سلسله مباحث معـــاد از استاد فرزانه حضرت آیت الله محمد شجاعی (مد ظله العالی)

موضوع بحث: معاد جسمانی و روحانی

بسم الله الرحمن الرحیم

در مرحله اول بصورت خلاصه و فشرده و فهرست وار مطالبی درباره معاد خواهیم گفت که اگر در آیات قرآن کریم تامل کنیم باید بحث معاد را در چند مرحله عنوان کنیم.

مرحله اول: مرحله اول که قابل دقت است این است که ببینیم از نظر قرآن کریم مسئله معاد بر چه اصلی متکی است.

مرحله دوم: یعنی قسمت دیگری از بحث معاد که باید عنوان شود این است که به چگونگی و خصوصیات معاد از نظر قرآن کریم بپردازیم.

اگر دقت کنیم قرآن در قسمتی از آیاتش میخواهد انسانها را متوجه به آن اصل یا اصولی کند که مسئله معاد بر آن متکی است. بعد در ضمن آیات و در خلال آیات چگونگی معاد را کلاً و دقیقا برای انسانها با بیان مثالها روشن نماید. مطالبی که در قسمت اول بیان خواهیم کرد را با آیات زیر شروع میکنیم.

 

یا ایها الناس انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه (سوره انشقاق، آیه ۶)

اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى کرد.

لقد ضربنا للناس فی هذه القرآن من کل مثل (سوره زمر، آیه ۲۷)

ما براى مردم در این قرآن از هر چیز نمونه اى آوردیم (و همه معارف در آن جمع است)، شاید متذکّر شوند.

الله الذی یرسل الریاح فتثیر سحابا فیبسطه فی السماء کیف یشاء و یجعله کسفا فتری الودق یخرج من خلاله فاذا اصاب به من یشاء من عباده اذا هم یستبشرون (سوره روم، آیه ۴۸)

خداوند همان کسى است که بادها را مى فرستدتا ابرهایى را به حرکت در آورند، سپس آنها را در آسمان آن گونه که بخواهد مى گستراند و متراکم مى سازد; در این هنگام دانه هاى باران را مى بینى که از لابه لاى آن خارج مى شود; هنگامى که این (باران حیاتبخش) را به هر کس از بندگانش که بخواهد برساند، ناگهان خوشحال مى شوند. 

 

این چند آیه را توضیح میدهم که مقدمه باشد برای بحث های بعدی. از این آیات نیز میتوانیم برداشت کنیم که اصل یا اصول معاد بر چه چیزی متکی است. قرآن کریم میفرماید به مثالهای ما دقت کنید که از این مثالها میتوانید بفهمید که مسئله معاد و محور شدنش در روز قیامت و مجازات انسانها یا نحوه های مختلف بر چه اصلی متکی است.

یک اصل کلی وجود دارد که عبارت است از: اصل بقای موجودات. این اصل بقای موجودات را در این مبحث توضیح میدهیم. شاید شما اختلافاتی که بین علماء درباره چگونگی معاد هست را شنیده باشید. درباره اینکه آیا معاد جسمانی است یا روحانی؟ از اول میگفتند که معاد یک مسئله روحانی است ولی الان بین علماء و فلاسفه و صاحبان تحقیق منازعه است در این که معاد جسمانی است یا روحانی.

قرآن کریم میفرماید: این نزاع ها همه بیجاست که فلاسفه قدیم معاد را روحانی میدانستند و بعدی ها به معاد جسمانی معتقد شده اند، همه بیجاست. چون ما یک اصل داریم که همان بقاء موجودات است که به طور کلی این مسئله را حل میکند. البته این اصل از آن اصل بقاء ماده و انرژی و امثال اینها که شنیده اید بالاتر و در زمینه وسیعتر و در سطح بالاتری است.

اولاً قرآن میفرماید: ما میخواهیم بگوئیم ای انسان، اصل بقاء در عالم یک مسئله است که اگر دقت کنید میتوانید با نتیجه گیری از آن به حقیقت برسید. 

 

اصل بقاء یعنی چه؟ اصل بقاء همان مسئله ای است که فلاسفه قدیم متوجه نشدند و قهراً معاد جسمانی را انکار کردند. مثلا گفتند بعد از این که بدن انسان پوسیده و خاک شد روحش هم که معلوم نیست چه شد. انسان اول از بین رفت. فلاسفه اول یک قوانین میداشتند که با آن قوانین نتیجه گرفتند که انسان اول از بین رفت. اگر ما دوباره بخواهیم قائل بر این مسئله باشیم که آن انسان را با تمام جزئیاتش خدا خواهد آورد، این محال است چون انسان اول معدوم شد و اعاده معدوم محال است.

ولی قرآن کریم میفرماید: شما نمیتوانید در خلقت چیزی پیدا کنید که معدوم شود، باز میفرماید: تو ای انسان نگاه کن ببین آیا تو در خلقت، میتوانی یک موجودی پیدا کنی که معدوم شود، ولو یک نمونه، ولو یک ذره کوچکی باشد؟ آیا میتوانی بگویی معدوم میشود یا نابود میشود یا شده؟ نمیتوانی پیدا کنی. مسئله بقاء در کل خلقت حکم فرماست، مسئله نابودی نیست. قرآن میفر ماید: مسئله، تغییر، تبدل و تحول است.

شما هرقدر فکرتان را در هر قطعه ای از خلقت چه خاک باشد چه نور، چه از امواج باشد و چه از موجودات مادی دیگر باشد به کار بیاندازید، نمیتوانید ذره ای یا قطعه ای از خلقت را پیدا کنید که از صفحه وجود برچیده شود یا معدوم شود، کان لم یکن شیئا مذکورا شود. قرآن میفرماید: اول فکر کن بعد میفهمی هیچ چیز نابود نمیشود، چنین چیزی نداریم که به طور کلی از صفحه وجود برچیده شود. در خلقت معدوم نداریم، وقتی معدوم بودن نبود، نابودی نبود میبینید. اصل کلی موجودات در خلقت تغییر است.

مسئله، تحول و تغیّر و تغییر صورت است. الان نظر کنید خاک که نبات میشود بعدش که معدوم نمیشود، بلکه به نبات تبدیل میشود. نبات هم معدوم نمیشود، یا دوباره خاک میشود یا گوشت و خون میشود یا تبدیل به امواج میشود. امواج معدوم نمیشود، نور معدوم نمیشود، ظلمت معدوم نمیشود، هوا معدوم نمیشود. هرچه در عالم پیدا کنید همه تغییرات، تحولات و تبدلات هستند. اصلاً عالم سر تا پا تحول است.

انسان یک اشتباه میکند (البته انسانی که سطحی فکر میکند) که این مسئله تحولی که قرآن میفرماید را نابودی حساب میکند. مثلا خاک که نبات شد نباید بگوئید که خاک معدوم شد، بلکه باید بگوئید خاک نبات شد، تغییر صورت داد. از باب مثال اگر یک درخت را سوزاندید خاکستر شد، نگوئید درخت از بین رفت بلکه تبدیل به خاکستر و امواج حرارتی و نور شد، بگوئید تغییر صورت داد. بنابراین، تغییر را به جای معدوم بودن بگذارید. (این اولین مسئله)

از این جا کم کم پایه و اساس منازعه بین معاد جسمانی و روحانی را قرآن کریم بر میچیند، اما دقت کنید که چگونه بر میچیند. اصلا نزاع در معاد جسمانی و معاد روحانی یعنی چه؟ مسئله بقاء را به یاد آورید. قرآن یک مثالی زده: الله الذی یرسل الریاح فتثیر سحابا فیبسطه فی السماء کیف یشاء سوره روم آیه ۴۸. یک دفعه میبینید باد میوزد. وقتی که باد میوزد، اگر در اولین مرحله شما بتوانید یک قضاوت منطقی بکنید، میتوانید بگوئید که خاک میخواهد برای ما یک سیب به بار بیاورد که ما بخوریم. قرآن کریم میگوید: وقتی باد  میوزد میتوانید بگوئید خدا میخواهد در باغچه ما یک گل زیبا به وجود بیابد که ما بتوانیم از آن استفاده کنیم. شما میتوانید بگوئید خدا خواسته ما گوشت بخوریم، اگر چنین حرفی بگوئیم، یک حرف منطقی است ولی اگر نگوئید با یک نوع کوته بینی پیش رو شده اید. دقت کنید که شرح این مسئله را بگوئیم: باد وزید، الله الذی یرسل الریاح فتثیر سحابا، در این آیه مسئله تحول و این طرف و آن طرف شدن است که از کجا سر در بیاورد. میگوئید معاد جسمانی و روحانی نداریم، این را در نظر داشته باشید که مسئله، تحول است. قرآن میفرماید: باد تندی وزید که ابرها را حرکت میدهد، و فیبسطه من السماء، ابرها را در جو پراکنده میکند و یجعله کسفا فتری الودق یخرج من خلاله، بدنبال آن میبینی که قطرات باران از خلال آن ابرها خارج میشود. فاذا اصاب به من یشاء من عباده اذا هم یستبشرون، یک دفعه میبینی باران میبارد و انسانها ذوق میکنند، چرا؟ چون تازه اینجا میرسند به این مسئله که خداوند میخواهد گندم برویاند، سیب برویاند، خداوند میخواهد زمین را زنده کند، خدا میخواهد گوشت به ما تحویل دهد، خدا میخواهد آن چیزهایی را که بر اثر باران بوجود میایند، تحویل دهد. در آن وقت فاذا هم یستبشرون، تازه انسانها میفهمند این مسئله را، آنجا که باد میوزد هم این بشارت بود.

 میفرماید: فانظر الی آثار رحمت الله. بنابراین، ای انسان کاملا دقت کن، آثار رحمت پروردگار عالم را کاملاً مورد مطالعه قرار بده، ببین آن وقت که خدا میخواهد انسان را مشمول رحمت قرار بدهد چگونه شروع میکند و چگونه پیش میاید. اول باد میوزد، وقتی باد میوزد انسان نمیفهمد که میخواهد سیب بخورد، درصورتی که این اولین اثر از رحمت پروردگار عالم است. بعد از این، باد ابرها را جا به جا میکند، این مرحله دوم رحمت است. بعد ابرها پراکنده میشود، این مرحله سوم رحمت است. بعد فتری الودق یخرج من خلاله، مرحله چهارم رحمت. کم کم این مراحل پیش میاید و وقتی خداوند زمین را زنده کرد، نباتات و میوه ها و امثال اینها روئید، آن وقت انسان متوجه میشود که مشمول رحمت است و در نعمت و رحمت قرار گرفته.

اما غفلت انسان در کجاست؟  غفلت انسان در این است که از اول رحمت را متوجه نمیشود. بعد از این مثال قرآن چه میگوید. فانضر الی آثار رحمت الله، کیف یحی الارض بعد موتها، ببین وقتی خدا میخواست از خاک سیب بیرون بیاورد از کجا شروع کرد و چگونه پیش آمد؟ گرچه انسان متوجه نبود. ان ذالک لمحی الموتی، همین قدرتی که به این نحو پیش آمد (اول باد را وزاند و با آن مقدمات، انسانها را مشمول رحمت و نعمت قرار داد، با نباتات و میوه ها و امثال اینها) ان ذالک لمحی الموتی، همان خداوند با همین نحوه ای که دارد انسان ها را زنده میکند، و هو علی کل شیئ قدیر، متوجه بشوید انسان ها اینطور زنده خواهند شد. به احیاء زمین دقت کنید، آن وقتی که باد میوزید، شما نمیتوانستید بگوئید خدا زمین را زنده میکند، اما خدا با مراحل و قدم به قدم پیش آمد. همین خداوند، همین نیرو، همان مبدائی که این کار را کرد، همان خداوندی که لمحیی الموتی انسانها را زنده خواهد کرد، با همین مقدمات و نظیر این مقدمات، که او بر همه کارها قادر است.

به این مثال که دقت کنید میبینید که به اصل بقاء اشاره میکند و منازعه معاد جسمانی و روحانی را بر میچیند. از این بیانات قرآن کریم میتوانیم برداشت کنیم که اولا معدوم شدن نیست، بلکه مسئله تغییر و تحول است و انسان نباید در رحله اول مسئله تغییر و تحول قضاوت بکند، اگر انسان یک انسان منطقی باشد اگر در خلقت، تغییر و تحولی ببیند بالاخره باید آخر آن تغییر و تحول را مورد مطالعه قرار بدهد، آخر آن را نه اول آن را، اول عجله نکند. خلق الانسان من عجل، آیه ۳۷ سوره انبیاء، انسان واقعا عجله کننده است. قرآن میفرماید: به خلقت نگاه کن، یک مقدار عمیق و طولانی نگاه کن. میفرماید: به همین مسئله باران نگاه کن، آن وقت توجه کن به اینکه معاد روحانی و جسمانی یعنی چه؟

اول یک مقدار شرح کنیم تا متوجه شوید. بعضی فلاسفه میگویند انسان که میمیرد روح که باقی میماند، بدن دیگر از بین رفت و خاک میشود. آن فلاسفه قدیم معتقد بودند که وقتی قیامت میشود، در قیامت فقط روح انسان باقی است، روح مبعوث خواهد شد و روح ها با هم متفاوت هستند، یا روح منعم و بهشتی است (بهشت روحانی) یا معذی است به عذاب روحانی. از مسئله جسم هم خبری نیست چون جسم از بین رفته و به خاک تبدیل شده، جنت فقط جنت روحانی است و نار هم نار روحانی است، عذاب روحانی است، نعمت روحانی است، و خلاصه معاد روحانی است. این عقیده عده ای از فلاسفه بود و حرفشان هم این بود که بدن از بین میرود و معدوم میشود و از بین میرود.

فلاسفه بعدی این حرف را یک مقدار ترمیم کردند یعنی حرف را یک مقدار اصلاح کردند. اینها دیدند از بیانات قرآن کریم و روایات کاملا استفاده میشود که انسانی که در قیامت هست چه در بهشت است و منعم و چه در جهنم است و معذب، دارای اعضاء و جوارح بدنی است. چون خواستند گفته فلاسفه قبلی را ترمیم و صلاح کنند، گفتند: آن اعضاء و جوارح که در بهشت یا جهنم برای انسان هست، اعضاء و جوارح نوری است، آنکه در دنیا بود از بین رفت. این یک اعضاء و جوارح نوری است، یک اعضاء و جوارح مثالی هست نه مادی. گفتند، همین روح محشور است ولی در قالب مثالی، روح در بدن مثالی، مثل خواب که بدن در جای خود خوابیده، بدن مثالی در خواب یا خیال گردش میکند. میگفتند شبیه این بدن، یک بدن مثالی هست که روح انسان با آن بدن مثالی در قیامت محشور خواهد شد نه با بدن مادی، بدن مادی از بین رفته. بعد اشکالاتی گرفتند که مثلا، من با این بدن مادی گناه کرده ام، اگر گفته شما درست باشد، این بدن مادی گناه کرد آن بدن چرا عذاب بکشد و اشکالات جور و واجور دیگر و صدها اشکال دیگر. ما نمیخواهیم اینها را بررسی کنیم، ما میخواهیم نظر قرآن را بگوئیم.

یک عده مثل شیخ الرئیس، ابن سینا که از فلاسفه بزرگ اسلامی است که کتاب شفا یکی از کتب فلسفی اوست و جمعی از اتباع و شاگردان او منصفانه پیش آمدند. ابن سینا متفکر مبتکری بود و خیلی خلاقیت فکری و ذهنی داشت و واقعا از دانشمندان با عظمت در فلسفه است. تحقیقات و ابتکارات مفصل دارد در الهیات و طب و الی آخر. اما همین ابن سینا با آن خلاقیت فکریش و ابتکارات فلسفی اش بالاخره نتوانست مسئله معاد جسمانی را ثابت کند. اما با این همه مسلمان بود. ابن سینا با استفاده از آیات قرآن و روایاتی که از ائمه اطهار (علیهم السلام) وارد شده دریافت که همین بدن است که با روح یا معذب است یا منعم، و همین بدن دنیوی حساب است و خدا همین بدن را خواهد آورد. اما نتوانست اینها را حل کند.

حضرت آیت الله شجاعی دراین قسمت میفرمایند: اینها را ما از کتاب شفاء در محضر علامه طباطبایی (رحمت الله علیه) همه را با مقدمات مطالعه کردیم، صحبت خشک و خالی نیست. ابن سینا با آن خلاقیت پیش میآید و پیش میآید ولی نه راه آنهایی که میگویند معاد فقط معاد روحانی است را توانست قبول کند و نه نظر دسته دوم را که گفتند روح با قالب مثالی معذب یا منعم است، گفت آنها در جای خود محفوظ. روح باقی است، قالب مثالی هم هست ولی این به عالم برزخ مربوط است، آنچه که من از آیات و روایات استفاده میکنم، خودم مسلمانم، فیلسوفم، مبتکرم و فکر دارم.

اما (در شفاء) منصفانه پیش آمده، و اینطور اعلام کرد که من هر قدر فکر کردم، هر قدر اصول فلسفی ام را جمع کردم، مقدمات فکری ام را اینطرف و آنطرف کردم، هر قدر جدیت کردم، من معاد جسمانی را از طریق برهان، از طریق اصولی که خودم معتقد شدم، از طریق آن مقدماتی قبلی که خودم چیدم، از طریق آن زحماتی که خودم کشیدم، نتوانستم معاد جسمانی را که از بیانات قرآن و فرمایشات پیغمبر اسلام و ائمه اطهار (علیهم السلام) استفاده میشود را اثبات کنم و خودم نتیجه بگیرم و خودم هم بفهمم، اما من منصفم (هذا ما اخبر به الصادق المصدق محمد رسول الله).

حالا به این قسمت از صحبتش دقت کنید که واقعا مرد عابد اینطور میشود (در عین حال درس است برای بعضیها که دو کلمه مطلب یاد میگیرند و فورا همه چیز را انکار میکنند) آن مبتکر عجیب به نام شیخ الرئیس گفت: اما در عین حال من معتقدم که فکر من نرسیده که معاد جسمانی چگونه میشود، که واقعا همین جسم انسان دوباره بدن میشود و همین روح عود بر این بدن میکند. من این مسئله را از راه دلیل نتوانستم بفهمم اما یقین دارم مسئله همینطور است، چون مسئله ایست که آن صادق صدق پیغمبر اسلام (صلوات الله علیه) خبر داده است. این آخرین حرفی است که شیخ الرئیس درباره منازعه و در میدان نزاع معاد روحانی و جسمانی گفته که، فکر من نرسیده ولی مسلما این درست است، اگر فلاسفه بعدی توانستند آنرا به اثبات برسانند. (این هم نظر سوم، یک عده از اتباع شیخ الرئیس و امثال آن) گفتند ما از طریق قرآن نتوانستیم معاد جسمانی را اثبات کنیم، ولی اینکه معاد جسمانی هست مسلم است.

دسته چهارم عبارتند از همان ملاصدرا (صدرالمتالهین) فیلسوف شیرازی که از جمله فلاسفه کبار است، صاحب کتاب اسفار و تالیفات زیاد و صاحب ابتکار مخصوص حرکت جوهری و امثال اینهاست. این صدر المتالهین و اتباع او موفق شدند معاد جسمانی را به اثبات برسانند، آن امتیازی که ملاصدرا داشت و فلاسفه قبلی نداشتند این بود که مرد بزرگی بود. ملاصدرا میگفت: اگر بخواهیم در حقایق علمی به جواب قانع کننده ای برسیم باید از قرآن نتیجه گیری کنیم. این دسته چهارم نتیجه گرفتند که معاد جسمانی کاملا مسلم است و مسئله کاملا مشخص است، همین بدن بعد از اینکه خاک شد دوباره بر میگردد، متحول میشود ودر قیامت بدن میشود برای روح و با این بدن روح معذب یا منعم میشود. صدر المتالهین مرد بزرگی بود، ملا بود و فیلسوف معروفی است. در فلسفه مرد بزرگوار و عجیبی است، هیچکس شبیه او نیامده است. خودش هم شیخی بود تهذیبی. در عین سیر و سلوکی بودن فقیه و مجتهد بود و موجود ریاضت کشی بود. حتی در منطقه کهک در قم هفت سال ریاضت کشیده است. امتیازی که داشت این بود که معتقد بود برای همه حقایق علمی اگر بخواهیم جواب قانع کننده پیدا کنیم باید از قرآن نتیجه بگیریم، لذا وقت مفصلی از عمرش را صرف دقت و تدبیر در قرآن کرد.

بیان قرآن کریم که میفرماید: اولا اصل عدم را کنار بگذار و اصل بقاء را به جای آن بگذار، همه چیز باقی است، بعد آن مثالی که برای تو زدیم گفتیم: انسان دقت کن، زود قضاوت نکن، ما به تو میگوئیم وقتی روح از بدن مفارقت کرد، روح یک طرف میرود و بدن هم که زیر خاک رفت.این حقیقت است، بدن خاک شد درست است، روح به برزخ رفت درست است، فعلا وضعیت روح برای شما معلوم نیست ولی بدن برای شما معلوم است. و قال الذین کفرو اذا کنا ترابا، دقت کنید، حالا انسان را کنار بگذارید. هر ذره ای در این عالم را که میبینید هر لحظه به صورتی در میآید. ما از شما سوال میکنیم، اینکه هر لحظه به صورتی است بگوئید آخرش چه خواهد شد؟ خاک که شد نبات، نبات را هم که من و شما خوردیم، شد گوشت و خون، بالاخره مردیم. در قبر دوباره خاک شد. این تحولاتی که دارد، مثلا شد درخت، درخت را سوزاندیم، یک قسمت شد امواج، حرارت و نور. حالا بگوئید اینها هر کدام آخرش چه خواهد شد؟ آیا در تحول آخر وجود دارد؟ تبدل آخر دارد؟ آیا حساب هست؟ یک عاملی اینها را حرکت میدهد و یک عاملی مرتباً اینها را تغییر میدهد و در آخر به شکلی در خواهد آمد، اما آخرش چه؟ هر کس بخواهد جواب بدهد، مسلما خواهد گفت تبدل و تحول آخری دارد، مسلماً در آخر به قیافه ای و شکلی خواهد افتاد.

قرآن میفرماید: چرا شما فکر میکنید که خاک شدید؟ چرا فکر نمیکنید که بعد از خاک شدن هم چیز دیگر خواهید شد، بعد آن هم چیز دیگری، دوباره باز چیز دیگری، بلکه صدها صورت بر خاک شما بیاید و به صدها شکل بیافتید. آخر سر هم از جایی سر در بیاورید که یک دفعه همان انسان اول بشوید، آیا این احتمال را نمیدهید؟ چون تحول در پیش است، از بین که نرفته اید، ذرات شما گم نشده است. اگر فکرت کار میکند طبق منطق قرآن پیش بیا، معاد را خلق الساعة فرض کنی در اشتباهی.

معنی خلق الساعة چیست؟ خلق الساعة آنست که بعضی ها، بعضی آیات را میخوانند و اینطور نتیجه میگیرند (این تذکر را هم بگویم: اگر دیدید فکرتان کار میکند از این و آن کمک نگیرید، در قرآن تدبر کنید و با حرف قرآن پیش بیائید، ببینید قرآن کریم چه میگوید. فکرتان کار میکند در اینکه خدا در قیامت یک دفعه انسانها را زنده خواهد کرد، یعنی یک دفعه از خاک بدن من، خدا بدن قیامتی خلق میکند؟ اینطور فکر نکنید، اینها خلاف واقعیت است. با صراحت میگوئیم، شاهد هم خواهیم آورد).

اولاً معاد اینطور نیست که دفعی باشد، این منطقی نیست، این حرف عوام هاست. فکر نکنید قیامت یک دفعه و آنی پیش خواهد آمد و خدا یک دفعه امر خواهد کرد که آن خاک بدن ما یکدفعه به شکل بدن انسان در بیاید و روح به آن دمیده شود و در آنجا حشر پیش بیاید و حساب و کتاب و بهشت و جهنم و امثال آن. اگر اینطور فکر کنید، فکر غلطی است و برخلاف قرآن است. معاد آنی نیست، دفعی نیست، معاد روی تحول و تبدل پایه گذاری میشود. تبدلات خواهد شد، تحولاتی پیش خواهد آمد. خیال نکن از خاک بدن تو، آنی بدن قیامتی درست میشود. بدن قیامتی از همان خاک درست میشود، اما نه از عین همان خاک، بلکه صدها تحول دارد که در بحثهای بعدی میگوئیم.

اولا قرآن کریم میگوید:روح باقی است، خاک هم باقی است، تو هم به شکل خاک باقی هستی. اما یک دفعه از این خاک بدن درست نخواهد شد و روح هم یک دفعه نخواهد آمد. تبدلات چگونه است؟ فانظر الی آثار رحمت الله کیف یحی الارض بعد موتها، آن بادی که خداوند وزاند چگونه پیش آمد تا خاک را زنده کند. آن مثال را در نظر بگیر، ببین چگونه تدریجی پیش آمد. در اینجا روح تو هم همین روح خودت است، همان بدن خودت است، اما در عین حال نه آن روح است و نه آن بدن. از آن خاک خواهد شد، آن روح را خواهند آورد، اما از آن خاک آنی بدن درست نمیکنند، در طول زمان و به مرور زمان و با تبدلات مفصل خواهد بود که در بحث های بعدی با استفاده از آیات و روایات قطعه قطعه شرح خواهیم داد. قرآن میگوید: همان خاک است ولی از آن خاک، آنی و یک دفعه درست نمیکنیم، حالا خیلی زود است، خیلی صورتها قبول خواهد کرد تا آن خاک بدن اول شود. آن روح هم که هست خواهد آمد و این خاک را خواهد یافت ولی نه در حال خاک بودن آن، بلکه بعد از اینکه صورتهای زیادی روی آن آمد، آن روح هم خواهد آمد.

در آنوقت هم به نظرت خواهد آمد که آن من نیستم. چرا تو همانی که صورتهایی عوض کرده ای، پیش میروی، شکل عوض میکنی و شکل عوض میکنی و در آخر به شکل همان قیافه اول درخواهی آمد، منتهی هم تویی. هم تو نیستی، هم شبیه توست و هم با تو فرق خواهد داشت. روح تو هم از همان وقت که از بدن تو قطع علاقه کرد، آن هم حرکت میکند و پیش میرود. آن هم شکل عوض میکند و شکل عوض میکند تا در قیامت آن روح عوض شده هم خواهد آمد و آن خاک عوض شده را پیدا خواهد کرد که بدن شده است.

روح هم همان روح است، بدن هم همان بدن است. هم روح با آن روح اولی فرق میکند و هم بدن با آن بدن اولی فرق دارد، دقت کنید، بدن عوض میشود. روح هم عوالم طی میکند و عوض میشود. ولی در قیامت من هم به همین شکل هستم، شما هم به همین شکل هستید. روح هم همان روح است و بدن هم همان بدن است اما نه همین بدن است و نه همین روح است، بعدا شرح خواهم کرد...

اگر بدن درست همین بدن باشد سر تا پا اشکال تولید میکند و سر تا پا ایراد پیش میآید. ممکن است یکی بگوید پس چگونه است که الان این بدن را در آتش بسوزانید، میسوزد و تبدیل به خاکستر میشود ولی در قیامت این بدن چگونه خواهد بود که میسوزد و تمام نمیشود؟ و امثال این اشکالها. مثلا یکی اشکال میگیرد و میگوید: اگر بدن همین بدن است پس چرا در بهشت پیر شدن نیست، که در روایات گفته میشود در بهشت انسان همیشه بصورت جوان است و تغیر در او نیست، در او تبدل و لاغری و چاقی و ضعیفی و امثال اینها نیست. اگر بدن این بدن است، این بدن که بدن متبدلی است و متغیر است، گاهی لاغر میشود، گاهی چاق میشود و گاهی پیر میشود. صدها اشکال مانند این اشکالات پیش خواهد آمد. اگر کسی محکم بگوید که درست همین بدن در قیامت است، این عوام بودن است اگر اینطور بگوید.

قرآن میفرماید: شما در بچگی روح و بدنتان با الان فرق میکند. خصوصیاتی در روح شما بعدا پیدا شده و خصوصیاتی در بدنتان پیش آمده است. حالا یک مرد هفتاد ساله را در نظر بگیرید، نه روحش آن روح بچگی است و نه بدنش آن بدن است (از نظر خصوصیات) ولی در عین حال شما میگوئید یک موجود است. من همان هستم که سی یا چهل سال قبل بودم، ولی در عین حال نه من عین آن هستم و نه آن عین من است و در عین حال من عین او هستم و او هم عین من است، مسئله اینچنین است.

در مسئله تبدل نمیشود گفت غیر هم هستند، نمیشود هم گفت کاملا عین اولیست. نمیشود گفت من در قیامت عین این هستم، در عین حال عین همین هستم. همین بدن است، همین روح است، اما عوض شده است و تبدل یافته است.به شکل دیگر درآمده است (شکل یعنی خصوصیات) کما اینکه الان ما، با بچگی ما فرق میکند و در عین حالی که فرق میکند با آن یکی است.

یک نفر از امام سوال کرد من در بهشت کاملا همین من هستم؟ امام اینطور تشبیه کردند که در آنجا من تو را بینم و تو من را بینی، تو من را خواهی گفت: منم، من هم تو را ببینم خواهم گفت همین تویی.

قیافه همین قیافه است، روح هم همین روح است، بدن همان اجزاء اول است ولی فرق دارد. این بدن را چه به بهشت ببرند چه جهنم، خیلی راحت است که میسوزد و تمام میشود، اما همین بدن است، اما این بدن عجیب است، همین بدن است ولی تغییر یافته است و این روح است ولی تغییرنیافته است.

فقط مسئله تبدل و تغیر است، مسئله اصل بقا و اصل تغیر و اصل تبدل یک مسئله ایست که قرآن روی آن تکیه میکند. قرآن میگوید: وقتی مرتبا شکل عوض میکنید آخرش چه خواهد شد؟ اصل سوال قرآن معدوم که نمیشود، آخر دارد یا خیر؟ آن نقطه آخر که در آنجا توقف خواهید کرد و تبدلات تمام خواهد شد، آن نقطه عبارت است از معــاد. قرآن اصل معاد را متکی بر اصل بقاء میداند.

هم روح باقی است، هم بدن باقی است. روح هم متبدل است، بدن هم متبدل است. روح هم خیلی عوض خواهد شد، بدن هم خیلی عوض خواهد شد. در آخر به نقطه ای خواهید رسید (تبدلات روح و بدن) که بدن درست مثل همین بدن و روح هم همان روح اول است، ولی هم مثل اول هستند، هم با آن فرق کرده اند. مسئله معاد جسمانی هم از اینجا سر چشمه میگیرد.

درباب روح که در عالم برزخ وارد میشود و قالب مثالی دارد که صحبتهایی کرده ایم که این روح باقیست و دور از تناسخ است. میدانید که مسئله تناسخ غلط است. باقی بودن روح معنایش این نیست که همانطور که هنگام مردن از بدن قطع علاقه کرده، به همان شکل خواهد ماند (تغییر نیافته)، اینطور نیست، روح باقیست ولی تغییر خواهد یافت و تغییر آن هم تکاملی خواهد بود، زیاد تغییر خواهد کرد، زیاد عوض میشویم. بدن ما هم تغییر خواهد کرد، بیان عجیبی از امام هست که میفرماید: چگونه خاک عوض میشود، به چه قیافه هایی خواهد افتاد، و آن مسئله خلق الساعة را که مردم فکر میکنند را امام کاملا کنار میزنند و مسئله تبدل را پیش میکشند که در جلسات بعدی توضیح میدهیم.

والسلام.

 

منبع: http://jafarshojaee.persianblog.ir