سلسله مباحث معـــاد از استاد فرزانه حضرت آیت الله محمد شجاعی (مد ظله العالی)
موضوع بحث: سیر تکاملی از طریق صراط مستقیم و صراط های دیگر
بسم الله الرحمن الرحیم
اهدنا الصراط المستقیم، سوره حمد آیه ۶
در مرحله اول گفتیم که با تدبر در آیات قرآن کریم و دقت در آیات و همچنین نکاتی که در فرمایشات رسول اکرم (صلوات الله علیه) و ائمه معصومین(علیهم السلام) هست، هر کسی که در نکات آیات و روایات دقت کند، مسئله معاد بر یک اصل اساسی متکی است که قرآن کریم خواسته هر کسی خودش با تدبر به هر نحوی که فکرش کار میکند آن اصل را بشناسد که آن عبارت است از اصل بقاء و تحول موجودات که شرح دادیم.
حالا ادامه بحث: قرآن میخواهد متوجه کند که هیچ چیز در خلقت نابود نمیشود. مسئله نابودی در خلقت نیست که نابود مطلق باشد و یکباره از صفحه وجود برچیده شود و معدوم واقعی و مطلق شود. به جای نابودی و معدوم شدن، عوض شدن و تغییر صورت دادن است. نه تنها انسان اینگونه است بلکه همه موجودات اینطور هستند. اول به موجودات دیگر نگاه کن، ببین که نابودی نیست و تحول است و بعد از آن انسان را هم مثل موجودات دیگر حساب کن. انسان هم از صفحه وجود نابود نمیشود، از بین نمیرود، این یک اصل مسلم علمی است که نابودی نیست، آنچه که هست عبارت است از تغییر صورت دادن. بعد از اینکه این اصل را میگوید، میفرماید: در مسئله تحول و تغییر صورت دادن زیاد دقت کنید، نگاه کنید ببینید تحولی که در خلقت است چگونه است و از آنجا به مسئله معــاد پی ببرید. بعد از باب مثال عنوان کرد که کسانی که میگویند روح که از بدن مفارقت کرد و بدن انسان به صورت مواد خاکی درآمد، خیال میکنند انسان معدوم شده. اینطور نیست، بلکه جزئی از وجود انسان بنام روح در عالم دیگری باقی است و قسمت دیگر به صورت ذرات خاکی باقی است و هر دو متحول هستند و عوض میشوند، هم روح عوض میشود هم بدن، این تحول و عوض شدن یکبار هم نیست. تحولات بعد از تحولات خواهد آمد که منجر خواهد شد بر اینکه دوباره در جایی انسان سر برآورد، اما با انسان اول خیلی فرق میکند، دارای احکام جدید، آثار جدید و بالاخره خصوصیات جدید خواهد بود. بالاخره نابود نمیشود و از جایی سر در میآورد. اینها خلاصه عرائض دو جلسه قبل بود.
حالا این بحث تحول را قرآن کریم با یک دیدگاه دیگری مطالعه میکند که آن را خواهیم گفت. خوب دقت کنید و کاملا تدبر نمائید، به دیدگاه قرآن و ضمنا تشریح تحول، بعد کم کم نتیجه گیری میکنیم در انسان و بقاء انسان. در دو جلسه قبل گفتیم انسان باقی است و تحولات بر روی او خواهد آمد، هم بر روی روح و هم بر جسم. گفتیم که از خاک انسان خلق نخواهد شد بلکه خاک به قیافه های متعددی در میاید، روح هم قیافه های متعدد بخود میگیرد تا بعد از تحولات مفصل به مرور زمان و یا به تدریج از یک نقطه سر دربیاورد که بدن انسان درست به شکل بدن دنیوی و روح هم که متعلق بر همان بدن است، ولی هم روح تغییر یافته است و هم بدن تغییر کرده است، مثلا چنان موجودی میشود که در آنجا میسوزد و تمام نمیشود، پیر نمیشود، چاغ و لاغر نمیشود و دیگر تحول نمیپذیرد.
حالا دقت کنید به بیان قرآن که یک مسئله کاملا فلسفی است ولی به زبان ساده میگوئیم. در اولین مرحله در زمینه تحول قرآن کریم میگوید اول از خودت قطع نظر کن، مطالعه ای در قطعات دیگر خلقت بکن، یک نتیجه خواهی گرفت که عبارت است از اینکه نگاه میکنی میبینی قانون تحول یک قانون حکمفرما در خلقت است، اما با این صورت حکمفرماست که یک موجود را میبینی که میتواند متحول بشود و به یک صورت بیاید اما موجود دیگر به همان صورت قدرت تحول ندارد، استعداد بر تحول ندارد. مثلا چطور؟ میگوید تو خودت را حساب نکن، انسان یک واقعیت است در این عالم در خلقت یک موجود است، نوع انسان، حقیقت انسان.
انسان یک حقیقت است، یک چیزهایی هست که شکل گرفته، عوض شده و توانسته متحول بشود و به شکل انسان در بیاید، ولی خیلی چیزها هست که هرقدر شکل بگیرد و تحول پیدا کند و هرقدر ایندر و آندر بزند به شکل انسان در نخواهد آمد. وانگهی درباره آنهایی که به شکل انسان میتوانند دربیایند هم، قرآن مثالها زده است. برای تفهیم حقایق، قرآن مثالهای زیادی زده، میفرماید: لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقرآن مِن کُلِّ مَثَلٍ، چون مثل در فهماندن حقیقت هایی که فهم آن سخت است، خیلی موثر است.
اولا از مثل ها متوجه شدیم که انسان که یک صورتی است در عالم، همه چیز (هیچ چیز) نمیتواند انسان بشوند. سنگ هرچه بکند نمیتواند انسان شود ولی خاک میتواند به شکل انسان دربیاید، همین خاک هم که میتواند به شکل انسان دربیاید راههای مختلف دارد و یکی از آن راهها صراط مستقیم است اگر از این راه برود به خطا نمیرود، به زحمت نمیافتد و به تاخیر نمیافتد و راه طولانی نمیرود. خاک است، اما یکباره سر درمیاورد و میشود گندم، گندم که شد فوری میاید جزء بدن انسان میشود و بالاخره بعد از یک تحولات و تغییرات مختصری به شکل بدن انسان یا روح انسان میشود یا بالاخره جزئی از وجود انسان میشود، چون صراط مستقیم را انتخاب کرد، زود آمد و تاخیر نکرد، از راه اشتباهی نیامد که دوباره برگردد که دوباره از راه دیگری بیاید، دوباره سرش به سنگ بخورد و دوباره برگردد و از جای دیگر سر در بیاورد.
ولی آنکه انسان شد از اول خاک با شعور بود راه خودش را دانست و به آن انسانیت که یک مرحله کامل در وجود بود خواست که به آن کمال برسد، از اول گفت که من از مجرای گندم خواهم رفت، گندم شد و آمد بعد از یک زمان کوتاه و در عرض یک تحولات کوتاه و خلاصه بدون برگشت، بدون اشتباه، شد جزء بدن انسان، چون صراط مستقیم را انتخاب کرد.
یک خاک دیگر هم میتواند انسان شود ولی ممکنست راه را اشتباه انتخاب کند. بطرف انسانیت میاید، میاید ولی گندم نمیشود، یک علف هرزه میشود، انسان که از علف هرزه استفاده نمیکند، آن را نمیخورد تا جزء وجودش بشود. گرچه به سوی انسانیت میاید، قابلیت هم داشت اما اگر از راه گندم میامد زود میرسید چون راه بدون اشتباه بود، ولی آمد و یک علف هرزه شد. علف تلخی شد، علف تلخ را انسان نمیخورد و جزء وجود انسان نمیشود، قهرا کم کم پائیز میاید و آن علف تحت شرایط و اسباب و علل دیگر قرار میگیرد و دوباره خاک میشود. این یک برگشت است، خوب دقت کنید در نتیجه گیری هایی که خواهیم کرد، این مثلها به درد ما میخورد و مثلهای قرآن با فرمایشات علی ابن ابیطالب (علیه السلام).
حالا معنی اهدنا الصراط المستقیم را خواهیم گفت. وقتی میگوید: تو به خدا التماس کن که خدایا مرا با اینکه در صراط مستقیم هستم، دوباره به صراط مستقیم هدایت کن، (فهم این مسئله مشکل است) به من و شما میگویند، من و شما که صراط مان یک صراط دینی است باز هم به خدا التماس کن، مرتبا بگو خدایا من در صراط مستقیم نیستم، خدایا عنایت فرما، خدایا تفضل کن، خدایا من را به صراط مستقیم برسان. بدان که هنوز در صراط مستقیم نیستی، التماس کن تا خدا به صراط مستقیم هدایت کند. به ما میگویند: مگر در صراط دینی که هستی در صراط مستقیم نیستی، پس چه میگویی؟ مثلا به من بگویی آن تسبیح را به من بده، من دادم تمام شد، دیگر چرا اصرار میکنی؟
ولی صراط مستقیم همین راهی است که من و شما پیش میرویم، این معنا ندارد که روزی پنج دفعه بگوئیم خدایا مرا به صراط مستقیم برسان، این دعای بیجایی میشود. فلذا به جواب این مسئله دقت کنید، کم کم معلوم میشود. بحث ما بحث معاد است، دقت کنید. سنگ در تحول نمیتوانست به صورت انسان در بیاید چون تحول بردار نبود و راهش در تحول بسته بود که بیاید انسان بشود. خاک میتوانست، اما همان خاک هم که میتوانست بیاید، بعضیشان زود میآیند و برگشت ندارند و زود میرود و جزء وجود انسان میشود، اما بعضی دیگر علف هرزه میشود، آنهم به طرف انسانیت میاید، ولی او راهی را انتخاب کرد، سر بالا آورد به سوی انسانیت، اما در سر برآوردن علف هرزه شد، علف تلخی شد و من و شما استفاده نکردیم. آمد و علف شد، دید نه، یک برگشت از اینجا لازم است این راه نیست، این راهی که آمده راه اشتباه است باید برگردد و یکسال مفصل به زحمت بیافتد، کارش به تاخیر افتاده، باید برگردد و باد خزان بیاید و او را به اصطلاح بشکند و زیر پای شما قرار بگیرد با اسباب و علل طبیعی و... تا دوباره خاک بشود تا ببیند دوباره میتواند راه پیدا کند و به طرف انسانیت بیاید یا خیر؟ ممکنست هزار مرتبه علف هرزه بشود و باز بیاید و برگردد و بعد از هزار بار به زحمت افتادن و امثال آن مثلا راهی انتخاب کرد و شد درخت.
از باب مثال، آن جزئی از خاک آمد و ساقه درخت شد، تنه درخت شد، حالا یک راهی انتخاب کرده، داشت به طرف انسانیت میامد، ولی یک راهی است که هم اشتباه است و هم اینکه بیشتر از اولی خودش را به زحمت انداخت. حالا باید آنرا بسوزانند، درخت خودش که نمیتواند جزء خوراک انسان باشد، باید بسوزانند، خاکستر کنند، اگر چنانچه دوباره توانست تجزیه و کود بشود و راهی انتخاب کند و راه سیب شدن یا گندم شدن را بتواند انتخاب کند تا بیاید جزء بدن انسان بشود. این هم راهی انتخاب کرد، بعد از اینکه هزارها راه اشتباه را آمد و برگشت. این دفعه آخر هم راه سخت تر را انتخاب کرد، چوب شد و حالا اگر بتواند گندم یا سیب و امثال آن بشود، به عالم انسانیت وارد میشود. ولی آنکه اول راه گندم شدن را انتخاب کرد، راهش صراط مستقیم بود. از راه مستقیم آمد و انسان شد.
آنکه علف هرزه شد راهش صراط ضلالت است، راه گمراهی بود، میرفت ولی راهش این نبود، در عین حال راه به روی تو بسته نشده و ممکن است به انسانیت برسی ولی بعد از هزاران زحمت. اگر این دفعه درخت شوی برگشتت مشکل تر است، این یک قانون است در مرحله تحول. یک مثال زدیم از انسان، همه اش همینطور است، مثالها را از یاد نبرید. قرآن میفرماید: اگر به تحول دقت کنی میبینی یک قانون در تحول حکم فرماست، هر چیز همه چیز نمیتواند باشد و برعکس، گاهی سریع میشود و گاهی دیرتر میشود و گاهی هم خودش را به زحمت میاندازد و دوباره میرسد اول راه.
حالا دقت کنید به مسئله تحول انسان و تحولاتی که روی انسان در مسیر مقصدی که متوجه آن است، بر روی اوخواهد آمد. (در مثال بالا) حالا در اینجا کم کم مسئله اهدنا الصراط المستقیم را شرح خواهیم کرد. بعد از اینکه روح از بدن قطع علاقه میکند، روح و جسم هر یک در یک عالمی، تحولاتشان ادامه میدهند. قرآن میفرماید: این تحولات پیش میرود تا از جایی یا نقطه ای که تحول تمام میشود سر در بیاورند، آن نقطه یا جهنم است یا بهشت. یا یک عالمی است سر تا پا نعمت و آسایش و سر تا پا کمال وجودی و الی آخر و یا عالم دیگری که جهنم است. مسئله تحول به آنجا منجر خواهد شد، یعنی آن نقطه ای که آخرین نقطه تحول است، یا بهشت یا جهنم.
حالا میفرماید ای انسان تو متحولی، اما اینطور نیست که هر انسانی که متحول است (من یا شما، بی دین، پاک یا معصیت کار همه در حرکتند) اما در تحول اینطور نیست که همه به یک جا برسند طوریکه هر خاکی به یک جا نمیرسد و هر خاکی به یک شکل معین نمیرسد، همه متحولند.
قرآن میفرماید: همه تحول خواهیم داشت. من و شما با هم فرق داریم، مثلا خصوصیات روحی من که اصلش هم به روح مربوط است با خصوصیات روحی شما فرق میکند، خصوصیات روحی یک کافر هم با خصوصیات روحی من و شما فرق دارد. هر کسی یک جور عقیده، علاقه، جذبه، محبت و عداوت دارد. انسانها از لحاظ روح با هم خیلی متفاوت هستند. دو نفر شیعه را حساب کنید، با اینکه هردو میگویند ما از لحاظ اعتقادات مذهبی یکسان و شیعه هستیم ولی باطنا یکی نیستند، حتی اگر یک ذره هم با هم فرق کنند، قهرا در تحولشان اثر خواهد گذاشت، فوری اثر خواهد گذاشت. اینها هر دو یک شکل پیش میروند اما یک جور متحول نیستند، چون قانون تحول طوری است که هر ذره ای در آن اثر خواهد گذاشت.
روایتی نقل شده است از رسول خدا (صلوات الله علیه) که در معراج فرمودند: من در مرحله عروج در عوالم روحانی و عوالم بهشتی با مناظر زیبا و خوشی روبرو شدم که این منظره ها به هم شباهت داشتند، در عین حال مناظری از موجودات نوری و عوالم نوری دیدم که دارای نظام خاصی بودند. حضرت میشمارند و میفرمایند: در عین حال دو منظره را دیدم که درست شبیه همدیگر بودند، اما یکی از آنها به تعبیر حضرت از لحاظ جذابیت و از لحاظ فوق العادگی و شرافت وجودی با دیگری فرق میکرد. بعد جبرئیل به من گفت این دو منظره که با هم یکی هستند چرا با هم فرق میکنند؟ جبرئیل توضیح داد این دو عالم را که میبینی با آن عالم دیگر یکی نیستند و با هم فرق دارند. یکی زیباتر و جذابتر است. فرق این دو میدانی چیست؟ صاحب آن عالم عبارت است از کسی که نماز میخواند و بعد از نماز دعاهای مستحبی نمیکند، ولی صاحب این عالم که اضافات دارد عبارت است از کسی که نماز بخواند و بعد از نماز به دعاهای مفصل و تعقیبات مستحبی مشغول شود. این چنین است که یکی نماز بخواند و مستحبی را انجام ندهد تا اینکه بدهد بالاخره از لحاظ قانون تحول که پیش میروند، به آن نقطه ای که منتهی خواهند شد با هم فرق خواهند کرد، حتی در مرحله عملی، جزئیاتش و عقایدش همه اثر خواهند گذاشت. بالاخره انسانها چون از لحاظ عقیده و عمل فرق دارند، با فرق از اینجا میروند، فلذا در آن نقطه ای که در آخر بعد از تحول خواهند رسید مسلما با هم فرق خواهند کرد.
منتها آن نقطه ای که بهشت مینامیم، از اول بعضی از انسانها مثل آن سنگ که مثال زدیم میگویند نقطه ای در پیش است که نامش بهشت است، یک عالم کاملتر و وسیعتر است. همه انسانها به آن جهت متحول نیستند، همه انسانها نمیتوانند با تحولات به آنجا برسند. مانند آن مثال که گفتیم، سنگ نمیتواند انسان شود ولی خاک میتواند انسان شود.
عده ای از انسانها هستند که از لحاظ تحول و قانون تحول نمیتوانند بروند و به آن نقطه برسند که آنها عبارت هستند از مشرکها. کافران از آنهایی هستند که از اول زمینه وجودیشان برای رسیدن به آن نقطه مستعد نیست، درست همانطور که قرآن مثال میزند سنگ نمیتواند انسان باشد، هرقدر بخواهد به طرف انسانیت حرکت کند نمیتواند و جزئی از وجود انسان نخواهد شد. انسان مشرک و کافر دارای عقیده و عمل غلط است، درست است که او هم بسوی نقطه ای میرود ولی به آن نقطه منتهی نخواهد شد، همین نقطه ای که بهشت میگوئیم. چون مسئله تحول است، به طبع مسئله مشکلتر میشود و حتی انسانهایی که میخواهند به آنجا برسند، وقتی که به آن نقطه میرسند با هم فرق دارند. بعضی از آنها فورا میرسند، بعضی ها خیلی اشتباه میکنند و این طرف و آن طرف میروند بعد میرسند، بعضی هایشان چنان این طرف و آن طرف میشوند که حتی باید به زحمت هایی بیفتند تا بعد برسند.
آنهایی که از اینجا میروند و به بهشت رفتنی هستند (مثال خاک را فراموش نکنید و مثالهای قرآن را فراموش نکنید) هرچه هست زیر سر تحول است و این تحول است که یا انسان را خانه خراب میکند و یا انسان را واقعا سعادتمند میکند. تشریفات نیست، اعتبارات و تشریفات را از ذهنتان بیرون کنید، قرارداد را از ذهنتان بیرون کنید. مشکل معاد آنجاست که تحول است، قانون طبیعی است و قانون تکوینی است.
چطور گندم گاهی زود گندم میشود و زود انسان میشود، اگر علف هرزه شود او را نمیبخشند، آن گندم که علف هرزه شد هرقدر ختم ام من یجیب بگیرد و پیغمبر و سید الشهداء و حضرت علی (علیم الصلاه والسلام) را واسطه قرار دهد که خدایا این خاک نفهمید، شعور نداشت که آمد علف هرزه شد و میگفت من میروم و گندم میشوم، این را (علف هرزه) بجای گندم قبول بفرما، این علف هرزه که کشنده انسان شده، خدایا چنان کن که دیگر برنگردد، این را بجای گندم قرار بده. اینکه میخواهد جزء بدن انسان شود باید برگردد، راه اشتباهی آمده و باید خاک بشود، حالا ببینیم تازه میتواند بیاید یا نه.
آنهایی که قابلیت مغفرت ندارند هم اینچنین هستند، مسئله معاد تحول است (الدنیا مزرعه الاخره). باز میفرماید: هر پایه ای که در اینجا قرار داده ای همانطور جلو خواهی رفت، عوض شدنی نیست، یا اصلا آن راه را بسته ای برای رسیدن به آن نقطه مانند کافر مشرک، یا اگر هم رفتنی هستی ممکن است راهی را که انتخاب میکنی راه درستی نباشد، راه طولانی است، خیلی سر به سنگ خواهد خورد، این طبیعی است و تکوینی. تو فکر میکنی که به عنوان مثال، پیغمبر (صلوات الله علیه) آنجا خواهد آمد و به خدا خواهد گفت که خدایا این راه اشتباهی را آمده و صراط مستقیم را گم کرده، او را به من ببخش ! اینطور نمیشود.
کما اینکه پیغمبر (صلوات الله عیله) یک وقت بگوید خدایا این درخت را به من ببخش، این خاک داشت میآمد انسان شود، شد درختی به این کلفتی، خدایا بگو اینرا هم انسان بخورد و جزء بدن انسان بشود، میشود !؟ باید این را سوزاند تا خاکستر شود و از باغبان خواهش کنند این خاکستر را پای درختی بریزد که برود و سیب شود، این مسئـله تـکویـن است، این کلمه تکوین خیلی انسان را میسوزاند.
تحول است، قانون تحول است. آنها که میروند و میرسند هم جور به جور میروند، بعضی ها چنان میروند که خیلی زود میرسند مثل خاک که گندم میشود. حضرت علی (علیه السلام) که به این عالم آمد فهمید که عالم چیست، خدا چیست، دین چیست، چنان رفت که فورا رسید. زمانی که روح آن حضرت از بدن قطع علاقه کرد، در اولین مرحله رسید به آنجا که باید برسد. شنیده اید که آن حضرت در عالم برزخ هم نیست، برزخ مال کسانی است که سرشان به سنگ میخورد. آن علف هرزه را بیاد بیاورید، به ما هم میگویند که سر نماز به خدا التماس کن که بتوانی از آن راهی بروی که زود برسی، تو که رسیدنی هستی، مثل آن خاک که چند راه میرود و بر میگردد نشوی. زود برسی، بی زحمت برسی، فوری برسی و راه را اشتباه نروی.
اهدنا الصراط المستقیم و به دنبالش میگوید که صراط مستقیم کدام است، صراط الذین انعمت علیهم، خدایا آن راهی که آنها را مشمول نعمت هایت کرده ای که قرآن میفرماید آن عبارت است از راه انبیاء و راه پیغمبر (صلوات الله علیهم اجمعین) یعنی آن راهی که خودش رفته و راهی که علی ابن ابی طالب (علیه السلام) رفته اند. قهرا رفته رفته معنی صراط مستقیم روشن میشود. البته اگر خودمان هم مومن خوبی باشیم راهی را خواهیم رفت که به همان نقطه برسیم، علی (علیه السلام) هم میرفت که به آن نقطه برسد. حضرت هم به همان نقطه میرفت ما هم میرویم، اما او زود رفت و از صراط مستقیم رفت. تو هم که این راه را انتخاب کردی امکان دارد بروی و برسی، اما بعد از زحمت های خیلی زیاد و بعد از خیلی برگشتها.
منظور این است که راه اشتباهی برود بعد از مرگ به یک عالم دیگر بیفتد، دوباره به فشار و زحمت بیفتد و دوباره به فشار و زحمت دیگر، برزخ تمام شد، دوباره به یک فشار و زحمت دیگر بیفتد. هی تلاش میکند که به آن نقطه برسد که آن نقطه عبارت است از بهشت که از اول متوجه آن بودیم. (با آن مثال تطبیق کنید) بنابر این راه ها با هم متفاوت است، یک انسان فورا میرود و یک انسان راهی را انتخاب میکند که طولانی است. صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ، خداوندا نه راه آنهایی را که به آنها غضب کرده ای و نه راه آنهایی که گمراه هستند. راه را گم کرده اند.
حالا بنده هم متحول هستم و به آن طرف میروم، شما هم متحول هستید و میروید آن طرف یعنی بسوی بهشت، راه برای ما بسته نشده ولی راه ما راه خیلی طولانی است. وارد برزخ شدن، از برزخ وارد عالم حساب شدن و از آنجا به عوالم مختلف. اگر مثل آن خاک شدیم خیلی فشارها و زحمت ها دارد، باید به جهنم برود و در آنجا بسوزد و بعد یواش یواش آماده بشود برای رسیدن به آن نقطه آخر که عبارت از بهشت است. حتما شنیده اید که عده ای به جهنم میروند بعد به بهشت میرسند، این همان راه طولانی است، راه کسانی که راه اشتباه را انتخاب کرده اند.
البته دین اسلام راه اشتباه نیست، ما خوب مسلمان نیستیم. اینکه ما میگوئیم اهدنا الصراط المستقیم درست است. یعنی اینکه من راه اسلام را برای خودم انتخاب کردم، راه موازین قرآن را برای خودم انتخاب کردم، اما آنکه شما انتخاب کرده اید صراط مستقیم قرآنی نیست. در حقیقت یک مقدار کمی از صراط اسلامی را انتخاب کرده ایم و بیشترش انحراف از موازین قرآنی است. فلذا چون انحراف داریم، چطور خاک میخواهد شیر شود و جزء بدن انسان شود. گفت جانا خوب ورد آورده ای و...
این خاک هم به آن خاک که گندم شد نگاه کرد. کم کم از خاک بودن تغییر شکل داد و گفت من میروم انسان شوم، یک تکانی به خودش داد و شد سبزه، آنجا ممکن است به این سبزه بگویند خوب است تو هم میتوانی، (ولی گفت جانا خوب ورد آورده ای) بعد متوجه میشود اینطور نیست. تو اگر میخواهی نبات شوی و بعد انسان شوی، اینطور نیست که هر نباتی بشوی میتوانی انسان بشوی، حالا حالا نمیتوانی انسان شوی. حالا من هم اینجا میگویم علی ابن ابیطالب (علیه السلام) فرمود راه عبارت است از اینکه لا اله الا الله، نماز بخوانید، روزه بگیرید و...
من هم میگویم که من راهی را میروم که حضرت علی (علیه السلام) رفت، حالا ممکن است حضرت بگوید که: جانا خوب ورد آورده ای لیک سوراخ دعا گم کرده ای حضرت میفرماید: ببین نمازت با نماز من، روزه ات با روزه من، حرکاتت با حرکات من اینقدر فرق میکند، تمام جزئیات افکار و عقائد و محبت هایت با من فرق میکند. درست است که میخواهی به طرف بهشت و مقام قرب الهی و انسانیت بروی، اما اگر راهش این نیست که داری، فلذا تحول است، مثل من میتوانی باشی؟
از علی ابن ابیطالب (علیه السلام) یا رسول الله (صلوات الله علیه) یا ائمه معصومین (علیهم السلام) هر چه به صورت مناجات، روایات و یا به صورت روش عملی بشنوید، در آنها دقت کنید و عبرت بگیرید. بالاخره حضرت علی (علیه السلام) یک موجود نمونه است و عبرت گرفتنی است. اگر کسی بخواهد بداند صراط مستقیم چیست، باید خوب فکر کند ببیند که صراط مستقیم حضرت علی (علیه السلام) چه بود؟ در تفسیر سوره نباء روایتی هست با این مضمون که، بنا به قانون تحول برای عده ای راه بسته است و برای عده ای باز، (مثال را فراموش نکنید) برای خاک راه باز است، خاکها به اشکال مختلف حرکت میکنند، آنهایی که راه ندارند مشرک ها و کافرها هستند ولی آنکه مسلمان است و صاحب ایمان بر حسب اعمال به اشکال مختلف خواهند رفت. در جهنم به فشار خواهیم افتاد و بعد از همه اینها، اگر رفتنی باشیم میرویم و اگر صراط ما شباهتی به صراط علی (علیه السلام) داشته باشد و اصلش محفوظ باشد میتوانیم برویم و برسیم.
لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا، همه جهنمی هستیم مسلما. احقاب چیست؟ یک عده در جهنم خیلی مفصل خواهند بود. میپرسند اینها چه کسانی هستند؟ امام فرمودند: آنها عبارتند از گناهکاران شیعه ما. راه باید صراط مستقیم باشد، صراط علی (علیه السلام) باشد.
حالا صراط مستقیم چیست؟ اجمالا توضیح بدهم، صراط مستقیمی که حضرت علی (علیه السلام) انتخاب کرده عبارت است از اینکه انسان کاملا چشم باز کند ببیند خدا هست و تمام حرکات و سکناتش چنان نشان دهد که غیر از خدا مطلوبی ندارد. حالا بسم الله، اگر مرد میدان هستید داخل شوید به صراط مستقیم و اگر نه که همینطور که هستیم میمانیم. باید تمام حرکات و سکنات نشان دهد که این موجود مطلوبی ندارد جز ذات مقدس پروردگار عالم (ببیند چقدر سخت میشود) غذا میخورد، برای این بخورد که خدا خوشش میاید، نماز و روزه و همه حرکاتش نشان دهد که این انسان مطلوبی ندارد جز پروردگار عالم، به این میگویند صراط مستقیم. صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ
جملاتی از باب تذکر:
ماها آمادگی رفتن به بهشت را داریم اما راهی را که انتخاب کرده ایم صراط مستقیم نیست، صراط اسلامی نیست، مخلوط است، آمیخته است، اشتباه دارد، گمراهی دارد، قسمتی از آن درست است و قسمتی نادرست چه از لحاظ عقیده و چه از لحاظ عمل. خلاصه بنا به قانون تحول نتیجه این نادرستی را خواهیم دید. اگر چنانچه اصل مسیر درست باشد بعد از معذب بودن طولانی ممکن است به بهشت برسیم. بر این اساس تذکری میدهم که در راه پیدا کردن به صراط مستقیم موثر است. در گفتن صراط مستقیم با تمام وجود و با تضرع این جمله را در قلبتان بگوئید (وقتی درست و حسابی نمیتوانید بگوئید به یاد بیاورید که به فشارهایی خواهید افتاد که واقعا قابل تحمل نیست، آتش قابل تحمل نیست، میرویم ولی چطور میرویم)
اولا، با تضرع بگوئید خدایا ما را به صراط مستقیم هدایت کن.
ثانیا، از آن چیزی که میخواهد شما را از صراط مستقیم باز دارد، یعنی از اینکه مطلوب شما خدا باشد باز بدارد، پرهیز کنید.
و مهمترین مسئله عبارت است از مسئله جاه طلبی و شهرت طلبی (مسئله خودیت). ان شاء الله به فکر صراط مستقیم بیفتید میبینید که منیّت چقدر اذیت میکند، امروز که احترامتان کردند، میخواهید به آن شهرت برسید. رسول اکرم (صلوات الله علیه) فرمودند: چنین کسی بوی بهشت به مشامش نمیرسد.
آدم آزادی باشید، در قید و بند خودّیت نباشید. اگر این بند را نشکنید نمیتوانید به خدا نزدیک شوید، بی قید باشید، اگر احترامتان میکنند بکنند، نمیکنند به درک...
فرضا از باب مثال (بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم). حضرت علی (علیه السلام) که ۲۵ سال در خانه بود با زمانی که در خلافت بود فرق کرد؟ معاذ الله.
والسلام.
منبع: http://jafarshojaee.persianblog.ir