سلسله مباحث معـــاد از استاد فرزانه حضرت آیت الله محمد شجاعی (مد ظله العالی)

موضوع بحث: با هر رنگ و خصوصیاتی وارد برزخ شویم، جبر برزخ آنرا به تکامل میرساند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

گفتیم عالم ماده، کره زمین، کرات جوی و هرچه که در آنها هست و آنچه که در ماوراء جو هست و همه عوالم معنوی همه در حرکت تحولی به سوی یک نقطه است و همه چیز معاد دارند از جمله انسان. قرآن میفرماید عوامانه فکر نکنید که معاد فقط برای انسان است، هرچیزی که در خلقت هست معاد دارد. خاک، سنگ، کره زمین، نور و کرات جوی همه معاد دارند، ولی مسئله این است که انسان باید به معاد خودش توجه داشته باشد و همینقدر بداند که معاد کلی است.

در این جلسه مسائل دیگری را درباره قانون تحول میگوئیم. مطالب قبلی را اول بیاد بیاورید تا در تعقیب آن بیانات، با صحبتهای دیگر یک نتیجه گیری دیگر بکنیم.

قرآن فرمود قانون تحول است، چون قانون تحول است کلی و تکوینی است. مسئله چون بر قانون تحول متکی است، اصل مسئله هم روی روح تکیه میکند، روح از اینجا تحول را شروع میکند و پایه تحول هم از اینجا شروع میشود و بعد هم نتیجه اش را در آخرین نقطه خواهد گرفت.

در جلسه قبل بحث کردیم که قرآن میفرماید روح در اینجا از یک نقطه شروع خواهد کرد، آن وقتی که انسان به خود بیاید، تقریبا اول بلوغ یا یک مقدار جلوتر از بلوغ که انسان کم کم خودش فکر بکند و برای خودش به اصطلاح تعیین مسیر کند، برای خودش یک معتقد تعیین کند، مقصد تعیین کند و عقیده تعیین کند. خلاصه آن وقتی که انسان برای خودش در زندگی دنیوی خط مشی به صورت عقاید و اعمال تعیین میکند، از همان زمان تمام انسانها شروع میکنند به تحول.

نقطه اول تحول عبارت است از آنجا، هرطور شروع کنید تا آخری که میخواهید بروید همانطور میروید. نتیجه ها با هم فرق خواهد کرد به طوریکه در اینجا با هم فرق میکنید و تا آخر هم با هم فرق خواهید کرد، آخر مسئله هم فرق خواهد کرد، در نقطه آخر هم فرق خواهید کرد. قهرا وقتی که حرکت ها متوقف میشود، انسانها با یکدیگر فرق خواهند کرد چون از همین جا تحول هایشان متفاوت شروع شده بود. من یک عقیده ای داشتم، شما عقیده دیگری داشتید، طبق این عقیده یا عقائد در من اوصافی خواهد بود و در شما اوصاف دیگری خواهد بود. در من یک رنگی بوده و در شما رنگ دیگری. این رنگ و عقائد را هر کسی در عمر خودش در ٧٠ – ٨٠ سال تثبیت میکند و وقتی تثبیت کرد همانطور وارد برزخ خواهد شد. ما تا وقت مردن تغییری که خواهیم کرد، چه رنگی تحصیل خواهیم کرد، پایه تحولمان را چگونه خواهیم گذاشت همه و همه در اختیار خودمان است. من و شما در زندگی دنیوی آزاد هستیم، با اختیار رنگ روح برای خودمان کسب خواهیم کرد، از لحاظ عقیده و علاقه و محبت و عداوت، الی آخر که همان رنگ روحی است.

هر چیزی را مختار نیستیم کسب کنیم و روح ما درست با رنگ مخصوص وارد برزخ که شد، تا آنجا اختیار داریم. ولی بعد از وارد شدن به برزخ، طبق موازین و قوانین منظم برزخ و طبق قوانین دقیق، برزخ ما را پیش خواهد برد و جلو خواهد برد تا منتهی بشود به معـــاد.

بحث ما در این مسئله است دقت کنید.

در جلسه گذشته گفتیم که از همان اول که به خودت میایی و وقتی میخواهی پایه تحول را بگذاری و بروی، روحت یک رنگی به خود بگیرد که آن رنگ تو را به یک نقطه خوب برساند، خداوند میفرماید: ما مبداء خلقت هستیم و میدانیم تحولت به کجا منجر خواهد شد، من به تو میگویم که ای انسان برای خودت رنگی بگیر که وقتی به شرایط بعدی خلقت افتادی تو را به جایی ببرد و از جایی سر در بیاوری که به آنجا میگویند بهشت، سعادت ابدی و جوار قرب پروردگار، عالم الی الابد. و باز قرآن میفرماید: به تو میگوئیم آن رنگی را اتخاذ نکن که وقتی با آن رنگ به برزخ افتادی، جبر و عوالم دیگر تو را ببرد که از جایی سر در بیاوری که به آن میگویند جهنم و طبقات مختلف جهنم و رنگهای مختلف عذاب.

من به تو میگویم ای انسان از آن اول که به خودت آمدی، نگاه کن ببین که ما به تو راه را نشان دادیم، راهت عبارت است از اینکه بفهمی، اسلام یعنی چه؟ قرآن یعنی چه؟ یعنی آن وقتی که میخواهی رنگ بگیری که به تو را نشان میدهد، چه رنگی را اتخاذ کن (خلاصه قرآن همین است).

حضرت استاد میفرمایند: من زیاد از این مسئله متاسف میشوم که میبینم معنی دین چندان برای ما واضح نیست، واقعا واضح نیست. خیلی ها نمیدانند دین یعنی چه و خیلی ها هم میخواهند بفهمند دین چیست. مکرر گفته ام دانستن دین چیز خیلی سختی نیست. وقعا دین چه میخواهد بگوید و چه چیزی میخواهد ببار بیاورد، به انسان چه میخواهد بگوید و چه حقیقتی را میخواهد بفهماند. معنی دین عبارت است از اینکه: توجه کن، من اول نقطه تحول را به تو خوب نشان بدهم تا بفهمی که چطور انتخاب کنی و چه نقطه خوبی را انتخاب کنی تا به جای خوبی برسی.

در جلسه قبل گفتیم که خداوند فرمود: از اول فقط من را بخواه و والسلام. میگوید هرچه که در دستورات دین هست، خلاصه اش این است که فقط من را بخواهی. آن رنگی که در تو بوجود خواهد آمد را روز به روز تربیت خواهیم کرد، روز به روز به آن اضافه خواهیم کرد، روز به روز زیاد و تکمیل خواهیم کرد، روز به روز از آفت محفوظ نگه خواهیم داشت و خالص خواهیم کرد.

نماز برای همین است، روزه برای همین است، احسان برای همین است، اگر خوب بفهمید معنی دین این است که: میخواهد در روح انسان یک رنگی را ببار بیاورد (در زندگی دنیوی و با اختیار انسان) که با این رنگ وارد برزخ بشود و پیش برود. آن رنگی که دین میخواهد از اول تا آخر در روح و وجود من و شما و در اصل واقعیت ما ببار بیاورد عبارت است از: حب خداوند، خواستن خداوند و نخواستن غیر خداوند (لا اله الا الله)، دو کلمه مثبت (لا اله) و منفی (الا الله)، اول نفی غیر در وجود و روح، و بعد اثبات حق.

روی همین حساب در اینجا میخواهم این مطلب را شرح کنم: میگوید از جهت رنگ چنین بار بیا و بدان که این نتیجه را در وجود تو خواهد گذاشت. همه ما میخواهیم بفهمیم دین چگونه میخواهد مارا ببار بیاورد. اگر میخواهید بفهمید که واقعا متدین شده اید یا خیر، من اگر بخواهم بدانم یک موجود دینی هستم یا خیر، و اگر بخواهیم بدانیم که مسلمان هستیم یا خیر، قرآنی هستیم یا خیر، فقط یک ملاک میگویم یادتان باشد. وقتی خواستید بفهمید شوق دارید یا نه فقط به یک چیز نگاه کنید که آن را ملاک تعیین کرده: ببین شصت سال است، هفتاد سال است، و یا چهل سال است که عمر کرده ای، با نماز و روزه هم پیش آمده ای، از گناهان هم اجتناب کرده ای. هرچه که کرده ای کاری نداریم، آن جان مسئله را باید در باطن مراعات کنی و ببینی نفی غیر و اثبات حق از لحاظ انجذاب و علاقه در روح تو هست یا نه. مثنوی میگوید خیلی ها هستند که لااله الا الله میگویند که بر الله شمشیر میکشند.

به باطن خودت نگاه کن، اگر بخواهی ببینی دین اثر گذاشته یا نه، اول جان معنی و مفهوم دین را بدان. دین یعنی آنچه که میخواهد در درون و وجود و روح تو نفی غیر ببار بیاورد و اثبات حق، معنی اول دین این است. حالا بسم الله، خودتان را مقایسه کنید ببینید چه نتیجه ای میگیرید. ببینید این حالت که خدا را بخواهید و از غیر او فرار کنید چقدر در وجود شما حاکم است؟ چقدر این رنگ را گرفته اید؟ هرقدر که این رنگ را گرفته اید همان اندازه دین در شما اثر گذاشته است.

معیاری که رسول الله (صلوات الله علیه) برای میزان و وسیله سنجش برای مسلمانها تعیین میفرماید عبارت است از علاقه بر مرگ (ببینید این حرف چقدر معنا دارد)، علاقه بر مرگ در روح هر کس هر قدر بیشتر باشد به همان اندازه دین دارد، چرا؟ چون مرگ یک قدم به سوی الله رفتن است.

البته معنی اینها این نیست که از زندگی دنیوی، از مسئولیتهای دنیوی و خانوادگی و اجتماعی شانه خالی کند و گوشه گیر باشد، اینها را نمیخواهیم بگوئیم که گوشه گیر بشوید و در کنجی بنشینید و آرزوی مرگ بکنید. اصولا منطق اسلام اینست که در عین حال که یک موجود با مسئولیت است و در زندگی احساس مسئولیت میکند، چه از لحاظ خانوادگی و چه از لحاظ اجتماعی، در عین اینکه به کسب و کار مشغول است و به خلق خدا خدمت میکند در باطنش هم انجذاب به سوی پروردگار عالم داشته باشد و لحظه به لحظه مجذوب تر بشود، این معنی دین است. گوشه گیر بودن و خدا را خواستن خیلی آسان تر است از اینکه انسان در اجتماع باشد و خدا را بخواهد، حتی در اجتماعی باشد که آلوده است ولی خودش آلوده نشود.

این روح، روح پر قدرت و روح پاک است. مثلا اگر در سی سالگی رنگ عبادی تو کم بود در چهل سالگی زیادتر خواهد شد، در پنجاه سالگی کاملا بیشتر و الی آخر، اما اگر قضیه برعکس باشد چه؟ اگر مثلا در بیست سالگی فقیری را میبینی و میتوانی کمک مالی کنی ولی سن که بالاتر رفت نمیتوانی. این سیر قهقرائی یا سیر معکوس است از لحاظ دینی. معمولا اینطور است که هرچه سن بالاتر میرود انجذاب به سوی دنیا بیشتر میشود و از خدا منقطع تر میشود و دیگر آن احسان اولیه را نمیتواند بکند. تیرگی زیادتر میشود و آن حال اول را ندارد. اگر در اوایل با ذوق عبادت میکرد در سنین بالاتر کاملا خشک تر میشود، این سیر معکوس است.

دین مسئله رنگ گرفتن است و انجذاب به سوی حق است فلذا تمام اسلام باید این چنین نتیجه بدهد. خداوند درباره این مسئله اینطور میفرماید، (درباره یهودی ها) یهودی ها ادعایشان این بود که ما با خدا چنانیم که مورد نظر و نور چشم پروردگار عالم هستیم. قرآن اینطور میفرماید که یهودیها این ادعا را دارند که میگویند ما مقرب درگاه خدا هستیم، خدا از ما خیلی خوشش میاید و ما هم از خدا خیلی خوشمان میاید، چنان مقربیم که مانند احباء و دوستان پروردگار عالمیم. خدا در قرآن بعد از اینکه این ادعای یهودیها را مطرح میفرماید به پیغمبر (صلوات الله علیه) میفرماید:

 قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (آیه ۶ سوره جمعه)

به طرز جمله بندی نگاه کنید، میفرماید: یهودی با حرف که نمیشود که من از خدا خوشم میاید، خدا هم از من خوشش میاید، مانند انبیاء و احباء خدا هستیم، آنجور که تو میگوئی. پیغمبر (ص) تو به این یهودیها یک حرفی بگو و از اینها ملاک بخواه، ملاک کسی که واقعا میگوید خدا را میخواهم. اگر شما گمان میکنید که دوستدار خدا هستید، اگر گمان میکنید رنگ حب در باطن شما هست، و انجذاب در باطن شما هست، فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ، مرگ را آرزو کنید، إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ، اگر راست میگوئید که خدا را دوست دارید.

خدا را دوست داشتن یک حب است، یک عشق است، حب او عشق انجذاب میخواهد، انقطاع از غیر، لا اله الا الله، نفی غیر و اثبات حق، وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ... و هرگز آنها بخاطر اعمالی که پیش فرستادند تمنای مرگ نخواهند کرد (آیه ٧ سوره جمعه).

حضرت استاد در ادامه میفرمایند: تحول یعنی اینکه انسان باید عوض شود، حالا شما خودتان حساب کنید ببینید معنی دین چه شد؟ دین یعنی اینکه خدا میخواهد در باطن انسان تحول ببار بیاورد. نقطه تحول از اول از ناحیه خدا شروع خواهد شد و به مرور زمان در نتیجه عبادات، کفّ نفس از حرام، و... کم کم تثبیت حق بکند (لا اله الا الله) با یک سری دستوراتی پیش میاید که اگر من و شما آنطور پیش برویم خدا در درون ما تثبیت بشود و یواش یواش علاقه بر غیر خدا ضعیف و ضعیف تر بشود و رفته رفته این رنگ برود و آن رنگ بیاید.

معنی دیگر را فهمیدید، حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. خودتان مقایسه کنید ببینید بعضی ها که دین را برای ما توصیف میکنند و فقط دستورات خشک و خالی میدهند، آیا دین همین است و والسلام؟ یعنی در درون هیچگونه تحولی نباشد و حتی بالعکس رفته رفته علاقه ما به دنیا بیشتر بشود؟ دانستید که دین و اسلام میخواهد در باطن انسان رنگ حبّ خدا و انقطاع از غیر حق ببار بیاورد. حالا خود شما خوب فکر کنید و دستورات اسلام را یکی یکی از نظرتان بگذرانید، آن وقت میبینید برنامه ای که داده فقط برای ببار آوردن همان حقیقت است. چه برنامه جالب و شیرینی است، از مستحباتش و مکروهاتش و واجبات و محرماتش همه و همه فقط برای اینست که انقطاع از غیر حق و انجذاب به سوی حق برای ما بیاورد.

روایتی هم میخوانم که نتیجه عکس نگیرید، اگر میخواهید درست نتیجه گیری کنید و بر عکس نتیجه نگیرید. امام فرمودند: تو برای دنیایت چنان عمل خواهی کرد کانّ ابدی و ماندنی هستی و به آخرت هم آنچنان مجذوب باش که انگار روز آخر عمر توست. چقدر جالب بیان فرموده است، چنان به آخرت مجذوب باش که مثل اینکه روز آخر عمر توست، در عین حال در اشتیاق دنیا، چنان با اشتیاق و بدون کسالت باش مثل اینکه همین جا و همیشه خواهی ماند.

اسلام نمیگوید کار نکنید، کار بکنید ولی باطن شما الله باشد. در دنیا کسب و کار کنید ولی خدا را بخواهید، الی آخر. فهمیدید رنگی که قرآن میگوید چه رنگی است؟ سوالی که زیاد مطرح میشود اینست که با چه رنگی وارد برزخ میشویم؟ تا حدی در این جلسه جواب میدهم.

یک دانه را فرض کنید. وقتی که زیر خاک شد، در زیر خاک تکمیل میشود. هر عقیده و هر صفتی در وجودش هست در برزخ تکمیل میشود (ریاست طلب در ریاست طلبی، مباح طلب در مباح طلبی و آنکس هم که خدا را میخواهد در همان مسیر، هر کس در مسیر خودش تکمیل میشود) سوال میشود که آیا در برزخ تکامل هست یا نه؟ این یک سوال معروف فلسفی است. صحبت ما اینست که مسئله تحول است، هی عوض خواهد شد منتها رنگش را از اینجا خواهد برد، پایه اش از اینجا گذاشته میشود و طبق پایه ای که گذاشته و رنگی که داشته با نظام برزخ پیش خواهد رفت.

مثال دانه و کشاورز را فراموش نکنید. با این صحبتها معلوم میشود که تکامل هست، خیلی هم هست. روح در آن رنگی که با آن وارد برزخ میشود باقی نخواهد ماند. در برزخ تکاملی که هست اختیاری نیست بلکه جبری و اجباری و خلقی و تکوینی است. اختیار فقط تا دم مرگ است، تا آن زمان (مرگ) هر کس میتواند هرچه خواست کسب کند، خودش را عوض کند، رنگش را عوض کند و... اما بعد از مرگ هیچ اختیاری ندارد و با نظام و قوانین برزخ پیش خواهد رفت. فرض کنید یک کسی چهل سال جاه طلب بوده، در چهل سالگی یکباره به نظرش میاید که خود را عوض کند، اگر جدیت کند میتواند رنگ خودش را عوض کند.

خلاصه در اینجا (دنیا) طوریست که انسان میتواند رنگ خودش را عوض کند، اختیار دارد، اما به محض اینکه مرگ آمد و به مجرد اینکه روح از بدنش خارج شد، مسئله اختیار تمام میشود، اراده شخصی تمام شد و از آن به بعد هر رنگی که با اختیار کسب کرده وارد برزخ میشود و در برزخ در مسیر تکامل اجباری طبق نظام آنجا قرار میگیرد و پیش میرود. باز بیاد بیاورید که کشاورز تا آنجا مخیر است که تخم را ببرد و زیر خاک قرار دهد، تا جایی که زیر خاک قرار نداده مخیر است که گندم بریزد زیر خاک یا عدس یا جو، ولی وقتی دانه ها را پاشید و اینطرف آمد از آن به بعد در اختیار خلقت قرار داده و از آن به بعد خلقت دانه کاشته شده را پرورش خواهد داد.

در برزخ هم که میگویند تکامل نیست، اختیاریش نیست، برزخی اش و جبری اش هست و زیاد هم هست، خودش هم نه تنها در برزخ بلکه بعد از آن هم در عوالم دیگری که پیش خواهد آمد تحولاتی پیش خواهد آمد و همه این تحول ها تا نقطه آخر جهتشان یکی است، بنابراین همه جبری است.

یکی از صفات خداوند متعال، جبــّـار است. جبار یعنی چه؟ جبار یعنی مبداء خلقت جبران کننده نواقص یک موجود است، به معنی ظالم نیست، و ما انا بظلام للبعید.

یک دانه گندم که میرود سنبل شود، آنکسی که نقصان گندم را برطرف میکند و به شکل سنبل در میآورد، این همان خدای جبار است، این جباری حق است که در کل خلقت مشهود است. در عالم به هر کجا که نگاه کنید، هر موجودی که نقصی دارد خداوند جبار نقایصش را بر طرف میکند و به جای آن کمالات میاورد، در همه جای عالم جباری خدا مشهود است. یعنی الله که خلقت را خلق کرده و تدبیر کرده، خدای جبار است که یک اسباب و عللی در خلقت پیاده کرده که نواقص هر موجود را بر طرف میکند و جبران میکند و بجای آن کمالات میگذارد. از یک شکسته موجود کامل میسازد، بچه ای که نیرویش ضعیف است و نقص دارد خداوند جبار میاید و جبران نقائص مینماید.

حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: وقتی وارد برزخ شدید، خدای جبار در آنجا کم کم موجود را مشمول عنایات خاص میکند. چرا حضرت فرمود خدای جبار؟ برای اینکه میخواهد بگوید نواقص را جبران میکند و کاملش میکند. این یعنی در برزخ تکامل هست.

مثلا وقتی مریض هستید، میگوئید یا من اسمه دواء وذکره شفاء، در روزی خواستن یا خیر الرازقین میگوئیم، در بخشش گناهان یا عفو و یا غفور میگوئیم و میگوئید، وقتی مریض هستیم خدا از باب شفا میاید و وقتی ناقصیم خدا با صفت جبار میاید.

بنابراین نتیجه میگیریم که تکامل هست ولی تکامل جبری است و نه تنها در برزخ بلکه در عوالم دیگر هم تکامل هست.

والسلام.

 

منبع: http://jafarshojaee.persianblog.ir