سلسله مباحث معـــاد از استاد فرزانه حضرت آیت الله محمد شجاعی (مد ظله العالی)
موضوع بحث: تطهیر انسان ها در برزخ از غیر خدا (برای الهی ها) و تطهیر از خدا (برای غیر الهی ها)
بسم الله الرحمن الرحیم
آیات و شواهدی گفتیم که همه موجودات دارای معاد هستند منتها برای هر موجودی مفهوم خاصی دارد و مانند معاد انسان نیست چون همه موجودات هر کدام از یک مسیر خاص حرکت میکنند قهرا معاد هر کدام معنی دیگری خواهد داشت. اولا معاد کلی است چون حرکت موجودات به سوی آن نقطه است.
مسئله انسان و معاد انسان یعنی چه؟ یعنی انسان از آن وقت که وجود پیدا کرد و پا به عرصه وجود گذاشت به اصطلاح فلاسفه، دیگر باید معدوم شدنش را یکباره از فکرتان دور کنید. همین که انسان به وجود آمد مسلما دیگر نابود نخواهد شد و فقط تغییر صورت خواهد داد، یک مدت در این دنیا تعییرات خواهد داشت و چون انسان مشمول تحول است از اول به وجود آمدن شروع به رنگ گرفتن میکند، شروع به کسب خصوصیات میکند و بیشتر هم خصوصیاتش بر روی روح پیاده میشود نه جسم، گرچه جسم انسان هم در حرکت است، از جنین تا به آخر ولی اصل حرکت و اصل تحول و اصل تغییر صورت دادن متوجه روح انسان است.
بالاخره انسانها جسما و روحا از بدو بوجود آمدن متحول هستند و به این تحولها ادامه میدهند تا برسند به آغاز فصل دیگر یا شروع فصل دیگری از تحول که نامش را مرگ میگوییم. مرگ یعنی چه؟ ینتقلون من دار الی دار، از رسول اکرم (صلوات الله علیه).
مسئله مرگ یعنی یک تحول جدید دیگر، یعنی بدن به یک مجرای دیگر افتاد و روح هم به یک عالم دیگر افتاد، هر کدام هم در مسیر خودشان حرکت را ادامه میدهند. همه موجودات به سوی آن نقطه میروند، انسان هم میرود، منتها انسان به این فصل که رسید روح از بدن جدا میشود. بدن در مجرای دیگر و روح در مسیر و طریق دیگر توام در حرکت هستند، منتها حتی اگر عوامانه از شما سوال کنند که آیا منشاء همه عقیده های بد، صفت های بد، همه جرم ها، همه آلودگی ها و همه کارهای خوب و همه ثواب ها و عقیده های خوب و بد و غیره، آیا منشاء همه اینها جسم است یا روح، چه جواب میدهید؟ خواهید گفت روح است که منشاء همه صفتهای بد، عصیان ها، تعدی ها، شهوت ها، هوس بازی ها، جاه طلبی ها، ریاست طلبی ها و از طرف دیگر خیر خواهی ها، خواست ها، احسان ها، انفاق ها، عدالت ها و... است و این همه از خصوصیات روح است. مسئله همه پیاده شده در روح است ولی نمیگوییم بدن به قیامت نخواهد آمد، ولی منشاء همه عبارت است از روح، هر قدر هم عوام باشید مجبورید این را قبول کنید. یعنی هر چه منشاء فساد یا خیر در زندگی دنیوی باشد و بعد منشاء عذاب و نعمت در زندگی اخروی بشود، بالاخره سرچشمه اش روح است، پایه و اساس فقط روح است و بدن فقط مرکب است.
به طوریکه در زندگی دنیوی، بدن آلت و ابزار عملیات و خصوصیات روح بوده است. هرچه من خصوصیات داشته باشم و هرچه آرزو و امیال داشته باشم به وسیله بدن من پیاده خواهد شد، در آخرت هم همینطور است. هر چه عذاب یا نعمت متوجه باشد بالاخره بدن بعدی من باز مَرکب است و منشاء اصلی عبارت است از روح.
دقت کنید که چرا من زیاد درباره روح صحبت میکنم، چون منشاء و سر چشمه روح خواهد بود. معاد جسمانی را بعدا شرح خواهیم کرد. حتی عوامها هم میگویند که بدن در قیامت سراغ روح میآید در قیامت این خاک ها زنده خواهند شد. ما هم در بحث بعد از برزخ به معاد جسمانی میپردازیم چون ما زیاد به بدن محبت داریم، خیلی توجه به بدن داریم. اینکه بدن در قیامت مرکب روح خواهد بود را بحث خواهیم کرد، منتها (بصورت اصول علمی و منطقی) حقیقت را میخواهیم روشن کنیم. بدن هم به صورت تحول یافته در خواهد آمد، که هم این بدن است و هم این بدن نیست ولی همین من و شما هستیم در نظام دیگر، که گفتیم میسوزیم و تمام نمیشویم اینچنین بدنی برای ما خواهد بود.
به بحث اصلی بپردازیم. دنباله بحث جلسه گذشته که گفتیم روح ها در این عالم رنگ بر میدارند و هر کس دارای یک هدف یا هدف های معین است. یک دسته را اول شرح کردیم که عبارت بود از آنهایی که بسوی مبداء بودند و از اول زندگی در همین دنیا بیدار شدند و به خود آمدند و فهمیدند که فقط خدا را باید خواست و خدا را خواستند. اینها ٨٠ - ٧٠ سال زندگی دنیوی کردند. روح اینها که از بدن قطع علاقه کرد وارد عالم برزخ شد، مانند سلمان و نظایر سلمان (البته بعد از ائمه اطهار (علیهم السلام) که بحث آنها جدای از این هاست که بعدا خواهیم گفت که نظام سیر آنها اصلا جدای همه است) ولی اینها که از اول موجود الهی بودند، و در دنیا مقصودی جز خدا و لقاء و وصال حق برای آنها نبود، وقتی وارد نظام برزخ میشوند تحولاتی برای اینها خواهد بود که مرتبا به خدا نزدیک تر خواهند شد. برزخ را هم که تمام کردند و وارد عوالم دیگر شدند، مرتبا به سوی خداوند متعال سیر میکنند، چون رنگی که از اول گرفته بودند خدا خواستن بود.
یک عده عبارتند از امثال من و شما که، خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا، که قرآن کریم میفرماید که در دنیا نتوانستند صاحب یک هدف ثابت شوند، هم خدا را خواستند و هم غیر خدا را (یعنی من و شما). حالا اگر ما از این دسته هم باشیم باز خوب است، یعنی در روح این عده مقاصد مختلفی است. تحولی که در این دنیا برای اینها پیش آمد اینطور شد که هم خدا را خواستند هم غیر خدا را. اینها را جلسه گذشته شرح کردیم که اینها با این رنگ منتقل به عالم برزخ میشوند، نظام برزخ اینها را اینچنین پیش میبرد که آن ۵٠ الی ١٠٠ مقصودی که در اینجا داشتند، غلبه و کشش هر کدام در این زندگی دنیوی در وجود این فرد زیاد بود، همان مقصود او را به سوی خودش خواهد کشید. اگر خدا در وجود من و شما غلبه داشت و من و شما رضای حق در وجودمان غلبه بر عقاید دیگر داشت، وقتی به نظام برزخ افتادیم، آن نظام با یک جذبه خاص ما را به سوی خداوند خواهد برد و اما اگر مقصودهای دیگری داشتیم، ما را کم کم از آنها پاک خواهد کرد و این پاک کردن هم به صورت عذاب و فشار خواهد بود. حالا مسئله گوشه و کناری دارد که آنرا میخواهیم بگوییم ولی قبل از اینکه به آن بپردازیم، بگوییم که دسته سوم، آنهایی هستند که خدا را اصلا نداشتند و دارای مقاصد دیگری هستند، اینکه که آنها از لحاظ قانون تحول چگونه هستند را در این جلسه برای شما شرح خواهیم کرد.
اولا گوشه و کنار مسئله خودمان، آنچنانکه لازم است را میگوییم، کاملا تامل کنید و با دقت متوجه شوید که قانون علمی و مسئله تحول درباره ما که دارای روحی با مقاصد مختلف هستیم چگونه است. با شرحی که در جلسه گذشته بیان کردم اگر جانب جذبه به سوی پروردگار عالم زیادتر باشد به سوی آن خواهیم رفت و تدریجا به مرور زمان در برزخ فشارهای دیگر و زحمت ها و مقصودهای دیگر متوجه ما خواهد شد، تا از آنها ما را پاک کند. در برزخ پاک خواهیم شد و اگر آنجا نشد در عوالم بعدی، بالاخره بسوی خدا میرویم و از علاقه ها و مقصودهای دیگر پاک خواهیم شد. منتها اگر مسئله برعکس شد چه؟ (اینرا شرح نکردم)
متوجه شوید در برزخ خصوصیت دیگری هست که باید با آن آشنا شوید. ممکن است در ارتباط با ارواح این مسئله پیش بیاید و آن عبارت است از این که، یک مسلمان را حساب کنید که هم به خدا معتقد است و هم خدا را میخواهد و مقصودهای دیگر زیادی هم دارد ولی بر عکس است، یعنی جذبه بسوی خداوند ضعیف تر از مقصودهای دیگر است. اینچنین است که وقتی به برزخ افتاد، یک یا چند تا از جذبه های علاقه های دیگر او را به عالم دیگر میکشاند ولی در وجود او علاقه به خدا و خواست خدا هم هست. این علاقه به خدا در وجود چنین فردی چگونه میشود؟ آیا این علاقه از او گرفته میشود؟
اشاره ای کرده ام، دقت کنید که مسئله دقیق است. مثل اینکه یک انسان به ده جا جذبه دارد، پول میخواهد، زن میخواهد، خوب خوردن میخواهد، خیلی ساده میگویم از اینها خوشش میاید، اینها برای او مقصود است در زندگی. زیاد هم مسئله را بزرگ فرض نکنید، اگر بخواهید ببینید یعنی چه؟ یعنی ما. به باطن خودتان نگاه کنید، از چند چیز خوشمان میاید؟ در یعنی چه آن معطل نمایند. یعنی مثل ما، که در باطن خودمان از خیلی چیزها خوشمان میآید، به خیلی چیزها میخواهیم برسیم. یکی اینست که به خدا برسیم و خدا از ما خوشش بیاید، یکی اینست که شما از من خوشتان بیاید و من از شما خوشم بیاید، یکی دیگر اینکه من و شما میخواهیم شوهر از ما خوشش بیاید، زن از ما خوشش بیاد، بشمارید الی آخر. من میخواهم به خدا برسم، میخواهم به پول برسم، به فلان خانه و عمارت برسم، به جاه برسم، خیلی چیزها در باطن مقصود من است. حالا فرض کنید خدای ناکرده من چنان موجودی هستم که غیر خداها در وجود من غلبه دارد، خدا را هم میخواهم ولی این خواست خیلی ضعیف است، قهرا به حساب قانون تحول آنکه قویتر است مرا خواهد برد. من متوجه آن نقطه ام که، زن هست، پول هست. خوب آنجا کجاست؟ خود زن یا پول و یا جاه نیست، اما آخرش به آنجا خواهد کشید که جهنم است. حالا این چگونه است، مسئله عجیبی است. به آنجا خواهیم رفت، آخرش از آنجا سر در خواهیم آورد که یک مقدار آن را شرح دادیم. آنکه میخواستم پول بود، خاطرتان جمع باشد که بعد از مردن هم باز همان ها را خواهیم خواست. فکر نکنید فقط در اینجاست، آنجا اهل و عیال و... نیست ولی علاقه اش با ما خواهد ماند. با آن علاقه خواهیم رفت، ولی به کجا خواهد کشید؟ تا آن نقطه آخر.
گفتیم در نظام برزخ آن علقه بر یک مقصود باطل غیر الهی قرار شد که بکشاند به سوی آن نقطه آخر. اینجا در من علاقه بر خداوند هم هست، در دنیا خدا را هم تا حدی خواسته ام و خدا را تا حدی هم شناخته ام، ولی در برزخ کم کم از خدا پاک خواهم شد. آن دسته اول از غیر حق پاک میشوند و این دسته از خدا پاک میشوند. یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ، قرآن میگوید عده ای از ظلمات پاک میشوند، حالا ظلمات یعنی چه؟
ظلمات هم معنی مخصوصی دارد، عده ای از این ظلمات خلاص میشوند، در نتیجه عذاب و فشار قبر و عوالم بعدی. جذبه به سوی حق دارند و از نجات یافتگان هستند و عده ای هم که وضع خطرناکی دارند اینطور هستند که کم کم خدا از اینها گرفته میشود. عده ای از برزخیها در اول برزخ نعمتهایشان خوب است و به تدریج خراب میشود. این هم یادتان بماند این از خصوصیات برزخ است. در ارتباط با ارواح این مسئله مشهود است، من خودم دیده ام که عده ای هستند که رفته رفته وضعشان خراب میشود و عده ای هم هستند که رفته رفته وضعشان خوب میشود. درست مسئله جذبه است و آثار جذبه است و آثار هرطرف در آنجا معلوم خواهد شد. به عنوان مثال من با خدا رابطه ای داشتم و گهگاه خدا را صدا میزدم و گهگاه نمازی میخواندم و گهگاه خدا را یاد میکردم، بالاخره این رابطه تکوینی است، در روح من هست، خاصیت است، واقعیت است، قرارداد نیست، در آنجا آن جذبات باطل که مرا به سوی خود میبرد، باید کم کم، قطعه قطعه، تدریجا این رابطه من با خدا را قطع کند و از خدا دور کند و دور کند و با دور شدن ها قهرا نعمتهایی که بوده بتدریج آن نعمتها از بین میرود و به عکس، آنهایی که به طرف خدا کشیده میشوند آنها عذاب هایشان کم میشود و رفته رفته و بتدریج نعمتها و آسایش شان و رفاه و آزادی آنها در برزخ بیشتر میشود، این نکته ای بود که یادتان بماند و آیه آیة الکرسی را فراموش نکنید، اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند؛ آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند (آیه 257 سوره بقره).
این اولین نکته ای بود که گفتم. ثانیا نکته دیگری که در این بحث میخواهم بگویم، قبل از اینکه دسته سوم از انسانها را به لحاظ قانون تحول وضعشان را در برزخ شرح کنم این است که ممکن هم هست اشتباها از صحبت ها برداشت شود، لذا لازم است گفته شود که چون نمیخواستیم از برزخ صحبت کنیم از گوشه و کنار برزخ چیزی برای شما نگفته ام، در عین حال که مسئله تحول در برزخ را شرح میکنم، که برزخ نظام مخصوصی است و وقتی که روح ها به آن عالم که وارد شدند، چگونه پیش میروند؟ (با قانون تحول) مسئله این است که ما نمیخواهیم بگوییم در برزخ عذاب و نعمت نیست، بلکه نتایج تمام جزئیات عقاید، اوصاف و اعمال را در برزخ خواهیم دید. فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ، پس هر کس هموزن ذرّهای کار خیر انجام دهد آن را میبیند و هر کس هموزن ذرّهای کار بد کرده آن را میبیند (آیات 8-7 سوره زلزال). نتایج و تمام جزئیات اعمالمان را از خیر و شر خواهیم دید.
علی ابن ابیطالب (علیه السلام) فرمود: من مات قام قیامتة. خیلی شیرین بیان میفرماید، فکر نکنید مطلب خیلی تاخیر خواهد داشت. عوام ها اینطور فکر میکنند که تا قیامت خیلی مانده است. حضرت فرمود: هرکس که مرد قیامتش برپا شد، یعنی با مرگ مجازات بد و یا نعمتهای اخروی شروع خواهد شد و در عین حال تکامل هم در جای خودش هست، با تحول پیش میرویم یا بطرف جهنم یا به سوی بهشت و در عین حال هم نعمتها هست و هم عذابها و ضمنا بدن هم داریم، بدن هم بدن برزخی است، بدن مثالی است، قالب مثالی است، یعنی فکر نکنید روح در عالم برزخ بی شکل است. درست است که بدن در این عالم زیر خاک قرار گرفت، ولیکن همان وقت که روح از بدن جدا شد قیافه مان عوض میشود. بنده اگر در همین ساعت بمیرم، به همین شکل و قیافه هستم و هرکس مرا در برزخ ببیند به همین قیافه خواهد دید، گرچه بعدا تغییر قیافه خواهم داد. بعدا قیافه یا بدتر میشود و یا خیلی زیباتر، ولی اولین بدنی که روح با آن بدن وارد برزخ میشود همان قالب مثالی است که با همان قیافه ای که در وقت مرگ دارد وارد عالم برزخ میشود.
امام صادق (علیه السلام) در زمان خودشان به یونس بن ظبیان مسئله جسد مثالی را خیلی زیبا بیان فرموده اند. از همان اول امام صادق (علیه السلام) و ائمه دیگر (علیهم السلام) فرموده اند. متون اسلامی راجع به مسئله قالب مثالی فراوان است. این را هم بدانید که فکر نکنید قالب مثالی بعدا خلق میشود. نمونه ای از روایت ها را بخوانم که این روایت را ملاصدرا در کتاب اسفار در فلسفه اش نقل میکند و در بحار الانوار مجلسی هم هست و همچنین روایات دیگری به این مضمون از ائمه اطهار (علیهم السلام) در کتب سابق از قبل آمده است. در آنجا امام صادق (علیه السلام) به یونس بن ظبیان میفرماید: که این مردم درباره روح مومن ها چه فکر میکنند (این عقیده عوامانه که میگویند روح بصورت پرنده ای در میاید برسر دیوار خانه اش میاید، از اول این عقیده باطل بوده) و از این روایت معلوم میشود که در زمان امام صادق (علیه السلام) هم بوده است. یونس بن ظبیان گفت: یابن رسول الله عقیده مردم این است که روح وقتی از بدن مفارقت میکند به قیافه یک پرنده میافتد.
امام فرمودند: ان المومن اکرم من ذلک، نه، یونس بن ظبیان این حرف اشتباهی است، عقیده خام و بی معنا است. کرامت و خصوصیات انسان از این بالاتر است. ان المومن اذا قبضه الله جعله فی قالب کقالبه فی الدنیا. وقتی خدا روح مومن را قبض میکند آن روح در یک قالبی قرار میگیرد که مانند قالب دنیا است. بعد امام فرمود: که در آنجا با همین بدن میروند و میگردند و میخورند و... در عین حال که سیر تحولی و تکاملی دارند به سوی خداوند یا به سوی جهنم پیش میروند. بنابر این مسئله قالب مثالی حرف جدید نیست، اما راجع به اینکه قالب مثالی بعدا خلق میشود یا قبلا بوده، این را توجه داشته باشید که از همین الان این قالب را داریم، بعدا خلق نمیشود. من و شما همین الان هم دارای قالب مثالی هستیم. همان قالب است که من و شما همدیگر را با آن قالب در خواب میبینیم. در خواب که میبینید با این بدن گردش میکنید، همان قالب مثالی شماست، یک بدن نامرئی است، مَرکب اول روح آن قالب مثالی است که قالب مثالی یک قالب لطیف و نامرئی است و در بدن انسان است و در شرایط مخصوص شکل میگیرد و دیده میشود. هم آنچه که از بدن خودمان در خواب میبینیم قالب مثالی است و هم موقع مردن، روح با این قالب مثالی از بدن خارج میشود، ولی با این چشم نمیشود دید، چونکه نامرئی است و فقط در شرایط مخصوص دیده میشود. این را هم انکار نمیکنم که مثلا کسانیکه هیپنوتیزم میکنند وقتی در جای تاریکی یک کسی را به خواب مغناطیسی میبرد میتواند قالب مثالی او را ببینید (البته در شرایط مخصوص نه اینکه هر کس بتواند هیپنوتیزم کند میتواند قالب مثالی را ببیند) بعضی از خواب کننده ها وقتی کسی را به یک خواب مخصوص و سنگین میبرند (البته انواع خواب کردنها متعدد است) اگر در یک جای تاریک کسی را بخواباند میتواند قالب مثالی او را ببیند، ولی بعد از لحظاتی و تا یک دقایق مخصوص اینطور دیده میشود. در کتابهای خواب های مغناطیسی این نکته دیده میشود که وقتی یک کسی را که در روبروی شماست بخواهید بخوابانید (با تلقین و اراده و توجه و سیطره و راه هایی که دارد) در پشت سر او با دو سه قدم فاصله از او اگر خواب کننده ماهر و قوی باشد و اراده اش محکم باشد، فشار که داد و خواب سنگین که ایجاد شد در پشت سر در فاصله دو سه قدمی نوری دیده میشود. البته اول دو ستون نور دیده میشود مثل تیر، یکی نور سفید رنگ و یکی نور زرد رنگ که به طرف بالا میرود و فاصله کمی با هم دارند که از دو طرف خواب شونده بالا میروند کم کم خواب که محکمتر شد همان نورها کم کم به هم نزدیک میشوند و با نزدیک شدن جمع و جور میشود وقتی کامل شد به صورت قیافه همان شخص در میآید. ولی نوری است، نور سفید متمایل به زرد درست به همان قیافه انسان است. نوری است که همان قالب مثالی است. جای تعجب هم در اینجاست که اگر در همان حال آن بدن خوابیده را اگر سوزن بزنند و کتک بزنند و ببرند مسئله ای ایجاد نمیشود ولی اگر به آن قالب مثالی نزدیک شوید دست دراز کنید که بزنید در اینجا این بدنی که بی روح افتاده فریاد میزند. ولی دنبال اینها نباشید که یاد بگیرید این مسلم است حتی در کتابهای دانشمندان خارجی هم هست البته اینطور فکر نکنید که کار هر کسی است ممکن است اگر کسی ناشی باشد خوب نتواند خواب کند در بدن مرض ایجاد کند، اختلال روانی پیش بیاید، یک طرف شخص لمس بشود و درست و حسابی نتوانید خواب کنید یا بیدار کنید. به هر صورت قالب مثالی مسئله ای است که الان در وجود ما هست و در موقع مرگ روح با این قالب مثالی وارد عالم برزخ میشود. روح بی شکل وارد برزخ نمیشود و همیشه شکل دارد گرچه واقعیتش بی شکل است.
حالا برویم سراغ دسته سوم، آنها که در زندگی دنیوی معتقد بر مبداء یا متوجه بر مبداء نیستند و طوری پیش میروند و مقاصد مختلفی دارند ولی خدا را نمیشناسند و به خدا معتقد نیستند و یا معتقدند که خدا هست ولی رضای خدا را جلب کردن و به دستور خدا عمل کردن در آنها نیست. میخواهیم بدانیم این دسته از لحاظ تحول چگونه خواهند شد. اول یک یا دو آیه میخوانم و نکاتی را میگویم تا متوجه شویم که مسئله این منکرها چگونه خواهد شد.
قرآن کریم میفرماید: منکرین خداوند یعنی آنها که خدا را نمیخواهند و یا اگر میخواهند رضای حق در نظر آنها مفهومی ندارد، اینها در واقع چون از اول متوجه خدا نیستند، هر قدر در زندگی دنیوی بمانند فقط برای اینست که بسوی مقصود خودشان بروند.خدا در قرآن کریم به رسول اکرم (صلوات الله علیه) میفرماید: وَلاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئًا یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ، و کسانى که در کفر مىکوشند، تو را اندوهگین نسازند که آنان هرگز به خدا هیچ زیانى نمىرسانند. خداوند مىخواهد در آخرت براى آنان بهرهاى قرار ندهد، و براى ایشان عذابى بزرگ است (آیه 176 سوره آل عمران).
واقعا دقت کنید که نکته مهم در مسئله تحول چیست؟ خیلی ها به نظرشان میاید که چرا خدا به گناهکار و معصیت کار و منکر مبداء و معاد زمان میدهد و چرا عمر میدهد و چرا وسایل زندگی آنها را روز به روز فراهم تر میکند؟ این سوالی است که ممکن است به نظر خیلی ها بیاید. ولی این سوال از خامی است و از توجه نداشتن بر مسئله تحول است. خداوند در قرآن میفرماید: ما این زندگی دنیوی را اساسا برای این تنظیم کرده ایم که انسان ها در اینجا رنگ به خودشان بگیرند و طبق رنگی که گرفته اند وارد برزخ شوند و آنها را پیش ببریم، اصلا دنیا را برای همین خلق کرده ایم. اینکه در زندگی دنیوی به انسان عمر میدهیم و آزاد میگذاریم و میدان میدهیم، این اصلا خواست ماست تا ببینیم چه کسی چه چیز را انتخاب میکند و چه کسی چه چیزی را در باطن خودش تثبیت میکند، و بعد از تثبیت کردن، ما بعدا حساب خودمان را با او در برزخ شروع میکنیم. خدا به پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) چه میگوید؟ میفرماید: ممکنست به فکر انسان بیاید خدا به فلان کافر چرا مهلت میدهد و حتی وسایل عیاشی و عیش و آسایش آنها را روز به روز فراهم تر میکند؟ چرا خدا یکدفعه آنها را سنگ نمیکند، این خدا که بر همه چیز قادر است چرا مخالفین را اینجور آزاد میگذارد؟ این سوال از خامی است، چون در مسئله تحول انسان را آزاد میگذارند، این قانون تحول است. زندگی دنیوی برای پایه گذاری مسئله تحول است. میفرماید: من انسان را با اراده خلق کرده ام، راه را هم نشان داده ام، پیغمبر هم آمده، عقل هم داده ام، ترا هم آزاد گذاشته ام، هیچ جبری نیست، قد تبین الرشد من الغی، رشد از غی کاملا روشن است. خدا هست، پیغمبر هست، معاد هست، عقل داده ام، این خلقت، آن اول این آخر. فکر کن هرچه را میخواهی انتخاب کن، فقط دار دار انتخاب است. عالم عالم انتخاب است. در اینجا کسی نباید بگوید پس چرا خدا به او مهلت داده اصلا خدا این زندگی دنیوی را برای همین خلق کرده که من چگونه میخواهم باشم، شما میخواهید چگونه باشید، آن دیگری چگونه میخواهد باشد؟ اصلا مقصود خداوند است که انسان در اینجا رنگ بگیرد. مقصود حق است که انسان در اینجا مبداء تحول انتخاب کند، یا خدا یا پول، یا ریاست یا اشباع غریزه جنسی، یا ظلم و تجاوز یا هر چیز دیگر، همین قدر هر کس هرچه انتخاب میکند این مقصود حق است که برای آن باید وقت بدهد. اصلا این زندگی دنیا برای همین است.
ای پیغمبر (لبته لفظ پیغمبر نیاورده، یعنی تو ای انسان مومن و متوجه بر قرآن و معتقد برقرآن) وَلاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئًا، آنهایی را که میبینی شب و روز فعالیت در مرحله کفر و عصیان و طغیان و شرک میکنند اینها ترا محزون نکند (عوامانه فکر نکنی که خدایا چرا به اینها مهلت داده ای) یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ، خدا اراده کرده است و میخواهد ببیند اینها چه انتخاب میکنند. اگر کفر را کاملا در خود تثبیت میکنند و معلوم شود که این فرد دیگر خدا را نمیخواهد و با خدا عناد دارد و اینکه اصلا خدا را نمیخواهد، در وجودش تثبیت شود به محض تثبیت شدن به برزخ او را میاندازیم تا برود به همان طرف، که أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ. میخواهد حظی برای اینها در آخرت نماند و یکباره در اینجا معلوم شود که اینها چه میخواهند و اصلا یکباره منقطع از حق بتمام معنا بشوند. یکی دو روزه معلوم نمیشود این انسان انسان جدلی است، از اینطرف میگوید اینها را چرا خدا از بین نمیبرد، همین انسان اگر او را زود از بین ببریم میگوید خدایا چرا او را زود هلاک کردی؟ حقیقت عبارت از این است که تحول است و انسان باید رنگ انتخاب کند. بعد میفرماید: وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا، و البته نباید کسانى که کافر شدهاند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت مىدهیم براى آنان نیکوست ما فقط به ایشان مهلت مىدهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند، و [آن گاه] عذابى خفتآور خواهند داشت (آیه 178 سوره آل عمران).
این کافرها گمان نکنند که شب و روز با خدا مخالفت میکنند و خدا هم به اینها زمان میدهد! این برایشان خدمت و مایه گذاشتن است، نمیفهمند ما چه میکنیم. خودشان نمیدانند برای خود چه درست میکنند، شب و روز به تمام خواسته هایش میرسند. ٨٠ - ٧٠ سال تمام وسایل برایشان فراهم میشود، پول هم زیاد دارند و هرچه که میخواهند و هر مقصودی که دارند واقعا اشباع میشوند و یکدفعه (طرفه واحده) إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ، پس چون اجلشان فرا رسد، نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پیش (آیه 34 سوره اعراف). قرآن میفرماید: که کافرها گمان نکنند که ما مهلتی که به آنها میدهیم به نفع آنهاست. مهلت میدهیم تا اینها در طریق اثم و در طریق مقاصد باطل کاملا تکمیل و تثبیت بشوند (خدا کارهای عجیبی دارد).
به دنبال آن میفرماید: مَّا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىَ یَمیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالى] که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آنکه پلید را از پاک جدا کند (آیه 179 سوره آل عمران). آیات عجیبی است خوب بخوانید و تدبر کنید، مسئله تحول و تکامل است. از باب مثال یکدفعه خیلی ها بیادشان میافتد که در جریان اباعبد الله (علیه السلام) خدا که از اول میدانست چه خواهد شد، بله میدانست. باز با خود میگویند چه میشد آن قشونی که میآمدند خدا بلایی بر سر آنها میآورد و آنها میمردند و اباعبد الله (علیه السلام) هم نجات پیدا میکرد؟ نمیشود، هم باید اباعبد الله (علیه السلام) تکمیل بشود و هم عمر سعد ! رگ رگ است، این آب یا شیرین یا شور. به دنبال آیه این جور میفرماید: به آنها اینجور مهلت میدهیم و از این طرف، مَّا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىَ یَمیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، خدا به مومنین میفرماید: خیال نکنید شما را همینطور سر خود رها خواهیم کرد، حَتَّىَ یَمیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، تا مؤمن پاک را از مؤمن ناپاک تمیز دهد، الله اکبر، مسئله تکمیل است. تکمیل در خلقت و انتخاب کردن مبدأ تحول و اتخاد مبدأ تحول. روی همین حساب سؤالی که در اینجا مطرح میشود اینست که قهرا این مسئله پیش میآید، کافری خدا را نمیخواهد ولی اعمالی انجام میدهد که اعمال یک فرد الهی است، رفتار و حرکت، حرکت یک فرد الهی است. از باب مثال من اگر یک فرد احسان کننده باشم، به اصطلاح جواد باشم و به این و آن احسان بکنم، به حساب رضای حق این عمل مرا به خدا نزدیک میکند و مرا در طلب حق تثبیت میکند و در برزخ هم خیلی کمک میکند و همچنین در عوالم بعدی. ولی همین عمل را اگر یک فرد منکر و منقطع از خدا بجا میآورد (کسی که خدا را نمیخواهد این اعمال را انجام میدهد) مانند حاتم طاعی که معروف است و منقطع از خداوند است آیا این اعمال او را هم به خدا نزدیک میکند یا نه؟ این نفعی میدهد یا نه؟ آیا به دردش میخورد یا نمیخورد؟ عوامها میگویند حاتم طاعی نه در بهشت است و نه در جهنم. این عوامی است.
منشاء این عوام بودن چیست؟ این است که اینها به قانون تحول متوجه نیستند. تحول میگوید، إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ (آیه 10 سوره فاطر)، عمل خوب انسان را به خدا نزدیک میکند، اما آن وقت که انسان به حساب تحول متوجه حق باشد به خدا نزدیک میشود. ولی وقتی یک موجود متوجه حق نیست هرکار خوبی از او باشد هَبَاء مَّنثُورًا میشود. مثال بزنم گندمی که به سوی سنبل بودن میخواهد برود آب به نفع او خواهد بود ولی اگر نخواست به سوی سنبل بودن برود و حرکت به سوی سنبل شدن نکرد آیا آب به دردش میخورد؟ از آب به نفع خودش و کمال خودش استفاده میکند؟ نه. شما اگر گندم را زیر خاک قرار دادید و آب دادید، یک کاسه آب هم روی آن بریزید از آن استفاده میکند. اما اگر یک دانه گندم به سوی سنبل شدن نرفت در اینصورت آنرا به یک دریا هم بیندازید بسوی مقصد متوجه نیست و بی فایده است. اگر به سوی سنبل بودن متوجه باشد از یک قطره آب هم به نفع خودش استفاده میکند. آن آب او را به سوی مقصد میبرد اما چون متوجه مقصد نیست به نفع خودش از آن آب نمیتواند استفاده کند و هرقدر آب هم باشد به درد او نمیخورد. اگر کسی هم داد و فریاد راه بیندازد و بگوید پس چرا آن کشاورز یک کاسه آب داد به این دانه هدر نرفت، ولی من روزی ده کاسه به این گندم که در بشقاب قرار داده ام آب میدهم پس چرا این به دردش نخورد؟ چون متوجه مقصد نیست به دردش نمیخورد، چون اساس غلط است انسان کافر خدا نمیخواهد، بنابر این هر قدر اعمال خیر انجام بدهد به سوی خداوند اعمال خیر حرکتش نمیدهد.
لذا قرآن میفرماید: وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا، و به هر گونه کارى که کردهاند میپردازیم و آن را [چون] گَردى پراکنده مىسازیم (آیه 23 سوره فرقان). کافرها را میگوید، که آنکس که منصرف از مبدا است منقطع از مبدا است، هرقدر عمل خوب انجام بدهد هَبَاء مَّنثُورًا میشود. حاتم طاعی اگر چنانچه خدا را میخواست و این احسانها را بخاطر رضای خدا انجام میداد به دردش میخورد. ولی وقتی به سوی خدا حرکت نمیکند احسان اش هم او را به سوی خدا نمیبرد. همانطور که گندم را مثال زدم، که گندم وقتی به سوی سنبل شدن میرود آب به دردش میخورد اما اگر به سوی سنبل شدن حرکت نکند آب به دردش نمیخورد. مثلا یک گندم گندیده یا گندم کرم زده را زیر خاک هم بیندازید وقتی از درون خراب است و به سوی سنبل شدن رفتنی نیست، هرقدر هم آب بریزید چون توجه به سوی مقصد در او نیست قهرا از آن آب استفاده نمیکند. فلذا این سؤال در نظر شما حل شده است. عمل خیر اگر به خاطر خدا انجام شود، چون خدا را میخواهم، چون گذشت است قهرا مرا به خدا نزدیک میکند. ولی عمل خیر به خودی خود خود به صورت یک عمل انسانی اگر متوجه مقصد نباشد، گرچه عمل مطلوبی است ولی این انسان را به سوی پروردگار عالم حرکت نمیدهد.
حالا یک مثال بزنم، مثلا شما یک ماه روزه بگیرید ولی برای نشان دادن به مردم که مردم بگویند شما روزه میگیرید، این روزه شما را به خدا نزدیک میکند؟ نه. چرا؟ برای اینکه حرکت به سوی خداوند نیست. اساس توجه بر مبداء باید باشد. هر روزه ای به سوی خدا نمیبرد، عملی که از روی ریا باشد انسان را به سوی خدا نمیبرد. عمل های ما هم که بیشترش اینطور است. چطور است که اینجا شروع کنم ریا را شرح کنم؟ عمل همه شما در رأس آن هم عمل خود من همه بشود هیچ. شرح بکنیم؟ حالا خیال میکنید اعمالتان خالص است؟ خواهید گفت به خاطر خدا روزه میگیرم، به خاطر خدا نماز میخوانیم، اما مسئله ریا آنقدر دقیق است که حضرت علی (علیه السلام) فرمود: اگر کسی به سراغ اخلاص عمل نرود نمیتواند عملش را خالص کند. فقط این تذکر را به شما بدهم که این اندازه که زحمت میکشید عبادت کنید و انفاق کنید، نماز بخوانید و روزه بگیرید باید چند برابر زحمت بکشید و موشکافی کنید که عملتان برای خدا باشد. خیلی دقیق است، انسان یک جا نمیگوید که روزه برای غیر خدا میگیرم. شیطان با استادی خاصی پیش میرود، مدام میگوید برای خدا میکنم. اما از باب مثال، لا تؤدی ولا تذر، مثل جهنم یک تر و خشک را جا نمیگذارد. عمل ریائی انسان را به خدا نزدیک نمیکند! چرا؟ برای اینکه مقصود خدا نیست، مثل احسان کافر که مقصودش خدا نبود. حاتم طاعی خودش خوشش میآمد احسان بکند برای اینکه خدا خوشش بیاید که نکرد.
ریا عملی است که توجه به خدا در آن نباشد. از ریا بگویم. شما یکدفعه نمیگویید که من روزه میگیرم برای اینکه به پدر و مادر و خانواده و غیره نشان بدهم. این خامی است. شیطان هم موجود خا می نیست که این شکلی انسان را از راه بدر کند و بعد انسان بفهمد که مسئله از شیطان بوده است. حالا روزه از آن عبادت هاست که ریا به آنجا کم راه دارد، یعنی حیله نفس در آن کم راه دارد. اما با اینهمه راه هایی دارد که ما خودمان هیچ متوجه نمیشویم. مثلا روزه میگیرید و قبلا ناراحتی معده داشته اید و روزه را میخوردید و حالا یکدفعه خدا شفا داده و اولش است که روزه میگیرید، روزه را هم برای خدا گرفته اید، واقعا نیت برای خداست، ولی میآیید در مسجد یکی میگوید فلانی نمیتواند روزه بگیرد، شما از درون تکان میخورید که من الان روزه ام، خیال میکنند که شما روزه نیستید ولی شما با یک اطواری پیش میآیید (خودتان هم متوجه نیستید) که بفهمانید روزه اید و ناراحت میشوید از اینکه شما را روزه دار نمیداند. همین که این ناراحتی پیش آمد ریا میشود. البته دو جور ناراحتی هست، یکی اینکه ناراحت میشوید که او چرا نمیداند من شفا یافته ام. این بد نیست، ولی از اینکه نمیداند من روزه ام ناراحت شدید میشود ریا. چون معلوم میشود که درون نیت غیر حق است. (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل هیچکس برای مردم روزه نمیگیرد. انسان واقعا روزه میگیرد و ریا میآید و اینطور میشود).
حالا از نماز مثل بزنم تا سعی در اخلاص کنید. مثلا در کنار من نشسته اید، یک نفر هم پیش شما تعریف مرا میکند که فلانی فرد موفقی است، شبها خیلی کم میخوابد، شب زنده دار است، سجده طولانی میکند، الحمد لله موفق است. شما هم فرض کنید اهل نماز شب هستید ولی آنطرف که نمیداند و من معروف شده ام، متهجد شده ام و شب زنده دارم ولی شما معروف نشده اید، به زبانها نیفتاده اید. حالا من یک مقدار کمی از این مسئله خوشم بیاید معلوم میشود که عبادت نبوده، یعنی فقط خدا نبوده. یا اگر من اینجا نشسته ام، یکی برگردد به من بگوید شما هم که شب زنده دارید و اهل عبادت هستید. اگر از درون تکان خوردید و مایل بودید که طرف هم بفهمد که شما هم اهل نماز شب هستید این میشود ریا. حالا برای خدا هم خوانده اید، ١٠ سال است نماز شب میخوانید ولی امتحان خدا تازه پیش آمده، یا مثلا شب بیدار شده بودید نمازشب بخوانید باران میآمد بعد روز میگویید دیشب باران میآمد، در واقع خواسته اید بفهمانید که شما بیدار بودید. میبینید که نفس شما اطوار در میآورد که به یک نفر هم شده وانمود کنید، آن وقت میشود عمل ریایی. اینها در تحول به درد نمیخورد.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: تخلیص العمل اشد من العمل، پاک کردن عمل از خود عمل خیلی سخت تر است. واقعا هم سخت است آنهایی که به پاک کردن باطن خودشان خیلی مقید هستند آنها میفهمند. انشاءالله از فردا امتحان کنید، خیلی سعی کنید ببینید چقدر سخت است. نماز خواندن خیلی آسان است، روزه گرفتن و هر عمل خوبی انجامش خیلی آسان است ولی تخلیص آن برای خدا آن از کارهای مشکل است. چنان چیزی است که افراد کمی در این وادی نجات پیدا میکنند. دقت میکنید، تخلیص العمل اشد من العمل، بالاخره مسئله تحول توجه به حق میخواهد. حرکت به سوی خدا باید از اول پایه و اساس باشد. قهرا اگر خدا درنظر نباشد به درد نمیخورد، نه کار کافر، نه کار ریا، نه کار متظاهر و نه کار مشرک هیچکدام به درد نمیخورد.
آخرین آیه سوره نور را بخوانم که خدا من و شما را موفق به اخلاص عمل بکند. ولی این حرف را ساده نشمارید، از فردا در فکر تخلیص عمل شوید. یعنی اگر یک درجه به همت صرف کنید برای عمل هزار برابر زحمت بکشید برای تخلیص آن، که بندگان خدا از درون تلاش میکنند و با نفس خودشان در جنگ هستند. سعی کنید درونتان را از غیر حق پاک کنید که اگر این طور نباشد در موقع مرگ یک وقت میبینید همه عمل ها بیجا بوده و شما را سوق به سوی خدا نداده است. آیه آخر سوره نور را میخوانم، وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ، و کسانى که کفر ورزیدند، کارهایشان چون سرابى در زمینى هموار است که تشنه، آن را آبى مىپندارد، تا چون بدان رسد آن را چیزى نیابد و خدا را نزد خویش یابد و حسابش را تمام به او دهد (آیه 39 سوره نور). آنها که کافرند منقطع از خدا هستند، هرقدر کار خوب انجام بدهند و هر قدر زحمت بکشند و کار الهی انجام دهند چون خدا در نظرشان نبود أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ، عمل آنها مانند سراب است که انسان فکر میکند آب است بلکه آب نما است و انسان را فریب میدهد. میفرماید شما خیال میکنید عمل خوب است در صورتیکه در تحول به دردتان نمیخورد. عمل خوب آن است که در قانون تحول به درد انسان بخورد و انسان را به سوی مقصد اصلی اش حرکت دهد.
والسلام.
منبع: http://jafarshojaee.persianblog.ir