بیاناتی از حضرت آیت الله محمد شجاعی (ره)

با سلام، در این وبلاگ می توانید مطالب مرتبط با مرحوم حضرت آیت الله استاد محمد شجاعی را مطالعه بفرمایید.

ضیافت حقیقی - ۱۱

دعا و تضرع در شب‏های قدر

در شب نوزده و بیست و یک و بیست و سه احتمال شب قدر است و شب بیست و یکم احتمالش از نوزده و بیست و سه، از هر دو بیشتر است و احتمال شب قدر بودن در شب نوزده هم هست. حالا معنى شب قدر چیست،  آن چیز دیگرى است. چون در شب قدر مسلماً تقدیرات به راه می ‏افتد. تقدیرات امور انسان در یک سال می ‏آید تا شب قدر سال آینده. آنچه که براى انسان در یک سال آتى می ‏شود، تقدیراتش در شب قدر می ‏شود. فلذا در شب قدر از دعا غفلت نکنید، هرچه را می ‏خواهید، به زبان خودتان از خدا بخواهید. با تضرع و اصرار هم بخواهید که خدایا چنین بکن، چنان بکن! و هرچه مقاصد و حوائج دارید از خیرها و خوبی ‏ها  و نعمتهاى دنیوى و اخروى و آنچه که به خدا پناه می ‏برید، از بدیهاى دنیوى و اخروى اینها را در این سه شب غفلت نکنید، چون شبهاى تقدیر است.

در این شب‏‏ها آنچه که در یک سال پیش می ‏آید و به یک نظر آنچه که در کل پیش می ‏آید، تقدیر می ‏شود. حالا به یک نظر، در یک سال و [به یک نظر دیگر] در کل آنچه که در سرنوشت انسان، در عمر انسان، در عالم انسان پیش می ‏آید، اینها در شبهاى قدر تقدیر می ‏شود! فلذا دعا بکنید و آنچه را که می ‏خواهید، با تضرع از خدا بخواهید. اگر دعایتان را با تضرع به اجابت رساندید، وقتى اجابت فرمود، تقدیر خدا براساس دعاى شما می ‏شود، یعنى همان طور که شما از خدا می ‏خواهید! [اگر] با تضرع، با فقر، با مسکنت، با شکستگى و با تذلّلِ شما، خدا اجابت کرد، خدا همان طور که می خواهید تقدیر خواهد کرد، چه براى یک سال و چه در کل.

این است که حتماً در این سه شب از دعاى براى دنیا و آخرتتان غفلت نکنید، تنبلى هم نکنید، در دو جانب: یکى خیرات دنیا و آخرت و یکى هم دفع شرور دنیا و آخرت. یکى جلب خیرات و یکى هم دفع شرور. یعنى مرتب به زبان خودتان آن چیزهایى را که می ‏دانید باید براى خودتان از خیرها بخواهید، چه در یک سال و چه در کل، چه دنیوى و چه اخروى، آنها را بخواهید. همچنین از خدا بخواهید آن بدیها را که به نظرتان می ‏آید چه دنیوى و چه اخروى، از آنچه که انسان می ‏فهمد بد است، از خدا بخواهید که خدا آنها را از شما دور کند، چه در یک سال و چه در کل.

مثلاً : خدایا ما را از گناه حفظ کن، توفیق عبادت بده، توفیق طاعت بده، خدایا توفیق بده من گناه را ترک بکنم، توفیق بده من واجبات را انجام بدهم، توفیق طاعت و عبادتت را به من عنایت کن، تو عنایت نکنى نخواهد شد.

این را با تضرع بخواهید. اینجا شما می ‏خواهید [که] خدا شما را از یک شرّ حفظ بکند، که عبارت است از گناه. و یک خیر را می ‏خواهید که عبارت است از طاعت، عبادت و انجام واجب و امثال آن. یعنی خیرى از خیرات آخرت و شرّى از شرور آخرت. هم خیرات دنیوى را بخواهید، هم خیرات اخروى را. هم از شرور دنیوى به خدا پناه ببرید و هم از شرور اخروى.

به زبان آوردن خواسته‏‏ ها

تنبلى هم نکنید، خواسته‏ هایتان را باز کنید، از خدا بخواهید. دستور است، نگوئید خدایا تو می ‏دانى من چه می ‏خواهم! خدا می داند، اما آن بازکردن ریز ریز خواسته و به زبان آوردن آنها از خدا، دستور است، این خودش سرّ دارد، از اسرار است که دستور داده‏‏اند. می ‏گوید حوائجتان را باز کنید و در محضر خدا ریز به ریز بشمارید و بخواهید. چه آنجا که خیر دنیا و آخرت را می ‏خواهید، چه آنجا که دفع شر را می خواهید، ریز به ریز باز کنید و به زبان بیاورید و بخواهید. تنبلى هم نکنید. گاهى این تنبلی ‏ها نمی ‏گذارد. چون انسان فکر می ‏کند آنقدر خواسته دارد..، چون ما سر تا پا فقریم. اصلاً ما باید مرتب بنشینیم دعا بکنیم، مرتب این را بخواهیم، از آن پناه ببریم، این خیر را بخواهیم، دفع آن شر را بخواهیم. خواسته‏ ها و حوائج ما یکى دو تا نیست. ما سر تا پا فقریم! انسان وقتى متوجه می ‏شود که حوائجش بیش از حد است، واقعاً بى شمار است و فکر مى‏کند کدامش را بخواهد، آن وقت تنبلى عارض می ‏شود و حوائجش را باز نمی ‏کند و سختش می ‏آید ریز به ریز از خدا بخواهد و طبعاً از دعاى به این صورت دست برمی ‏دارد و دعاى کلى می ‏کند.

نمى گویم دعاى کلّى دعا نیست ولى در باز کردن و ریز به ریز خواستن، حسابى هست که در کلى آن حساب نیست. گرچه دعاى کلّى هم دعا است. مثلاً وقتى شما با اصرار به خدا گفتید: خدایا خیر دنیا و آخرت را هرچه هست به من روزى بکن، خدایا هرچه شر دنیوى و اخروى هست مرا از آنها حفظ بکن، این دعاى کلى است. همه را شامل می ‏شود، خدا همه‏ اش را می ‏داند، این دعا هم خوب است. اما چه بهتر که ریز ریزش را هم باز بکنید و از خدا بخواهید که دستور است. این به آن معنى نیست که اگر انسان ریز به ریز حوائجش را باز نکرد و کلى گفت، مثلاً گفت: اللهم رزقنى خیر الدنیا و الاخره و اصرف عنى شر الدنیا و الاخره، خدا دیگر ریز ریز خیرها را به او عنایت نمی کند و ریز ریز شرها را از او دفع نمی ‏کند! معنى‏اش این نیست. همان جمله را اگر انسان با تضرع از خدا بخواهد، آنقدر با تضرع بخواهد که خدا همین جمله را از او اجابت بکند، خدا خودش می ‏داند همه خیرها را به انسان عنایت می ‏کند و همه شرور را دفع می ‏کند. فلذا یک وقت شما تنبلى داشتید و دیدید حوصله باز کردن ریز ریز حوائج تان را ندارید یا خوابتان می ‏آید، نگوئید من حوصله بازکردن ریز ریز حوائجم را ندارم و دعاى کلى هم به درد نمی ‏خورد! من نمی ‏گویم که به درد نمی ‏خورد. آن به جاى خود محفوظ است. اگر یک وقتى حوصله نداشتید، همان کلّی ‏ها را هم از خدا خواستید [و] خدا اجابت کرد، باز مطلب درست مى شود. اما از باز کردن حوائج و گفتن ریز ریز آنها در محضر خدا و خواستن، از این هم غفلت نکنید که در این هم رمز هست و سرّ هست.

این گونه خیلى دعا کنید، ما سر تا پا فقریم، لحظه به لحظه خدا باید به ما عنایت بکند، از خیرها و خوبی ‏ها به ما بدهد. لحظه به لحظه. همه چیز به دست خداست و لحظه به لحظه شرّها را خدا باید از ما برطرف بکند. یقین بدانید اگر خدا نخواهد، ما آسمان را هم به زمین بیاوریم یک ذره‏ای از خیر را نخواهیم توانست به دست بیاوریم و ذره‏ای از شر را نمی ‏توانیم از خودمان دور کنیم. اگر خدا نخواهد، تلاش ما به جائى نخواهد رسید. اگر خدا بخواهد تلاشهاى ما به جایى خواهد رسید. من سعى زیاد می ‏کنم که شرّ دنیوى و اخروى از من دور بشود، اگر خدا بخواهد سعى من به ثمر خواهد رسید، اگر خدا نخواهد سعى من به ثمر نخواهد رسید، چه در جلب خیرها و چه در دفع شرّها. همه چیز به دست خدا است. ما سر تا پا فقریم، حتماً امشب و شبهاى ۲۱ و ۲۳ و همه وقت دعا بکنید، همیشه او غنى است و ما همیشه فقیر هستیم. همیشه مشیت، مشیت اوست، همیشه باید دعا بکنیم.

در دعاى کمیل هست که سلاح مؤمن دعا است.  قرآن می ‏گوید: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ، خدا به شما نظر نمی ‏کند اگر دعا نکنید. شما با فقر بخواهید، خدا هم تفضل می ‏کند.

بالاترین حاجت هم همانست که گفتم در شب نوزده و بیست و یک و بیست و سه دعاى جوشن کبیر را فراموش نکنید که آنجا خواست ما این است که خدایا ما را از آتش نجات بده .کسى به این خواسته برسد چیزى کم ندارد ولو هیچ چیز دیگر به او ندهند. البته از خدا می ‏خواهیم همه خیرها را بدهد و همه بدیها را از ما دور بکند. اما این یکى را [اگر] خدا به کسى بدهد دیگر چیزى کم ندارد. همان که حضرت سید الشّهداء در آن آخر دعاى عرفه می ‏فرماید که خدایا یک چیز از تو می ‏خواهم که اگر آن را بدهى هر چیز دیگر را هم ندادى، ندادى و اگر ندهى هر چیز دیگر را بدهى به دردم نمی ‏خورد ـ شبیه این مضمون ـ و آن عبارت است از این که مرا از آتش نجات بدهى. فلذا این جمله خلّصنا من النّار را خوب بگوئید. اگر این را به دست بیاورید همه چیز است.

تضرع

دعاى جوشن کبیر را می ‏خوانید به جمله سبحانک لا اله الا انت مى‏رسید با تضرع بخوانید. در دعاها هست که خدایا، [هیچ چیز] مرا از مؤاخذه تو نجات نمی ‏دهد مگر تضرع. تضرع را خیلى مهم بدانید. اساس نجات انسان تضرع است در عبودیت. معنى تضرع را مى دانید: تذلل، گریه، اگر هم گریه نیامد انسان سعى بکند که گریه بکند که آن را تباکى می ‏گویند ، یعنى سعى کند خود را بحال گریه بیندازد ولو گریه ‏اش نمی ‏آید.

حضور قلب

تأکید می کنم در این شب و شب بیست و یکم و بیست و سوم [دعاى جوشن کبیر را] حتماً بخوانید، ترک نکنید. با حضور [بخوانید] یعنى به خدا توجه داشته باشید و هم به آنچه که می ‏گوئید. با توجه بخوانید با توجه مناجات بکنید یعنى جمع بشوید در محضر خدا، خدایى که احاطه دارد به آنچه که می ‏گوئید و توجه داشته باشید به آنچه که می ‏خواهید.

این که خدا را در دعاى جوشن کبیر با هزار اسم یاد می ‏کنیم معنى حضور این نیست که به تفصیل، حقایق و معانى آن اسماء را بدانیم. البته هرکس حقایق و معانى آن اسماء و تطبیق آنها را بداند و هر اسمى را [که] می ‏گوید، به معنا و حقیقت آن اسم، معرفت داشته باشد، هر اندازه که معرفت داشته باشد، به همان اندازه دعایش برکات بیشتر خواهد داشت. و هراندازه معرفت کمتر باشد، به تناسب، کمتر خواهد بود. اما آن که من تاکید کردم حضور است، در هر کسى به اندازه خودش، یعنى به خدا متوجه باشیم و به معنى آنچه که در محضر خداى متعال بزبان می ‏آوریم.

وقتى خدا را با هر اسمى یاد می ‏کنید، خدا را با شناخت و معرفت بخوانید! با هر اسمى که خدا را می ‏خوانیم، مفهوم اولیه آن اسم را بدانیم و با توجه، خدا را با آن اسم بخوانیم. حالا کسى بیشتر از این معرفت داشت چه بهتر، برکات دعا برایش بیشتر خواهد بود.

حضور و تضرع! هم حضور داشته باشید، هم تضرع. هم در این دعاى جوشن کبیر ـ که توصیه کردم بخوانید ـ و هم در همه مواقع، در همه نمازها و دعاها و مناجاتها و توسل‏‏ها. تاکید می ‏کنم که در همه آنها وقتى به اصلش می ‏پردازید، از پرداختن به حضور غفلت نکنید.  یعنى همتى که براى اصل مسئله مصروف می ‏کنید چند برابر آن را براى حضور مصروف بکنید.

[مثلا] همین طور بلند می ‏شوید نماز بخوانید! ما نمی‏خواهیم نماز را نخوانیم، نماز واجب بجاى خود، نمازهاى مستحبى هم بجاى خود. هیچ وقت نمی ‏خواهیم نماز واجب را ترک بکنیم. این از عنایات خداست، توفیقى است که خداى متعال به ما داده است، تفضل فرموده است و ما را این چنین توفیق داده است که ما نخواهیم نماز واجب را با اختیار ترک بکنیم. این هم از خداست، این نعمت هم از خداست. [اما] منظور من این است که همان طورى که راضى نمی ‏شویم که وقت نماز بیاید و نماز واجب را نخوانیم و سعى می ‏کنیم به هر قیمتى و به هر صورتى نماز را بخوانیم، بیش از آن سعى کنیم که نمازى را که می ‏خوانیم با حضور باشد. یعنى آنجا که راضى نمی ‏شوید نماز را نخوانید، به این هم راضى نشوید که نماز را بى حضور بخوانید! بیش از آن که راضى نمی ‏شوید نماز را نخوانید، بیش از این راضى نشوید که نماز را بى حضور بخوانید.

سختی تحصیل حضور

البته تحصیل حضور خیلى سخت تر از صورت اصلى نماز است، نماز را با حضور خواندش خیلى سخت است و چون سخت است خیلی ‏ها این قضیه را دنبال نمی ‏کنند و به دنبالش نیستند و سعى نمی ‏کنند، چون سخت است. چندین بار می ‏خواهند این مسئله را دنبال کنند، وقتى نشد دیگر صرفنظر می ‏کنند. ولى نباید صرفنظر کرد!

نماز بى حضور خواندن چیز آسانى است، اما نماز با حضور خواندن خیلى سخت است. فرق نماز بى حضور و نماز با حضور خواندن از نظر سختى از زمین تا آسمان است. اما باید این سخت را تعقیب کرد و دنبالش را گرفت و سعى کرد که به این مسئله، مسئله حضور، نائل شد. راضى نشوید بى حضور نماز بخوانید، بى حضور دعا بکنید، بى حضور هرچه که می ‏کنید به آن راضى نشوید. سختى قضیه موجب نشود که فکر کنید حالا اصل نماز را بخوانم خودم را راحت بکنم! توجه داشته باشید: وقتى حضور نیست، نماز اصلاً صعود نمی ‏کند! البته درست است که همان نماز بى حضور را هم که می ‏خوانیم فاصله این خواندن با کسى که اصلاً آن را هم نمی خواند از زمین تا آسمان است. خدا نکند که انسان اصل نماز را راضى بشود که ترک بکند. خواندن همین نماز بى حضور در مقایسه با آن که اصل نماز را نمی ‏خواند تفاوت از زمین تا آسمان است، این توفیق بالاست. اما توجه داشته باشید از این طرف هم نماز بى حضور مقبول نیست، نماز بى حضور صعود نمی ‏کند. گرچه کسى که همین بى حضور را مى خواند با آن کس که نمی ‏خواند یکى نیست. این در جاى خود محفوظ، ولى در عین حال نماز بى حضور مقبول نیست.

قبلاً هم گفته‏ ام صریح روایات است، به هر اندازه انسان حضور داشته باشد به همان اندازه نمازش به سوى خدا صعود می ‏کند و به خدا نزدیک می ‏شود و به سوى خدا حرکت می ‏کند.

تاکید بر خواندن دعاى جوشن کبیر

مقصود من در این دعاى جوشن کبیر بود، حتماً بخوانید، ترک نکنید، در این سه شب حتماً بخوانید! ان شاء الله احیا هم می ‏کنید، اعمال دیگر را هم انجام می ‏دهید ولى اگر هم هیچ عملى را از مستحبات انجام ندادید، این دعاى جوشن کبیر را ترک نکنید و با حضور بخوانید و با تضرع.  حضور و تضرع!

۰ نظر
حسین

ضیافت حقیقی - ۱۰

لیلة القدر و نزول قرآن

درک لیلة القدر

درک لیلة القدر یک معنى مخصوص دارد. در لحن دعاها هست که خدایا مرا موفق بکن به درک لیلة القدر و یا مثلاً در عرف گفته می‏شود: فلانى موفق به درک لیلة القدر شده یا آرزویى است براى اهلش که موفق بشوند به درک لیلة القدر.

این همه براى ما و شما لیلة القدر آمده و گذشته ولى ما درک نکرده‏ ایم. آیا آن شبها ما نبودیم؟ چرا بودیم. بیدار نبودیم؟ چرا بیدار هم بودیم! اما آیا لیلة القدر را درک کرده ایم؟ خیر! لحن دعاهایی که درک لیلةالقدر را خواسته‏ اند، خودش معلوم می‏کند [که] این نیست که مثلاً شب لیلة القدر را انسان بیدار باشد و به عبادت هم بگذراند و آن شب هم که بیدار می ‏ماند و عبادت مى‏کند، لیلة القدر باشد، او درک کرده باشد! یعنى اولاً [آن شب] در محتملات لیلة القدر [باشد] و ثانیاً همه بیداران، آنها که در این محتملات بوده ‏اند و زنده بوده ‏اند و مؤمن هم بوده اند، آیا اینها لیلة القدر را درک کرده اند؟ [آنها که] هر ماه مبارک هم که می ‏آید، ماه مبارک‏ها را می گذرانند، آیا هر سال در ماه مبارک، لیلة القدر را درک می ‏کنند؟ مخصوصاً اگر بیدار باشند؟ نه اینجور نیست! مخصوصاً اگر مسئله بیدارى و به عبادت مشغول شدن نباشد!

همه مؤمنین مادامی که عمر دارند هر سال یک بار لیلة القدر را [ظاهرا] درک می کنند. حالا مثلاً [اگر] شصت سال عمر داشته باشند، شصت بار لیلة القدر را درک می ‏کنند؟ اینجور نیست. حتى آن کس که روزه می ‏گیرد و شبهاى لیالى قدر را هم بیدار می ‏ماند، گرچه خوب است و توفیق است، ولى این که موفق به درک لیلة القدر [شود]، آن هم چندین بار، بعید است آن لحن‏ها این را نشان بدهد. [آنها که فکر می ‏کنند] که: همین که در دعاهاست که خدایا ما را موفق به درک لیلة القدر بکن، این است که مؤمن باشیم، زنده باشیم، ایمان داشته باشیم و روزه هم بگیریم و شب لیلة القدر و محتملاتش را هم با عبادت زنده نگه داریم، این همان درک است، عوامانه فکر می ‏کنند. من نمی ‏توانم باور کنم که آن دعاها به اینجا نازل است [و مربوط به این نوع درک است]. من خودم شخصاً بعید می ‏دانم این باشد. [از طرفی] آن که خیلى بعید است که [کسی] حتى بیدار هم نباشد، [صرفا]چون مؤمن است، به اندازه عمرش لیلة القدر را درک کرده باشد! این یکى هم که مانند ماها، شبها در لیالى قدر بیدار بوده و عبادت کرده، [این هم به اندازه عمرش لیلة القدر را درک کرده باشد!] این هم بعید است. لحن [دعاها] نشان مى‏دهد درک لیلة القدر چیز خاصّى است و معناى بخصوصى دارد، که [البته] عاید کسانى خواهد بود که ایمان داشته باشند و عامل باشند و روزه باشند و شبهاى لیالى قدر هم على الحساب بیدار و مشغول عبودیت، به معناى خاص باشند. این را توضیح مى‏دهم.

ارتباط نزول قرآن با لیلة القدر

با این توضیح که گفتیم [درک لیلة القدر] به معناى مخصوصى است. این معناى مخصوص از درک لیلة القدر ـ آن اندازه که من متوجه مى‏شوم ـ این است که، این بى ارتباط نیست با انا انزلناه فى لیلة القدر، یعنى نزول قرآن! حقیقت قرآن، حقیقت بالاى قرآن بصورت دفعی ‏‏‏اش.

نزول دفعى قرآن [آن است که] قرآن یکباره به قلب رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله [نازل شده است] که [این از] مراتب نزول قرآن است. [این نزول دفعی هم فقط] یکبار شده است، در ماه مبارک رمضان هم شده است، یک شب هم شده است که آن شب، شب قدر است، [که در آن شب، قرآن به صورت یکجا] به دل رسول الله صلوات‏ الله‏ علیه‏ و آله [نازل شده است] و بعد هم بصورت تفصیل در بیست وسه سال آمده است که [این نزول تدریجی و] تفصیلی می ‏شود: «تنزیل».

درک لیلة القدر با این مسئله نزول قرآن در لیلة القدر بى ارتباط نیست. یعنى خود نزول قرآن با لیلة القدر بى ارتباط نیست. [البته] اصل [و] مقام جمعى قرآن، نه مقام تفصیلش. قرآنِ یکجا، مقام جمعى قرآن که به رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله عنایت شده است. و [قرآن] بعد از آن مقام جمعى، در طول بیست و سه سال، تنزلات تفصیلى پیدا کرده است. این نزول قرآن بى ارتباط با شب قدر نبوده است.

[این اتفاق هم تصادفی نیست] انا انزلناه فى لیلة القدر، نه این که تصادفاً [قرآن] در این شب [نازل] شد. این که بگویند فلانى در فلان روز آمده، هر روز می‏ آمد می‏شد، اما حالا در عین حال، فلان روز آمد. [اما نزول قرآن این طور نیست،] اینجور نیست که بگوئیم شب قدر شبى است، حالا نزول قرآن هم تصادفاً در آن شب بوده [و] در واقع تقارن بوده! نه، تقارن نیست. اصلاً خود لیلة القدر با خصوصیاتى که دارد در نزول قطعى قرآن نقش دارد. یعنى در این زمان باید این قرآن به رسول الله صلی ‏الله ‏علیه‏ و آله نازل بشود، در همین شب باید نازل بشود نه در غیر این شب! وقتش این شب است! این اصل مسئله لیلة القدر، حالا می ‏ماند درک لیلة القدر.

لیلة القدر و حقیقت رسول الله

درک لیلة القدر هم با این مسئله نزول قرآن بى ارتباط نیست. [یعنى درک لیلة القدر با انوار قرآن که به رسول اکرم صلی الله‏ علیه‏ وآله نازل می ‏شود، بى ارتباط نیست.] مقصود این است که از انوار قرآن، از حقایق قرآن و از آنچه که اصل قرآن در مقام جمعى به رسول اکرم صلی الله‏ علیه‏ و آله نازل شد و رسول الله شد آنچه که شد، شد قیامت، از قیامت هم بالاتر!

این براى رسول الله صلی‏ الله علیه‏ و آله بود که نزول قرآن به رسول الله بود. نزول کل قرآن، جمعِ قرآن، به حقیقت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله، دو تا هستند، در عین حال هم هر دو یک حقیقت‏ اند، نازل و منزَل هم می ‏شود گفت.

ولى بالاخره آنچه که براى درک کننده لیلة القدر اتفاق می ‏افتد، [مرتبط با حقیقت رسول الله است و افاضه او است و] به وساطت رسول الله صلوات ‏الله ‏علیه ‏و آله می ‏رسد. به وساطت رسول الله، به شفاعت رسول الله. چون اصل صاحب این مسئله و دقیقا صاحب قرآن، بالاصاله و باللیاقه، به عنایت خدا، رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله است.

اوست و استعداد اوست و قابلیت او، یا فقط دل اوست که [موجب می ‏شود] در چنین شبى حقیقت قرآن بصورت جمعى، یکجا به قلب او نازل بشود. دقیقاً فقط منحصر به اوست و [هر چه] به کسى از درک کننده‏ هاى لیلة القدر [برسد،] از طریق او خواهد بود. یعنی از آنچه که به قلب او نازل شده است، در مراتب مختلف، به وساطت او و شفاعت او ـ که شفیع کل است ـ خواهد بود. کانّه آنچه را که می ‏شود،  هم می ‏توان گفت خدا افاضه می ‏کند، هم می شود گفت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله افاضه می ‏کند، هر دو هم درست است.

از آن انوارى که حقیقت قرآن است، مقام جمعى قرآن است، از آن مقام جمعى به وساطت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله و از طریق افاضه رسول الله صلی‏ الله علیه‏ و آله به درک کنندگان لیلة القدر در مراتب مختلف، چیزى می رسد. و با این افاضه در مراتب مختلف تحولى در وجود آنها بوجود می ‏آید که رشحه‏ ای است از آن تحول عجیبى که درخصوص رسول الله صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله پیش آمد. چون قیامت شد و از قیامت هم بالاتر.

رشحه ‏ای از آن به تناسب این طرف، به وساطت رسول الله صلی ‏الله‏ علیه ‏و آله می رسد. البته می شود [این افضه و این وساطت را] به مسئلة کوثر و سقایت رسول الله صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله هم [مرتبط کنید]، مطلب به آنجاها هم می ‏رود. مطلب یکى است و طبعاً درک کننده لیلة القدر، به وساطت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله از حقایق قرآن، به دلش راه پیدا می ‏کند، اما در مراتب [خود]، و کلاً هم متحول می ‏شود، همه چیزش متحول می ‏شود: شعورش، مشاعرش، مشاهداتش، مکاشفاتش، فهمش، معرفتش، حالش، خوفش، همه چیزش! یعنى آنچه که قرآن می ‏آورد! قرآن چه می ‏آورد؟ نمی ‏شود گفت یکى دو تاست، حقیقت قرآن اگر به کسى از قلب رسول الله صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله بتابد، از آن خبرها که در رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله ایجاد کرد، از آن خبرها به وساطت رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله رشحاتى در اینجا ایجاد می ‏کند. فاحشرنا فى زمرته  لا تحرمنا صحبته.

اینها را هم شما بیاورید [ارتباط دهید] به کوثر، که ساقى هم على علیه ‏السلام است، آن کوثر مال اوست، این چشمه، مال اوست، از او باید سیراب شد، همه ‏اش را در بر دارد. کسى که موفق به درک لیلة القدر می ‏شود، دیگر یک آدم معمولى نیست!  از هیچ لحاظ. و فقط مسئله این نیست که مثلاً مشاهدات و مکاشفات برایش می ‏آید، حقایق قرآن برایش مکشوف مى شود، حقایق توحید برایش مکشوف می ‏شود،  پشت پرده بر این مکشوف می ‏شود! بلکه، اینها جزیى است از آن، محبتهاى بالا پیدا می ‏کند، صاحب اسرار می ‏شود! باز اینها جزیى است از آن. ایمان بالا پیدا می ‏کند، خوف بالا پیدا می ‏کند، خشیت بالا پیدا مى کند، در عبودیت آداب بالا را موظف می ‏شود و قرب مخصوص به رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله پیدا می ‏کند. در دل رسول الله جایى برایش باز مى شود. این معلوم است که وساطت از طریق رسول الله صلی ‏الله‏ علیه‏ و آله است، نزل به الروح الامین علی قلبک، قلب رسول الله همه چیز است. یعنى همه چیز در قلب رسول الله صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله است، بدون شبهه.

همه عوالم مندرج در دل رسول الله است. رسو ل الله گفتیم تمام شد؟ نزل به الروح الامین علی قلبک، صاف تعبیر می ‏کند: على قلبک. آن وقت از آن قلب، یک تابشى براى این درک کننده لیلة القدر می ‏شود! [یعنی] از آنچه که در آن قلب است، که عبارتست از قرآن، [به قلب او می تابد.] وقتى از آن قلب، حقایق قرآن، به دل کسى ـ که عبارت است از تابع رسول الله صلی‏ الله‏ علیه ‏و آله و درک کننده لیلة القدر ـ می ‏تابد، این معنی ‏اش این است که این دل، [در] آن دل، جائى پیدا می ‏کند و به اندازه جایى که پیدا می کند به او چیزى می ‏دهند.

این که در بین اهل معرفت هست که در دل رسول الله جایى پیدا بکنند، یعنى همین مسئله. جا پیدا کردن در دل رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله و در دل حضرات اولیاء، خیلى مقام بالا است. یعنى سعادت ماها در این است که بتوانیم در دل رسول الله صلی‏ لله‏ علیه‏ و آله و یا در دل معصومین علیهم‏السلام ـکه هم کثیرند و هم یکى بیش نیستند ـ راهى پیدا بکنیم.

دیدار ملائک

البته این هم که می ‏گویند درک کننده‏ های لیلة القدر، ملائکه را هم می ‏بینند، شما [مساله] دیدار ملائکه را در این بحث یک مقدار حذف بکنید. دیدار ملائکه یک مقدار جاى حرف است. آثار ملائکه، هدایتهاى ملائکه، مأموریتهاى خاص ملائکه هست، اما دیدار و شهود ملائکه را ـ که شما سؤال کردید ـ باید یک مقدار توضیح بدهم.

این شهود به صورت دیدار نیست. یافتن ملائکه به صورت دیدار نیست. البته یافتن است، از الهاماتشان با خبرشدن است، اما دیدن در شکل مُلکى، یک مقدار مشکل است. آثارش را می ‏یابد، گاهى در عالم، شاهد القائات ملکى می ‏شود. فرض بفرمائید که صداهاى ملکى را می ‏شنوند، یا مثلاً در رؤیاهاى صادق هم همینطور. اما دیدار مَلَک در چهره مُلکى، یا در تمثل‏ها یک مقدار زور می ‏برد. البته براى افراد عادى عرض می ‏کنم، اما معاشرتشان، راهنمائی ‏هایشان و دستگیری ‏های خیلى عجیب‏شان را می ‏یابد. یک وقت می ‏بیند صاف انسان می ‏خواهد خطا بکند، فورى دستگیرى می ‏کنند، صاف می ‏فهمد خطا می ‏کند، در خواب یا در بیدارى.

حضرت علی علیه ‏السلام در نهج البلاغه می ‏فرماید: خدا از اول براى رسول الله صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله مَلَکى مأمور کرد که لحظه به لحظه او را از خطا حفظ بکند. جمله عجیبى است من تا بحال جائى ندیده بودم. در نهج البلاغه دیدم. خدا از بچگى ملکى را مأمور کرده بود که قدم بقدم در تأدیب و تربیت رسول الله صلی ‏الله‏ علیه و آله [باشد].

مقصودم این است که درک کننده‏ های لیلة القدر در مراتب مختلف، از راهنمایی ‏های مَلَکى کاملاً بهره مند می ‏شوند و گاهى بسیار بارز! مثلاً چیزى را می ‏خواهند تصمیم بگیرند، مثلاً در خواب به او می ‏گویند این کار را نکن. این معمولى است، به کارى که به صلاح اخرویش نیست، حتى به صلاح دنیویش نیست. یا همین طور در حالت بیدارى احساس می ‏کنند که یکدفعه [مساله] برایشان واضح می ‏شود. القائات مَلَکى اینجور است. این مسئله یکبار می ‏شود و تمام می ‏شود.

تقدیر در شب قدر هم مسئله دیگرى است. در شب قدر تقدیر امور می ‏شود براى کل خلقت یا براى یکسال و یا براى همیشه. تقدیرهاى کلى در شب قدر تقدیر می ‏شود، یک قسمت هم به تقدیر سال است.

۰ نظر
حسین

‏ضیافت حقیقی - ۹

تذکراتى درباب دعا

 

جدیت در دعا برای خودمان، همه ما گرفتاریم

تذکراتى درباب دعا براى شما دارم. گرفتاریهاى من و شما زیاد است. من اولین تذکرم به شما این است که بدانید من و شما سر تا پا گرفتارى هستیم. اصلاً این را باور بکنید، نگاه به اکثریت مؤمنین امثال خودمان نکنید که خاطرشان جمع است و داد و فریاد ندارند، ما هم مانند آنها! شکرگزار باشیم که به این ماه مبارک رسیده‏ ایم، با این همه گرفتاریهایى که داریم، این عنایت است که ما ماه مبارک را دریافته‏‏‏ ایم، بلکه خودمان را نجات بدهیم. شکرگزار باشید، مشعوف بشوید، فرصت بدانید، به گرفتاریهایتان توجه داشته باشید. بیش از این را دیگر نمی ‏توانم بگویم. یقیناً بدانید که گرفتاریمان زیاد است.

بعضی ‏ها می ‏گویند شما می ‏ترسانید، خدا می ‏داند که من نمی ‏ترسانم، چون خودم نمی ‏ترسم نمی ‏توانم شما را بترسانم. وقتى خواستید بترسید بروید قم آن آقاى بهجت را از نزدیک ببینید. پیش من کسى می ‏آید، نه حرف من می ‏ترساند، نه رفتار من، نه اطوار من. اینها ترساندن نیست که می ‏گویم، اما نمی ‏خواهم حقیقت همه اش براى شما پوشیده باشد. خدا می داند که اگر من و شما می ‏فهمیدیم، همین الان که اینجا نشسته‏‏ ایم...

این افراد را حساب نکنید که چه می ‏کنند، آنها هم فهمش مشکل است. اصلا فهم این عصیانگرى ها و طغیانها یعنى چه، اینها هم از اسرار است. این هم از اسرار است که خدا دارد چه می ‏کند. ماه مبارک است و دین فرستاده و پیغمبر فرستاده و اولیاء فرستاده، این طغیانها چیست؟ اینها از اسرار است. خدا کند شما بفهمید. اصلاً این از اسرار است که آن زن لاابالى و آن مرد لاابالى، این مسلمان لاابالى چه کار می ‏کنند! اینها از اسرار است یادتان باشد.

خودمان را ببینیم که الان وضع من و شما همین الان طورى خراب است! همین من و شما که از اول نماز خوانده‏‏ ایم، تا حدودى طاعاتى داشته ‏‏ایم! که اگر می ‏فهمیدیم من بعید می ‏دانم که می توانستیم عقل و شعور خودمان را از وحشت ضبط کنیم، یا حیات خودمان را، مگر این که خدا بعد از این عنایت بکند. یقیناً بدانید که حرف این است: از وحشت، یا عقل و شعور را از دست می ‏دادیم، ـ از وحشت این که پشت پرده چه داریم ـ و یا حیات ظاهرى مان را! مگر این که خدا نخواهد. البته بعضى ها می ‏فهمند، این هم سر است.

این را بگویم شاید بعضى از شما بفکر بیفتید و بخواهید این سرّ برایتان روشن باشد که بعضی ها که می ‏فهمند امثال همین آقاى بهجت که نه استاد من است و نه مرا می ‏شناسد، فقط خوشم می ‏آید مى بینم کسى است که چیزهایى فهمیده و کسان دیگر مانند آقاى طباطبایى، مانند امام خمینى [ره] خدا مشمول رحمت بالاترش بکند، اینها پس چرا نمی ‏میرند؟ این هم سر است.

على علیه ‏السلام فرمود: خدا اگر خواسته باشد نمی ‏میرند، حالشان ایجاب می ‏کند که بمیرند، اما خدا خواسته که نمیرند. این بیان على در نهج البلاغه است. می ‏فرماید: این که خدا خواسته تا زمانى باشند، هستند والاّ آنها از شدت خوف یا از شدت ذوق مى مردند.

یا خیلى شوق دارند و گاهى خیلى خشیت دارند، الاّ این که مشیت و خواست خدا جلو این مسئله را می ‏گیرد.

[وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏. و اگر خداوند براى اقامتشان در دنیا زمان معینى را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب‏ به اندازه چشم به هم زدنى روحشان در بدنشان قرار نمى‏گرفت. نهج البلاغه ، خطبه همام]

گرفتارى ما و شما زیاد است من هم زیاد خوشم نمی ‏آید حرف بزنم ولى می ‏ترسم آنچه که خدا به من فهمانده اگر به شما نگویم پیش خدا مسئول باشم. ماه مبارک که می ‏آید شکرگزار باشید ولى گرفتاری‏هایمان زیاد است. فکرهاى عوامانه را کنار بگذارید، محکم براى نجات خودتان از آتش، از هلاکت اخروى از خسران از حرمان، دعا بکنید و از وحشت‏ها، از دهشت‏ها، از آنچه که بنظرتان نمی ‏آید، که اگر گوشه‏ ای از آن را ببینیم یا دیوانه می ‏شویم یا می ‏میریم! چون نمی ‏توانیم تحمل بکنیم که بعد از مردن، دیگر مردن هم در آنجا نیست. خلاصه براى نجات‏تان دعا بکنید.

دعا براى اسلام و مسلمین

در ردیف بعدى براى اسلام، مسلمین، نصرت اسلام، خذلان کفار، براى انقلاب، براى امام، براى جبهه، وظیفه تان این است که دعا بکنید، که اگر نکنید در آنجا مؤاخذه خواهید بود، خدا شما را مؤاخذه خواهد کرد. البته شما اگر براى نجاتتان، در دعا کوشیدید، [برای ادای] مسئولیت خودتان به آنچه که به اجتماع مربوط است پیش خواهید رفت. چون اگر نکنید آن هم برایتان گرفتارى دارد. و اگرتک تک افراد اصلاح بشوند جامعه اصلاح مى‏شود. صحبت در همین اشکالات ما است، در نجات خودتان بکوشید.

بدانید که کل ماه مبارک از مواقع استجابت دعاست. من براى شما شرایطى را در دعا عرض می ‏کنم، در نظر بگیرید:

حضور قلب در دعا

شرط اول: در این ماه براى آن حاجتى که داشتید و داریم که عبارتست از همان گرفتاریها که در باطن امر داریم، سعى کنید که در دعا فقط زبانتان نباشد. شرط اساسى در دعا حضور قلب است که به آنچه که می ‏گوئید، در قلبتان هست، آنجا حضور داشته باشید. اولاً حضور قلب، که قلب در موقع دعا ساهى و نامى [خواب] نباشد، خواستتان هر چه هست قلبتان هم آنجا باشد، در پیشگاه حق چیزى را که به زبان مى گوئید، قلبتان هم بگوید، زبان مترجم قلب باشد. این شرط اساسى در دعاست. اگر از اول این را نداشته باشید گو اینکه دعا نمی ‏کنید.

امید داشتن

شرط دوم: امید داشته باشید! معنى دعا خواستن است. خواستنى که امید در آن نباشد چه خواستنى است؟ خدا خودش فرموده بخواهید، هرچه را که می ‏خواهید. گناه شما [اگر] به اندازه گناه همه جنّ و انس هم باشد بخواهید. هرچه را می ‏خواهید، نجاتتان را هم می ‏خواهید بخواهید. صحبت ما در نجات ماست، بخواهید، خودش گفته، وقتى در دعا اذن داده، دعا بکنیم. آیا معنى این، این است که ناامید باشیم؟ اصلاً دعا با ناامیدى معنى دارد؟ ندارد. امید و رجاء شرط دعاست. شما هر کدام سابقه تان تا بحال هرطور بوده، در دعا امید داشته باشید، امیدتان هرچه زیادتر باشد. البته امید معقول، که به تلاش وادار می ‏کند، نه بر ترک تلاش، نه به ترک عمل. هر چه امیدتان بیشتر باشد، حسن ظن تان بهتر باشد، دعایتان ممکن است مقرون به اجابت باشد.

تذلل و بیچارگی

شرط سوم: شما [که] در دعا از خدا طلب می ‏کنید، از خدا می ‏خواهید یا امر می ‏کنید؟ امر که نیست، خواست است. شما فقیر هستید یا نه؟ دعا از فقر است و خواست است. [این] در ظاهر هم باید بروز بکند. در ظاهر همان مسئله تبتّل، ابتهال، آن حالات خاصى که در دعا هست، آنها را داشتن. حاج میرزا جواد آقا می گوید گاهى براى این که دعاهایتان خوب مستجاب باشد سعى کنید که آن حالت استکانت [بی‏چارگی] تان خوب باشد و گریه هم داشته باشید و براى این که رقت به شما دست بدهد، دلتان به خودتان بسوزد. انسان بعضى کارها را بکند که خودش به خودش دلش بسوزد، قلبش به رقت بیاید. مثلاً خاک بریزد به سرش، ـ اولیاء خیلى کارها داشته ‏اند ، این حالت خودش کلى رقت می آورد. و طورى لباس بپوشد [لباس مسکنت]، پا برهنه باشد، صورتش را به خاک بچسباند، اگر مناسب باشد خودش را بیندازد روى خاک که به آن وضع خودش، خودش دلش بسوزد، قلبش را به رقت بیاورد. صورتش را به دیوار بچسباند و یا مثلاً دستش را به گردنش ببندد. این حالات که دلش به رقت بیاید. اینها در دستورات روایات هم هست، بصورت کلی‏اش هست که علماى اخلاق از آنها استخراج کرده‏ اند و [خود] اینجور کرده ‏اند و دستورات هم می ‏دادند. خلاصه شرط سومى که می ‏خواستم بگویم استکانت و خضوع است توأم با گریه. هرچه استکانت، ذلت، تذلل، خضوع توأم با رقت، هرچه کاملتر باشد، این شرط دعا که خضوع و استکانت است کاملتر می ‏شود.

البته ما جریانهایى از خوبان دیده‏ ایم ولى متاسفانه من خیلى در این باب محتاطم که نه در نوشته ها می ‏توانم بیاورم و نه در گفته‏‏ ها. و دیده‏ های خودم در مورد خوبان و شنیده‏ های خودم را از خوبان یا داشته ‏های خودمان را از خوبان و امثال اینها را نمی ‏توام در معرض قرار بدهم .وقتى نقل بکنم، چیزهایى من دیده ‏ام از همین‏ها که گفتم، نمونه‏ های بالاتر و بهتر، که الان بیادم افتاد که آن خوبان چه حالاتى داشتند، خوبانى که اگر بگویم بعضی ‏هایشان را اسمشان را شنیده اید و همه خوبان به آنها ارادت داشتند و دارند. معمولاً هم اینها در مواقع خلوت است، مگر خواصى احیاناً، تصادفاً باخبر بشوند. چون انسان تنها نباشد نمی ‏تواند، مخصوصاً در تنهایى در دل شب، انسان اینجور استکانت و تذلل‏ها را داشته باشد خوب هم می ‏تواند دقت داشته باشد. قرآن می ‏گوید: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، آن وقت که می ‏میریم تنها هستیم، خدا مى گوید تنها آمدى، اول هم تنها بودى، بعد هم تنها خواهى بود. تنها هستیم، اگر عنایت او باشد، رفاقت او، انس او، جلیس بودن او، و اگر نباشد، مصیبت هاست.

در این مورد آیا شما [می ‏توانید] حق استکانت را که شرط سوم بود خوب ادا بکنید؟ هرچه بکنید، می ‏توانید حق آن استکانت را که در این مقام باید داشته باشید، ادا بکنید؟ نه! فلذا زبان حال ما باید این باشد که خدایا آن ذلتى را که باید در حضور تو داشته باشم، درخصوص این گرفتاریم، که از تو می ‏خواهم، نمی ‏توانم ادا بکنم، اما با این همه، چون خودت اذن دادى زبان به دعا باز می ‏کنم، می ‏خواهم. من حتى المقدور استکانت دارم، ذلیلم، فقیرم ولى حقش را نمی ‏توانم ادا بکنم. این را در نظر داشته باشید. حاج میرزا جواد آقا می ‏گوید: اینکه در مقام دعا نباید ناامید بود، چون خودش اذن داده. آن وقتى که فرعون [قارون] موقع غرق شدن دعا می ‏کرد، موسى را بفریادش می ‏خواست که موسى علی‏ نبیناو آله‏ وعلیه‏ السلام او را نجات بدهد، موسى هم گوش نکرد، اما خدا به او وحى کرد که تو که او را خلق نکردى که به فریادش گوش بکنى، اگر تو او را خلق کرده بودى دعایش را گوش می ‏کردى. اگر مرا می ‏خواند جواب می ‏دادم. معنى مرموز خیلى اسرارآمیز و امیدآورش این است خدا به مخلوقش رأفت دارد، ولى نه از آن رأفت‏ها که به ذهن من و شما می ‏آید، هرچه از این رأفت‏ها به ذهن من و شما بیاید، رأفت هر رؤفى را حساب بکنید، ولو رأفت مادر به بچه اش باشد، همه اینها جلوه ها و رشحاتى است از آن رأفت مطلق او. به بندگانش رأفت دارد، توجه می ‏کنید؟ مى فرماید اگر مرا صدا می ‏زد، بى جواب نمی ‏گذاشتم! این خیلى روایت اسرارآمیزى است!

طلب حلیت از مردم

شرط چهارم: قبل از ماه مبارک سعى بکنید براى این که دعاهایتان مستجاب باشد. اگر به بنده ‏ای از بندگان خدا ظلم کرده ‏اید حتى المقدور این ظلم را برطرف بکنید، حلیّت بگیرید که این مانع استجابت دعایتان خواهد بود. اینها را اسرارآمیز بدانید. هر فردى به هر نحوى [که] شما به او رنجش و ظلم و تعدى داشته ‏‏اید، باطنش حجاب بین شما و خداست. این چیز اسرارآمیز است!

من اگر از شما رنجشى دارم که به حق [من] تعدى کرده ‏اید، من در باطن شما، با شما مخاصمه دارم و بین شما و خدا حجابم. مسئله ساده نیست، آمده ‏ام در عالم شما، حجاب بین شما و خدا هستم و این همان است که در قیامت، در صراط، یکى از عقبات که مانع پیش می ‏آید که انسان به سوى جوار خدا برود، همانهایى هستند که بگردن انسان حق دارند. حق ذوى الحقوق را رد بکنید، حلّیت بطلبید، اینها مانع استجابت دعاست.

تحمید و تمجید

شرط پنجم: در موقع دعاهاى خودتان از تحمید و تمجید غفلت نکنید. یعنى وقتى انسان از خدا چیزى می ‏خواهد، مشغول حمد خدا و تمجید خدا باشد، بعد دعایش را شروع بکند. در این مورد از على علیه‏ السلام سؤال کردند که ما قبل از دعا چطور تحمید و تمجید داشته باشیم؟ فرمود: [اول می ‏گویید] یا من هوا قرب الىّ من حبل الورید، یا من یحول بین المرء و قلبه، یا من هو بالمنظر الاعلی و بالافق المبین، بعد شروع می ‏کنید به دعا.

به زبان آوردن نعمت‏های خدا و گناهان خود

شرط ششم: علماء اخلاق گفته ‏اند بعد از این جمله این را هم اضافه بکنید که با این جمله که شروع کردید یک مقدار از نعمتهاى خدا را که به شما عنایت کرده بشمارید، اصلاً بزبان بیاورید: خدایا این طور این نعمت را بمن دادى و چه دادى و چه دادى، بعد گناهانتان را بشمارید، کل گناهانتان را به زبان بیاورید که خدا یا در پیشگاه تو من گناهکارم و چه کردم و چه کردم الى آخر. با این مقدمات، بعد شروع بکنید به دعا. توجه داشته باشید که شرط این است که در دعا عجله نکنید. روى دعایتان الحاح [اصرار شدید] داشته باشید. یعنى اصرار بکنید، بایستید، ایستادن، عجله نداشتن، الحاح داشتن! مرحوم ملکى می ‏فرماید که اهل اصرار این است که دعا را بدون عجله از ظَهر قلب سه بار به زبان بیاورید و با توجه قلبى بگوئید.

فرستادن صلوات

شرط هفتم: این است که قبل از این که دعا مى‏کنید، صلوات بفرستید بر محمد و آل محمد صلوات‏ الله ‏علیهم‏ اجمعین و بعد از دعا هم صلوات را داشته باشید، اولش صلوات و آخرش هم صلوات.

امام صادق علیه ‏السلام فرمود: لَا یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى یُصَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد. [کافی، ج‏۲، ص: ۴۹۱] دعا محجوب است مگر این که انسان این صلوات را داشته باشد. یعنى اول صلوات می ‏فرستید بعد دعا می ‏کنید و بعد صلوات می ‏فرستید. وقتى خدا اول آخرش را قبول فرمود وسطش را هم قبول می ‏کند. این هم یکى از آن زرنگى در دعاست که انسان باید داشته باشد.

دعا قبل از رسیدن به شدت و گرفتارى

شرط هشتم: این است که دعا را همیشه در رابطه با هر موضوعى که هست مخصوصاً در رابطه با مشکلات، چه اخروى و چه دنیوى؛ قبل از رسیدن به شدت و گرفتارى بکنید نه در وقت خود گرفتارى. یعنى الان براى آخرتتان، الان براى روز مرگتان، الان براى سوال قبرتان، الان براى سوءعاقبت‏تان، الان براى آنچه که بعداً به سراغ شما خواهد آمد، دعا بکنید! یا براى گرفتاریهاى دیگر دنیوى، هرچه مشکل براى امور دنیوى تان هست قبل از این که وقتش برسد دعا بکنید. دعاى قبل از شدت غیر از دعائى است که در متن شدت و بعد از قرار گرفتن در شدت هست، که این دعا چندان به ثمر نمی ‏رسد.

البته این یک رمزى دارد که گفته ام، شما می ‏خواهید نماز شب بخوانید، الان دعا بکنید تا وقت نماز شب چندین بار دعا بکنید، آن وقت در نماز شب موفق تر خواهید بود، تا وقتى که قبلاً این دعا را نکنید و وقت نماز شب که می رسد آن وقت دعا بکنید که خدایا مرا موفق بکن، که این دعا چندان مثمر نخواهد بود آنچنان که آن دعاى قبل از وقت مثمر بود. البته این هم بى ثمر نیست، ولى دعاى قبل از وقت هر چیز، مخصوصاً دعاى قبل از شدتها و گرفتاریها، چه در رابطه با مسائل اخروى و چه دنیوى، خیلى مؤثرتر است تا این که بعد از رسیدن وقتش باشد.

صدقه

حالا صحبت من در نجات اخروى خودمان است. در ماه مبارک گاهگاهى صدقه بگذارید ولو کم باشد.

۰ نظر
حسین