سلسله مباحث معـــاد از استاد فرزانه حضرت آیت الله محمد شجاعی (مد ظله العالی)
موضوع بحث: تکوینی بودن و حکمیت معــاد
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه گذشته گفتیم که قرآن معاد را متکی بر این اصل یا اصولی میداند که در اولین مرحله انسان متوجه همان اصل یا اصول بشود تا یک نتیجه و برداشت صحیحی از معاد برایش داشته باشد. اصلی که گفتیم، اصل بقاء موجودات و تحول موجودات است که قرآن کریم با بیان مثالهای مختلف میخواهد انسانها را متوجه بر این مسئله بکند و معاد را هم متکی بر اصل بقاء موجودات و تحولاتی که روی هر موجود خواهد آمد، میداند.
در جلسه گذشته گفتیم که مسئله معاد یک مسئله مورد نزاع است و قبل از اینکه این مسئله روشن شود، شنیده اید که بین علماء و فلاسفه، این مسئله که معاد، معاد روحانی است یا جسمانی، آن هم روحانی به چه معنا و جسمانی به چه معنا اختلافاتی هست. آنطور که قرآن تصویر میکند، برای نزاع هم زمینه ای باقی نمیماند. قرآن در مرحله اول میخواهد ما را متوجه کند که ای انسان تو اول به این مسئله متوجه شو که تو به هر گوشه ای از خلقت نظر بیاندازی و دقت و تدبر عمیق بکنی، ذره ای نمیتوانی پیدا کنی که از صفحه وجود هستی، به صورت واقعی نابود شود و از بین برود. مسئله نابودی تنها برای انسان نیست. شما نمیتوانید اساسا هر چه که موجود است و به اصطلاح صفت موجود را داشته باشد، پیدا کنید که پا به عرصه عدم بگذارد و یکسره از صفحه وجود برچیده شود. در خلقت نابودی نداریم. هر ذره ای را هم که حساب کنید، نابود نمیشود. آنچه که هست و ما ممکن است نابودی تصور کنیم، عبارت است از تغییر صورت و تحول و تبدل.
اولا نابودی را از یاد ببر، هیچ چیز نابود نمیشود تا انسان نابود شود. مسئله تحول است، تغییر صورت دادن است و عوض شدن است و به شکل دیگر در آمدن است. البته این یک مسئله ای است در خلقت، نه تنها این مسئله هست، بلکه این مسئله راه را باز خواهد کرد برای اینکه انسان متوجه شود که یک وقتی در صحنه دیگر، همین انسانی که تغییر صورت داده، چون نابود نشده، چون تغییر صورت داده، چون به شکل دیگر افتاده و بعد هم به شکلهای دیگر و بعد به اشکال دیگر، بالاخره نابود که نشده، پس احتمال اینکه این انسان از صحنه دیگر سر دربیاورد یک احتمال عقلایی است چون از بین نرفته و نابود نشده بلکه متبدل شده. این خلاصه مطالب جلسه گذشته بود که یادآوری کردیم. منتها متوجه باشید که در ادامه این مطالب با یک بیان دیگری که قرآن کریم مسئله تحول را بیان فرموده، انشاء الله میخواهیم مطالبی بگوئیم.
در این جلسه آن دیدی که قرآن در مسئله تحول دارد را بیان خواهیم کرد. قرآن میگوید: همین تحول یا همان تغییر صورت یک مسئله قابل دقت است و جای تامل دارد. خود شما هم که میدانید قرآن از فکر کردن و تدبر کردن خیلی خوشش میآید و خیلی هم دستور میدهد که اصلا انسان باید متفکر باشد. انسان باید دارای فکر عمیق باشد. قرآن به این دسته، انسان میگوید. فرمایشات قرآن و پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) و ائمه اطهار (علیهم السلام)، انسان دور از فکر را، انسان غافل و انسانی میدانند که حقایق خلقت از اول تا آخر برایش مجهول میماند، فلذا قرآن گفته است تفکر کن.
مسئله تحول یک مسئله اعجوبه است، چطور اعجوبه است؟ آیه اش را خواندیم و میخواهیم شواهد دیگر هم بیاوریم. قرآن اینطور میگوید، این تحول و تغییر صورت دادن یک مسئله عجیب است. یک مثالهایی قرآن میگوید، تو همان تویی هستی که خاک بودی. تحول را اینطور میفرماید که: جلوی چشم توست. یک وقت این احتمال است که خاک تو دوباره خود تو بشود، منتها تویی که با الان فرق میکند. در جلسه گذشته اشاره اش را کردیم، هم مائیم در قیامت و هم اینکه با الان خودمان یک فرقی دارد.
در احکام و آثار در خصوصیات وجودی، آنطور که از آیات و روایات استفاده میشود، (آیات ۱۷ تا ۲۲ سوره عبس) در خصوص تحول میگوید: یک مسئله است مقابل چشم خودت، قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ، ببینید بیان قرآن چگونه است قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ * مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ * مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ * ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ * ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ * ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ * کَلَّا لَمَّا یَقْضِ مَا أَمَرَهُ *.
میگوید قُتِلَ الْإِنْسَانُ، به صورت نفرین است در مقابل انسان های کوته بین، بمیرد این انسان، آخر او چگونه فکر میکند. در مسئله معاد گیر کرده که چطور میشود وقتی بدن خاک شد، دوباره بدن شود؟ قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ، با چه حسابی معاد را انکار میکند، فورا به دنبالش میگوید مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ، بگو ببینم انسان تو از کجا آمده ای، خدا تو را از کجا خلق کرده، مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ، نطفه ای بودی که تو را از آن خلق کرد. دقت کن که در عرض زمان خیلی کوتاه با یک اسباب و علل مخصوص از آن نطفه تو را خلق کرد. الان تو با آن نطفه چه تناسبی داری؟ پس تحول این است. به یک نقطه آن نگاه کنی با نقطه بعدی آنقدر فرق میکند که اگر چنانچه آن دو نقطه در دید تو نباشد باور نمیکنی، منتها چون مقابل چشم توست باور میکنی. یعنی اگر تو نمیدانستی که نطفه بود که آمد شد انسان، یک دفعه یک انسان را به طور خلق الساعة خدا خلق بکند و آن وقت در یک طرف یک انسان کامل باشد و به او بگویند: ببین این همان است، این اول اوست و آن آخر این است، انسان باور نمیکند، منتها چون دیده باور میکند.
آنقدر تحول جالب است، آنقدر اول و آخر آن با هم فرق میکند و آنقدر به یکدیگر تشابه ندارند که انسان اگر اول و آخر آنرا با هم نبیند باور نمیکند. چون ما دیده ایم باور میکنیم. نطفه و انسان را کنار هم بگذارند و بگویند این اول آن است، آن آخر این است، این ناقص آنست و آن کامل این است. اگر انسان ندیده بود باور نمیکرد که این دو یک موجود است، مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ببین، نگاه کن، چرا تعجب میکنی، چرا بعید میشماری که بدن تو وقتی زیر خاک رفت و به صورت خاک درآمد، پس چرا بعید میشماری که یک وقتی بعد از تحولات به صورت همین تو در بیاید؟ چطور آنجا نطفه بعد از تحولات به صورت تو درآمد؟ نطفه و خاک از لحاظ اینکه شباهت به انسان ندارند چگونه یک انسان شدند؟ میفرماید: اول و آخر تحول خیلی فرق خواهد کرد، به این دقت کنید، بعید نشمارید که انسانی که خاک شده دوباره برگردد و انسان شود اما با تحول. آن تصور عوامانه را هم که خدا یک دفعه خاک را بدن میکند، کنار بگذارید.
یک تحولاتی روی خاک بدن من خواهد آورد، در شرایطی که فعلا من و شما نمیدانیم و برای ما مجهول است. در یک شرایطی از خلقت، در آینده، تحولاتی پیش خواهیم آورد که هم روح باقی است، هم بدن به صورت خاک باقی است. هر دو قطعه باقی هستند ولی از هم جدا شده اند، روح در یک طرف و بدن هم در طرف دیگر، هر دو عوض میشوند ولی پیش میروند. بعد از تحولات در آخر به یک جایی خواهند رسید که همان خاک و همان روح با هم به صورت انسان اول در بیایند.
ولی توجه داشته باشید که: اول و آخر تحول خیلی فرق خواهد داشت. ببینید قرآن چه میفرماید: همان آیه ای که خواندم را توجه کنید قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ، شما اگر قرآن را خوب مطالعه و در آن تامل کنید، اکثر آیات قرآن متوجه بر اثبات توحید است و معاد. یعنی قطع نظر از آیاتی که در باره احکام است، هدف و مقصود اکثر آیات، اثبات مسئله توحید است با بیانهای مختلف و اثبات مسئله معاد.
چون مسئله معاد چیزی است که واقعا اگر انسان متوجه آن نشود، بالاخره در سیر تکاملیش از آن هدف و مقصودی که در خلقت هست و برای انسان یقین شده باز میماند. مسئله معاد است که انسان را تکان میدهد تا خودش را اصلاح کند، حتی متوجه مبداء شدن هم از ناحیه مسئله معاد است. حالا به این مسئله معاد خودتان ان شاء الله دقت بکنید، در آیه ای که خواندم، و این آیه بعدی قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ * مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ * مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ * ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ بعد میفرماید: ای انسان حالا به خودت نگاه نمیکنی، به آن غذایی که هر روز میخوری نگاه کن فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِه، ببین اول و آخر تحول چقدر فرق میکند؟ یک موجود اول و آخرش چقدر به همدیگر تشابه ندارند، بعید نشمار که یک وقتی خاک تحول پیدا کند و یک انسان شود، چون میفرماید انسان به همان طعامیکه هر روز میخورد نگاه کند. بعد میفرماید: أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا * فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا * وَعِنَبًا وَقَضْبًا (آیه ۲۵ تا ۲۸ سوره عبس) و میشمارد الی آخر.
میفرماید: تو به همان طعامیکه هر روز میخوری نگاه کن، روی آن مطالعه کن، ببین چطور پیش آمد. ما زمین را آنقدر شکافتیم و آب را از آن طرف آوردیم. از باطن خاک نبات را رویاندیم، آب را به خاک رساندیم فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا و از آن خاک برای شما دانه رویاندیم. دانه گندم، برنج، حبوبات و زیتون و نخل وَ زَیْتُونًا وَنَخْلًا * وَحَدَائِقَ غُلْبًا * وَفَاکِهَةً وَأَبًّا * مَتَاعًا لَکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ (آیات ۲۹ تا ۳۲ سوره عبس) به آن غذا نگاه کن، همان آبی است که از آسمان آوردیم و همین خاک است. اما ببین اینها به همدیگر تشابه ندارند، و تحول اینطور است، اول و آخرش فرق میکند. ما به شما میگوئیم که موجودات باقی میمانند و از بین نمیروند، بلکه متحول هستند.
تو هیچ گونه استبعاد نداشته باشی هم در نهایت خواهی گفت نمیدانم چگونه میشوند. نمیدانم دلیل بر این نیست که نخواهد شد، من هم نمیدانم آن خاک به چه صورتهایی خواهد افتاد. انسان وقتی ندیده نمیداند، من و شما اگر ندیده بودیم باور نمیکردیم که نطفه انسان میشود، اگر ندیده بودیم باور نمیکردیم خاک به این طعام تبدیل میشود. (مسئله بقاء و تحول)
اول مثالهای ساده گفتیم. قرآن فرمود: لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقرآن مِن کُلِّ مَثَلٍ، وحالا مثال دیگری میگوئیم که یک مقدار مشکل است. قرآن میفرماید: تحول آنچنان فرق میکند، آنچنان اول و آخر موجود فرق میکند و چنان به هم تشابه ندارند که برای شما مثالی بزنیم. میفرماید: وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ * وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (آیه ۵۴ و ۵۵ سوره روم)
قرآن میفرماید: تو چشم باز کرده ای و خودت را در خلقت دیده ای، شرایط خلقت چنان عوض میشود که تو کجایش را دیده ای. الان در یک شرایط مخصوص خلقت هستی، احکام و آثار مخصوص دارد و نظام مخصوص دارد. ادراکات شما مخصوص است، قضاوتهای شما مخصوص است. ولی در خلقت چنان شرایطی هست که انسان حتی ادراکاتش، حتی قضاوتش، حتی حرف زدنش و فهمیدنش همه فرق خواهد کرد، که حالا تو میگویی چطور میشود که خاک انسان بشود؟ من به تو مثال دیگری بگویم که این مسئله در نظر تو بعید نیاید. تو میگویی خاک چگونه انسان میشود، ما برای تو مثال میزنیم که تحول یک مسئله ایست که آنچنان تغییر صورت پیش میآید که اول و آخر آن اصلا به هم شبیه نخواهند بود.
چطور؟ میفرماید: شما الان یک کافر را، یک مجرم را، یک گناهکار را حساب کنید که در این زندگی دنیوی هفتاد، هشتاد سال عمر کرده (به این مسئله کاملا دقت کنید، مسئله علمی است) در صحنه قیامت که ساعت قیامت میآید و انسانها محشور میشوند، یک انسان مجرم و یک انسان کامل را حساب کنید که در اینجا اینطور صحبت میکنند (خدا شرایط را اینطور نشان میدهد) یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ. در آن روز نه تنها خاک متبدل شده، نه تنها روح به بدن رسیده بلکه چنان عوض خواهد شد که اصلا ادراکاتش عوض میشود، عالم، عالم دیگری است، چنان عوض میشود که به انسان دنیوی شباهت نخواهد داشت. اگر در دنیا از او سوال میکردی که در آنجا چقدر عمر کرده ای، میگفت هفتاد سال، هشتاد سال، طول زمان در نظرش میآید که طولانی در این دنیا بوده ام، همین انسان که در اینجا قضاوت میکرد و این ادراک را داشت، در قیامت چنان صحنه عوض خواهد شد که غیر این شرایط خواهد بود و انسان چنان عوض میشود که ادراکاتش عوض میشود، که در آن قیامت مجرم ها و گناهکار ها میگویند به نظر من میآید که یک ساعت قبل در دنیا بودیم. در برزخ، همه اش را یک ساعتی میداند. درک اش این میشود.
این چگونه است؟ ادراک عوض شد. وجود چنان عوض شده که اینطور قضاوت میکند و بعد به دنبال آن قرآن میفرماید: وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ. آنها میگویند که نه شما اشتباه میکنید، لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ، شما مدت طولانی در دنیا بوده اید و بعد در برزخ بوده اید، شما نمیفهمید در اشتباه هستید وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ، شما از اول نمیدانستید. خوب نگاه کن ببین هرقدر بخواهند بباورانند که تو هفتاد، هشتاد سال در دنیا بوده و در برزخ بوده، مشکل است به او بباورند چون آن قدر تحول پیدا کرده ( میگویید دیوانه شده، نه، اصلا دید عوض میشود) اصلا شرایط متفاوت است، عالم، عالم دیگری است. قضاوتها، چیز دیگری است، ادراکات چیز دیگری است. ما آنچنان عوض خواهیم شد که قرآن میفرماید.
بنابراین اول و آخر تحول چنان متفاوت میشود که آنکس که میگفت ۷۰ سال عمر کرده ام، خواهد گفت یک ساعت عمر کرده ام در دنیا و در برزخ ساعتی مانده ام. اصلا درکش عوض میشود. مطلب مشکل است، خوب دقت کنید، نحوه درک عوض میشود. بعد به دنبالش میفرماید: لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقرآن مِن کُلِّ مَثَلٍ، ای انسانها خیلی مثال ها گفتیم، کاش، کاش متوجه میشدید که چه گفتیم. میگوییم به صورت دیگر درخواهید آمد، آن هم به صورتی که با اینجا خیلی فرق خواهید کرد، حتی حرف زدن شما عوض خواهد شد، حتی درک تان عوض خواهد شد، حتی قضاوت شما عوض خواهد شد. ۷۰ سال را یک ساعت خواهید دید.
یک مسئله دیگر است، عالم دیگر است. از آنطرف مسئله (عزیر پیغمبر) را پیش میکشد، که اهل یک آبادی را خدا با یک عذاب آسمانی هلاک فرموده بود. عزیر که آن آبادی را دید، آثار آبادی را که دید به او وحی شد که اینها چنین و چنان بودند، عذاب خدا آمد و اینها از بین رفتند. عزیر به نظرش آمد که این انسانها که اینجا مرده اند و رفته اند و استخوانهای آنها پوسیده است و آثاری از آنها باقی نمانده است، اینها را چگونه زنده خواهی کرد؟ خواست خدا چگونگی مسئله را برای او روشن بفرماید، قبل از اینکه قیامت بیاید. فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ (آیه ۲۵۹ سوره بقره)
به محض اینکه این دعا را کرد خدا او را صد سال میراند، یعنی روح از بدنش قطع علاقه کرد و به عالم برزخ رفت. بعد از صد سال که در برزخ بود، وقتی خدا او را زنده کرد و دوباره روح را به بدنش برگرداند، عزیر به دور و بر خودش نگاه کرد. فرض کنید موقع مردن صبح بوده و موقع برگشت روح به بدنش بعد از ظهر بوده، حالا همه آنچه را که گذشته بود فراموش کرد و یک نگاهی به اطراف انداخت و مرکبش را که قبلا داشت، دید. با خودش قضاوت کرد که من یک روز یا نیمی از روز مرده ام. قضاوتش این بود که نیم روزی بود که در برزخ بوده و حالا زنده شده است. حالا در آنجا در چه حال میبوده، وقتی روح به بدنش برگشت در این عالم، فورا قضاوتش فرق کرد یعنی صد سال را نیمروز حساب کرد، چون نظام ها متفاوت است. شرایط متفاوت است، حالا این مسئله دیگر است.
همین قدر قرآن میفرماید نگاه کن اول و آخر تحول فرق خواهد کرد، اشکال تو عبارت است از اینکه بدنی که به صورت تراب و خاک پوسیده درآمده، این چطور میشود که به صورت بدن اول در بیاید. با این مثالها که برای شما گفتیم امکانش خیلی روشن است، میبینید که خاک آمده انسان شده است. میبینید که نطفه آمده انسان شده است. میبینید که خاک آمده به صورت نباتات و غذاها آمده است. آن مثالها که گفتیم و اینکه اول و آخر تحول خیلی فرق میکند والسلام. تحول پیش خواهیم آورد. حالا به ذهن شما میآید که این تحول چگونه تحولی است، این خاک چگونه به صورت بدن خواهد آمد؟
آنکه در جلسه قبل گفتیم، اول از ذهن خود خلق الساعة و دفعی این مسئله پیش نخواهد آمد، یعنی آنی و یک دفعه این مسئله نخواهد شد. آن جور که از آیات قرآن استفاده میشود، مسئله بدن ما و آن خاک که هست، خاک همان خاک است ولی خیلی تحولات و تغییرات بر روی آن خاک خواهد آمد، در شرایط بعدی خلقت نه در این شرایطی که الان داریم در این عالم ماده، در این کره زمین و در این کرات جوی، در این نظام خلقت مادی البته نیست.
آن وقتی که شرایط خلقت شروع به عوض شدن کرد و کلا مسئله قیامت شروع شد و این زمین وآسمان و همه نظام فعلی خلقت به هم خورد آن وقت کم کم تمام خلقت شروع به عوض شدن خواهند کرد از جمله اجزاء و ذرات خاکی و بدن انسان همه عوض خواهند شد. یعنی حالا (باز) ما نیستیم، روح در عالم برزخ است، روح هم کم کم عوض میشود و در یک عالم دیگری است، در جایی مضبوط است، قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ (آیه ۱۱ سوره سجده) قرآن میفرماید: اولا قطعه ای از شما که روح است را ملک الموت قبض خواهد کرد و در یک نظام مخصوصی باقی است، بدن شما هم که خاک شده در قبر باقی است. آنجا که زمین و آسمان شروع به عوض شدن کردند اینها هم عوض خواهند شد.
زمین و آسمان عوض میشود یعنی چه؟ یعنی بعد از اینکه کره زمین و آسمان با این وضعی که الان دارد و برقرار شده، این وضع را همیشه ادامه نخواهد داد. یک وقتی به تدریج این وضع فعلی خلقت از بین خواهند رفت و کرات از مدار خارج خواهند شد. إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ (سوره مبارکه تکویر)، این همه آیات که در قرآن خوانده اید همه در واقع اخبار از آینده است و وضع خلقت را در آینده بیان میفرماید، که یک وقتی خواهد آمد که این کرات جوی ما، ستاره های ما و زمین ما همگی شروع خواهند کرد که به تدریج وضعیت فعلی خودشان را از دست بدهند. (کلمه تدریج را فراموش نکنید)
تدریجا، تدریجا خورشید از مدارش خارج خواهد شد، در نتیجه میدانید که زمین و کرات دیگر هم از جای خودشان خارج خواهند شد. دانشمندان هم این را میگویند، ولی چه وقت! حالا بعضی ها میخواهند بگویند در آخر همه کرات فشرده خواهند شد و در یک جا جمع خواهند شد، این نظر درست نیست. بعضی از علماء این نظر را دارند که در آخر همه خلقت متراکم خواهد شد، مثلا مانند یک توپ در میآید، ممکن است که چنین شود و از لحاظ علمی امکان این مسئله است، ولی از آن طرف هم میگویند خلقت به هم میخورد و متلاشی میشود و به صورت دیگر در بیاید، البته در طول زمان کم کم به هم بخورد و حرکات نامنظم شود و بسوزد و متبدل شود (تبدل الارض غیر الارض)
حالا فعلا بدن ما هم در همان زمین است، هنوز ما خاک هستیم و بدن نیست، اول از خاک بودن بیرون میآئیم. این خاک که یک دفعه بدن نخواهد شد. (خیال نکنید که خدا یک دفعه و یکجا بدن ها را خلق میکند) آن وقت میپرسند بهشت کجاست، جهنم کجاست. آن وقت بهشت را در کرات جوی نشان میدهد و جهنم را در قعر کره زمین. بعضی ها هم با سواد میشوند و میگویند داخل زمین در حال ضربان و آتش است. آنهایی هم که میخواهند یک مقدار روشنفکری کنند و جهنم را با اصول علمی فعلی تطبیق کنند میگویند در داخل کره زمین آتش است. اینها فکر میکنند که همه چیز اینطور باقی خواهند ماند و آنوقت با این تفکر به دنبال جای بهشت و جهنم میگردند و میگویند بهشت اینجا نیست، بهشت در کرات دیگر است. جهنم کجاست؟ میگویند بعید نیست که جهنم در کره زمین باشد، در داخل زمین که آتش هست یا مثلا داخل زمین بیرون میاید و جهنم میشود، اینها همه تصویرات غلط است و بر خلاف منطق و واقعیت است.
کل خلقت عوض میشود، بقاء و تحول در کل خلقت است و به موازات تحول در کل خلقت بدن ما هم که خاک شده عوض خواهد شد، اینطور نیست که آن خاک قبر یک دفعه بدن شود (تبدل الارض غیر الارض) تحول را فراموش نکنید. قرآن میفرماید همه چیز متحول است و به موازات همه چیز بدن ما هم پیش میرود، باز میفرماید زمین یک وقتی به شکلی خواهد افتاد، همین زمینی که خاک ما در آنست. ارواح ما هم در عالم ارواح محفوظ است و رابطه بین آن خاک و روح هم از اول محفوظ است. این زمین هم کم کم تغییر صورت میدهد، بالاخره هرقدر طول بکشد، به هر شکلی بیفتد و هرطور بسوزد. قرآن میفرماید: وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ، دریاها مبدل بر آتش میشود، در اثر تحول.
حالا با توجه به حقایقی که از لحاظ علمی فهمیده اید بگوئید که آیا آب به آتش تبدیل خواهد شد؟ دریا بسوزد و به آتش تبدیل شود، میشود یا نه؟ بله میشود، خیلی ساده هم میشود. البته اینطور نیست که مثل بنزین بسوزد بلکه خلقت متلاشی است.
مثلا به اهلش آب بدهند به صورت اتم نمیتواند در بیاورد و بعد اتم را منفجر کند، به صورت آتش در بیاورد میشود یا نمیشود؟ میشود، وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ. اما تغییر کلی در خلقت است، چنان که دیگر نه آب، آب است. نه خاک، خاک است. نه سنگ، سنگ است. نه زمین، زمین است و نه آسمان، آسمان است، همه اش متبدل است و به شکلهای مختلف در خواهند آمد. یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ
این زمین غیر از این زمین خواهد شد و همه آسمانها در طول زمان به هم خواهند خورد و متلاشی خواهند شد و از درون یک تلاشی بوجود خواهد آمد و کلا همه چیز عوض خواهد شد و در این میان بدن ما و شما که خاک شده بود، وقتی که همه خاک ها عوض میشوند و شکل دیگر پیدا میکنند، ضمنا خاک ما هم به شکل دیگر خواهد افتاد. نه به شکل انسان، بلکه به شکل دیگر که غیر از خاک است. آب هم غیر از آب است و به دنبالش این تحولات ادامه دارد، تحولات ادامه مییابد. با تمام تحولاتی که برای کل خلقت پیش میآید قیامت را ساده حساب نکنید، البته این مطالبی که با دلایل علمی مفصل گفتیم، فقط اجمالا خواستیم ذهن شما متوجه شود که تحولات چگونه است.
بالاخره خاک به قیافه دیگر و باز قیافه دیگر در میآید. در یک شرایط کم کم روح به طرف خاک خواهد آمد، اما دیگر آنرا خاک نگوئیم (ذرات اصلی ما) که ذرات اصلی به صورت انسان در میآید و روح هم متعلق به همان بدن خواهد شد، فلذا فرق خواهیم کرد. این بدن بدنی است که از خاک خلق شده ولی خاکی که به غیر خاک تبدیل شده، بدن بدنی خواهد بود که احکام دیگری خواهد داشت و آثارش، آثار دیگری است. شکلش، شکل من است، شکل شما خواهد بود. روح هم همان روح است اما هم روح عوض شده، بدن هم یک بدن است که فقط از خاک خلق نشده است، خیلی تغییرات پیدا کرده است. یک بدن است اما از چه چیز خلق شده، خدا میداند. از ذرات ما خلق شده اما به قیافه دیگر درآمده است. قرآن در جایی میفرماید: ذرات بدن شما کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ.
الان بعضی ها پیشگوئی میکنند، به آنها بگوئید شما چطور آینده را میبینید یا گذشته را چگونه میخوانید؟ آنهایی که به خواب مغناطیسی میبرند به آنها میگویند بگوئید چگونه از آینده و گذشته خبر میدهید (بعد از بیدار شدن) معمولا اینها نمیتوانند بگویند. مسائل روح و امثال آن یا احوالات باطنی را چگونه خبر میدهید، آنها نمیتوانند بگویند و معمولا اظهار عجز میکنند. چرا؟ علتش این است که در گفتن اینها لفظ کافی نیست، قرآن هم چه کند، با ما صحبت میکند. قرآن، آنجا که زمین و آسمان و بدن ما به چه قیافه ای درخواهد آمد هر بار با لفظی میگوید که به ذهن ما نزدیک کند و از این بیشتر نمیتواند بگوید.پیغمبر (صلوات الله علیه) میگوید، قرآن است که میگوید والا اگر قرآن و پیغمبر نبودند دیگران نمیتوانستند بگویند.
یک دفعه میگوید میدانید بدنتان چگونه خواهد شد؟ تنها بدن شما نیست، سنگ و خاک و همه عوض میشوند. در اول قیامت خاک دیگر خاک نخواهد بود، کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ (مثل پشم زده شده) مثال میزند که چگونه به ذهن شما نزدیک کنیم. پشم است، پنبه است که زده شده، خیلی صاف میشود. هوا به داخل آن میرود، خیلی صاف و روشن که داخلش دیده میشود و به رنگهای مختلف، گاهی میگوید که که یک چیزی شبیه این خواهد شد.
یک مثال دیگر بگوئیم، آن وقتی که نور از پنجره تابیده میشود ذرات ریز هوا در مقابل نور دیده میشود، همه ذرات هوا دیده میشود هم درشت وهم ریز آن. بدن شما در اول قیامت که تحول شروع میشود که بدن درست شود، خاک شما یا ذرات شما شبیه ذرات ریز در نور آفتاب خواهد شد، نمیگوئیم آنطور است، چیزی شبیه آن است، ذرات ریز است، ذرات لطیف است.
گاهی قرآن میفرماید: میدانید زمین چگونه خواهد شد؟ زمین یک چیز مسطحی است که دیگر کوه نیست (وجود ندارد) که جلو را بگیرد، فراز و نشیب ندارد (حرف امام این است که چیزی نیست که مانع دید شود، جای روشن و صافی است) بعد میفرماید: به هر طرفش نگاه کنی دیده میشود، با بیانات مختلف میگوید چون بیش از این لفظ به کار نمیرود. چون برای من و شما میگوید چیزی میگوید که مادامیکه انسان آنجا نرفته نمیفهمد.
به عنوان مثال یک دفعه بخواهند به یک جنین در رحم مادر بگویند نوع غذا و نحوه خوردن تو طور دیگری است، به جایی خواهی رفت که جور دیگری است، هرچه بگویند نمیتواند باور کند. اجمالا میتوانند با مثالهایی بگویند که وقتی آمد و دیگران را دید میفهمد. قرآن اولا میگوید خاک نیست و آن را به آن ذرات خاک و یا به اصطلاح به چشم زده شده تشبیه میکند و میگوید بدن شما خیلی کارها و تحولات دارد منتها با یک بیانات خاص بیان میکند.
اینجا کم کم چند جمله از باب تذکر میگویم: بدن قیامتی من، همین منم ولی شکل تحول یافته من که خصوصیاتم فرق میکند. این از اینجا سرچشمه میگیرد چون تحول پیدا کرده ایم. کامل شده ایم. نه تنها من عوض شده ام بلکه زمین هم عوض شده، خوردنی هایش هم عوض شده، سیب آنجا غیر این سیب است، آتش آنجا هم غیر از این آتش است. همه چیز عوض شده و عالم دیگری است، روی همین حساب خیلی چیزها که برای ما حل نشده است با این تحلیل مطلب حل میشود. ما عوض خواهیم شد، همه چیز عوض خواهد شد، نظام دیگر است، احکام دیگر است و خصوصیات دیگر.
سوال میکنند چطور میشود که در جهنم انسان میسوزد ولی تمام نمیشود؟ در قرآن آیه ای است که میفرماید: بدن را در آتش میاندازند، در آتش میسوزد چون تبدل است و تحول است ولی قرآن میفرماید تبدل و تحول به جایی میرسد که تحولات تمام میشود و دیگر تحول و تبدل نیست، هرچه در هر قیافه هست، همانطور است، بدن هم همانطور است. آتش هم همانطور است، بدن به آتش میرسد میسوزد، آتش هم بدن را میسوزاند یعنی احساس سوختن میکند، یعنی درک الم و درد، ولی آن اثر که عبارت است از خاکستر شدن که تبدل است، آن نمیشود. آنوقت بعضی ها میگویند قرآن میفرماید: وقتی سوخت دوباره گوشت و پوست میرویانیم و دوباره میسوزد، دوباره میرویانیم نمیگذاریم تا آخر برسد.
مسئله این طور نیست، هرقدر بسوزد پوست و گوشت نمیسوزد، ولی تبدل و تحول و تغییر نیست، اصلا نظم یک نظم دیگر است، نظام هم نظام دیگری است. مثلا در بهشت شما آب میخورید از خوردنش کیف هم میکنید اما آن آب جزء بدن شما نمیشود و بدن شما تغییر نمیکند، از این بیشتر نمیشود گفت، قرآن هم مثال زده است.
مترلینک نظری دارد که انسان میتواند به قیافه ای بیفتد که هیچ چیز برایش فرق نکند، نه آینده، نه گذشته، هیچ اثر نمیگذارد. واقعا انسان سر در نمیآورد چه نامی میتوان بر آن گذاشت، این حرفها هم حرف خوبی است گرچه خود مترلینک به معاد معتقد نبود. بدن میسوزد ولی خاکستر نمیشود، آب میخورد ولی عارضه ایجاد نمیکند و فقط درک لذت میکند، آتش به او میرسد ولی فقط درد و الم درک میکند. ببینید قرآن چه نظامی را میخواهد نشان دهد، چگونه میخواهد ما را پیش ببرد، چگونه میخواهد فکر ما را باز کند. فکری که خدا میخواهد انسان را به فوق زمان برساند و به فوق مکان برساند و واقعا جولان بدهد.
میفرماید: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَیْرِ آسِنٍ، ای انسان یک نگاه کن، اینکه تو را به بهشت میبریم گرچه تویی ولی توی دیگری هستی، آب هم آب دیگری است. مثالی بزنیم برای تو، آنچه که به متقین وعده داده ایم فِیهَا أَنْهَارٌ، در آنجا جویهایی هست، مواظب باش از این جویها ندانی مَّاء غَیْرِ آسِنٍ، آبش را هر کار کنی آب است، دیگر آب را بخوری بخار شود نیست، آب تبدیل به شیء دیگری شود، نمیشود، وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ، شیرهایی در آنجا هست که فقط همان شیر است، هر بلایی سرش بیاوری همان شیر است و تغییر نمیکند، معما نیست، یک بحث فلسفی عمیق است منتها قرآن همین قدر میخواهد ذهنها را باز کند.
خلاصه نظام، نظام دیگری است، مثنوی میگوید: آنچنان را آنچنان تر میکند. در خصوص شراب میفرماید: وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ، نه آن خمری که در اینجا عقل را از سر میپراند و تغییر ایجاد میکند یا فکر را مختل میکند، مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ، فقط لذت است و دیگر چیز دیگری نیست و تغییر و تحول ایجاد نمیکند، میوه ها، میوه های بهشتی میشود. به نکاتش دقت کنید، وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ، باز هم بدن آن بدن نیست، خمر هم این خمر نیست، خمر در این بدن آثار دارد، خمر آنجا چیز دیگری است.
قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ، نتیجه صحبت این شد که: هیچ بعید نیست که همین خاک و همین روح که باقی است یک وقتی انسان بشود، تحول است، خلق آنی نیست، دفعی نیست و چون اینطور است این انسان چنان فرق خواهد کرد که با انسان فعلی خیلی متفاوت خواهد بود، چون در تحول اول و آخر خیلی متفاوت هستند. قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ * مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ * مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ
نگاه کن به اول و آخر یک انسان، ببین در عرض زمان کوتاهی چقدر فرق کرده، از نطفه بودن به چه شکل تبدیل شده است. حالا در این زمان طولانی که پیش خواهد آمد چه تحولات و تبدیلات و امثال ان پیش خواهد آمد. چه تحولات برای روح و چه تحولات برای خاک پیش خواهد آمد و همه هم حساب شده است که انسان از کجا سر در بیاورد، بالاخره تحول است.
والسلام.
منبع: http://jafarshojaee.persianblog.ir