لعباده فى کلامه ولکن لا یبصرون. خدا خود در کلام خود بر بندگانش تجلى کرده ولى صحبت این است که مردم این تجلى را نمى‏یابند و نمى‏بینند. این تجلى یعنى چه؟ یعنى وقتى شما آن کلمات را که مى‏خوانید تجلیات است؟ بله یعنى چه؟ دیگر یعنى چه اش را ما نمى‏فهمیم، فعلاً نمى‏فهمیم. تلاوت قرآن به آنجاها مى‏رسد.

این یک تذکرات و راهنمایى با یک تصویرى از تلاوت قرآن با تدبر بود که به شما گفتم، هم تذکر درباره تدبر و هم این که تلاوت قرآن با تدبر چه سیرى را در پیش مى‏گیرد و چنین کسى چه مراحلى را طى مى‏کند.

مراجعه به منابع درست در تفسیر و بیان قرآن

البته برداشت‏های غلط از قرآن هم مسئله ‏ای است. این که من الان در رابطه تدبر در قرآن توضیح دادم، گفتم بعضى برداشت‏های غلط از قرآن، موجب این می ‏شود که در موقع تلاوت قرآن، از آن اشاراتى که ربوبى است و از این کلمات و حروف، [که] به قلب انسان مى‏ریزد، محروم بشود. سؤال شد راه پیش گیرى اش چیست؟

من در جواب سؤال شما که راه پیشگیرى اش چگونه است چه بگویم. همین قدر من به شما توصیه می ‏کنم براى این که شما گرفتار برداشت غلط از قرآن نشوید، به منابع درست در تفسیر و بیان قرآن مراجعه کنید. منابعى که می ‏شود روى آنها حساب کرد سر و کار داشته باشید. اقلاً یک راهش این است که از منابعى که نباید به آنها مراجعه کرد پرهیز بکنید. کسى که حق ندارد تفسیر قرآن بگوید، حالا او نباید بگوید، ولى اگر او گفت، انسان اقلاً گوش نکند! و اگر گوش کرد بداند که آنچه که او می گوید نیست. لااقل فقط آن نیست. تعصب نداشته باشد فلان آقا اینجور گفت یا فلان کتاب اینجور نوشته، فلان تفسیر اینجور نوشته. اگر شما تعصب داشتید، لااقل این اندازه توجه نداشتید که ممکن است فلان آقا اشتباه بکند، یا لااقل گوشه‏ ای را گفته باشد، همه‏ اش که در این خلاصه نمی ‏شود، اصلاً قرآن یک سفره الهى است، یک مائده ربوبى است که هر کسى به اندازه خودش می ‏تواند از قرآن و از انوار قرآنى استفاده بکند. این کلام اگر در نظر شما باشد فکر می ‏کنم براى شما اقلاً، این کافى باشد در پیش گیرى شما از برداشتهاى سوئى که براى خود شما مضر است. این که شما توجه داشته باشید که قرآن یک سفره الهى است، که هر کسى به اندازة خودش می ‏تواند اگر برداشت درست بکند از آن استفاده بکند. اگر برداشتش، برداشت درستى باشد، محدود نیست.

یک مفسر یک معنى را گفت معنی ‏اش این نیست که فقط همین معنى است و معناهاى دیگرى که باید باشد دیگر در بین نیست. یا معناهائى که دیگران گفته اند درست نیست. با احتمال این که فلان معنایى را هم که فلان شخص در منبر گفته یا در فلان کتاب نوشته ممکن است معناى غلطى هم باشد. ولى من براى آنهایى که در این جلسه نیستند چه بگویم در راه پیش گیرى از برداشتهاى غلط از قرآن، و چاره اش چیست چه بگویم؟ چه کسى حرف مرا می ‏شنود؟ به هرحال همین اندازه گفتم هر کس حرف مرا بشنود باید روى آن فکر بکند.

نباید انسان فکر بکند که قرآن فقط یک وجه دارد. خیلى از علقه و مضغه ها هستند که حالا به حساب خودشان انسان شده ‏اند و نظر می ‏دهند! علقه و مضغه آن چیزى است که هنوز انسان نشده، من به خیلى از بچه ها می ‏گویم چطور شما وقتى می ‏روید از بازار چیزى بخرید عقلتان کار می ‏کند در یک جنسى که از بقال می ‏خرید عقلتان کار می کند، کم نشود، کلاه سرتان نرود! چرا عقلتان را در این باب بکار نمی ‏برید، چرا فکر نمی ‏کنید؟ از باب مثال یک دفعه این است که ما آقاى طباطبایى را مفسر قرار می ‏دهیم، یک دفعه این است که یک کسى براى خودش چند کلمه از اینجا و آنجا یاد گرفته، براى قرآن تفسیر بیان می ‏کند! عقل ما چرا نباید قضاوت بکند؟ چرا نباید ما این اندازه توجه داشته باشیم در باب معارف؟

چرا ما و شما عقلمان کار نکند که کسى که از باب مثال می ‏خواهد در توحید، در اسماء، در معارف، در معاد، در ورع و چیزهاى مختلف معارف می ‏خواهد بحث بکند، عقل من و شما باید این اندازه کار بکند که این آدمى که در فلان معارف و.... نوشته دارد و سخن دارد، روى حرف این آدم باید حساب کرد، یا روى حرف امثال آقاى طباطبایى ها؟ یک کمى توجه بکنید!

۰ نظر
حسین

ضیافت حقیقی - ۷

درباره ماه مبارک

حرمت ماه مبارک رمضان

البته گفتنى ها درباره ی ماه مبارک چیزى نیست که در یک جلسه تمام بشود، شما اگر نوشته‏ های علماى اخلاق را مطالعه بکنید در تذکرات خودشان به ماه مبارک می ‏رسند و خصوصیات و موضوعاتى که در ماه مبارک هست و تذکراتى که باید بدهند، بحث شان خیلى طولانى است. چون حقیقت این است که ماه بخصوصى است و شهر ضیافت حق است و خیلى اسرار در این ماه هست و خیلى برکات هست که اگر خدا به کسى عنایت کرد می تواند از برکات این ماه برخوردار باشد و چون ما در غفلت‏یم و از اول برداشت ما در مسئله عبودیت در مشى غلط است معمولاً هم آنچنان بهره اى که باید ببریم نمی ‏بریم. البته این محرومیت در درجات مختلف است ولى درکل می ‏شود گفت که:  مؤمنین از آن برکاتى که براى ماه مبارک هست محروم هستند، از آنچه که در نظام وجود براى ماه مبارک هست و از طریق حضرات معصومین صلوات‏ الله ‏علیهم و انبیاء علیهم‏السلام رسیده است.

حاج میرزا جواد ملکى از شاگردان ملاحسین قلى همدانى بوده که از اساتید اخلاق و باطن و بزرگان در این مرحله بوده اند، در کتاب «مراقبات» در این خصوص یعنى درخصوص اعمال و مستحبات و مسائل ماهها و ایام و لیالى بخصوص هست نوشته آقاى طباطبایى رضوان الله علیه هم که بر کتابشان تقریرى نوشته ‏اند. با یک اشاره تعریف بزرگى از این کتاب کرده‏ اند که واقعاً هم کتاب عجیبى است. ایشان از اول کتاب که مخصوص ماه مبارک است، یعنى بابى که مخصوص ماه مبارک است صحبت می ‏کند، اولین حرفش این است که در شهر رمضان، این روایت را نقل می ‏کند که کسى اگر گفت رمضان [بدون ذکر مبارک]، یعنى جسارت آمیز صحبت کرد، باید براى این حرفى که گفته تصدق بدهد، کفاره بدهد! روایت است، این جور شروع می ‏کند که ماه بخصوص و ماه مبارکى است. حتى نباید گفت رمضان! این جسارت است و اگر کسى این جور گفت باید توبه بکند و صدقه بدهد. 

البته من در صحبت‏های خصوصى به بعضى از شماها گفته ام، ماه مبارک است اما از آن وقتى که ما چشم باز کرده ‏ایم و روزگار را می ‏بینیم و الان هم باز خواهیم دید، اگر عمر باشد، این «ماه مبارک» برگشته و براى ما «ماه غضب» شده! این هم یک گرفتارى فوق العاده است. دیده ‏اید و خواهید دید که اصلاً روزه گرفتن یعنى چه؟ این عین نقمت و عذاب است. این گرفتارى فوق العاده از حد است که دامنگیر انسانها شده که روزه خواریها است! عجیب حرمات الهى هتک شده باید به خدا پناه برد و باید خیلى هم از عواقب این مسئله وحشت کرد. 

یک به یک من تذکراتى عرض خواهم کرد که شما در مقام عمل در ماه مبارک به آنها توجه داشته باشید. 

تذکر اول را هم که به نقل از حاج میرزا جواد آقا نقل کردم براى این بود که وقتى در تکلّم اینها را به زبان می ‏آورید «ماه مبارک» بگوئید، ماه مبارک رمضان بگوئید و تعبیر ناجور نداشته باشید که این بجاى خود معصیت است. 

درخواست توفیق برای قیام و صیام ماه مبارک

تذکر اول من این است که: اگر تا بحال خوب دعا نکرده اید، تا حالا اگر غفلت از این دعا کرده ‏‏اید، از این لحظه تا لیله اول ماه مبارک این دعا را مصرّانه داشته باشید، با تضرع و اصرار که خدایا مرا به قیام و صیام ماه مبارک موفق بکن! این اولین تذکر من است. 

اگر کرده ‏اید هم باز ادامه بدهید. آن درون قلب خودتان را جویا بشوید. سرّ وجودتان را جویا بشوید، ببینید اگر در سرّ وجود شما حالت اکراهى، سخت آمدنى، اعتراض مانندى، اکراهى نسبت به ماه مبارک هست، خیلى به خدا پناه ببرید که این اکراه موجب حرمان شما از برکات صیام و قیام آن نباشد. اگر در زوایاى قلبتان یک اکراهى هست که ماه مبارک سخت است و فلان، وحشت بکنید که این اکراه شما مبدل به این نشود که شما معذور باشید و نتوانید روزه بگیرید. 

خیلى ها از همین تمایلى که در زوایاى قلبشان هست، با این که نمی ‏خواهند روزه نگیرند، بلکه می ‏خواهند روزه بگیرند ولى حالت اکراه در باطنشان دارند، سخت شان می ‏آید، براى خیلی ‏ها این وسیله شده که چوب خورده ‏اند و به بهانه‏ های مختلف محروم شده‏ اند از خظوظ ماه مبارک و از صیام و قیام ماه مبارک یا مریض شده ‏اند یا بهانه‏ های دیگر پیش آمده.

چون گفته ‏ام ما از اول برداشتمان در مسئله عبودیت برداشت غلط بوده، ما فکر می ‏کنیم عبودیت یک سختى است. البته عبودیت رنج دارد، [اما این رنج و سختی غیر از آن است که ما می ‏پنداریم!] اصل عبودیت عین رنج است، عین سختى است و بالاتر از آن سختى نیست، این درست است. اما این موجب شده که ما فکر کرده ‏ایم که بالاخره در عبودیت یک کس دیگرى منفعت می ‏برد. ولى صحبت این نیست، البته عین رنج است، عین سختى است، اما با عین سختى که هست هرچه باشد این راه نجات ما است. غیر از این مسئله ‏ای در بین نیست. 

حیات دنیا، تلاشی براى نجات

دقت بکنید، این که امروز می ‏گویم، نکات زیادى خواهد داشت که از خدا می ‏خواهم شما هم خوب توجه کنید و هم خوب بفهمید که این عدم توجه ها خیلى کار ما را خراب کرده است. ما در این عالم گرفتار شده ‏ایم، این عالمى که ما در آن قرار گرفته ‏‏ایم عالم گرفتارى ما است. یعنى ما از آن وقتى که در این عالم چشم باز کرده ‏ایم در یک پرتگاه هلاکت و خسرانى عمیق افتاده ایم، چیز دیگرى نیست و در این بین خدا عنایتى کرده، راه باز کرده. این راه باز کردن، معنى اش این است که این حیات دنیوى براى تلاش است به توجه به آن راهى که خدا باز کرده که بلکه از آنچه که در پرتگاهش افتاده ‏ایم، فرصت کمى هم مانده که بتوانیم خودمان را از این که از این پرتگاه بلغزیم به هلاکت دائمى، نجات بدهیم. 

حیات دنیا فقط براى تلاش است، اگر کسى بخواهد معنى این حیات دنیا را بفهمد فقط براى تلاش است و اصلاً معنى دیگرى ندارد، فقط براى مجاهدت است، براى نجات از چى؟ براى نجات یافتن از آن پرتگاهى که در آن افتاده‏‏ ایم. که اگر تلاشمان بجایى رسید. نجات یافته‏ ایم وگرنه، هلاکت دائمى است. این معنى حیات دنیوى است.

عبودیت همان تلاش است براى نجات، عبودیت، رنج است، عبودیت تلخ است، کاملش عین تلخى است، بالاتر از آن تلخى نیست، براساس معیارهاى نفسانى.

این معناى عبودیت است و ما از اول اینطور برداشت نکرده ‏ایم و قهراً فکر می ‏کنیم که یک بار سنگینى به ما تحمیل شده و مثل این که فقط یک کسى می ‏خواهد منفعتى ببرد! حالا ماه مبارک هم که مى‏آید، آنچه که بنابود ما بخوریم، دیگر خوردن هم که نیست! این عوضى گرفتن همین مسئله است. توجه نداریم که از اول مسئله این است که عنایتى بما شده که راه نجاتى دربرابر ما قرار داده شده.

گفتم اولاً این مسئله را در نظر داشته باشید که اگر دعا نکرده اید، زوایاى قلبتان را هم بررسى کنید اگرچنین چیزى باشد به خدا بگوئید: خدایا به تو پناه می ‏آورم، استغفار بکنید، خدایا مرا با این چیزى که در قلب من هست مؤاخذه نکن، عفو بکن و مرا به صیام و قیام این ماه موفق بکن. آنچه را که می خواهید در ماه مبارک آن طور باشید قبل از اینکه ماه مبارک برسد دعا کنید. این فرق می ‏کند تا این که برسد [و بعد] دعا بکنید، هرچه از ماه مبارک می ‏خواهید، حالا غیر از ظاهر صیامش، یعنى برکات دیگرش که به آنها هم اشاره‏ ای خواهم داشت، از حالا بخواهید.

در این خواستتان حضرات معصومین علیهم‏السلام را هم شفیع قرار بدهید. یعنى علاوه بر این که خودتان مستقیماً می ‏خواهید، آنها را شفیع قرار بدهید و با اصرار از حضرات معصومین صلوات ‏الله ‏علیهم بخواهید که شفاعت بکنند که خدا از آنهایى قرار بدهد که در این ماه مبارک از برکاتش بهره ‏مند می ‏شوند، از آنها قرار بدهد که نجات یافته هستند.  از آنها قرار بدهد که شقى نیستند، که این در ماه مبارک روشن می ‏شود که انسان شقى است یا مغفورٌ له است. این تذکر اول من بود.

عبودیت، حقیقت ضیافت

و بعد از آن در اصل معنى روزه گرفتن توضیحى عرض می کنم که در این توضیح انشاء الله بصیرتى براى شما پیش بیاید و بعد هم تذکرات لازمى که خواهم داشت می ‏پردازم.

همه ما شنیده ‏ایم که شهر مبارک رمضان شهر ضیافت الله است ماهى است که انسانها به مهمانى خوانده شده ‏‏اند، از همان ابتدا.

این اندازه ما شعور داریم که خدا که انسان ها را به ضیافت خودش خوانده، این ضیافت که محرومیت از خوردن ها و آشامیدن ها است ـ که قبلا داشته‏‏ ایم ـ . اما این چه ضیافتى است و این چه معنایى دارد؟ این اولین سؤالى است که بنظر ما می ‏آید. اما با همان شعور کم و تعقل کم خودمان پى می ‏بریم که از همین مسئله ما مى توانیم یک سیر فکرى در اسرار عبودیت را در پیش بگیریم و خیلى از حقایق در عبودیت براى ما کشف بشود که اصلاً عبودیت یعنى چه؟

خود این جمله که ما در این ماه به ضیافت الهى دعوت شده ایم، خدا ما را به ضیافت خود دعوت کرده است و این هم چنین است که نباید بخوریم، نباید بیاشامیم، وحتى از آن چیزهایى که براى ما مباح بود باید امساک بکنیم، این را می ‏دانیم که از یک طرف ضیافت است، از یک طرف این مسائل. این چه معنا مى دهد؟ یعنى وقتى این دو جمله را بهم ضمیمه می ‏کنیم که از طرفى ضیافت، از طرفى حتى چیزهاى مباح را کنار گذاشتن! این دو وقتى بهم می ‏چسبد، وقتى کنار هم قرار می ‏دهیم، با همان عقل کم یعنى درک کم خودمان بررسى می ‏کنیم، این حقیقت و این معنا را می ‏فهمیم که ما، هرچه از غیر خدا دل برداریم و بسوى خدا انصراف داشته باشیم، در جوار خدائیم و مهمان خدائیم و به کمال رسیده ایم، به اصل سعادت رسیده ‏ایم. اولین معنى که این دو جمله می دهد همین است. نمی ‏خورم، مهمان خدا هستم، اگر بخورم مهمان خدا نیستم.

من از شما سؤال می ‏کنم، من در عین این که نمی ‏خورم، از خوردن امساک می ‏کنم براى رضاى خدا و در همین حال من مهمان خدا هستم، در دار ضیافت الهى قرار گرفته ام، معنى اش این است که من چون ضیف خدا هستم، از خدا اطعام می ‏شوم یا نمی ‏شوم؟ می ‏شوم، چون ضیف او هستم. پس اطعام شدن من از ناحیه حق در چه چیز است؟ در این که من از خوردن امساک بکنم! خوردن من، نخوردن من است. خوردن من از آنچه که باید بخورم، التذاذ من از آنچه که باید ارتزاق بشوم، باصطلاح خودمان از آنچه که باید تغذیه بشوم، در این است که تغذیه ‏ای که معمول ماست، آن را کنار بگذارم.توجه می ‏کنید؟

آن که می ‏گوید:  اقتلونى اقتلونى یا ثِقاتى          إنّ فى قتلى حیاتى،  دوستان من مرا بکشید که در کشتن من حیات من است، البته این معنى جامعى است: فلا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله. این خودش یک باب است.  سیراب شدن من در تشنگى من است؟ بله! شما اگر می ‏خواهید، من اگر می ‏خواهم در دار ضیافت حق، در جوار قدس حق، در جوار نور حق، در آن عالم پاک ـ که فعلاً از ما محجوب است، در پشت حجاب است، در پشت حجاب ولو خودم نمی ‏بینم که این حجاب برطرف خواهد شد ـ اگر من مى خواهم در پشت حجاب از حق سقایت بشوم، ضیف حق باشم، که حق مرا سقایت بکند با ساقى اش، باید نخورم. معنى ضیافت این است.

مى گوید نخور، در ضیافت باش، نخور که بخورى، نیاشام که بیاشامى، اولین نکته ‏ای که گفتم با همان درک ناقص خودمان، اگر بخواهیم تجزیه و تحلیل بکنیم این است و در اینجا شما مى توانید به یک مسئله کلى در عالم ربوبیت پى ببرید و این مسئله کلى اگر براى شما خوب هضم بشود، هم روزه شما روزه خواهد شد و هم این که تنها روزه نیست، مسئله عبودیت است، این است که شما جان مسئله را خواهید فهمید. وانگهى در عبودیت مسلماً توفیقاتى خواهید داشت که من می ‏خواهم به آن جان مسئله اشاره بکنم که اصل مسئله مهم همین مسئله است.

ماهیت عبودیت

شما در نظر داشته باشید همه آنها که در راه عبودیت و معنویت خوب موفق شده اند، می ‏شود گفت که نصف مسئله مرهون خوب فهمیدنشان بوده. این جمله را فراموش نکنید! نصف مسئله در موفقیت در سلوک معنوى و رسیدن به منازل عالیه عبودیت و داشتن منزلتى در نزد پروردگار عالم، مرهون این است که بفهمیم عبودیت یعنى چه.

الان شما هر کجا بروید اکثر این بندگان خدا که عبادت می ‏کنند، ایمان دارند و عباداتى و طاعاتى هم دارند، اکثریت شان [جان عبودیت را نفهمیده ‏اند] الا افراد نادر، آن نادر هم طورى نادر است که مثل این که نیست، خیلى نادر است. حالا چه سواد داشته باشند مانند من و چه سواد داشته باشد مانند شما و چه سواد نداشته باشد ـ اینجا سواد هم بدرد نمی ‏خورد و سواد هم خیلى خطر این را دارد که روسیاهى باشد براى انسان! ـ اکثراً جان عبودیت را نفهمیده‏ اند یعنى چه. فلذا شما دهان باز کنید و از انقطاع و ریاضت و این جور چیزها بخواهید حرف بزنید شما را هو می ‏کنند، چون جان عبودیت برایشان حل نشده. در عین حال که نماز می ‏خوانند. اگر شما کلمه ریاضت را بخواهید بکار ببرید و یا مجاهدت با نفس به معنى عمیقش را بخواهید بکار ببرید و از حالات خوبان بگوئید، می ‏بینید شما را هو می ‏کنند می ‏گویند اینها درویشى است! درویشى یک چیز دیگر است، درویشى بمعنى ناصحیحش چیز دیگرى است. اما چرا این حرفها را می ‏زنند؟ و این چقدر موجب می ‏شود انسان محروم بشود؟ اگر انسان از اول نفهمید معنى عبودیت چیست تا آخر می ‏ماند. به خدا باید پناه برد از آن ندانستنى که بصورت دانستن جلوه می ‏کند! حکم این افراد دیگر تمام شده، بنابراین توجه داشته باشید که نصف مسئله موفقیت انسان در سلوک عبودى، مرهون فهم انسان است.

شما در حالات بزرگان دقت بکنید. من با توجه به نکته‏ ای که از آقاى طباطبایى رضوان الله علیه شنیده بودم و دوباره متذکر شدم در ۲۴ ساعت گذشته به حالات چند نفرى از بزرگان و خوبانى که ایشان بیشتر به آنها احترام قائل بود و براى آنها حساب قائل بود ـ که حساب هم داشتند ـ مطالعه می ‏کردم و یک بررسى هایى داشتم، می ‏دیدم که اینها از اول مسیرشان به همین مسیر افتاده، به سیرى افتاده که فهمیده ‏اند عبودیت چیست و بعد نجات شان شروع شده. یعنى این جور نتیجه گرفتم، همه شان این طور بوده ‏اند و دقت کردم دیدم هرکسى در این مسئله به این مسیر نیفتاده که بفهمد عبودیت یعنى چه؟ معمولاً در وادیهاى مختلف ضلالت قرار گرفته است! هرکسى یک طورى.

با این دو جمله که با هم مقایسه کردیم و فهمیدیم که ضیافت ما در نخوردن و نیاشامیدن ما است، خوردن ما در نخوردن ماست، آشامیدن ما در نیاشامیدن ماست، حیات ما در قتل ماست، حیات ما در مردن ماست، الى آخر، این صحبتها که الان توضیح دادم می ‏توانیم راهى پیدا بکنیم که خلاصه عبودیت چیست. این روزه گرفتن، گوشه‏ای از عبودیت است که این جور می ‏شود که نخور تا بخورى، نیاشامید تا بیاشامید، از همه چیزها امساک بکنید تا در آنسو ارتزاق بشوید، از این سو بگذرید، در آن سو چیزهایى داشته باشید. اینها خوب عبودیت را براى ما معنى می ‏کند که عبودیت یعنى چه؟

عبودیت در کل معنى اش این می ‏شود که:  انسان آنچه را که در این حیات دنیوى خود در مرحله نفسانى خود، براى خودش خوب می ‏بیند، دلش می ‏خواهد، نفسش می ‏خواهد، درست در یک جا، در یک کلمه، هرچه را که در قیافه نفسانى خودش دلش مى خواهد، از آنها خوش است، با آنها خوش است، با آنها انس دارد، با آنها آرام می ‏گیرد، هرچه از اینها دست بردارد، در مسیر عبودیت است. حالا فرقى نمی ‏کند، انجام واجب باشد، ترک حرام باشد، انجام مستحب باشد، ترک مکروه باشد، ترک علاقه باشد، ریاضت باشد، هرچه هست خلاصه در این خلاصه می ‏شود: هر چه نفس انسان، خود انسان به سوى آن کشیده می ‏شود، با آن آرام می ‏شود، هرچه از اینها کنار باشیم در کل در طریق عبودیتیم، به خدا نزدیک شده ایم.

فنا در عبودیت

من از شما سؤال می ‏کنم، قدم بقدم، یک بیک، معنى اش این نمی ‏شود که انسان هرچه خودش را نادیده بگیرد و خودى خودش را و نفسانیت خودش را نادیده بگیرد یعنى خلاصه از خود فارغ باشد به خدا نزدیک می ‏شود؟ معنى اش همین است. آیا معنى اش این نمی ‏شود که انسان بقول بعضى از عرفا راه فانى شدن از خود را در پیش بگیرد؟ حقیقه العبودیه و اصل عبودیت این است که:  انسان راه فنای خود را در پیش بگیرد. این راه اگر به آخر برسد، اگر انسان از خود برهد و نجات پیدا بکند و در آخر از او خبرى نماند. آن وقت عبودیت بکمال خود رسیده که انسان از خود بطور کلى خلاص شده و در آنجا به جوار حق با لقاء حق رسیده است.

تکرار می ‏کنم عبودیت، راه فنا را در پیش گرفتن است، خود را فانى کردن، از خود گذشتن، از خودى خلاص شدن، خودى ها را نادیده گرفتن، هرچه دلم می ‏خواهد عکسش را انجام دادن، هرچه «من» می ‏خواهم با «من» به مقابله برخاستن، هرچه نفس می ‏خواهد، نفس را کوبیدن است، غیر از این چیزى نیست.

امام صادق علیه‏ السلام می ‏فرماید: در مصباح الشریعه درباب جهاد و ریاضت بیان عجیبى دارد مطالعه می ‏کنید من یک کلمه اش را به شما می ‏گویم، آنجا می ‏فرماید:  طوبى لمن جاهد للیه نفسه و هویه، خوشا بحال آن کسى که براى نیل به حق با نفسش و با هرچه دلش می ‏خواهد مبارزه بکند، مجاهدت بکند، جهاد بکند با نفسش و خواسته‏ های خودش. بعد مى فرماید:  و من هزم جند نفسه و هویه و قد ظفر برضا الله، عجیب بیانى است! من گاهى فکر می ‏کنم این جمله امام صادق علیه‏السلام را بدهند به همه مؤمنین و بگویند با همین عقل و درک فعلى خودتان در این جمله دقت کنید: هر کس شکست بدهد جُند نفسش را، جند خواسته هایش را، این آدم به رضا الله به رضاى خدا نائل شده.  همین دو جمله از امام صادق علیه ‏السلام.

در اینجا یک نکته ذوقى عرفانى یا فلسفى را هم به شما بگویم که مقدمه باشد براى این که درخصوص ماه مبارک چیزهائى براى شما بگویم. اینها حقایق است باید فکرهایتان را به جولان بیاورید، آنچه که در قرآن و روایات توصیه می ‏شود براى تفکر، اینها گوشه هایى از تفکر است که من می ‏گویم، شما هم بعد از شنیدن اینها فکر خودتان را در اینها جولان بدهید.

سؤال می ‏کنم شما و ما که از عالم خاکى تا این مرحله آمده ایم و شده‏ ایم بنام «انسان» و در یک مرحله از مراحل وجودى قرار گرفته‏ ایم، ـ حالا مرحله خاکى و آبى را حساب می ‏کنیم، گرچه قبل از آن هم ما مراحل داریم، در این بحث از آن مقطع حساب می ‏کنیم ـ من از شما سؤال می ‏کنم، از آن مرحله که آب بودیم و خاک بودیم آمده‏ ایم در این مرحله، انسان بالقوه شده‏ ایم، از مرحله خاکى آمده ‏ایم به مرحله انسان بالقوه، که حدّ فعلى ماست، رسیده‏‏‏ ایم، سؤال می ‏کنم، شما تا این حدّ از کمالات وجودى را که رسیده ‏اید، خاک بودید و این شعور و مرتبه از کمال را نداشتید و الان دارید، بنام انسان، به این مرحله از کمال که ما رسیده ‏‏ایم، خودتان منصفانه بگوئید، از مرحله خاکى که حرکت کرده ‏ایم و منزلها طى کرده ‏ایم تا به اینجا رسیده ایم، در این منزلها، کار ما از اول در پیش گرفتن «فنا» بود، یا غیر از این بود؟

خوب دقت کنید، از آن مرحله خاکى شما راه فنا را در پیش گرفتید که نبات شدید و چه شدید و چه شدید تا انسان شدید، به این معنا که گفتید من از این مرحله خاکى می ‏خواهم بگذرم، [مرحله]  خاکی ‏ام را نمی ‏خواهم. از خاکى خود که خودى شما بود گذشتید و شدید چیز بالاتر! آیا راه فنا را در پیش گرفتید یا راه بقا را؟ راه فنا را! اصلاً اگر راه فنا نبود شما از مرحله خاکى به اینجا نمی ‏رسیدید. البته بقای شما هم در فناى شما است. این حرف درست است اما باید اول فناها تحقق پیدا بکند تا به آن بقا که باید برسید، برسید. آن بقا در فناها است.

از اول اینطور بودیم، از اول قدم بقدم راه فنا در پیش گرفتیم تا به این مرحله از کمال و بقاء رسیدیم. اما این وسط راه است. من و شما اگر بخواهیم به آن بقاء و به آن کمال و آن حیات که باید برسد و در انتظار ماست و در نظام وجود براى ما قرار داده شده است، برسیم که «بقاء بالله» است «حیات بالله» است، بعد از «فناء فى الله»، به آن برسیم، الان وسط راه هستیم، الان هم باز باید راه فنا را در پیش بگیریم. آن وقت خدا که خالق من و شماست، من و شما را از آن مراحل فنا آورده به اینجا رسانده، انبیاء فرستاده، معصومین صلوات‏ الله‏ علیهم را براى ما قرار داده، که به من و شما در این مرحله مان، راه فنای بعد از این را یاد داده ‏‏اند، تا اینجا با راه فنا پیش آمده ایم، خدا آورده. مى‏گوید وقتى انسان شدى داراى شعور و اراده شدى، داراى اختیار شدى، انسان بالقوه شدى، بعد از این هم به شما بگوئیم که راه فنای شما که بسوى بقاء است عبارتست از همان که خلاصه مى‏شود در عبودیت. پس معنى عبودیت، راه فنا در پیش گرفتن است و وقتى شما این حقیقت را فهمیدید دیگر مانند آن اکثریت افراد نمی ‏شوید که وقتى مى‏گوئید انسان باید با نفسش بجنگد، از این که از چیزى خوشش می ‏آید، این خوشش می ‏آید را باید کنار بگذارد، به شما انگ درویشى بزنند. شما خودتان فهمیدید، اگر او نفهمید به او هم دعا می ‏کنید که خدایا او را هم از راه ضلالت نجات بده. اگر درویشى این باشد، درویشى چیز خوبى خواهد بود! درویشى را تعریف نمی ‏کنم. ما با آنها کارى نداریم. همان را که قرآن می ‏فرماید و اهل بیت علیهم‏ صلوات‏ الله فرموده ‏اند ما می ‏گوئیم. آن که مناجات ائمه علیهم‏السلام براى ما و براى شما نشان می ‏دهد؟ آیا از این حقیقت خبر نمی ‏دهد که انسان باید از نفسانیتش خبرى نماند؟ دلى می ‏گوئیم، اگر این که توضیح دادم مسئله درویشى باشد، هرچه باشد عبودیت است. عبودیت این است. مثلاً شما روزه می ‏گیرید، اگر این روزه گرفتن شما یک حالت انقطاع داشته باشد، روزه شما آن روزه است که باید باشد. اگر روزه گرفتن شما این حالت را داشته باشد که دهن بستنى باشد که با آرزوى زیاد و استغراق در آرزوها، که افطار چه خواهم کرد، و چگونه باید خورد، و از صبح که دهن بسته شد در عالم تعجیل مرتب از خوردنیهاى اینجا بخورید و لحظه شمارى بکنید، بدانید که این تأثیرى در آن سیر عبودى شما نداشته.

وقتى خدا به من و شما می ‏گوید از این فاصله تا این فاصله نخورید، واقعاً می ‏خواهد بگوید یک مقدار خوردنى‏ها پس انداز بشود؟ البته اینها تبعات دارد در مسائل اجتماعى و سیاسى روزه این بارها را ممکن است داشته باشد. این چیز دیگرى است بجاى خود مطلوب است. اما مقصود این نیست که فقط نخورید و حبس بشوید، اما در عالم خیالتان محکم در اسارت باشید؟ معاذالله که خدا چنین دستورى داده باشد.

با این بیان که گفتم معنى عبودیت را توجه کردید، خود شما می ‏توانید بفهمید که در این ماه مبارک اگر انسان بخواهد روزه ‏اش روزه باشد، چگونه باید باشد.

مراتب روزه داری

حاج میرزا جواد آقاى ملکى روزه دارى در این ماه را در «مراقبات» به سه مرحله تقسیم کرده:

یک مرحله روزه عوام است. البته نه اینکه این روزه، روزه نیست، ولى مرحله ‏ای است از روزه که عبارتست از این که انسان از خوردن و آشامیدن و از آن چیزها که مبطل روزه است امساک بکند. این یک مرحله است که بیش از این از روزه اش چیزى به نظر نمی ‏آید.
مرحله دوم که روزه خواص است این است که در عین این که امساک می ‏کند از مبطلات روزه، اعضاء و جوارحش هم روزه گرفته. آن که در روایات هست ائمه علیهم ‏السلام می ‏فرمایند: وقتى روزه گرفتى باید گوش تو هم روزه بگیرد، چشمت هم روزه بگیرد، به اینها اشاره می ‏کند. یعنى روزه خواص این است که انسان که روزه می ‏گیرد، هم زبانش، هم چشمانش، هم دستش هم پایش کلاً از آنچه که معاصى الهى است اجتناب بکند. این روزه خواص است. من و شما موظفیم سعى بکنیم لااقل این مرحله را داشته باشیم. ما و شما باید سعى بکنیم که در ماه مبارک اعضاء و جوارح خود را هم از معاصى حفظ بکنیم. البته این به آن معناست که بعد از ماه مبارک که ابتداء سال ماست، سال ما آینده اش هم به این صورت شروع بشود، به این صورت پیش برود. یعنى دیگر بعد از آن مرتب مراقب خودمان باشیم که از اعضاء و جوارح مان معصیتى صادر نشود. چون می ‏دانید وقتى شما می ‏خواهید روزه بگیرید در شبها و روزها مراقبت می ‏خواهد، دیگر نباید آزاد باشید هر حرفى دلتان خواست بزنید، هر نگاهى را خواستید بکنید و... بلکه باید اعضاء و جوارح را مراقبت کرد. کسى که این روزه را می ‏گیرد باید مراقبت بکند، این مراقبت به عنوان این که ماه مبارک اول سال است آن طور که از روایت استفاده می ‏شود، در بقیه سال هم باید ادامه پیدا بکند.
مرحله سوم، روزه خاص الخاص، یعنى روزه خاصّان بمعنى [اخص] کلمه است. حاج میرزا جواد آقا می ‏فرماید [این روزه] آن است که در عین این که انسان از مبطلات امساک می ‏کند، در عین این که اعضاء و جوارح از گناهان امساک می ‏کند، قلب انسان هم از رفتن به سوى غیر خدا، از پراکندگى به سوى اغیار هم امساک بکند و چیزى قلب را مشغول از حق نکند. این روزه خواص خواص است. یعنى انسان نمی ‏خورد، نمی ‏آشامد، اعضاء و جوارحش هم گناه نمی ‏کند، قلبش هم روزه گرفته، به سوى غیرحق نمی ‏رود، از حق غفلت نمی ‏کند، چون روزه گرفته. همان طور که نمی ‏خوریم، همان طور که گناه نمی ‏کنیم، همین طور قلب یاد چیز دیگر را نمی ‏کند، قلب از یاد چیز دیگر امساک می ‏کند، قلب هم روزه گرفته، از محبت چیز دیگر امساک می ‏کند، از رفتن به سوى چیز دیگر امساک می ‏کند، قلب هم با خداست. این امساک از خوردن و آشامیدن گرفته، از اعضاء و جوارح گرفته، تا به امساک قلب هم رسیده.


این تقسیم درباره روزه است. ولى حاج میرزا جواد آقا تقسیمى هم درباب نیت دارد. می ‏گوید صائمین از باب نیت هم چند دسته هستند:

افراد عوام، آن عامّه افراد که در روزه از مبطلات امساک می ‏کنند، نیتشان این است: که من مى‏خواهم از آتش جهنم نجات پیدا بکنم و به بهشت راه بیابم. البته نیتى است بجاى خود و در جاى خود ثمر خود را خواهد داشت. اما این نیتى است که عامه مردم این نیت را دارند.
نیتى که براى خوبان هست براى دسته دوم هست که خواص هستند، نیت شان این است که: در عین حال که از آتش جهنم نجات پیدا مى کنند، به بهشت راه پیدا می کنند، در عین حال رضا و قرب الهى را هم بدست بیاورند. یعنى نیتشان آمیخته است، هم نجات از آتش جهنم و راه یافتن به بهشت و هم رضا و قرب خدا.
خواص خواص که حتى قلبشان از غیر خدا روزه مى‏گیرد، آنها نیت شان هم بالاتر از اینهاست. چون معرفتشان فوق این معرفت هاست.  نیت آنها هیچ کدام از اینها نیست. البته نمی گویم که از آتش جهنم نمی ‏ترسند و نه این است که طمع بهشت را ندارند که از بهشت فرار بکنند. اینها هیچ کدام نیست، ولى نیت شان براى اینها نیست. نیت شان فقط مسئله رضوان حق و تقرب حق است. از اول افرادى هستند الهى، سالک راه او هستند و نظرشان دوخته به رضوان و قرب حق است. همه کارهایشان این طور است. فقط براى تقرب به حق و براى رضوان حق روزه می ‏گیرند. گرچه از جهنم می ‏ترسند، ولى این انگیزه در باطنشان نیست، انگیزه بالاتر دارند. این هم خواص.


در افطار هم تقسیمات دارند که اجمالاً عرض می ‏کنم. این سه دسته در مسئله افطارشان هم طبعاً سه دسته هستند:

دسته اول وقتى افطار می ‏کنند مانند افراد دیگر، نظرشان این است که بخورند و سیر بشوند و گرسنگى و تشنگى شان برطرف بشود. لذّت ببرند. همین طور که عامه مردم این جور می ‏خورند، اینها هم در افطار بهمین نحو می ‏خورند، تشنگى برطرف بشود، گرسنگى برطرف بشود. سعى بکنید که اقلاًًً از این دسته نباشید هم روزه ‏اش و بعد نیتش و بعد هم افطارش، می خورد گرسنگى اش برطرف بشود، تشنه است، تا افطار صبر کرده می ‏خواهد گرسنگى و تشنگی ‏اش برطرف بشود. می ‏خواهد از خوردنیها و آشامیدنیها لذّت هم ببرد. بقیه اش هم معلوم است. از صبح یا از عصر مشغول تنظیم مقدمات افطار خواهد شد، براى رسیدن به این مقصد که گفتم. اما من که به شما می ‏گویم خنده ‏ام می ‏گیرد، چون خودم هم این کار را می ‏کنم که به بچه ها می ‏گویم این را بخر و آن را بخر، نفس را اشباع می ‏کنیم. این افطار عوام است. روزه عوام این افطار را دارد.
افطار خواص که طبقه وسط بودند این است که اینها در عین حال که همین‏ها را دارند، می ‏خورند که سیر بشوند و می ‏آشامند که تشنگى برطرف شود، لذّت هم می ‏برند، در نظرشان این هم آمیخته است که افطار خوردن مستحب است، افطار کردن خوب است، دستور خدا هم این است که باید افطار کرد، یعنى امر خدا را هم اینجا مى‏آورند. یعنى دو چیز در نظرشان هست، یک تیر و دو نشان دارند. البته این را می ‏شود داشت نه این که نمی ‏شود، هم امتثال امر می ‏کنند و هم لذّت می ‏برند.
اما خواص خواص در روزه شان نظرشان این نبود، تا افطارشان این باشد. قهراً اینها در وقت افطار چیزهایى می ‏خورند، و می ‏آشامند، اما فقط براى امتثال امر خدا. قهراً در حدّ سیرى نمی ‏خورند! اصلاً براى سیرى نمی ‏خورند، فقط امر خداست، رضاى خدا در این است که مستحب است و باید بخورى و باید در حدّى بخورى که بتوانى روزه بگیرى و نیرو براى عبادت داشته باشى. همه ‏اش در جهت امتثال امر حق است. و قهراً از اول با یک انگیزه خاص می ‏خورد. و طبیعى است وقتى با این نیت می ‏خورد که قدرت عبادت را داشته باشد، در کیفیت خوردنش هم فرق می ‏کند. نه براى لذّت می ‏خورد، نه براى اشباع کردن خود مى خورد، بلکه براى امتثال امر حق [می ‏خورد]، و چون امتثال امر حق است، ممکن است در یک حدى هم بخورد که نیرو پیدا کند، اما فقط چشمش دوخته به رضوان و امر حق است. قهراً افطارش هم از اول تا آخر فرق می ‏کند.  این هم نیت آنهاست.
شما در افطار هم به این نکات توجه داشته باشید، در سحرى هم همین مسائل هست.

۰ نظر
حسین

ضیافت حقیقی - ۶

تذکرات در ماه مبارک رمضان

حقیقت روزه : اجتناب از غیرحق

از صحبت ها حتماً فهمیده ‏اید که معنى روزه این نیست که انسان از مبطلات ظاهرى از قبیل خوردن و آشامیدنیها که در رساله ‏ها مطرح م‏ی شود اجتناب کند. اجتناب از اینها صورت ظاهر روزه است. حقیقت روزه این نیست.
حقیقت روزه اجتناب از غیرحق است. عارفى گفت که من براى تو یک حرف دارم، بعد از اینکه شروع به طلب کردى، بعد از آن را یک روز حساب کن یک روزه بگیر از غیرحق! توجه داشته باشید که روزه می ‏گیرید همت تان براین نباشد که دهان بسته باشد که نمی ‏خورم و نمی ‏آشامم، این مسئله اى نیست، این بجاى خود و به حدّ خود. همت تان براین باشد که باطن شما هم روزه از اغیار بگیرد.  دل و قلب از اغیار روزه بگیرد، دل و قلب را طورى بکنید که نگذارید به سوى غیر برود، نگذارید با غیر لذّت ببرد، نگذارید به غیرى مجذوب باشد، نگذارید با غیرى خوش باشد، نگذارید از غیرى ناخوش باشد. اصلاً دل و قلب تان به سوى غیر حرکت نکند. این حقیقت روزه است. البته این را همیشه باید داشته باشید ولى در ماه مبارک به این زیاد توجه داشته باشید. ظاهراً، از خوردن و آشامیدن و باطناً، دل را از توجه به اغیار، از محبت اغیار نگه بدارید، اعضاء و جوارح را از گناهان حفظ بکنید.

 

احیای شبهای ماه مبارک

در ماه مبارک اگر کارتان ایجاب کرد به شما توصیه می ‏کنم شبها را کلاً تا صبح بیدار باشید. اگر وظیفه مهم شرعى و اجتماعى یا خانوادگى که رضاى حق در آن است دارید و حتما باید انجام بدهید و اگر شب را تا صبح بیدار باشید، آن وظیفه را که خدا می ‏خواهد پایمال می ‏شود و به نامرضىّ مبتلا می ‏شوید آنجا را نمی ‏گویم، شبهاى کوتاه هم آسان است، اگر نامرضىّ خدا پیش نیاید شبهاى ماه مبارک را شب زنده دار باشید.


صمت

در ماه مبارک نظرتان این باشد که روزها هر چه می ‏توانید به صمت [سکوت توام با توجه و ذکر] بگذرانید. این را جداگانه به شما توصیه می ‏کنم. صمت یعنى ساکت بودن، صحبت نکردن، به ذکر خدا قلباً مشغول بودن ولى از صحبت اجتناب کردن.
سابقاً روزه صمتى بوده ولى الان از نظر شرعى روزه صمت نداریم، ولى در عین حال شرعاً مطلوب است، روایت زیاد است، کم صحبت کنید، اصلاً حلاوت روزه شما در این است که شما بتوانید روزه بگیرید و از طلوع تا شب کلمه ‏ای که ذکر خدا نباشد را اصلاً نگوئید مگر در حد کاملاً ضرورت و قناعت.

 

پرهیز از رنجانیدن دیگران

 باز یک نکته مهمى را که توصیه می ‏کنم که سعى بکنید اگر امکان داشت کسى را حتى المقدور از خودتان رنجیده نکنید. یعنى انسانى از شما رنجیده نشود. البته انسانى که نباید رنجیده بشود، انسانى که انسان است و خدا او را انسان می ‏داند. از خانواده گرفته تا هر کس که باشد.
 

تلاوت قرآن

تلاوت قرآن زیاد بکنید اما به آن نحو که گفتم که آن شخص مى‏گفت سی سال است قرآن را شروع کرده ‏ام و هنوز تمام نکرده‏‏ ام، با تدبّر، با دقت و همیشه با وضو باشید.
 

کم خوردن در افطار و سحر

از خوردن زیاد در افطار بپرهیزید. از خوردن زیاد در سحر بپرهیزید. از نخوردن سحر هم بپرهیزید! یعنى سحرى بخورید، زیاد نخورید. بفکر این نباشید که چه خواهید خورد، اقلاً مشخص نکنید چه خواهید خورد که خنده دار می ‏شود! حالا فکر بکند و مقدماتش را طى بکند، آب دهانش هم راه بیفتد که افطار چه می ‏خواهد بخورد. یعنى انسان بزور دهان را ببندد، از این مسئله که افطار چه خواهیم خورد، اصلاً از این اجتناب بکنید. البته اینها گفتن ندارد براى شما ولى مسئله باید خیلى بالاتر از اینها باشد.
 

انفاق و اطعام

و هرچه می ‏توانید به سراغ فقرا بروید ـ فقراى مالى ـ هرچه دارید انفاق بکنید. هر چه می ‏توانید به فقرا برسید و لو خیلى کم باشد.
 

زیاد خواستن در دعا

آن موقع که می ‏خواهید افطار بکنید هرچه را که می ‏خواهید دعا کنید، نزدیکیهاى افطار، زیاد بخواهید.
 

یاد خدا و نشاط در عبادت

 و اگر می ‏توانید در روزها و شب ها، مخصوصاً در روزها از یاد خدا غفلت نکنید. از یک موضوع اجتناب بکنید و آن این که روزها که اصل وقت حرکت درونى به سوى حضرت حق است و شکم هم خالى است، البته همه لحظات این ماه مبارک است، اما روزها که یک خستگى خاصى که از نخوردنها و چیزهاى عادى را یک مقدار کنار گذاشته‏‏ ایم، یک مقدار پراکنده می ‏شویم، مثل اینکه خودمان را گم کرده ‏ایم که این علاقه ها باعث می ‏شود که حوصله کم داریم و زیاد آمادگى را براى این که خوب نماز بخوانیم، خوب دعا بکنیم، نداریم آن وقت که خوب می ‏خوریم و خوب می ‏آشامیم آن وقت مثل این که آماده هستیم یک نماز باحال بخوانیم، متأسفانه در ماه مبارک چون این مرض در ما هست، روزها چندان آمادگى براى نماز خوب و دعاى خوب و تضرع خوب و مناجاتهاى طولانى خوب خوب را نداریم، یعنى بى حالیم! یادتان باشد این یک مرض خطرناک است. می ‏دانید چه معنایى می ‏دهد، از این اجتناب کنید. یعنى در خودتان این را بکوبید. البته باید با تمرین پیش بیاید.
روزها هرچه می ‏توانید قلباً و ظاهراً با تمام وجود از خدا بخواهید، توسل بکنید و ـ در ظاهر وقتى مشغول کارى نیستید ـ محکم به ذکر و نماز و دعا بپردازید و از غفلت بپرهیزید، تا آن حدى که این مانع در وجودتان بشکند. یعنى اگر دنبال این مسئله را گرفتید و تضرع کردید و توسل هم کردید و با جدّیت و تلاش پى گیر به یک دعا و یک سجده ‏ای و یا یک وردى مشغول شدید، به یک عبادتى مشغول شدید، می ‏بینید که یواش یواش حال پیدا می ‏کنید.  آن وقت چیزهایى می ‏بینید که در غیر ماه مبارک می ‏خواستید آن حالات را پیدا بکنید، پیدا نمی کردید، ولى در ماه مبارک می ‏توانید پیدا بکنید، بشرطى که این سد را بشکنید.
این هم یادتان نرود هرچه می ‏توانید تلاش بکنید که این سد شکسته بشود. یک ساعتى تضرع بکنید، مسائلى پیش می ‏آید حالات و عنایاتى می ‏شود یک جذبها و اشتیاقهایى ـ البته در مراتب خودش ـ پیش می ‏آید که این خاصیت ماه مبارک است و خالى بودن شکم.

 

مطالعه کتابهای علمای اخلاق

اینها توصیه‏ های من بود که به شما گفتم و خیلى چیزها هم که در کتابها نوشته شده، مراجعه می ‏کنید. آدابى مرحوم میرزا جواد آقا نوشته در آن کتاب معروفى که دارد عربى است و یا کتاب فیض مرحوم که ترجمه شده «حقایق»، در آنجا نگاه بکنید، یک آدابى دارد برای روزه دار، «آداب صالحین»، «حقایق» فیض کاشانى، آداب حج و صلوة و روزه را در آنجا نوشته و ترجمه شده، ولى کتاب حاج میرزا جواد آقا ترجمه نشده، اگر سواد عربى تان زیاد بود به آن هم نگاه کنید. و کتابهایى امثال اینها که آداب را نوشته است. امیدوارم انشاءالله خودتان بگردید پیدا کنید.
 

تلاش برای توبه کسب مغفرت و خشوع

این را هم بگویم در روایات آمده که هرکس در ماه مبارک خودش را مشمول مغفرت نکند شقى است. از این هم بترسید! این روایت است، بیان است، حقیقت است. یعنى اگر در ماه مبارک موفق بر یک خشوع نشدید، موفق به یک برگشت نشدید، به توبه خالص مخلص نصوح موفق نشدید و به یک تضرع خوب هم بدنبال اینها موفق نشدید، رَین [زنگار] در دلتان باقى ماند، بترسید، بى حساب نخواهد بود. فهمیدید چه گفتم؟
اگر در ماه مبارک موفق نشدید به گریه براى آنچه که باید الى الابد ترک کرد و براى گذشته هم به تضرع خوب خالصانه [موفق نشدید] ، به طوری که خودتان قبول بکنید که امروز برگشته‏ اید و تا آخر عمرتان به آن [رویه و گناهان] برنمی ‏گردید و جداً براى گذشته هم پشیمان شده اید، اگر به این موفق نشدید و دیدید که باز دلتان کشیده می ‏شود به آن طرف، بدانید که تصمیم تان جدّى نیست، بترسید، مسئله خطرناک است. خوف شقاوت است. اگر دیدید اینجور است به تضرع بپردازید که مسئله برطرف بشود. هر بدى از خودتان دارید سعى بکنید که موفق به توبه از آن بشوید و اگر نشدید به تضرع بپردازید که بشود، به توسل بپردازید که بشود. و اگر موفق نشدید بدانید که مسئله ساده نیست. کسى که ماه رمضان بیاید و موفق به توبه نشود و خودش را مشمول مغفرت نگرداند، گفته ‏اند شقى است! یعنى مایه‏ ای در وجودش هست، مایه ‏ای که خودمان کسب کرده‏‏ ایم و اگر بفکرش افتادید به چاره اش بپردازید.

۰ نظر
حسین